ماهان شبکه ایرانیان

پروتستانتیسم اسلامی، پروژه ی ناتمام شریعتی

چکیده: درباره ی استراتژی شریعتی آرای گوناگونی مطرح شده است . نویسنده ی مقاله ی حاضر راه کار پیشنهادی او را استقرار پروتستانتیسم اسلامی، با روایتی سازگار با وضعیت ذهنی و عینی جامعه ی ایران، می داند در جوامعی که مذهب در حیات اجتماعی حضوری زنده و فعال دارد، شریعتی راهبرد اصلاح دینی را در فراهم آوری شرایط برای ورود به تمدن جدید ضروری می دانست .

ایران، 28/3/81

چکیده: درباره ی استراتژی شریعتی آرای گوناگونی مطرح شده است . نویسنده ی مقاله ی حاضر راه کار پیشنهادی او را استقرار پروتستانتیسم اسلامی، با روایتی سازگار با وضعیت ذهنی و عینی جامعه ی ایران، می داند در جوامعی که مذهب در حیات اجتماعی حضوری زنده و فعال دارد، شریعتی راهبرد اصلاح دینی را در فراهم آوری شرایط برای ورود به تمدن جدید ضروری می دانست .

پس از گذشت ربع قرن از فقدان شریعتی، هنوز باب بحث درباره ی استراتژی او گشوده است . از میان صورت بندی هایی که در این باره عرضه شده است برخی بر این باورند که او در پی استقرار بنیان های تفکر مدرن بود; برخی دیگر او را بنیان گذار سنت گرایی ایرانی به شمار می آورند; گروهی اندیشه ی شریعتی را مبلغ روایتی از سکولاریسم می دانند و برخی دیگر تحقق پارادایم ایدئولوژیک را جوهره ی فکر او تلقی می کنند . مقاله ی حاضر راه کار پیش نهادی او را استقرار پروتستانتیسم اسلامی، با روایتی سازگار با موقعیت ذهنی و عینی جامعه ی ایران می داند .

پروتستانتیسم مسیحی نهضتی بود که در اروپای سده های پانزدهم و شانزدهم توانست با روش اصلاح دینی (رفورماسیون)، راه را بر تفسیر عقلانی دین از درون آموزه ها و تعالیم مسیحیت هموار کند . این نهضت که به دست اصلاح گرانی مانند لوتر و کالون هدایت می شد، مبارزه با تعالیم مذهب کاتولیک و نظام بسته و راکد و متحجر کلیسا و اربابان آن را دستور کار خود ساخت; مبارزه با کسانی که دست در دست حاکمان فئودال و سلاطین وقت نهاده و با نام خدا و مذهب بر کلیه ی شئون فردی و اجتماعی مسلط شده بودند و با روش های استحماری و تبلیغ و ترویج آخرت گرایی و اشاعه ی خرافات، به استثمار مردم می پرداختند .

پروتستانتیسم روی آوری به دنیا و دوری گزیدن از آخرت گرایی کاتولیک، عشق به زندگی مادی، کار، ثروت اندوزی، صنعت و فن آوری را ترویج می کرد و اعتراض بر اخلاق خشک و زاهدانه، نفی واسطه گری کلیسا میان خدا و انسان، نفی و رد بهشت فروشی کشیشان، نفی زندگی رهبانی و دیرنشینی، و مبارزه با ثروت اندوزی و مال دوستی و تجمل گرایی دستگاه کلیسا را پیشه ی خود ساخته بود . این نهضت دینی با دو شاخص عقلی کردن دین، و دنیاگرایی در عمل، توانست در جدایی از «کاتولیسیسم » ، با روح حاکم بر طبقه ی نوظهور بورژوازی - که بر اثر رشد و تکامل نیروهای تولیدی، از تحرک و پویایی چشم گیری در قرن های پانزدهم و شانزدهم برخوردار شده بود - بستگی و پیوند یابد، و به مثابه میانجی و مقدمه ای واجب، زمینه ی انتقال برخی جوامع اروپایی را از قرون وسطای اجتماعی و فکری، به عصر «نوزایی » فراهم سازد و بدین سان زمینه ساز تحولات و دگرگونی هایی در عرصه های مختلف فکری، علمی، اجتماعی، اقتصادی و ... برای ایجاد تمدنی نو باشد .

شریعتی با جمع بندی و استنتاجی که از تحولات اروپای قرون وسطا و عصر نوزایی داشت، نقش و تاثیر راهبرد اصلاح دینی را در بسترسازی و فراهم آوری شرایط برای ورود به تمدن جدید، بسیار ضروری می دانست . به باور او «اگر رفورمیسم [مذهبی] نمی بود، رنسانس اولا به تاخیر افتاده بود; ثانیا دامنه ی توفیقی این چنین به دست نیاورده بود; و ثالثا در چارچوب یک جناح محدود، یعنی روشن فکران و خواص متفکر و دانشمند محبوس مانده بود» .

بر این اساس، شریعتی روش اصلاحی پروتستانتیسم مسیحی را مناسب ترین و موفق ترین شیوه برای دگرگونی و اصلاح ساختاری جامعه تشخیص داد . به گفته ی وی «اگر ارزش کار مصلحانی چون لوتر و کالون را در غرب بشناسیم و نهضت اصلاح مذهبی پروتستانتیسم را که مذهب مسیح را از چارچوب های متحجر و حالت رخوت و رکود و انحطاط کاتولیکی آن نجات داده، بررسی کرده باشیم و بدانیم که این نهضت تا کجا در بیداری و حرکت و پیش رفت بنیاد تمدن و قدرت اروپای امروز سهیم بوده است، به این نتیجه می رسیم که جامعه ی ما اکنون بیش از هر چیز به چنین مصلحان معترض اسلامی نیازمند است; مصلحان معترضی که خود با اسلام دقیقا آشنا باشند و نیز با اجتماع و با دردها و نیازهای زمان; و بدانند که بر چه اصولی باید تکیه کنند و علیه چه انحراف هایی باید به اعتراض پردازند» .

او به روشن فکران ناشکیبایی که مانع اصلی تحقق آزادی های فردی و اجتماعی و عدالت خواهی و پیش رفت را در جوامع مذهبی، مذهب و شئون آن می دانند و با نادیده گرفتن دین یا مخالفت با مذهب می خواهند به ایده آل های اجتماعی و انسانی مورد نظر خود جامه ی عمل بپوشانند، هشدار می دهد و می گوید: «این روشن فکران باید بدانند که تجربه ی اروپا در جامعه ی مذهبی نشان داد که روشن فکران مذهب را کنار نگذاشتند; بلکه روشن فکران بینش مذهبی را احیا کردند» .

طبق تحلیل شریعتی، در جوامعی که سنت ها ریشه دارند و مذهب در حیات اجتماعی حضوری زنده و فعال دارد، راه درست و مناسب، شناسایی مایه ها و ظرفیت های بالقوه و بالفعل آن است که می توان نخست از راه همدلی و هم زبانی با مذهب، عناصر رازآمیز و تحرک آفرین آن را شناخت . با همین روی کرد شریعتی به مذهب تکیه می کند و حتی از روشن فکرانی که احساس مذهبی ندارند، می خواهد که بر آن تکیه کنند; منتها با این تفاوت که «من تکیه ام به عنوان یک ایمان و یک مسئولیت اجتماعی است; ولی آن روشن فکر فقط به عنوان یک مسئولیت اجتماعی می تواند با من شریک باشد» .

شریعتی به هیچ روی نمی خواهد با ساده سازی های شبه علمی و قرینه سازی های صوری بین دو جامعه، مفهومی کش دار از جامعه ارائه دهد که شامل همه ی جامعه ها به رغم تفاوت ها و گونه گونی های ساختاری و فرهنگی و ... باشد، بلکه قصد وی از این مشابهت سازی، نشان دادن همگونی های زمان اجتماعی، و نه زمان کمی و تقویمی بین دو جامعه است; چرا که شریعتی با بهره گیری از استادش، گورویچ، مطالعه ی جوامع و مراحل تاریخی آنها را بر اساس کیفیت و چگونگی زمان و کارکرد آن در وجدان اجتماعی بررسی و مطالعه می کند . شریعتی شناخت همین زمان اجتماعی را یکی از وظایف اصلی روشن فکران می دانست: «روشن فکر کسی است که پیش از هر چیز باید تعیین کند که جامعه ی او در چه دوره ای از تاریخ قرار دارد و به عبارت دیگر زمان اجتماعی آن چیست؟»

اشاره

درک و دریافت نویسنده ی محترم از پروژه ی فکری شریعتی، در مقایسه با سایر فرضیه های رقیب، پذیرفتنی تر است . بنابراین می توان گفت مرحوم شریعتی بیش از هر چیز درصدد بومی سازی الگوی اصلاح دینی (رفورمیسم) و اجرای پروژه ی پروتستانتیسم اسلامی در جامعه ی اسلامی ایران بود . با گذری کوتاه در کلیه ی آثار او حتی می توان اضافه کرد که او برای خود نقشی پیامبرانه قائل بود و رسالت امثال لوتر و کالون را بر دوش خویش احساس می کرد . با این حال، عبارات گوناگون و مضامین چندپهلو و تفسیرپذیر وی، و نیز برخوردهای افراطی یا تفریط آمیز با او سبب شده است که نظرگاه های مشخص او درباره ی پروژه ی پروتستانتیسم اسلامی هم چنان در پرده ی ابهام بماند .

از الفاظ و عبارات که بگذریم، پروژه ی پروتستانتیسم اسلامی، دست کم، دوگونه تقریر و تفسیر می پذیرد که هر کدام مبانی و جهت گیری های خاص خود را دارد . اتفاقا همین دو برداشت نیز از جریان اصلاح دینی اروپا صورت گرفته است . در نگاه نخست، اصلاح دینی به فرآیندی از درون حوزه ی دین اطلاق می شود که سعی در پالایش فرهنگ دینی از کژی ها، کاستی ها و پیرایه ها دارد تا دین بتواند متناسب با اوضاع زمانه، برای حیات فردی و اجتماعی بشر، اثربخش تر و جهت دهنده تر باشد . اما از نگاه دیگر، اصلاح دینی به برنامه ای گفته می شود که به منظور تاویل درون مایه های دین و بازسازی عناصر فرهنگ دینی بر اساس الگوهای بیرونی و برای آماده سازی شرایط برای حضور مدرنیته و تمدن جدید غرب در جوامع دینی طراحی شده است . این دو نگاه را به ترتیب «اصلاح درون زا» و «اصلاح برون زا» می نامند .

آشکار است که این دو نگرش، هم در مبانی و ارکان و هم در آرمان ها و الگوها با یکدیگر تفاوتی اساسی و اصولی دارند . این نکته نیز معلوم است که هر دو جریان در تاریخ معاصر جهان اسلام نمایندگان پرآوازه ای داشته است . حال سخن در این جاست که دکتر شریعتی را در کدام یک از این دو جریان می توان به شمار آورد؟ و آیا می توان گفت که شریعتی در این میانه، راه سومی را برگزیده است؟ شارحان اندیشه های او در این چند دهه دو تفسیر متفاوت و گاه متقابل از اندیشه ی وی ارائه کرده اند: در حالی که روشن فکران غالبا رای دوم را به او نسبت می دهند، طرفداران روحانی شریعتی از او یک چهره ی اصلاحگر درون دینی تصویر کرده اند . آنچه نویسنده ی محترم در این مقاله گفته است، در مجموع به نگرش دوم نزدیک تر است . به هر حال، باب این بحث تا هنگامی که یک پژوهش جامع، پرده از ابهامات آن بردارد، هم چنان گشوده است; هرچند در سال های اخیر تحقیقات عالمانه ای در این باره صورت گرفته است .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان