ماهان شبکه ایرانیان

دین و عقلانیت؛ بررسی دیدگاه های ماکس وبر؛ برگرفته از تاریخ و تغییرات اجتماعی

چکیده: در این مقاله تفاوت های جادوگران و قانون گذاران و مصلحان با پیامبران ذکر شده; همچنین «پیامبر اخلاقی » و «پیامبر سرمشق » از یکدیگر بازشناخته شده اند و پیامبران بنی اسراییل از قسم اول شمرده شده اند .

همشهری، 17 و 16/7/80

چکیده: در این مقاله تفاوت های جادوگران و قانون گذاران و مصلحان با پیامبران ذکر شده; همچنین «پیامبر اخلاقی » و «پیامبر سرمشق » از یکدیگر بازشناخته شده اند و پیامبران بنی اسراییل از قسم اول شمرده شده اند .

نقطه شروع کار وبر، جهان شمولی اعتقاد به پدیده های فوق طبیعی و توجهش به راه های ممکن گسترش این جهان شمولی است . وبر میان جاودگر و کاهن یا جادو و دین به عنوان نظام هایی از باورها تفکیک قائل می شود . به نظر او، هر دوی اینها واسطه میان پدیده های انسانی و فوق طبیعی اند; اما به طریقی متفاوت از هم . جادو متضمن تقاضاهای زندگی روزمره و مستلزم به کارگیری افسون یا چیزی شبیه آن است تا پدیده های فوق طبیعی را وادار کند به طریق خاصی که جادوگر یا مریدانش می خواهند عمل نماید . اما دین چنین کاری انجام نمی دهد . دین به طور منظم سازمان می یابد و خداوند را نمی توان وادار به انجام عملی نمود . اگر من یک مسیحی باشم، بیشترین کاری که می توانم بکنم این است که از خدا درخواست کنم تا به من صبر برخورد کردن با رییس جبارمنشم را اعطا نماید .

پیامبر فردی است که ممکن است بنیان گذار مذهبی جدید یا کسی باشد که به مذهب قدیم حیات جدیدی می بخشد . وبر می افزاید: مهم نیست که مردم جذب شخص یا آموزه ای شوند . وجه جامعه شناختی قضیه این است که پیامبر، وحی و الهام را اعلان می کند . به همین دلیل، پیامبران در شمایل کاهنان سازمان یافته و معمولی نیستند . کاهن تحت تاثیر دین قرار می گیرد; اما پیامبر تحت تاثیر خداوند قرار می گیرد . پیامبر، برخلاف جادوگر، در ارتباط با الهام ها و آموزه های خاصی است; اما اعمال معجزه آسایی را چون زنده کردن مرده و نظایر آن انجام می دهد .

پیامبر را باید از قانون گذار نیز تمیز داد; اگرچه پیامبران بنی اسراییل، برخلاف پیامبران بودیسم و هندوییسم، به اصلاح اجتماعی می پرداختند و این امر گاهی اوقات این تمایز را کم رنگ می کند . با این همه، هر چه آنها به اصلاح اجتماعی بپردازند، کمتر رفتاری پیامبرانه خواهند داشت .

بنیان گذاران مکاتب فلسفی را نمی توان به عنوان پیامبر تلقی کرد . آنها معمولا درگیر اندرزگویی عاطفی - حیاتی هستند; در حالی که پیامبر بیشتر به یک سخنور مردمی نزدیک است . وبر دو نوع پیامبر را از هم تفکیک می کند: «پیامبر اخلاقی » (1) که معتقد به آموختن و تعلیم سخنان خدا به مثابه یک تکلیف اخلاقی است و «پیامبر سرمشق » (2) که راه رستگاری را سرمشق شخصی می داند . تصور پیامبر سرمشق از خدا این است که وی به نحوی در همه جای این جهان حضور دارد و این موضوع در ارتباط است با این که چطور خدا را تجربه کند و روشن گری شخصی کسب نماید . روشن گری در این جا با معنی روشن گری در فلسفه غرب فرق می کند . از طرف دیگر، خدای اخلاقی، برین و متعالی است . او خارج از این جهان است و از ما می خواهد تا فرمان بردار او باشیم . یقینا مسیحیت یک مذهب اخلاقی است; اما یک مذهب کامل و مطلق نیست . برای مثال، سنت طولانی از عرفان مسیحی وجود دارد که به نظر نمی رسد چندان متفاوت با بودیسم باشد . در حالی که پیامبران سرمشق تمایل به ایجاد یک نخبه روشن بین و توده نسبتا نامشخصی از پیروان دارند، پیامبران اخلاقی تمایل دارند که یک کلیسای سازمان یافته ایجاد کنند . پیامبران اخلاقی مشوق توسعه روند عقلانی شدن می باشند; به ویژه اگر یک سنت نوشتاری نیز پدید آید .

فرایند عقلانی شدن، فرایند کسب معنا در جهان است . به نظر وبر، انسان ها اساسا موجوداتی هستند که به دنبال کسب معنا یا بیشتر شکار معنا هستند و این امر، افراد را علیه فهم ظاهرا بی معنا آماده می کند .

کوشش برای توضیح چنین چیزهایی در مقایسه با زندگی روزمره، انتزاعی و کلی می باشد . در مذاهب درونی اساسا به این جهان بی توجهند; در حالی که در مذاهب استعلایی کوشش برای ساختن جهانی است که نزدیک به چیزی است که انتظار می رود وبر این امر را «مشکل رستگاری » می نامد; عرصه ای از تنش میان واقعیت و آرمان یا سازش دنیوی و کمال .

تاکید وبر در مطالعه اش درباره یهودیت، بر عامل تمایزدهنده مذهب غربی از مذهب شرقی است . عامل اصلی، اندیشه عمل اخلاقی مثبت است; یعنی تغییر این جهان برای بهتر نمودن آن تحت هدایت خداوند . اما در نهایت، تاثیرات ناخواسته اعتقاد دینی از همه مهم تر است . اشارات مهمی در یهودیت و مسیحیت وجود دارد که افراد باید خودشان را ابزارهایی برای خدا بدانند; وسایلی که خدا به وسیله آنها اهدافش را در این جهان دنبال می کند . این جهان مایه وسوسه دائمی و تهدیدی برای دور کردن مردم از اهداف خداوند است . در پس آن نیز خطر ویژه ای وجود دارد و آن، انتظار انجام مناسک است . این جریان توسط مسیحیت عرفانی قرون وسطا آشکار گشت . این موضوع برای ما مهم است و برای وبر، بی همتایی غرب در سنت پیامبرانه یهود قرار دارد . تجربه دینی یهودی از ریشه با تجربه هندی متفاوت بود . در تجربه دینی یهودی، رعایت مناسک مهم نبود; بلکه مهم تغییر ریشه ای و بنیادی بود . نگرش کلی نسبت به زندگی یهودیان باستان این بود که انقلاب سیاسی و اجتماعیی در آینده توسط خداوند هدایت می گردد .

پیامبران خودشان را ابزارهای خدا تلقی می کردند; اما نه به عنوان انسان های اختصاصا ممتازی که از گناه آزاد هستند . پیامبر پیام شخصی خودش را از خدا می گیرد و به مردم عرضه می کند; اما راه حلی جادویی یا نشانه ای برای اثبات ارتباط با یهوه ارائه نمی کند . تاکید بر قانون اخلاقی در برابر همه قدرت های دنیوی که پیامبران را مورد آزار خود قرار می دادند، دستاورد بزرگ این پیامبران بود و این دستاورد، کنش های اخلاقی مناسب زندگی روزانه را وظیفه افرادی می دانست که توسط نیرومندترین خدا برگزیده شده اند . اگر بدبختی برای مردم حاصل می شد، آن را نتیجه اراده الهی می دانستند و اگر خدا اراده می کرد که آنها بدبخت باشند، به دلیل نافرمانی آنها بوده است . وبر این واقعیت را که آنها می توانستند تبیین های دیگری ارائه کنند، اما آن تبیین ها بی منطق و عقل ستیز می شدند، مهم می داند . استثمار بیچارگان، بت پرستی، بی توجهی به مناسک و - شگفت انگیزتر این که - توقیف پیامبری و ... همه از نشانه های نافرمانی است . اما رستگاری همواره امکان پذیر بوده و مؤمن پاداش خواهد یافت . این مساله، ما را در تبیین دگرگونی یهوه به خدایی جهانی، نه خدایی که در رقابت با دیگران است، قادر می سازد . او به تنهایی مسؤول خوشبختی و بدبختی افراد زیر نفوذ خود است . بدتر این که هر قدر پیشگویی ها محقق می شد، سرسپردگی اسراییلیان به خدا بیشتر می شد . این اعتقادات، راه ظهور مسیحای نجات بخش را در قرن های بعد فراهم ساخت .

اشاره

1 . تمایز درستی که ماکس وبر میان پیامبر و جادوگر می گذارد و جادوگر را، برخلاف پیامبر، در پی تغییر اوضاع طبیعی از طریق به کارگیری افسون و مانند آن معرفی می کند، یکی از وجوه جامعه شناختی تفاوت پیامبران و جادوگران است و مساله قابل توجهی است . این وجه جامعه شناختی، با جنبه کلامی و دینی مساله نیز سازگار است . از جنبه دینی، پیامبران نیامده اند تا با به کارگیری قوای فوق طبیعی، مسائل طبیعی زندگی این جهانی را حل و فصل کنند . آنان آمده اند تا با هدایت قوای طبیعی بشر در بستری مناسب و اخلاقی، توانایی های نهفته بشر را به بار نشانند و وی را در حل مسائل و مشکلاتش به نحوی انسانی توانمند سازند . آنان نمی خواهند با قدرت نمایی و استفاده از زور (مافوق طبیعی) دیگران را تسلیم خود سازند . آنچه به نام «معجزه » از پیامبران نقل شده است بیش از آن که سزاوار نام «معجزه » باشد، شایسته نام «آیه و برهان » است . در قرآن کریم نیز همواره از کارهای خارق العاده پیامبران به عنوان «نشانه و آیه » یاد شده است که برای برداشتن حجاب های ضخیم جهل و تعصب و شکستن سنت های غلط و برداشتن موانع فهم حقیقت بوده است .

2 . بنابر آنچه ذکر شد، قسمت دوم این سخن نویسنده: «پیامبر پیام شخصی خودش را از خدا می گیرد و به مردم عرضه می کند; اما راه حلی جادویی یا نشانه ای برای اثبات ارتباط با یهوه ارائه نمی کند» چندان وجهی ندارد . بله، پیامبر نمی خواهد راه حلی جادویی عرضه کند; اما در پی این هست که نشانه ای برای اثبات ارتباط با خداوند ارائه کند . معجزاتی که از پیامبران نقل شده است به همین منظور بوده اند . اگر این معجزات نشانه ای برای ارتباط پیامبران با خدا به حساب نمی آیند، چگونه می توان گرایش مردم را به پیامبران تبیین کرد؟

3 . تمایزی که وبر میان پیامبران و قانون گذاران می گذارد چندان واضح و پذیرفتنی نیست . خود وی معترف است که پیامبران بنی اسراییل به اصلاح اجتماعی می پرداختند; اما بلافاصله می گوید: «هر چه آنها به اصلاح اجتماعی بپردازند، کمتر رفتاری پیامبرانه خواهند داشت » . یک جامعه شناس دین وظیفه ندارد ابتدا مفهومی خودساخته از پیامبری را در ذهن داشته باشد، سپس به ارزیابی فعالیت های پیامبران بنشیند . به لحاظ روش شناختی، کار ماکس وبر در این قسمت نوعی مغالطه است . تعیین این که پیامبران چه کاری را انجام می دهند و چه کاری را انجام نمی دهند، تنها پس از مطالعه رفتار آنان و نتیجه گیری از آنچه اتفاق افتاده امکان پذیر است; بنابر این وجهی ندارد مثلا با دیدن اعمال بخشی از پیامبران هندویی و بودایی (اگر اطلاق این عنوان برای کسانی در آیین هندو صحیح باشد) حکمی کلی برای همه پیامبران از آن استنتاج کنیم و سپس بگوییم که چون پیامبران بنی اسراییل برخلاف پیامبران هندویی و بودایی به اصلاح اجتماعی می پرداختند، پس رفتار آنان کمتر پیامبرانه است .

اما علاوه بر این اشکال روش شناختی، باید در داده های اطلاعاتی ماکس وبر نیز تردید کرد . درست است که پیامبران بنی اسراییل به اصلاح اجتماعی می پرداختند، اما نه آنان در این کار تنها بودند و نه تنها کارشان این بود . هم پیامبران ملل دیگر به اصلاح اجتماعی دست می زدند و هم پیامبران بنی اسراییل اهل کشف و شهود و تجربه های بلند عرفانی بودند و جمع بین این دو امر از شان پیامبری آنان چیزی نمی کاست . زرتشت، پیامبر ایرانی ، قواعدی در اصلاح امور اجتماع وضع کرد . کنفوسیوس، حکیم چینی که می توان او را «پیامبر آیین دولت مردی » نامید، بیشترین کارش اصلاح شیوه های رفتار حاکمان و شهروندان و وضع قوانین اجتماعی و اخلاقی بود . آیین شینتو در ژاپن تا پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 م . آیین کشورداری و حکومت بود . در این سال بود که امپراطور ژاپن از خدایی استعفا داد و تنها به حکومت پرداخت و امر دین از امر دنیا جدا انگاشته شد . تا این زمان، آیین شینتو، آیینی کاملا قانون مدار و حکومتی بود و پیامبر یا پیامبران این آیین، در وضع این قوانین دخالت داشتند . بنابراین نمی توان پذیرفت که تنها پیامبران اسراییل قانون گذاری کرده اند و پیامبران ملل دیگر به این کار مبادرت نکرده اند . همچنین قانون گذاری را نمی توان از حیطه کار پیامبران خارج کرد . این مطلب هم به لحاظ جامعه شناختی و تاریخی ثابت است و هم به لحاظ دینی و کلامی .

پی نوشت:

1. ethicalprophet.

2. exemplaryprophet.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان