گوهر متون

سیر و سلوک زائر، جان بانی ین، ترجمه گلناز حامدی، انتشارات مدحت، چ اول، ۱۳۸۱.

سیر و سلوک زائر

 

سیر و سلوک زائر، جان بانی ین، ترجمه گلناز حامدی، انتشارات مدحت، چ اول، 1381.

 

 

اهمیت کتاب

کتاب سیر و سلوکِ زائر، اثرِ جان بانی ین از شاهکارهای عرفانیِ ادبیات انگلیسی است که در قالب کنایات و استعارات و تشبیهاتْ بیان شده و نموداری است از تلاش روح انسان در جدال با زندگی، برای عبور از فراز و نشیب های دورانِ حیات و رسیدن به وادیِ رستگاری و تقدس و شرح مخاطرات و مخافات، غم ها و شکست ها و نا امیدی ها یا موقعیت هایی که پیش می آید. مطالب کتاب، جنبه ای نمادین دارد. در این نمادهای عرفانی، نویسنده، اشخاص مختلفی را تجسم می کند.

این اثر مانند برخی از آثار عرفای اسلامی مانند منطق الطیر و قصّة الغُربَة الغَریبَة، داستانی تمثیلی است؛ با این تفاوت که در اثرِ شیخ عطار، مرغانْ نماد سالکانی اند که از وادی ها می گذرند اما در اثر جان بانی ین، وادی ها به صورت شهرها و سرزمین توصیف شده است.

هنگامی که متن کتاب را تجزیه و تحلیل می کنیم می بینیم که علاوه بر احوال و مقالات، خصوصیات اخلاقی و روحی مانند حرص، حسد، خشم، شهوت و دیگر خصوصیاتِ روحی اخلاقی آدمیان به دقت تصویر شده است.

سؤال اصلی که در این کتاب مطرح شده این است که آیا من هستم؟ این جهان چیست که من مانند حباب در آن ناپیدا و پیدا می شوم؟ مرا چه کسی آفریده؟ چه وظیفه ای دارم؟ صلاح و رستگاری من چیست؟

پاسخ به این سؤالات را ذهن هر انسانِ جستجوگر طالب است. علما، فلاسفه، شعرا، و ادیبان هر یک در زمان های مختلف کوشیده اند پاسخ هایی برای این سؤالات بیابند، ولی پاسخ جان بانی ین بیش از 3 قرن است که اذهانِ مردم را به خود جلب کرده است.

هیچ انسانِ دیگری با این صمیمیت و خلوص و نبوغ و با این بیان دلنشین و عرفانی نتوانسته جواب این پرسش ها را باز گوید.

درباره مؤلف

جان بانی ین، واعظ و عارف و سخنوری توانا بود که بسیاری از خطابه هایش به صورت بیانیه های دینی باقی مانده است.

عقاید او یکی از بهترین و قوی ترین عقاید مذهبی اروپا و مورد قبول لوتر و کرامول بود و حتی برخی از علمای معاصر الهیات هم آن ها را پذیرفته اند و از نظر جامعه آن روز انگلستان، عقاید بانی ین مانند جرقه هایی از بهشت بود.

آثار او در خدمت و عبادتِ خداوند است، طریق رستگاری را نشان می دهد و بیانگر جهانِ روحی و معنوی است که با قلمی شیوا و ساده نوشته شده و حالْ بعد از طیِ سه قرن هنوز هم دل ها را تکان می دهد و تأثیری بسیار بر خواننده می گذارد.

جان بانی ین یکی از بزرگ ترین واعظان مذهبِ پروتستان و از مخالفانِ کلیسای سلطنتی انگلستان بود.

گرچه او نویسنده ای توانا بود که با قلم خود احساس درون و جهان درون انسان را بیان می کرد، لکن برای ادبیات فی نفسه ارزش قائل نبود و ارزش ادبیات را فقط برای بیانِ واقعیت های مذهبی می دانست.

کتاب سیر و سلوکِ زائر او به بسیاری از زبان ها ترجمه شده است و گفته اند که پس از انجیل، هیچ کتابی تاکنون این اندازه اثر معنوی در جهان مسیحیت نداشته است. بانی ین در سال 1688 در گذشته است.

