ماهان شبکه ایرانیان

وضعیت تفکر در ایران

چکیده: جریان های فکری ایران، به رغم تفاوت ها و اختلاف ها، از نظر فقدان «تولید تفکر» با یکدیگر مشابهت دارند . تفکر از جهت منشا، به تاسیسی، ترکیبی و تقلیدی تقسیم می شود و از جهت کارکرد به زاینده، سوخته و پوسیده قابل دسته بندی است .

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

گفت وگو با محمدرضا اسدی

انتخاب ، 1 - 4/4/81

چکیده: جریان های فکری ایران، به رغم تفاوت ها و اختلاف ها، از نظر فقدان «تولید تفکر» با یکدیگر مشابهت دارند . تفکر از جهت منشا، به تاسیسی، ترکیبی و تقلیدی تقسیم می شود و از جهت کارکرد به زاینده، سوخته و پوسیده قابل دسته بندی است .

در بررسی جریان های فکری امروز جامعه ی ایران، چنان چه مقسم و مبنای ما «تفکر دینی » باشد، حداقل از سه طیف مهم می توانیم نام ببریم . این سه گروه، رویکردهای متفاوتی در قبال دین و تفکر دینی دارند و می توانیم از آنها با سه عنوان «سنت گرای محض » ، «سنت گرای نوگرا» و «نوگرای محض » یاد کنیم .

سنت گرایان محض کسانی هستند که دین را تنها منبع اصیل برای شکل بخشیدن به زندگی می دانند . دین، نزد ایشان، گنجی پنهان و عظیم است که می باید با ابزاری به نام عقل، حقایق مکنون آن را، که درعین حال مورد نیاز زندگی ما نیز می باشد، استخراج کنیم . اینان برای شکل بخشیدن به حیات خود، به منبعی که مهم تر از دین باشد یا حتی در عرض آن باشد، اعتقاد ندارند .

اما سنت گرایان نوگرا، با این که جایگاه ویژه ای برای دین قائل هستند و آن را از مهم ترین منابع شکل بخشیدن به زندگی می دانند، آن را تنها منبع نمی دانند . ایشان عقل را نیز منبعی دیگر قلمداد می کنند که در کنار دین می تواند به شناخت و حیات ما شکل دهد، و در عین حال آن را ابزاری برای استخراج حقایق از متون دینی می شمارند . ولی در نظر نوگرایان محض، مهم ترین و اصلی ترین منبع تاثیرگذار بر شناخت و شکل دهی حیات آدمی، عقل اوست، نه چیز دیگر . عقل در این نگرش، هم ابزار است و هم منبع; و دین صرفا یکی از منابع تاثیرگذار بر زیستن ماست، و نه لزوما تنها منبع یا مهم ترین منبع .

اما عقلی که ما از آن یاد می کنیم نزد این سه گروه تعریف و کارکرد یکسان و مشابه ندارد:

عقل مطرح در میان سنت گرایان محض و سنت گرایان نوگرا، به رغم تفاوت هایی که دارند، یک عقل متعبد به دین و هم آهنگ با آن است; اما عقل مطرح نزد نوگرایان محض، عقلی برهنه از هر گونه تسلیم و انقیاد است . این عقل نه تنها در برابر دین، که در برابر هیچ موضوع و موجود دیگر تعهد و تقیدی ندارد . از این رو، بنیاد این عقل در شوریدگی و عصیان است .

این سه جریان فکری به رغم تفاوت هایشان، از لحاظ «عدم تولید فکر» با یکدیگر اشتراک دارند . لازمه ی طرح این سخن، آن نیست که ما ضرورتا باید تفکر دیگری در عرض این سه نوع تفکر به منزله ی بدیل و جانشین ارائه کنیم; گرچه ارائه کردن آن نیز غیرممکن و محال نیست . بنابراین نمره ی منفی دادن به این سه جریان فکری از لحاظ عدم تولید فکر به معنای آن نیست که این سه جریان فکری هیچ نقطه ی قوت و مثبتی از جهات دیگر ندارند .

