شناسه : ۳۹۰۲۸۴ - سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۲۶
عزیز مصر کیست؟
با اهدای سلام و تحیت، در شماره ۲۶ مجله بشارت، در صفحه ۴۶ در مقاله «حل معما» که به نام امام موسی صدر و با ترجمه مهدی فرّخیان به چاپ رسیده، حاکم و ملک و فرعون مصر با عزیز یکی دانسته شده است؛ در صورتی که حاکم وملک و فرعون مصر همان عزیز نیست
با اهدای سلام و تحیت، در شماره 26 مجله بشارت، در صفحه 46 در مقاله «حل معما» که به نام امام موسی صدر و با ترجمه مهدی فرّخیان به چاپ رسیده، حاکم و ملک و فرعون مصر با عزیز یکی دانسته شده است؛ در صورتی که حاکم وملک و فرعون مصر همان عزیز نیست. این ها دو نفر هستند. شاه مصر به عنوان رهبر است و عزیز، کسی است که از طرف شاه به مقامی نصب شده است. به دلایلی که ذیلاً ذکر می شود:
1. حضرت یوسف خواهان محاکمه همسر عزیز، از شاه مصر شد. نتیجه محاکمه،اثبات جرم همسر عزیز بود؛ در صورتی که عزیز از آلودگی همسرش قبلاً اطلاع داشته و به حضرت یوسف گفت: یا یوسُفُ أعْرِضِ عَن هذا (سوره یوسف، آیه 30) یعنی از وی خواست که جریان آلودگی همسرش را مخفی کند و حتی برای این که مانع رسوایی بیش تر شود، یوسف را به زندان انداخت. اگر شاه مصر، همان عزیز بود، دیگر جایی برای محاکمه همسر عزیز نبود.
2. شخصی که حضرت یوسف را خرید و همسرش با حضرت یوسف رفت و آمد می کرد و پیراهن حضرت یوسف را پاره نمود و آن شخص، پاره بودن پیراهن را مشاهده کرد و همسرش را آلوده یافت و یوسف را به زندان انداخت، عزیز نام دارد؛ زیرا زن های مصری گفتند:إمرأةُ العَزیزِ تُراوِدُ فَتاها (سوره یوسف، آیه 31) ؛ « زن عزیز رفت و آمد می کند با غلامش.» و شخصی که خواب گاوهای چاق و لاغر و خوشه های سبز و خشک را دید و زن عزیز را محاکمه کرد و حضرت یوسف را به مقام عزیزی منصوب نمود، در قرآن از او به عنوان مَلِک نام برده شده است.
ماکانَ لِیأخُذَ أخاهُ فی دینِ المَلِکِ إلاّ أنَ یشاءَ اللّهُ؛ (سوره یوسف، آیه 77) « نبود که بگیرد برادرش را در دین پادشاه جز آن که خدا خواهد.»
3. حضرت یوسف به شخصی که با او زندان بود، ولی دانست که از زندان آزاد می شود، گفت: اُذکرنی عِند رَبّکَ (سوره یوسف، آیه 43)؛ « به سرپرست خود بگو که مرا بدون این که گناهی انجام داده باشم، در زندان انداخته اند.» این شخص در منزل شاه مشغول خدمت بود نه در منزل عزیز.چون عزیز، حضرت یوسف را به زندان انداخته بود. اگر شاه مصر همان عزیز مصر بود، این که حضرت یوسف به زندانی آزاده شده، بگوید زندانی بودن مرا به سرپرست خودت اطلاع بده،بیهوده و بی جا می بود.
4. هنگامی که شاه گفت که یوسف را نزد من بیاورید، در حضور حضرت یوسف گفت: إنَّکَ الْیومَ لَدْینا مَکینَُ أمینَُ. (سوره یوسف، آیه 55)
یعنی شما امروز نزد ما دارای موقعیت و مقام و منزلت خاصی می باشی و امین و پاکدامن و درستکار هستی. اگر شاه مصر همان عزیز مصر بود، دیگر جا نداشت که بگوید شما در نزد ما امین و پاکدامن هستی. با توجه به این که چند سال، حضرت یوسف در خانه عزیز مصر بود، پاکدامنی حضرت یوسف برای عزیز مصر ثابت شده است.
5. شاه مصر رهبر کشور بود؛ زیرا وقتی حضرت یوسف به شاه گفت: اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ اَلأرْضِ (سوره یوسف، آیه 56)؛ «مرا سرپرست خزانه های زمین کن» شاه، حضرت یوسف را به مقام عزیزی مصر منصوب نمود. زیرا هنگامی که برادرانش تقاضای کمک و گندم کردند، گفتند: یا ایها العَزیزُ مَسَّنا وأهْلَنا الضُّرُ (سوره یوسف آیه 89)؛ « ای عزیز مصر! مشکلات و اذیت و آزار، ما و خانواده ما را احاطه کرده.» پس شاه و عزیز مصر دو نفر بودند نه یک نفر.
6. حضرت یوسف بعد از این که به مقام عزیزی مصر منصوب شد، در مسؤولیتی که به او واگذار شده بود، از قوانین شاه پیروی می کرد و تابع وی بود؛ زیرا اگر عزیز مصر، همان ملک و پادشاه و فرعون مصر بود، چرا خداوند می فرماید: ماکانَ لِیأخُذَ أخاهُ فی دینِ المَلِکِ إلاّ أن یشاءَ اللّهُ (سوه یوسف آیه 77)؛ « نبود که بگیرد برادرش را در دین پادشاه جز آن که خدا خواهد.»