 

 

 

 

 

امیرارسلان نامدار

 

امیرارسلان نامدار، میرزا محمد علی نقیب الممالک شیرازی، پژوهشگر و ویراستار منوچهر کریم زاده، انتشارات طرح نو، چ اول، 1379.

 

اهمیت کتاب

امیرارسلان، مشهورترین قصّه عامیانه ایرانی است. از زمان تحریرِ این قصّه حداقل صد و سی سال و از نخستین چاپ آن نزدیک به صد و ده سال می گذرد. قصّه امیرارسلان، طی این مدّت در نزد خاص و عام به چنان شهرت و محبوبیتی دست یافت که شادروان دکتر محمد جعفر محجوب در مقدمه ارزشمند و مفصّل خود بر امیر ارسلان نوشت: «می توان امیر ارسلان را مظهر داستان های عامیانه فارسی نامید.»

برخی از منتقدان از آن به عنوانِ اوّلین رُمان فارسی یاد می کنند و بسیاری از مردمِ میهنِ ما مطالعه داستان های عامیانه را با خواندنِ امیر ارسلان آغاز کرده اند و بسیارند کسانی که جز امیر ارسلان، داستانِ عامیانه ای مطالعه نکرده اند. اما چرا ناگهان این داستانِ خواندنی و دلکش در محاق قرار می گیرد و نسلِ نو به کلّی با آن بیگانه می شود؟ آیا جاذبه ادبّیات جهان و گرایش به سینما و امواج ماهواره ما را از پرداختن به این «مظهر داستان های عامیانه» باز داشته است؟ یا این که ناگهان دستِ رد بر سینه این میراث فرهنگی خود زده ایم و از قصّه امیر ارسلان که هیچ سالی نبود که در ده ها نسخه طبع و نشر نشود، انتقام گرفته ایم؟

تأثیر امیر ارسلان بر ادبیات معاصر

این قصّه نه تنها بر شیوه گفتارِ توده های مردم تأثیر گذاشته، بلکه بسیاری از اُدَبا، شُعَرا و نویسندگان را نیز به طریقی زیر تأثیر جاذبه های خود قرار داده است. کمتر هنرمند معاصری را می توان یافت که مستقیم و غیر مستقیم از امیر ارسلان تأثیر نپذیرفته باشد. زیرا بیش از یک قرن، امیر ارسلان با علاقه بسیار در خانواده ها خوانده شده است. به عنوان مثال، در امیر ارسلان، واژه های خطابیِ: «جماعت»، «خلایق» و عبارت های بسیار آشنای: «چه باید کرد؟» و «دیگر سخن نگفت» به فراوانی به کار رفته است.

نویسنده کتاب

اکنون جای هیچ تردید نیست که قصّه امیر ارسلان زاییده فکر و تخّیل نبوغ آسای محمد علی نقیب الممالک، نقّالِ ناصرالدین شاه است. او این قصه را برای سرگرم کردنِ ناصرالدین شاه قاجار ساخته است و سالی یک بار هنگام خواب برای او تکرار می شد.

موضوع کتاب

امیر ارسلان، قصّه حادثه های شگفت انگیز است. قهرمان داستان، با دیدنِ تصویر فرّخ لقای فرنگی به او دل می بازد و برای رسیدن به محبوب از تخت و تاجِ خود می گذرد و در لباسِ مبدّل رهسپار دیار فرنگ می شود. امیر ارسلان، در راه رسیدن به دلدار خود حوادثِ تلخ و شیرینِ بسیار می بیند و بیش از نیمی از ماجرا در میانِ پریزادان، دیوان، جن ها، عفریتان و غولان می گذرد. سرانجام امیرارسلان فرخ لقا را از بند می رهاند و به وصال او می رسد.

از نظر طرح، قصّه امیر ارسلان، به واقعه «هفت خوان» شباهت دارد؛ برای نیل به مقصود باید از دشواری ها نهراسید و ناامید نشد.

اشخاص قصّه

اشخاص قصّه امیرارسلان، پیچیدگیِ مخصوص به خود را دارد. اگر از انبوهِ اشخاصِ فرعی و موجوداتِ عجیب و غریبی که به یاری تخیّل شگفت انگیز نقیب الممالک به صحنه می آیند چشم بپوشیم، قهرمانان اصلی قصّه را می توان به دو گروه آدمی و غیرآدمی تقسیم کرد. آنگاه گروه آدمی را در دو شاخه مسلمان و مسیحی جای داد و گروه غیر آدمی را به شاخه های: پریزادان و دیوان تقسیم کرد.

سرچشمه های قصّه امیر ارسلان

دکتر محمد جعفر محجوب، سرچشمه برخی از صحنه ها، شعرها و حوادثِ شگفتِ قصّه را کتاب هایی چون: رموز حمزه، چهل طوطی، اسرار قاسمی [منسوب به ملا حسینِ واعظ کاشفی]، گرشاسپ نامه اسدی توسی و شاهزاده شیرویه می داند. اما گذشته از این ها، سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ نیز می تواند از منابعِ موردِ استفاده نویسنده باشد که یا در سفرنامه های شاه خوانده است یا از زبان خودِ وی شنیده است.

تحریرِ امیر ارسلان

امیر ارسلان را یکی از دخترانِ ناصرالدین شاه به نام «فخرالدوله» تحریر کرده است. چون شب ها نقیب الممالک به داستان سرایی می نشست، فخرالدوله با لوازمِ نوشتنْ پشتِ درِ نیمه بازِ خواجه سرایان جا می گُزید و گفته های نقّال باشی را می نوشت. این کار، شاه را خوش آمده بود و اوقاتی که فخرالدوله در خانه خود به سر می بُرد، امر می کرد که قصّه های دیگر گفته شود تا او از نوشتن باز نماند. پس، داستان امیر ارسلان زاییده تخیّل نقیب الممالک و ذوق و همّت فخرالدوله است.

نمونه ای از نثر امیر ارسلان

«[امیرارسلان] متفکر بود و می گشت که ناگاه صدای ناله جانسوزی به گوشش رسید و از شنیدن آن صدا بی اختیار زانویش سُست شد و دلش تپید. حالت غریبی به او دست داد و به دنبال صدا رفت. در وسط باغ عمارتی عالی دید. قدم به پلّه نهاد و بالا برآمد. چند اتاقِ تو در تو دید که صدای ناله از آخرین اتاق می آید و یکی می گوید:

پروردگار من! تا کی در بند بلا اسیر و دستگیر باشم؟ رحمی کن! مدتی تو را ستایش نمی کردم. شب و روز یا صَنَم می گفتم. شب و روز بر تختِ عزّت و کامرانی نشسته بودم. از روزی که یا صمد گفتم و تو را شناختم شب یا روزی نیست که عذاب تازه نبینم و آنی آسوده نیستم. خدایا! تا کی؟ یا مرگ یا نجات!

;ای آن که به مُلکِ خویش پاینده تویی ;در ظلمت شب صبح نماینده تویی
;درهای امید بر دلم بسته شده ;بگشای خدایا که گشاینده تویی (ص 344)

 

 

 

 

 

منطقُ الطّیر

 

منطق الطیر، عطّار نیشابوری، مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، چ اول، 1383.

 

اهمّیت کتاب

منطق الطیر عطار از منظومه های ممتاز عرفانی در ادب فارسی است. در نیم قرنِ اخیر، کوشش برای تصحیح انتقادی این شاهکار عرفانی ایران، هر روز بیشتر شده است. نخستین تصحیح انتقادی از این کتاب به وسیله زنده یاد استاد دکتر سید صادق گوهرین صورت گرفت و در سال 1342 از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب انتشار یافت. چاپ جدید منطق الطیر به کوشش دکتر شفیعی کدکنی مبتنی بر کهن ترین نسخه های خطی و شیوه تصحیح علمی است.

درباره شاعر

عطار حدود سال 540 ق در کَدْکَنْ نیشابور به دنیا آمد. پدر و مادرش تا جوانیِ او زنده بودند. تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود آموخت و پیشه پدر را که عطاری یا دارو فروشی بود، برگزید. میل و علاقه به عرفان در دل او آتشِ بی توجّهی به دنیا و وابستگی های آن را برافروخت. پس، از دارو فروشی و کسب و کار به خرقه پوشی و شعر روی آورد. نیمه دوم زندگی عطار به تألیف و سرودن گذشت.