گفتیم این سه طایفه ی فکری، فاقد جهت «تولید تفکر» هستند و به همین دلیل، عمدا از عناوین نوگرا یاد کردیم نه نواندیش; یعنی نه جریان سنت گرای نوگرا، و نه جریان نوگرای محض، به معنای دقیق کلمه نواندیش نیستند و تولید فکر ندارند و در واقع فکری تاسیس نمی کنند و نکرده اند; هرچند بالاخره فکر دارند . اما وقتی همین سه طیف فکری را از لحاظ تفکر فلسفی ارزیابی می کنیم، در می یابیم که سنت گرایان محض، چندان با فلسفه و تفکر فلسفی رابطه ی خوشی ندارند; گو این که به طور معمول بی اطلاع از فلسفه ی اسلامی نیستند . سنت گرایان نوگرا نیز به طور غالب به فلسفه ی صدرایی معتقدند و حتی می کوشند با فلسفه های جدید غرب بر اساس مبانی صدرایی مواجهه کنند . اما من به رغم اعتقاد به نقاط قوت فلسفه ی صدرایی در مواجهه با برخی از فلسفه های جدید، آن را جدی و توانا برای هم آوردی با بسیاری از فلسفه های امروزین نمی دانم و معتقدم چنان نیست که این توان موجود است اما تاکنون به فعلیت نرسیده است .

بیش ترینه ی نوگرایان محض نیز به رغم این که به تفکر فلسفی به معنای عام آن معتقدند، تعلق خاطری به فلسفه ی سنتی و اسلامی ندارند و مبانی فلسفی خود را، بیش تر، از تفکرات فلسفی جدید غرب اخذ و اقتباس می کنند . هم چنین اگر کسانی در میان این نوگرایان پیدا شوند که علاقه مند به فلسفه ی اسلامی هستند، تسلط چندانی بر مبانی و مسائل آن ندارند .

در یک تقسیم بندی کلی می توان گفت اصطلاحا تفکر، یا تاسیسی است یا ترکیبی یا تقلیدی .

اولین ویژگی تفکر تاسیسی آن است که عالم جدیدی فرا روی ما می نهد; عالمی جدید با مسائلی جدید و راه حل هایی جدید . در ثانی، صدق و کذب یک تفکر، دخالتی در تاسیسی بودن آن ندارد . با این ترتیب برای این که یک تفکر را تاسیسی محسوب کنیم، نه حجم مسائل و نه صدق و کذب آنها، مبنا و میزان به شمار می آید . ویژگی دوم تفکر تاسیسی این است که «روشی » را برای مواجهه با موضوعات در اختیار ما قرار می دهد که این روش نیز به نوبه ی خود جدید است .

ویژگی سوم این نوع تفکر، که شاید به نحوی در دو ویژگی قبل نیز مندرج باشد، آن است که تفکر تاسیسی مسبوق به تجربه نیست; یعنی تفکر تاسیسی تا پیش از این که ما آن را به کار بندیم در جای دیگر استفاده نشده است .

بر اساس این ویژگی، میان تفکر تاسیسی و تفکر تقلیدی یک گام بیش تر فاصله نیست، و آن گام «تکرار» است; یعنی همین که این تفکر با روش هایش به دست دیگران به کار گرفته شد، از وادی تاسیس به وادی تقلید در غلتیده است . در واقع تفکر تاسیسی ظرفیتی دارد که لزوما مؤسس آن تفکر نمی تواند همه ی آن را به فعلیت برساند و دیگرانی باید بیایند که با همان مبنا توانایی های بالقوه ی این تفکر را در حل مسائل به فعلیت برسانند .

اما مراد از تفکر ترکیبی، تفکری است که دو قسم دارد: تفکر بومی و تفکر التقاطی . این هر دو برآمده از دو یا چند تفکر دیگرند; با این تفاوت که تفکر بومی به لحاظ ارزشی بیش تر جنبه ی مثبت دارد و تفکر التقاطی به لحاظ ارزشی جنبه ی منفی .

تفکر بومی، هم می تواند به لحاظ منشا، تاسیسی باشد و هم ممکن است تاسیسی نباشد یعنی تقلیدی باشد . تفکر بومی را بیش تر بر اساس هماهنگی با محیطی که در آن مصرف می شود تعریف می کنیم . در نهایت، تفکر تقلیدی تفکری است که ویژگی های تفکر تاسیسی را ندارد; گرچه می تواند در تفکر بومی حضور داشته باشد; اما همان طور که گفتیم لزوما تفکر بومی، تقلیدی نیست و لزوما تفکر تقلیدی بومی نیست .

تفکر وارداتی هرچند افقی نوین را به روی ما می گشاید، تفکر تاسیسی محسوب نمی شود . گفتنی است که ما در این مقام نمی خواهیم صرفا تفکر تاسیسی را از همه ی جهات، ارزشمند و مثبت و ممدوح قلمداد کنیم و تفکر تقلیدی را از هر حیث فاقد ارزش و منفی و مذموم .

آنچه گذشت تقسیمی بود که بیش تر ناظر به «منشا» پیدایش تفکر بود; اما می توانیم به تناسب این که یک تفکر چه مقدار از مشکلات و مسائل ما گره گشایی می کند، و کارکرد این تفکر چیست، اقسام دیگری از تفکر را در نظر بگیریم . به تعبیر بنده، براین اساس برخی از تفکرات، «سوخته » هستند، برخی «پوسیده » و برخی «زاینده » .

برای ساختن یک تفکر تاسیسی یا ایجاد یک تفکر گره گشا و زاینده، دو نوع نسبت میان معارف بشری می توانیم در نظر بگیریم، و بر اساس این دو نوع نسبت، درباره ی رابطه ی خودمان با تفکرات تقلیدی - اعم از غربی یا شرقی - داوری کنیم . این دو نوع نسبت میان معارف بشری را با دو عنوان مشخص می کنیم: نسبت و «ارتباط پلکانی » ; نسبت و «ارتباط شبکه ای » یا جدولی .

تفکر پوسیده و تفکر سوخته و تفکر زاینده اعم از آن سه نوع تفکر بومی، تقلیدی و تاسیسی هستند . هر کدام از اینها می توانند مصداق یکی از آن تفکرهای تقلیدی یا تاسیسی یا بومی باشند . اگر بخواهیم در جامعه ی فکری امروز، مصداقی برای این تقسیم بندی های ذهنی به دست دهیم، تفکر هیچ یک از اشخاصی همانند مرحوم شریعتی و مرحوم مطهری - به رغم احترام فوق العاده ای که برایشان قائل هستیم - در مقام منشا نمی تواند تاسیسی به شمار آید .

به لحاظ ارزش گذاری به سختی می توان یکی از اقسام تفکر را بر دیگری ترجیح داد; چون به هر حال زندگی آمیزه ای است از مسائل فکری و عملی; و طبیعی است اگر مبنای ترجیح، آن باشد که مسائل عملی چگونه می خواهند برطرف شوند، ما دیگر به تاسیسی یا ترکیبی یا تقلیدی بودن «منشا» آنها نظر نخواهیم داشت .

البته اگر بخواهیم تحلیل پدیدارشناسانه ای از جامعه ی امروز داشته باشیم، باید گفت تفکر زاینده بیش تر ترجیح دارد، و از همین روی، دست کم در وضعیت کنونی، به تفکر تاسیسی کم تر ارج می نهند: امروزه ما در پی حل مسائل مان هستیم; حال چه با تفکر بومی باشد چه تفکر تقلیدی . البته تفکر بومی و تقلیدی بیش تر در دسترس است و تاسیسی اندیشیدن، بسیار دشوار; ولی از آن جا که ما به دنبال کارکرد تفکر هستیم، در جامعه ی ما تفکر زاینده بیش تر مطرح است; به گونه ای که می توان گفت در جامعه ی امروز، نه در حوزه ی روشن فکری دینی و نه در حوزه ی عالم دینی، تفکر تاسیسی و تاسیسی - کارکردی وجود ندارد .

