مقدمه
در اینکه مردمان همه کشورها، پیشرفت و آبادانی میهن خویش را مدیون تلاش و کوشش خستگی ناپذیر کارگران آن سرزمین می باشند، نمی توان تردید نمود؛ آنها که چنانچه از سیره و گفتار رسول اعظم صلی الله علیه و آله استفاده می شود دستشان بوسیدنی و حرمتشان، حرمت مجاهدان در راه خداست.
از مردمان بیکاره و تنبل، جوامعی سربلند و آبرومند شکل نمی گیرد و از انسانهای بی تحرّک، بالندگی و شکوفایی به ظهور نمی رسد. کار و تلاش یکی از اصلی ترین رموز تعالی، تکامل و عزتمندی، و ضامن خودکفایی و استقلال کشور است.
نوشتار حاضر پاسداشتی است ناچیز از مقام کار و کارگر؛ آنها که مردان تلاشند و کوشش، و دست مایه های کرامتند و عزت.
اهمیت کار و تلاش در اسلام
اندیشه فردایی بهتر در سر هر که باشد، او را به کار و تلاش وا می دارد؛ و آینده ای روشن از آن کسانی است که با سستی و تنبلی، بیگانه و با کار و کوشش، آشنایند.
کار، نماد عزت و بالندگی فرد و جامعه، و وسیله حفظ آبروست، و هر جامعه ای که اهل کار چه فکری و چه بدنیِ آن باشد، بهروزی و پیروزی اش تضمین خواهد شد. در قرآن کریم می خوانیم: «وَ اَنْ لَیْسَ لِلاِْنْسانِ اِلاَّ ما سَعی * وَ اَنَّ سَعَیَهُ سَوْفَ یُری»؛ «و نیست از برای انسان مگر کوشش و تلاشی که انجام داده است و قطعا ثمره کوشش و تلاش خود را خواهد دید.»
«خداوند در قرآن کریم در بیش از دویست مورد «عمل» انسان را ملاک شخصیت او دانسته، و در هفت مورد ماده «صُنع» را که به معنای صورت دادن کار است، بیان فرموده است؛ از اینرو پیداست که کار و کوشش را ملاک شخصیت آدمی می داند.
همچنین حضرت علی علیه السلام در بیان این سخن خداوند که فرمود: «وَ اَنَّهُ هُوَ اَغْنی وَ اَقْنی»؛ «و هم اوست که [شما را[ بی نیاز کرد و سرمایه بخشید»، می فرماید: یعنی هر انسانی را به وسیله معیشت او بی نیاز کرد و به واسطه کسب و کارش راضی گردانید.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در بیانی دلنشین می فرماید: «إِنَّ مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوباً لَا یُکَفِّرُهَا صَلَاةٌ وَ لَا صَدَقَةٌ. قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَمَا یُکَفِّرُهَا؟ قَالَ الْهُمُومُ فِی طَلَبِ الْمَعِیشَةِ؛ همانا گناهانی است که هیچ نماز و صدقه ای نمی تواند کفاره آن واقع شود [و آن را بپوشاند.] عرض کردند: پس چه کاری کفاره آن می شود؟ فرمود: اهتمام ورزیدن در طلب معیشت.»
محمد بن منکدر می گوید: روزی از روزهای گرم به اطراف مدینه رفتم. امام باقر علیه السلام را دیدم، و او مردی تنومند بود و به طرف مزرعه می رفت. با خود گفتم: سبحان الله! بزرگی از بزرگان قریش در چنین ساعتی و در چنین حالتی به طلب دنیا می رود، باید او را موعظه کنم. به او نزدیک شدم و سلام کردم. در حالی که عرق می ریخت، با گشاده رویی پاسخم داد.
گفتم: خدا حال تو را نیکو گرداند؛ بزرگی از بزرگان قریش در چنین ساعتی و با چنین حالتی در طلب دنیاست. نمی ترسی که در این حالت اجل تو در رسد، در حالی که در طلب دنیا هستی. فرمود: اگر مرگ در رسد و من در این حال باشم، مرگم فرا رسیده است در حالی که به اطاعت و انجام فرمان الهی مشغول هستم تا به وسیله آن، خود و خانواده خود را از تو و مردم بی نیاز سازم . من آن گاه می ترسم که مرگ من فرا رسد، در حالی که به گناهی از گناهان مشغول باشم.
گفتم: راست گفتی، خدا تو را رحمت کند، می خواستم موعظه ات کنم؛ اما تو مرا موعظه کردی.
همچنین در حکایت دیگری آمده است که: مردی نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت: از من بر نمی آید که با دست خود کار کنم، نیز نمی توانم به کسب و بازرگانی بپردازم، و مردی بدبخت و نیازمندم. امام علیه السلام فرمود: کار کن و بر سر خود برای این و آن، بار ببر و خود را از مردم بی نیاز ساز.
باری، وانهادن کار و کوشش همان و به تهی دستی و فقر نشستن همان. چنانچه حضرت علی علیه السلام می فرماید: «مَنْ لَمْ یَصْبِرْ عَلی کَدِّهِ صَبَرَ عَلَی الاِْفْلاسِ؛ آنکه بر زحمت کار کردن صبر نکند، بر تهی دستی و بی چیزی صبر کند.»