علاج بیماری دل
بدان که سؤال کردن از مشکلات، عرضه کردنِ بیماری دل و علتِ آن است بر طبیب. و جواب دادنْ سعی کردن است در شفای بیمار و جاهلانْ بیمارانند و عالمانْ طبیبانند.
و عالمِ ناقص، طبیبی را نشاید و عالمِ کامل، هر جایی طبیبی نکند مگر جایی که امید شفا ظاهر بود. این بیمار بر چهار گونه است، یکی از آن علاج پذیر است، اما سه علاج نپذیرند.
بیمار اول کسی بود که اعتراض وی از حَسد بود و حسد بیماری ای مزمن است و علاج را به وی راه نیست. هر جواب که از اعتراض وی گویند. هر چند نیکوتر و روشن تر بود، وی را خشم بیش آید و آتشِ حسد در دلِ وی افروخته تر بود. پس به جوابِ وی مشغول نباید گشت.
بیمار دوم آن بود که علتِ وی از حماقت بود و از بی عقلی و این هم علاج نپذیرد. عیسی علیه السلام مرده زنده کرد و از معالجه ی احمق عاجز شد ...
بیمار سوم آن بود که مُسترشد (رشد یابنده) بود و آن چه فهم نکند بر قُصْورِ فهم و عقلِ خویش حمل کند و ...
بیمار چهارم آن است که مُسترشد بود و باز با آن به هم زیرک و تیز فهم بود و عقل بر وی غالب بود یعنی که مغلوبِ غضب و شهوت و حبِّ جاه و مال نبود، این یک بیماری علاج پذیر بود و ... این چهارم عزیز و نادر است.
اصول سعادت
اگر طالبِ راهِ سعادتی بدان که اصولِ سعادت سه است: ملازمت و مخالفت و موافقت. ملازمتْ ذکرِ حق تعالی را در همه ی احوال چنان چه هیچ از آن خالی نباشی تا توانی.
و مخالفتْ نفس و هوی را تا شکسته گردد و اسیرِ تو شود و تو را از آن ملازمتِ ذکر باز ندارد که اگر غالب شود، تو را اسیر گیرد و بدان مشغول دارد که هوای وی باشد و از حق حجاب کند.
و موافقت با حدودِ شریعت و سُنن و آداب در همه ی حرکات و سکناتِ ظاهر و در همه ی اندیشه های باطن.
چون توفیقِ این هر سه دادند تا دلْ همه دگر گشت و جوارحْ همه به صفتِ فرمان شد و صفاتِ نفس، چون همه مقهور گشت، خلعتِ سعادت همه تمام شد و بزرگترین کرامات حاصل گشت.
طعم نصیحت
ای فرزند! نصیحت کردن آسان است، دشواری در قبول کردن است زیرا که طعم نصیحت درکام هوی پرستان تلخ است ... ای فرزند! از اعمالْ مفلس و غافل و از احوالْ تهی و از معانی خالی مباش و تو به یقین بدان که علمِ مجرّد دستگیری نکند و تو را این به مثالی معلوم گردد: اگر کسی در بیابانی می رود و ده شمشیر هندی در پشت دارد و هم چنین دیگر سلاح های نیکو ولی از اهلِ سلاح و مرد جنگ و محاربه نباشد و ناگاه شیری به وی درآید، چه گویی این همه سلاح های وی بی آن که کار فرماید، شرِّ آن شیر از وی دفع کند یا نه؟
تو نیک دانی که نکند. هم چنین می دانی که اگر کسی صد هزار مسأله ی علمی را بخواند و بداند و یکی به عمل نیاورد، او را از آن دانش هیچ فایده نخواهد بود.
اگر صد سال علم بخوانی و هزار بار کتاب بر هم نهی، پسی بدان عمل نکنی و خود را به اعمالِ صالحه مُستعد و شایسته ی رحمت خدای تعالی نکنی، رحمت خدای عزّوجلّ در تو نرسد. از قرآن بشنو «و اَنْ لیسَ للاِنسانِ الا ما سَعی».
علم و عمل
ای فرزند! علمِ بی عمل دیوانگی است و عملِ بی علمْ بیگانگی. علمی که امروز تو را از معاصی باز ندارد و در طاعت ندارد، فردا تو را از آتشِ دوزخ هم باز ندارد. اگر امروز عمل نکنی و تدارکِ روزگار گذشته نکنی، فردا به قیامت گویی: فَارجِعنا نَعمَل صالحا. پس با تو گویند: ای جاهل! تو خود از آن جا می آیی ... اکنون در خود اندیشه کن که از کدامانی؛ اگر از مرغانِ آشیانی، چون آوازِ طبلِ ارجعی بشنوی، پرواز گیری و بر بلندتر جایی نشینی از عرش و اگر العیاذ باللّه از چهار پایانی، یقین دان که رخت از زاویه به هاویه (گوشه ی جهنم) می بری.
طاعت و عبادت
ای فرزند! خلاصه ی نصیحت ها آن است که بدانی که طاعت و عبادت کدام است و چیست؟
بدان که طاعت و عبادت، متابعتِ شارع است هم در اَوامر و هم در نواهی، هم به قول و هم به فعل؛ یعنی آن چه کنی و آن چه نکنی و آن چه گویی و آن چه نگویی، باید که همه به فرمان باشد. و اگر به فرمان کنی که صورتِ عبادت دارد و اگر نه به فرمان کنی، آن نه عبادت باشد که عصیان بود و اگر خودْ نماز و روزه باشد. نبینی که اگر کسی در جامه ای یا موضعی غصبی نماز کند، گناهکار باشد و اگر چه صورتِ عبادت دارد، زیرا که نه به فرمان می کند ... پس معلوم شد که عبادتْ فرمان بردن است نه به مجرّدِ نماز و روزه، زیرا که نماز و روزه آن گه عبادت می باشد که به فرمان می کنند.
پس ای فرزند! باید که افعال و اقوال تو به فرمان باشد. یعنی موافقِ شریعت باشد زیرا که علم و عملِ خلق بی فتوای مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم ضلالت است و سببِ دوری از خدای است.