اما در پاسخ به این سؤال که برای نیل به تفکر تاسیسی در جامعه ی فعلی چه می توان کرد، باید گفت این امر به یک معنا اساسا تعلیم پذیر نیست; اما بسترهایی را می توان فراهم کرد که به نضج گرفتن تفکر تاسیسی کمک کند .

در قدم اول، ایجاد امنیت فردی و اجتماعی تاثیر بسزایی در این امر دارد .

هم چنین در متون دینی و اسلامی بجز اوصاف فردی ای که برای عالمان دینی ذکر می کنند، اوصاف و مسئولیت های اجتماعی ای نیز برای آنان بر می شمارند که بیانگر آن است که عالمان دینی ایده آل باید کارکرد روشن فکر دینی را نیز داشته باشند; به این معنا که هم زمانه شناس باشند، هم دین شناس . در حالی که وضعیت موجود ما این گونه نیست . البته در میان حوزویان، نسلی پدید آمده که در حال کار کردن هستند و می خواهند زمانه شناس هم باشند; اما این که این نسل چه زمانی به ثمر بنشیند، یا اصلا به ثمر برسد یا نرسد، قابل پیش بینی نیست .

اگر ما می خواهیم نقاط ضعف و قوت هر تفکری روشن گردد، چاره ای جز این نیست که به تفکرات رقیب نیز اجازه ی عرض اندام بدهیم . تفکر توانمند، تفکری نیست که حضور دیگران را بر نتابد; تفکر توانمند آن است که خود حضور یابد و دیگران را نیز به میدان فرا خواند، تا در عرصه ی عمل سربلند گردد . البته حضور تفکر رقیب در مواجهه با تفکر حاکم رایج، باید ضابطه مند و قاعده مند باشد، و گرنه تفکر بدون ضابطه، به هرج و مرج فکری می انجامد .

اشاره

در دهه های گذشته بارها از سوی اندیشمندان و نویسندگان ایرانی به مقولاتی چون «انحطاط » یا «بحران تفکر» در ایران اشاره شده است . این مباحث نشان از یک نابسامانی و آشفتگی فرهنگی در جامعه ی ما دارد . البته اینان هر کدام متناسب با پایگاه فکری و چارچوب ذهنی خویش، شاخص هایی خاص را برای این بحران معرفی کرده اند . آنچه نمی توان انکار کرد این است که تفکر ایرانی - اسلامی ما در طول دو - سه سده ی گذشته از زایش و پویش باز مانده و سهم شایسته ای در منظومه ی تفکر جهانی به خود اختصاص نداده است . درعین حال به نظر می رسد تاکنون کم تر در زمینه ی تاثیر انقلاب اسلامی بر تحولات فکری و فرهنگی جامعه ی ایران مطالعه ی جدی صورت گرفته است . آنچه این اشتباه را بیش تر دامن می زند غفلت یا تغافل از کندی و دیرآمد بودن محصولات فرهنگی و اندیشه ای است . بی آن که بخواهیم از کاستی ها و خلاهای جدی فرهنگی در کشور چشم پوشی کنیم، باید تفطن داشت که این کاستی ها را تنها در کنار دستاوردها می توان به طور علمی ارزیابی کرد و سنجید .

به هرحال آقای اسدی نیز بر این خلاها انگشت گذاشته است . با آن که تحلیل ایشان را از اساس نمی توان انکار کرد، در چارچوب تحلیل ایشان جای تامل و دقت بیش تر وجود دارد . ملاحظات زیر شاید تا حدودی این مسئله را از ابهام و اجمال خارج سازد:

1 . هسته ی اصلی تحلیل آقای اسدی، تفکیک میان تفکر تاسیسی و تقلیدی از یک سو، و تفکر زاینده و سوخته از سوی دیگر است . تعاریفی که برای تفکر تاسیسی و تفکر زاینده ارائه شده است، نیاز به رسیدگی بیش تر دارد . وی تفکر تاسیسی را تفکری می داند که «عالم جدیدی را در برابر ما قرار می دهد; عالم جدید با مسائل جدید و راه حل های جدید» و هم چنین ارائه ی «روش جدید» را نیز از لوازم تفکر تاسیسی می داند . چنان که پیداست، تفکر تاسیسی در این معنا تنها ناظر به حوزه های فلسفی و نظری است و نمی توان در علوم و رشته های دیگر از آن سخن گفت; مگر این که معنای «عالم جدید» را آن قدر وسیع بگیریم که نظریه های اخلاقی، جامعه شناختی و روان شناختی را نیز شامل شود .

وانگهی باید به یاد داشت که حقیقتا تفکر تاسیسی در این معنا، در طول تاریخ اندیشه ی بشری بسیار نادر و اندک شمار است و به سادگی دست یافتنی نیست . به ویژه آن که آقای اسدی یکی از ویژگی های این تفکر را آن می داند که «مسبوق به تجربه نیست و در جای دیگر استفاده نشده است » . حقیقت آن است که اندیشه ی بشری (برخلاف معارف وحیانی و الاهی) همواره ریشه در آرا و اقوال دیگران دارد، و پس از تامل در آرای گذشتگان، معلوم می شود که بسیاری از عناصر مکاتب یا فلسفه هایی که ادعای تاسیسی بودن دارند حاصل اندیشه های دیگران است .

جناب آقای اسدی شاخص تفکر زاینده را منحصر در کاربردی بودن و گره گشایی عملی دانسته است . اولا معلوم نیست که گره گشایی ذهنی در یک تفکر از دیدگاه ایشان چه جایگاه و تعریفی دارد; ثانیا باید دید مفهوم «گره گشایی » در یک تفکر دقیقا به چه معناست و ما چه زمانی می توانیم یک اندیشه را «گره گشا» بدانیم؟ این نکته ی مهمی است که به سادگی نمی توان از آن گذشت;

2 . از تعریف و تبیین مفهومی که بگذریم، نکته ی دیگر در زمینه ی ارزشمندی اقسام تفکر است . در این گفت وگو بارها تاکید شده است که ما تفکر تاسیسی یا زاینده را به خودی خود ارزشمند نمی دانیم . به نظر می رسد که دست کم در این جا بدون توجه به نوعی ارزش گذاری نمی توان به تبیین مفهومی و تشخیص درست مصادیق تفکر دست یافت; برای نمونه، بی تردید نمی توان هر گونه نظام فکری را که صرفا نوپدید است و سابقه ای ندارد، هرچند جنبه ی جنایی یا اسطوره ای داشته باشد یا بر پیش فرض های غیرقابل دفاع استوار باشد، تفکر تاسیسی نامید . هم چنین نمی توان یک نظریه را به صرف این که مشکلات کنونی ما را حل می کند، بی توجه به آن که بر کدامین ایدئولوژی متکی است و به توسعه یا تضییق کدامین ارزش ها می انجامد، تفکر زاینده نامید . در یک کلام، تاسیسی یا زاینده بودن یک تفکر در هر جامعه ای تنها پس از آن مطرح می شود که مبانی و آرمان های آن نظریه پیشاپیش تایید شده باشد;

3 . با ملاحظه ی دو نکته ی سابق - یعنی تعدیل و تدقیق در مفاهیم یادشده و توجه به جنبه های ارزش شناختی یک تفکر در یک پارادایم فرهنگی - می توان به صورت شفاف تری به تحلیل وضعیت تفکر در ایران پرداخت . هر تحلیلگری باید نخست تلقی خویش را از چارچوب های تفکر مطلوب و شاخص های آن ارائه کند، سپس با معرفی امکانات و مقدورات عینی، انتظارات خویش را از جامعه ی فرهنگی ایران، متناسب با آن نقطه ی مطلوب به درستی تبیین کند و براین اساس به نقد و داوری درباره ی وضعیت تفکر در این کشور بپردازد . بدون توجه به این نکات، بیم آن می رود که یک بحث انتزاعی و احساسی جای گزین یک مطالعه ی علمی و راه گشا گردد .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان