شرق، ش 405، 13/11/83
خانم شریعتی با اشاره به داستان خاخام یهود تنگدستی به نام آی زیک که الیاد به نقل از هاینریش زیمر شرق شناس تعریف کرده است عنوان سخنرانی خود را «غریبه ای به نام مدرنیته در زندگی دین» پیشنهاد می کند. ایشان بعد از ذکر داستان های زیک می گوید: این داستان همه حرف امروز من است، حکایت دین و مدرنیته. دینی که تنها کارکردش مشروعیت بخشی به وضع موجود بود تا زمان مواجهه با غریبه ای به نام مدرنیته. این غریبه به معنای «دیگری ناآشنا با گذشته ها» است. سارتر این دیگری را در «هستی و نیستی» ترسیم می کند و شرم را جلوه ای از حضور دیگری می داند: شرم بنا به طبیعتش، شناخت دوباره خود است. من اعتراف می کنم که من این گونه هستم که دیگری مرا می بیند.
این دیگری در زندگی دین، مدرنیته بود. غریبه مدرن بر فردیت، عقلانیت، دنیویت و سعادت استوار شده بود و در این چهار عرصه، سنت دینی را که مبتنی بر کمونوتاریسم، جمع گرایی، ایمان بدون فهم، آخرت گرایی و کمال بود، به چالش کشید. دین سنتی در مواجهه با غریبه مدرن، خود را در آیینه انسان مدرن مورد سؤال قرار داد و به ریشه ها و سرچشمه اولیه خود بازگشت و نسبت به افزوده های تاریخ، آگاه شد و در خود پالایشی را آغاز کرد.
بازتفسیر تاریخی و اجتماعی از تاریخ قدسی دین، نخستین جلوه های تحول اصلاح دینی بود که در فکر دینی به وجود آمد و شرایط نوعی «نقد دینی دین موجود» را فراهم ساخت و این جریان انتقادی، از جانب گروهی به نام روشن فکر مذهبی، صورت بندی شد. امروزه شاهد جنبش های جدید دینی، دین داری های فردی، ایمانی، ترکیبی، دنیوی و آیینی هستیم. مدرنیته هم در تداوم خود به سنت متصلب دیگری تبدیل شده و دین به خود آگاه گردیده و نیز مدرنیته را در سه عرصه معنا، اخلاق و آیین اجتماعی به چالش کشیده و در شکل دادن به نوعی «نقد مدرن از مدرنیته» سهیم شده است. به گفته ماکس وبر، در دوران شرک ارزشی هستیم و به تعبیر دورکیم در «مرحله ای از گذار و میان مایگی اخلاقی» به سر می بریم: «خدایان کهن پیر شده و می میرند و خدایان دیگری هم هنوز پیدا نشده اند [...]. اما روزی فراخواهد رسید که جوامع، بار دیگر، جوش و خروش و آفرینشگری را باز خواهند یافت و آرمان های جدیدی سر بر خواهند کشید».
به تعبیر باشلارد، «روح علمی جدید» با درک پیچیدگی اندیشه و حیات انسان، از علتمندی و تعیین گرایی های ساده قرون پیشین فاصله گرفته است و تنها با صرف همزمان این تناقض ها، می توان شرایط فهم واقعیت بغرنج اجتماعی امروز را فراهم کرد. با بازاندیشی به دوگانه های ناهم ساز، که مؤلفه های سازنده جامعه است، و با به چالش کشیدن هر مؤلفه همچون یک غریبه و آشنا کردن غریبه ها با خود، با اندیشه تداوم، در مدرنیته ای که خطر گسست است، با صرف «مدرنیته تداوم» در مقابل «مدرنیته گسست»، با مدرنیزه کردن مدرنیته و همچنین با اندیشه تحول و نوآوری در دینی که مظهر سنت و تداوم است، تا شرایط «نقد دینی از دین» و «نقد مدرن از مدرنیته» را فراهم سازیم. برای چه؟ برای خلق و ابداع سنت های جدید. موریس هالبواکس معتقد بود که حفظ سنت تاریخی، عبارت از حفظ گذشته نیست؛ بلکه بازسازی گذشته به کمک حال است و به نظر هابس باوم، تحت عنوان «ابداع سنت»، سنت، مفهومی زمانمند است.
شریعتی در پایان، پس از تعریف داستان کشیش جوان روستای سن اه لوآر فرانسه که مجمسه وَریس مارتن را از درون دیوار بیرون کشید و مراسم گل باران مسیر دیوار تا کلیسا را بدعت نهاد، می گوید: همواره قطعیت ها و بدیهیات و باورهای خود را در معرض پرسش و گفت وگو با بیگانه قرار دهیم، تا شاید گنج درون خود را بیابیم و دین و مدرنیته را از انحصار گفتمان واحدی که متصلبشان می کند، درآوریم.