سال مرگ او به طور دقیق معلوم نیست؛ با این حال، سال 617 ق بیشتر پذیرفته شده است. برخی نوشته اند که او در حمله خانمانسوز مغول به نیشابور شهید شد.

آثار عطّار

1. مجموعه قصاید و غزلیات عطار که بیشتر آن ها عرفانی و دارای مضمون های بلند صوفیانه است. (به کوشش دکتر تقی تفضّلی)

2. الهی نامه: این منظومه مجموعه ای است از قصّه های گوناگونِ کوتاه به صورتِ گفت وگوی پدری با پسرانِ جوانِ خود که در پیِ یافتنِ چیزهایی برآمده اند که حقیقت آن ها با آن چه عموم مردم دریافته اند، تفاوت دارد. (به کوشش هلموت ریتر)

3. مصیبت نامه: در این منظومه از گرفتاری های روحانی سالکان سخن می رود و مشتمل بر حکایت های فرعی بسیار است که هر یک فواید خاص دارد. (به کوشش عبدالوهاب نورانی وصال)

4. مختارنامه: مجموعه رباعیّات اوست که خود عطار از میان رباعیاتِ فراوانِ خود برگزیده و بقیّه را از بین برده است. (به کوشش دکتر محمد رضا شفیعی کلینی)

5. تذکرة الاولیاء: شرح زندگی و نقلِ سخنان نود و هفت تن از شاعران و عارفان و اولیای بزرگ. این کتاب با امام محمد باقر علیه السلام آغاز و با امام جعفر صادق علیه السلام تمام می شود. (به کوشش دکتر محمد استعلامی)

6. منطق الطیر.

موضوع منطق الطیر

این مثنوی که حدود 4600 بیت دارد، برجسته ترین مثنوی عطار و یکی از آثارِ مشهور تمثیلی است. گروهی از پرندگان به پیشواییِ «هُدهُد» برای یافتنِ «سیمرغ» ـ که پادشاه آن هاست ـ به پرواز درمی آیند. آنان باید از هفت مرحله خطرناک بگذرند. در هر مرحله، گروهی از مرغان از راه باز می مانند و به بهانه هایی از ادامه سفر عذر می خواهند. سرانجام پس از پشت سر گذاشتنِ هفتمین مرحله فقط «سی مرغ» به مقصد می رسند و درمی یابند که «سیمرغْ» خود آنان بوده است. آن هفت مرحله عبارتند از: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فنا.

بدین گونه، عطار نشان می دهد که خودشناسی مقدّمه خداشناسی است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»

سبک عطّار

عطار از شاعرانِ مربوط به سبک عراقی است که از اواخر قرن ششم تا قرنِ دهم در ادب فارسی رایج بود. زبان عطار بسیار ساده و روان است و بیشتر شعرهای او نیازی به شرح و معنا کردن ندارد. برای نمونه:

گفت مجنون:

;«گر همه روی زمین ;هر زمان بر من کنندی آفرین
;من نخواهم آفرینِ هیچ کس ;مدحِ من، دشنامِ لیلی باد و بس
;خوش تر از صد مدح، یک دشنامِ او ;بهتر از مُلکِ دو عالم، نامِ او»

داستان شیخ صنعان

طولانی ترین داستانِ منطق الطیر، حکایتِ «شیخ صنعان» است. این قصّه، بیانِ سلوکِ زاهدی است که طعمِ عشق را نچشیده است. بدونِ چشیدنِ حلاوتِ عشق، آدمی به کمالِ معنوی دست نمی یابد. پس، زاهدِ پیر در پایانِ زندگی به دختری ترسا دل می بندد. شیخ در گیر و دار این عشق می آموزد که اوج انسانیت در ترکِ همه آن چیزهایی است که آدمی را در خودخواهی و وابستگی به دنیا نگه می دارد. چند بیت از این داستانِ شیوا و دلکش نقل می شود:

;عشقِ دختر کرد غارت جانِ او ;کفر ریخت از زلف بر ایمانِ او
;عشق بر جان و دل او چیره گشت ;تا ز دل نومید وَز جان سیر گشت
;یک دَمَش نه خواب بود و نه قرار ;می تپید از عشق و می نالید زار
;گفت: یا رب امشبم را روز نیست ;یا مگر شمع فلک را سوز نیست
;کارِ من روزی که می پرداختند ;از برای این شبم می ساختند
;می بسوزم امشب از سودای عشق ;می ندارم طاقتِ غوغای عشق
;عمر کو تا وصفِ غمخواری کنم؟ ;یا به کامِ خویشتن زاری کنم
;بخت کو تا عزمِ بیداری کند؟ ;یا مرا در عشق او یاری کند
;پای کو تا باز جویم کوی یار؟ ;چشم کو تا باز بینم روی یار؟
;یار کو تا دل دهد در یک غمم؟ ;دوست کو تا دست گیرد یک دَمَم؟
;رفت عقل و رفت صبر و رفت یار ;این چه عشق است این چه درد است این چه کار؟
;جمله یاران به دلداریّ او ;جمع گشتند آن شب از زاریّ او

* * *

;همنشینی گفتش: ای شیخِ کِبار ;خیز این وسواس را غُسلی برآر
;شیخ گفتش: امشب از خونِ جگر ;کرده ام صد بار غسل ای بی خبر
;آن دگر یک گفت: ای دانای راز ;خیز و خود را جمع گردان در نماز
;گفت: کو محرابِ روی آن نگار؟ ;تا نباشد جز نمازم هیچ کار
;آن دگر گفتش: پشیمانیت نیست؟ ;یک نَفَس دردِ مسلمانیت نیست؟
;گفت: کس نَبْوَد پشیمان بیش از این ;تا چرا عاشق نبودم پیش از این
;آن دگر گفتش که: یارانِ قدیم ;از تو رنجورند و مانده دل دو نیم
;گفت: چون ترسا به چه خوشدل بُوَد ;دل ز رنجِ این و آن غافل بُوَد
;آن دگر گفتش: به امیدِ بهشت ;باز گرد و توبه کن زین کارِ زشت
;گفت: چون یارِ بهشتی روی هست ;گر بهشتی بایَدَم، این کوی هست

درد جاودانگی

 

درد جاودانگی، میگل داونامونو، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات ناهید، چ پنجم، 1380.

 

 

درباره نویسنده

درد جاودانگی در میان بیش از پنجاه اثر، شاهکار ادبی ـ کلامیِ داونامونو است و به بیش از بیست زبان ترجمه شده است.

میگل دِاونامونو فیلسوف، متکلم، شاعر و نویسنده اسپانیایی در 29 سپتامبر 1864 در بیلبائو ـ مرکز صنعتی و فرهنگی باسکِ اسپانیا ـ به دنیا آمد. کودکی و سال های نوجوانی را در همان جا زیست. در شش سالگی پدرش را از دست داد. برای ادامه تحصیل به مادرید رفت و به شعر و کلام مسیحی علاقه یافت. جنگ های داخلی اسپانیا روح حساس او را آزرد. در سال 1891 استاد زبان و ادبیات یونانی در دانشگاه سالامانکا شد. وارد درگیری های سیاسی گردید و آزادانه به تبعید رفت؛ شهری مرزی در جنوب فرانسه به نام «آندای» پذیرای او شد. او در آن جا به نوشتن، مباحثه، مصاحبه و گشت و گذار می پرداخت.

بازگشت از تبعید

وقتی دیکتاتوری «پریمود ریورا» در سال 1930 سقوط کرد و در اسپانیا جمهوری روی کار آمد، داونامونو آزادانه قدم به خاک اسپانیا گذاشت. مردم و مطبوعات از بازگشت مشهورترین تبعیدی اسپانیا ابراز شادی کردند. اما او بنای مخالفت با جمهوری جدید نهاد و همان گردنکش همیشگی شد.

داونامونو در آخرین روز سال 1936 در بحبوحه جنگ داخلی، بر اثر سکته قلبی در گذشت، در سالامانکا، مجسمه برنزی عظیمی از داونامونو برپاست که ساخته «پابلوسرانو» یکی از بزرگ ترین مجمسه سازان اسپانیا است.

شخصیت داونامونو

داونامونو در هیچ مکتب فلسفی جای نمی گیرد؛ زیرا او به معنای دقیق کلمه فیلسوف نیست، بلکه منتقد فلسفه است و به تعبیری نقاد فلاسفه است. داونامونو به تأثیر از «توماس کارلایل» فلسفه را تاریخ مردان و اذهان بزرگ می داند. او در پی شناخت انسان واقعی است که از گوشت و پوست ساخته شده است و جاودانگی را جلیل ترین جامه او می داند و می گوید: «خودت را بشناس که می خواهی جاودانه باشی»

موضوع کتاب

کتاب «درد جاودانگی» دوازده مقاله دارد و در سال 1912 نگارش آن به پایان رسیده است. عنوان مقاله ها عبارتند از:

1. انسانی که گوشت و خون دارد. 2ـ نخستین منزل. 3ـ عطش جاودانگی. 4ـ ماهیت کاتولیسیزم. 5ـ بیچارگی عقل. 6ـ ژرفنای بی پایان. 7ـ عشق، رنج، شفقت و تشخّص یافتن. 8ـ از خدا تا به خدا. 9ـ ایمان، امید و خیرخواهی. 10ـ دیانت، اساطیر عالم بالا و بازگشت به خدا. 11ـ شالوده عمل. 12ـ دُن کیشوت در تراژدی ـ کمدی امروز اروپ

آنچه این مقالات را به هم می پیوندد، اثبات اشتیاق خداجویی، معنویت گرایی و آرزوی جاودانگی انسان از طریق پیوستن به خداست.

نمونه هایی از فصل های کتاب

«می گویند: انسان حیوان عاقل است. نمی دانم چرا نگفته اند: انسان، حیوان عاطفی یا بااحساس است، شاید آنچه فارق انسان از حیوان است احساس و عاطفه باشد نه عقل، چه بسا دیده ام که گربه ای عقل به خرج می دهد ولی هرگز ندیده ام بخندد یا بگرید» (ص 33)

راه غلبه بر جهان

«بی اعتباری جهان گذران و عشق، دو نوای اصیل و دلنشین از شعری راستین است و ممکن نیست یکی از این دو نوا، بی اهتزاز آن دیگری بلند شود. احساس بی اعتباری جهان گذران، شعله عشق را در دل ما می افروزَد و فقط عشق است که بر این بی اعتبار گذران غلبه می کند؛ که زندگی را از نو سرشار می کند و به آن ابدیت می بخشد.

بودن، همیشه بودن، بی پایان بودن! عطشِ بودن، عطشِ بیشتر بودن! اشتیاق خدا شدن! عطش عشق ابدی و ابدیت بودن! خدا بودن!(ص 75)

دین و فلسفه

«فلسفه و دین، دشمن یکدیگرند و چون دشمن یکدیگرند به یکدیگر نیازمندند. هیچ دینی بدون مبنای فلسفی وجود ندارد و همچنین هیچ فلسفه ای نیست که ریشه ای در دین نداشته باشد. هر یک با ضد خود برپا می ماند. تاریخ فلسفه ـ اگر دقیق شویم ـ همانا تاریخ دین است و حملاتی که از نظر گاه فلسفی یا فرضا علمی به دین می شود، دقیقا از ناحیه دین دیگری است که نظرگاه مخالف دارد.»(صص 4 ـ 163)

آگاهی، عشق، خدا

آگاهی، دانشی مشاع و مشترک است، همدلی است و همدلی همانا همدردی است. عشق هر چه را دوست دارد، عاشقانه می کند و به شکل خود در می آورد. فقط با تشخص بخشیدن و انسان وار ساختن یک اندیشه، می توان عاشق آن اندیشه شد. و وقتی که عشق آن چنان عظیم و حیات بخش و نیرومند و سرشار باشد که همه چیز را دوست بدارد، در این صورت به همه چیز رنگی از خویش می زند و به آن تشخّص می بخشد و کشف می کند که کل هستی، که تمام جهان، «شخص»ی است که آگاهی دارد... و دوست می دارد. این آگاهی جهان همان است که «خدا» می نامیم.» (ص 193)

در خدا زیستن

«هیچ کس نمی تواند از لقاء خداوند بهره مند و شادمان گردد در حالی که می بیند برادرش در دوزخ عذاب می کشد. زیرا هر دو در معرض گناه و ثواب بوده اند. ما با فکر دیگران می اندیشیم و با احساس آنان احساس می کنیم. دیدار خدا، آنگاه که کل در کل باشد، همانا دیدن همه چیزدر خداست.» (ص 320)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر