بنیادگرایی اسلامی:وقوع انقلاب اسلامی ایران، بی تردید، موجی از بیداری اسلامی را پدید آورده،که امواج آن به کشورهای مسلمان، به ویژه جهان عرب، هم رسیده است،(1) و حتی نقش اساسی، در بیداری اسلامی و ظهور جنبش های مذهبی، در منطقه، و مهمّ تر از همه، در داخل سرزمین های اشغالی، ایفا نمود.(2) مسلمانان، و مردم سرزمین های اشغالی بیش از پنجاه سال است، که با صهیونیسم رو در رو هستند.آنان طرح های متعددی را در خصوص، پیاده کردن افکار نژادپرستانه خود بر اجرا در آورده اند، و در مراحلی، حتی در پیاده نمودن افکار خود مؤفق بوده اند، از جمله، اشغال سرزمین مقدّس فلسطین و تشکیل دولت یهود و...،است،امّا بنیادگرایی اسلامی، آرمان های آنان را به چالش کشیده و مشکلات عدیده ای را سر راه آن ها گذاشته است.
با ظهور انقلاب اسلامی ایران، عملاً بی هویتی مبارزات ضد صهیونیستی از بین رفت، و حرکت های مقاومت اسلامی فلسطین و حزب اللّه لبنان با گرایش های اسلامی، جایگزین تفکرات ناسیونالیستی سازمان های آزادی بخش فلسطین و...،شد.(3) مبارزات ضد صهیونیستی حول محور اسلام در میان مردم فلسطین و لبنان، شکل تازه ای گرفت، و جنبش جدیدی در میان آوارگان مسلمان فلسطینی ایجاد شد، و علی رغم متفرق شدن مردم سرزمین های اشغالی، با مبنا قرار گرفتن اسلام، هویت واحدی ظهور پیدا کرد،و انسجام خاصی میان مردم به وجود آمد.
در طول سال های اشغال گری اسرائیل، مبارزات زیادی علیه آن رژیم صورت گرفت، و از طرف کشورهای عربی،سازمان آزادی بخش با ایده دفاع از حقوق فلسطینی ها،تشکیل شد،و حتی جنگ هایی میان اعراب ـ اسرائیل اتفاق افتاد، امّا، به دلیل این که، این مبارزات، بر مبنای حسّ ناسیونالیستی صورت گرفته بود، تقریباً چیزی جز شکست، در تمام مراحل جنگ ها، نصیب اعراب نگردید، و بعد از آن نیز، مبنای تشکیل سازمان آزادی بخش، بر دفاع از حقوق فلسطینی ها و آزادسازی سرزمین های اشغالی بود، که آن هم در مراحل بعدی چیزی جز سازش کاری با اسرائیل برای مردم مظلوم و بی دفاع فلسطین، حاصلی نداشت.
حضرت امام خمینی(ره) که به خوبی، افکار صهیونیستی، را درک کرده بود تلاش های زیادی را، در جهت بیداری سازی اسلامی برای اتحاد مسلمانان نمود، و با رهنمودها، و روشنگری های آن حضرت،و سفارشات مکرر به جنبش های مقاومت اسلامی مبنی، بر الگوگیری آن ها از انقلاب اسلامی ایران، موجب شد، نیروهای مبارز اسلامی، همچون انقلاب اسلامی ایران، حرکت های خود را از مساجد و اماکن دینی شروع نموده،و به مساجد ختم کنند، و حتی دانشجویان انقلابی، حرکت های ضد صهیونیستی خود را از مسجد دانشگاه ها، سامان دهند. از این رو،مساجد رونق تازه یافته و اجتماع نمازگزاران در مساجد افزایش پیدا نموده، و مساجد به مرکز مخالفت های ضد اسرائیلی تبدیل شده اند.جنبش های مقاومت اسلامی، چون حماس، جهاد اسلامی، حزب اللّه لبنان و...، این حقیقت را دریافتند، که اسلام تنها راه حلّ، و جهاد وسیله اصلی، برای مبارزه می باشد، از این رو با تأسی از شعائر اسلام و قرآن، سلاحی بی بدیل شهادت طلبی راپیش روی خود قرار داده و به مقابله با رژیم اشغال گر صهیونیستی پرداخته اند.(4)
بنیادگرایی اسلامی، موجب شد تا رژیم صهیونیستی تغییری در رفتار خویش ایجاد نموده، و بر شدّت خشونت علیه مسلمانان فلسطین بیفزاید، و با به کارگیری سلاح های مدرن و پیشرفته به سرکوب نیروهای مقاومت اسلامی بپردازد،هم چنین، حمله به مساجد و تخریب آن ها، قتل عام نمازگزاران، گلوله باران منازل نیروهای مقاومت اسلامی،به خاک و خون کشیدن زنان و کودکان،ویران کردن منازل اعضای جنبش های مقاومت اسلامی،استفاده از هلی کوپترهای آپاچی، در جهت ترور رهبران جنبش ها و...، از جمله اقدامات نظامی علیه حرکت های ضد صهیونیستی می باشد، که در این مرحله نیز،نتیجه ای عاید آن ها نشده،چرا که با ریخته شدن خون هر مسلمانی، نفرت مردم از آن رژیم بیشتر شده، و موجب اتحاد و همبستگی آنان می شود.
بنیادگرایی اسلامی با به چالش کشیدن نقشه های رژیم اشغال گر، باعث گردید که اسرائیل، خود را به قدرت های بزرگ، چون آمریکا و انگلیس نزدیک تر نماید، و از آن ها برای کنترل بنیادگرایی اسلامی استمداد بطلبد. آمریکا نیز،با ارائه طرح هایی چون، طرح صلح خاورمیانه،مانند گذشته به مدد آن رژیم شتافته است. به طور مثال:همین طرح صلح خاور میانه که به نقشه راه،معروف می باشد، به گونه ای طراحی شده، که فلسطین در صورت قبول آن، به اهرمی در دست صهیونیسم مبدّل می گردد،(5) تا در جهت پیشبرد منافع رژیم صهیونیستی از آن استفاده شود.
طرح انگلیسی ـ آمریکایی نقشه راه،پیشنهاد می کرد، که بحران فلسطین، طی چند مرحله، به پایان برسد.(6) گام اوّل که مهلت آن ماه می 2003/ اردیبهشت 1382 بود، به پایان دادن عملیات استشهادی، پایان دادن به شهرک سازی، عقب نشینی اسرائیل از مناطق تحت اختیار دولت خود گردان و برگزاری انتخابات در فلسطین اختصاص داشت. گام دوّم، که مهلت اجرای آن دسامبر 2004/ آذر 1383 بود،با تشکیل یک دولت مستقل فلسطین و برگزاری کنفرانس بین المللی با شرکت روسیه و اتحادیه اروپا به همراه آمریکا شکل می گرفت،و گام سوّم که مهلت آن دسامبر 2005 / آذر 1384 است، با امضای توافق نامه نهایی،صلح میان اسرائیل و فلسطین، تعیین مرزهای قطعی فلسطین، امضای قرار داد صلح میان اعراب و اسرائیل تحقق پیدا خواهد کرد!(7)
آمریکایی ها، برای این که نظر دولت خودگردان فلسطین را به این طرح جلب نماید. قبل از مؤافقت با گام اول،خواستار خروج نیروهای اسرائیلی از مناطق فلسطین نشین شدند، امّا شارون، حاضر به اعطای هیچ امتیازی به فلسطینیان نشد، و در مقابل نیز، جهاد اسلامی و حماس، مخالفت خود را با اجرای یک طرفه طرح نقشه راه اعلام کردند؛ و در این مرحله نیز، شارون با مخالفت در زمینه هرگونه امتیاز دهی به فلسطینی ها، موجب گردید تا مردم فلسطین بیش از پیش بر این مسئله واقف شوند که از طریق مذاکرات با دولت مردان اسرائیل چیزی عاید آن ها نخواهد شد، و تنها از طریق مقاومت و به خصوص از طریق توسل به عملیات استشهادی است، که می توانند حقوق از دست رفته خود را به دست آورند.(8)
بنیادگرایی اسلامی، سبب شد، تا اسلام گرایان با سیاست های آمریکا و اسرائیل مبنی بر صلح، و ایجاد روابط با کشورهای عربی، چون مصر، اردن و سازمان آزادی بخش و...، به مخالفت برخاسته و سیاست های آنان را به چالش بکشند،از این رو،متأسفانه برخی کشورهای عربی نیز،با آمریکا و اسرائل، در راستای جلوگیری از گسترش بنیادگرایی اسلامی همنوا شدند. از جمله این همنوایی،پذیرش نظام نامه ضد تروریست در اجلاس سران کشورهای عربی و غیرعربی بود که با آن، اسرائیل در سطح منطقه،اقدامات خود رابر ضد اسلام گرایان توسعه داده است.(9) افزون برآن،برخی کشورهای عربی درسال های اخیر نیز،همراه و همگام با آمریکا عمل کرده اند.
رژیم صهیونیستی در کنار آمریکا برای مبارزه با اسلام گرایان، به ویژه در منطقه خاورمیانه، از راه های مختلفی بهره جسته است،از جمله آن که موجب تضعیف هم گرایی اسلامی در این منطقه شده، حمایت آمریکا از رژیم های استبدادی و دست نشانده خود، در راستای گسترش بنیادگرایی اسلامی، وایجاد اختلاف بین مسلمانان شیعی و سنی، قومیّت های کُرد و... در کشورهای منطقه خاورمیانه می باشد،(10) ولی این مسأله قابل توجه است، علی رغم پیشرفت تکنولوژی ارتباطی، همچون، ماهواره، رادیو، تلویزیون، اینترنت و...، رژیم صهیونیستی و آمریکا در جلوگیری از همگرایی اسلامی کشورهای منطقه تا حدّ قابل توجّهی ناکام شوند.
تبعیض نژادی:اندیشه واهی نژاد برتر و برگزیده، در واقع از چندین حرف تشکیل نشده، و تجاوز نکرده،امّا دنیایی از ظلم، بیداد، قتل، غصب، خون آشامی و...، را در خود جای داده است، افسانه پوچ برتری نژادی که در قرن اخیر، صهیونیسم جهانی، یکی از پرچم داران اصلی آن می باشد، در گذشته نیز،بین طوایف و اقوام یهودی وجود داشته،امّا این مسأله توسط صهیونیست، چنان غلظت یافته و در سایه آن، چنان اعمال ضد بشری صورت می گیرد، که حتی موجب اعتراض شدید یهودیّت شده، به طوری که یکی از شخصیّت های یهودی در این زمینه می گوید:در فرهنگ صهیونیستی، خدای خالق هستی، و خالق انسان تبدیل به خدای قومی، و جداگانه ای می شود، که با اصول مذهب یهود تضاد آشکار دارد.(11)
صهیونیست ها، در طول حیات و تاریخ ننگین خود پیوسته وانمود می کنند، که از نژاد برتر و بالاتر نسبت به انسان های دیگر برخوردار هستند.پس، خود را صاحب تمام جهان و نهایتا، حاکم بر تمام جهانیان و دنیا به حساب می آورند. صهیونیست بر اساس آنچه در کتاب تلمود، آمده است، معتقدند:
ارواح یهود از ارواح دیگر افضل است، زیرا ارواح یهودی،جزیی از خداوند است.آن ها نزد خدا عزیزترند، چرا که ارواح دیگر،شیطانی و مانند ارواح حیوانات می باشند.بهشت مخصوص یهوداست،و هیچ کس به جز آن ها وارد آن نمی شوند، ولی جهنم جایگاه مسیحیان و مسلمانان است. هم چنین می گویند، بر یهود لازم است که املاک دیگران را خریداری کند، تا آن ها صاحب ملک نباشند، و همیشه سلطه اقتصادی برای یهود باشد.(12)
خصیصه نژادپرستی صهیونیست ها، باعث شده، که هیچ گاه غیر خود را قبول نکنند، و بر اساس همین خصایص، در هر کجای دنیا که باشند، موجبات آزار و اذیت همسایگان خود را فراهم می کنند،و به همین دلیل، پیوسته مورد تنفر جهانیان قرار گرفته، به طوری که در دوران مختلف و به علت انزجار مردم از این جماعت، همیشه حتی در سراسر دنیا مطرود و مورد لعن و نفرین جهانیان قرار گرفته اند.(13) یهودی های صهیونیست که از حرص و ولع به خصوص در زمینه های اقتصادی، و سعی در تسلط بر دیگران و فرمانروایی کردن بر آن ها دارند، در طول تاریخ خود، همیشه در درگیری با انسان های دیگر در کشورهای مختلف بوده و می باشد.
صهیونیسم، سیاست تبعیض نژادی و نژاد برتر را با توجّه به گستره نفوذاش در رسانه های گروهی، در بسیاری از کشورها، حتی در کشورهای به اصطلاح متمدن و مترقی اروپایی، به خصوص آمریکا و حتی انگلستان،فرانسه و...، پیاده نموده اند، و هزاران مشکل را برای توده ها، به دلیل رنگ و نژاد و... بوجود آورده اند، و حتی در صدد نسل زدایی آنان نیز،بر آمده اند، که آثار و شواهدش در جهان، مشهود است.نمونه بارز آن را می توان،در کشورهای اروپایی و آمریکایی و نیز آفریقای جنوبی مشاهده کرد، که چگونه حقوق حقّه سیاهان و سرخپوستان و دیگر رنگین پوستان را با کمال بی شرمی، پایمال می کنند، و منابع و معادن آن ها را غضب نموده و به تاراج می برند، و آنان را از حقوق اجتماعی خود محروم می کنند.(14)
نفوذ صهیونیست ها بر هیأت حاکمه قدرت های بزرگ،به حدّی است، که به راحتی در نوع سیاست گذاری، در ابعاد داخلی و خارجی آن کشورها،تأثیرگذار می باشند، و قوانینی که بعضاً، مثل، قانون همجنس بازی، ممنوعیّت حجاب، مبارزه با تروریسم اسلامی و...، وضع می شود،همه آن ها متأثر از نفوذ صهیونیست ها و غالباً خواسته یا ناخواسته در راستای اهداف صهیونیست ها، مبنی بر از بین بردن اعتقادات دینی و مذهبی، و نابودی ادیان دیگر است، زیرا،به زعم صهیونیست ها رسیدن به یک حکومت واحد، جهانی یهودی، مستلزم نابودی ادیان دیگر می باشد.
افکار پوچ نژاد پرستی، موجب شده است، که صهیونیست ها، پس از اشغال تدریجی سرزمین فلسطین، هیچ گاه تاب و تحمل وجود ساکنان اصلی و صاحبان واقعی و حقیقی آن سامان را نداشته، و به طرق مختلف، و انواع توطئه ها در صدد کشتار و اخراج و آوارگی مردم آن سرزمین می باشد، به حدی که هزاران انسان را مُثله کرده و به قتل رسانیده، و منازل آنان را بر سرشان خراب نموده، و میلیون ها نفر را بی خانمان، راهی بیابان ها و کوه ها، و از دیارشان اخراج کرده است.علاوه بر آن،حتی چند صد هزار نفر از صاحبان اصلی فلسطین نیز، که در سرزمین های اشغالی باقی مانده اند، از کوچک ترین حقوق اجتماعی محروم و با پست ترین و پائین ترین حقوق و شرائط و امکانات زندگی خود را سپری می نمایند.
صهیونیست ها، در فلسطین اشغالی، به اَشکال مختلف، تبعیض نژادی را پیاده کرده اند. از جمله، این که،زمین های فلسطین اشغالی را به طور عمده متعلق به بنیاد یهودی می دانند،و از جانب آژانس یهود،سرپرستی آن ها را به عهده دارند.این بنیاد که یکی از تشکیلات جنبش صهیونیستی است، سیاست های نژاد پرستانه را رهبری می کند،و اقامت و یا تأسیس محل کسب، و گاهی اشتغال غیریهودیان بر زمین های خودشان را ممنوع می داند، و این سیاست پشتوانه قانونی دارد، و از سوی دستگاه های اجرایی حاکمیت اسرائیل نیز حمایت می شوند.(15) این محدودیت ها با شیوه های نژاد پرستانه، به همه غیریهودیان تحمیل می شود. در این راستا، یک یهودی دزد یا راهزن، پس از طی دوران محکومیت خود می تواند، در شهر یا منطقه دل خواه خود به کار بپردازد، در صورتی که یک فرد غیریهودی ساکن فلسطین، چنین امتیازی را ندارد.
طبق قانون و مقررات رژیم صهیونیستی، اعراب، حق کار کردن بر روی زمین های کشاورزی و نیز،اجاره زمین و برداشت محصول از آن ها را ندارند.بر اساس این قوانین،مهاجران یهودی که مفاد مقررات را زیر پا بگذارند، جرمی سنگین مرتکب شده و به مجازات می رسند. صهیونیست ها تسلط کارگران عرب بر امور کشاورزی را مثل سرطانی در پیکر آن رژیم متلقی می کنند،مصداق این تفکر را می توان در گفته های مسئولان این رژیم مشاهده کرد،از جمله:آ.افران، وزیر کشاورزی رژیم صهیونیستی،معتقد است، تسلط کار گران عرب، بر کشاورزی یهود، غده ای سرطانی در پیکر ماست. (16) در ادامه سیاست های تبعیض نژادی، استفاده از امکانات بهداشتی هم،در انحصار یهودیان است، و در این راستا،اداره ای با امکانات بسیار اندک، برای بهداشت غیریهودیان در نظر گرفته شده است.
رژیم صهیونیستی، پس از تشکیل اسرائیل، بر اساس اصول تفکر توسعه طلبانه و نژاد پرستانه خود، به منظور تخلیه فلسطین از ساکنان اصلی آن، سیاست هایی را علاوه بر موارد فوق در پیش گرفت. رژیم اشغال گر صهیونیستی، با تشکیل سازمان واکنش سریع نظامی در سال 1945/ 1324، با شعبه های گوناگون در تمام زمینه های زندگی فلسطینی، از نظارت برنامه ها گرفته، تا حبس و مسدود کردن آزادی و رفت و آمد، تبعید ساکنان عرب به خارج به دخالت پرداخت.(17)
سازمان واکنش سریع شهری برای اعرابی ایجاد شد، که بعد از اشغال سرزمین فلسطین و تشکیل کشور اسرائیل، در آن جا باقی ماندند. بر اساس قوانین صهیونیستی، مالک عرب، بایستی مالکیت خود را بر زمین بی سند خویش، به مدّت 15 سال اثبات می کرد،در غیر این صورت، مالکیت اراضی به دولت واگذار می شد. به علاوه، ولادت عرب ها، در مناطق اشغالی سند قانونی برای اعطای حق تابعیت محسوب نمی شود، در صورتی که یهودی ها در آن سرزمین، اگر چه که در آن جا هم متولد نشده باشد، حق اقامت و تابعیت اسرائیلی بی قید و شرط دارند. این قوانین در راستای اهداف رژیم صهیونیستی، مبنی بر اولاً، طرد ساکنان عرب فلسطینی و ثانیاً، به جهت تشویق و ترغیب یهودیان در کشورهای مختلف برای مهاجرت به فلسطین اشغالی است، که تا به حال در این امر مؤفقیت قابل توجّهی را بدست نیاورده است.
رژیم صهیونیستی، با اِعمال سیاست های اقتصادی، باعث به هم ریختگی اوضاع اقتصادی مناطق عربی اشغالی شد، و در نتیجه،توان اقتصادی اعراب در خدمت اسرائیل در آمد.(18) صهیونیست ها، از ترس این که بر اثر فشار اقتصادی، کارگران بیکار عرب دست به شورش و انقلاب بزنند، آن ها را در بعضی از پروژه های اقتصادی کوتاه مدّت به کار گرفتند، امّا بعد از مدتی آن ها را نیز اخراج نمودند، و این سیاست، با این هدف بود که اعراب سرزمین های اشغالی برای پیدا کردن کار مجبور شوند به خارج از سرزمین های اشغالی مهاجرت کنند. مهاجرت اعراب موجب می شد که خانه و کاشانه آن ها، براساس قوانین سازمان واکنش سریع شهری، مصادره شود، و این بدان معنا بود که، عرب هایی که از فلسطین خارج می شوند،دیگر حقّ برگشتن ندارند،(19) چرا که دیگر حقّ و حقوقی در آن جا نداشتند.این سیاست با هدف تخلیه اراضی از ساکنان اصلی آن ها اعمال می شود،به هر روی،عقیده صهیونیستی بر آن است که مقابله با افزایش تقاضای ناشی از رشد جمعیت فلسطینی راهی جزءاین، پیش روی اسرائیل نگذاشته است؟!
فرهنگ ستیز:کشور اسرائیل، جامعه ای است، که از طریق کوچانیدن و گردآوردن گروه های مختلف یهودی از این سو، و آن سو،تشکّل یافته،لذا، از زمان تشکیل این کشور، تنش هایی میان گروه های مختلف یهودی وجود داشته، و به مرور زمان این تنش ها قوّت گرفته است، از جمله بحران هایی که رژیم صهیونیستی با آن مواجه است،وجود تبعیض میان گروه های مختلف جامعه اسرائیل می باشد،یعنی،تبعیض میان یهودیان و درگیری میان یهودیان غربی و شرقی، و از سوی دیگر،تبعیض بر ضد اعراب از سوی یهودیان و درگیری میان یهودیان متعصّب و یهودیان مذهبی.(20)
تبعیض بین یهودیان سفاردی که از شرق به اسرائیل کوچ کرده اند،با یهودیان اشکنازی که از غرب به اسرائیل مهاجرت آمده اند، ریشه در زمان های گذشته دارد، زمانی که اشکنازی ها به اسرائیل وارد شدند، به واسطه این که یهودیان ثروتمند و مرفه بودند، یهودیان سفاری را به چشم حقارت می نگریستند.آن ها،با ورود به اسرائیل، سازمان ها و مؤسسات آموزشی، اقتصادی، و اجتماعی، ویژه خود را بر پا کردند،و به تدریج، سلطه سیاسی ـ اقتصادی و فرهنگی را به دست گرفتند،و اکنون نیز چنین است.(21)
در جامعه اسرائیل، یهودیان شرقی، همواره ابزاری هستند، برای یهودیان غربی، چرا که به عنوان مثال، برای حضور در خطوط اوّل جبهه های جنگ،یهودیان شرقی فرستاده می شوند، و به لحاظ این که در وزارت پلیس، اکثریت، با یهودیان شرقی است، مأموریت سرکوبی مخالفان این رژیم، توسط این ها صورت می گیرد، در حالی که مقامات عالی فرماندهی ارتش در دست یهودیان اشکنازی است. (22)از این رو، باقوت گرفتن انتفاضه و تنگ تر شدن عرصه بر اسرائیلی ها،تحمیل خسارت های فراوان و ایجاد ناامنی، از سوی مبارزان فلسطینی، بحران های شدیدی در سطح نیروهای سیاسی و نظامی رژیم صهیونیستی به وجود آمده، و این امر،سیاست های این رژیم را با چالش مواجه نموده،به ویژه در سال های اخیر،این اختلافات در تظاهرات های اسرائیلی، اعلام عدم همکاری نیروهای نظامی با دولت و...،در رژیم صهیونیستی تبلور پیدا کرده است.
از آن جا که، دولت اسرائیلی، به عنوان دولتی برای یهودیان، هر کجا که باشند، پا گرفته،و در زمانی که یهودیان اقلیّت کوچکی را در فلسطین تشکیل می دادند،جنبش صهیونیسم جهانی در سراسر جهان، شعار دو قومی، (23)عدم سلطه قومی بر قوم دیگر،برابری و مساوات را سر می داد، تا افکار عمومی را با خود همراه سازد،امّا همین که تعداد یهودیان در فلسطین افزایش پیداکرد، صهیونیست ها شعارهای خود را دگرگون کردند،و مدعی شدند که یهودیان تنها گروهی هستند که می توان آن ها را فلسطینی دانست.(24) از این رو، از همان زمان تبعیض بین اعراب فلسطینی، مالکان اصلی آن سرزمین با یهودیان صهیونیست آغاز شد، و اقدامات گسترده ای در خصوص اخراج آنان از وطن شان صورت گرفت.با افزایش تجاوزات و تظلمات به ساکنان اصلی فلسطین، درگیری بین آنها آغازگردید، و تا به حال اِعمال سیاست های خشونت آمیز رژیم صهیونیستی، موجب پیدایش انتفاضه، عملیات شهادت طلبانه و...،شده، این قضیه بحران جدّی را برای آن رژیم فراهم ساخته است،به طوری که امروزه شدیدا از سرکوب مردم فلسطینی عاجز هستند، و روز به روز اسرائیل رو به زوال پیش می رود.
صهیونیست ها برای این که حکومت مستقلی را برای خود ایجاد کنند، دین یهود را دست آویزی اساسی برای خویش قرار دادند،و با ایده های ارض موعود، قوم برگزیده و...، به آرمان خود در تشکیل یک حکومت مستقل دست یافتند،با این وصف،(25)از همان ابتداء، تناقض عمیقی میان بنیان های فکری صهیونیسم های سیاسی و مذهبی بوده و با رفتارهای غیرمذهبی و ضد دینی صهیونیست های سیاسی، این تناقضات شدّت پیدا کرده و تبدیل به بحران اجتماعی شده است.صهیونیست ها، برای مقابله با یهودیان متدیّن تفکر جدایی دین از سیاست را تقویت کردند،و در تشکیل دولت اسرائیل نیز، دولتی علمانی( تفکر جدایی دین از سیاست) را بوجود آوردند.(26) و آن تفکر را برای در حاشیه نگه داشتن صبغه دینی یهود، زنده نگه داشته، امّا یهودیان مذهبی، علی رغم فشارهایی که از سوی صهیونیست ها متحمل می شوند، همواره سیاست های آنان را به چالش می کشند، و رفتارهای صهیونیستی را متعارض با دین حضرت موسی(ع)و مسیح(ع)می دانند.
اختلافات میان صهیونیست های مذهبی و غیرمذهبی، موجب شد، در سطح جامعه اسرائیل، سازمان ها احزاب و جنبش هایی به وجود بیاید،مانند،ظهور یک سازمان دینی صهیونیستی به نام همزراحی(مرکز روحی) است که، واکنشی در برابر نفوذ روز افزون موج علمانی گرایی در زمینه آموزشی، در میان یهودیان بود.(27)این نهاد برای مقابله با ترویج، جدایی دین از سیاست، اقدام به تأسیس مدارس دینی قومی، تحت عنوان شبکه مدارس یافته،نمود، و از این طریق،به مبارزه با تفکّری برخاست، که دین را به عنوان یک مسأله شخصی تلقی می کند، و تقویت دین در امر سیاست اسرائیل را زیان آور، برای رسیدن به اهداف سیاسی آن رژیم تلقی می کند.
از آن جا که، دولت اسرائیل یک دولت سیاسی است، و اهداف سیاسی خود را پیگیری می کند، نه مذهبی را. در امر آموزش و پرورش که یکی از مراکز مهم تربیت و فرهنگ سازی یهودیان می باشد، اِعمال نفوذ شدیدی دارد، و برنامه های آن را براساس اهداف صهیونیست ها، پی ریزی کرده، و در این راستا،اقدام به تأسیس مؤسسه های آموزش عالی، ساختن مهدکودک و مدارس و... نموده است،که همه آن ها زیر نظر آژانس یهود، که مروج افکار صهیونیست های سیاسی است، اداره می شوند.(28)
ریشه یکی دیگر از تعارضات در جامعه اسرائیل، که میان دین داران و غیرمذهبی ها وجود دارد، در متن قانون اساسی آن کشور است.به بیان عمیق تر،سیاست های کلی دولت رژیم صهیونیستی را احزاب و گروه های غیرمذهبی رقم می زنند، و در چگونگی تدوین قانون اساسی نیز اِعمال نفوذ کرده، آن ها مفادی را در قانون اساسی گنجانده اند، که با تفکرات دین داران در تعارض است. از جمله این تعارضات، نبود یک تعریف روشن از هویت یهودی ها به ویژه آنجا که موضوع گرویدن به دیانت یهود، در میان است، می باشد.
رهبران دینی یهود براین باورند، یهودی کسی است، که از مادر یهودی زائیده شده باشد، هر چند که به تعالیم دینی یهودیت عمل نکند.علاوه بر آن، هرکس که به دین یهود، گرویده، و به تعالیم یهودیت عمل کند، هم بدان یهودی اطلاق می گردد.در صورتی که صهیونیست غیرمذهبی،چنین اعتقادی ندارد.(29) آن هامعتقدند، یهودی کسی است که، در گروه هایی که ملت یهود نام دارد، عضویّت دارد،یا به عبارتی دیگر ،یهودی کسی است، که فرزند ملّت یهود باشد.در تشخیص هویت یهودی نیز، بین این دو جنبش اختلافاتی وجود دارد. از این رو،دین داران بر این باورند، که صلاحیّت مطلق، در احراز هویت یهودیان ازآن، آن هامی باشد، و در مقابل سکولارهای صهیونیستی،تشخیص هویت را در زمره وظایف وزارت کشور می دانند.
از مهم ترین احزاب سیاسی اسرائیل، حزب کارگری سوسیالیستی و حزب لیکود می باشد، که در عرصه قدرت، رقبای جدّی به شمار می روند. احزاب مذکور در سیاست های خود در تعارض با هم هستند. حزب لیکود در راستای تحقق اهداف رژیم صهیونیستی، قائل به شیوه های مختلف زور و خشونت است، و تنها راه پیشبرد اهداف این رژیم را در سرکوب مخالفان، با شیوه های اِعمال خشونت نظامی می داند،در صورتی که حزب کار، کمی متعادل تر از لیکود است و به کارگیری خشونت را تنها راه حل،فرض نمی کند، و معتقد است، با مذاکره و حتّی دادن امتیاز به اعراب،می شود، صلح و امنیت را برای یهودیان به ارمغان آورد.
حزب کار گرایش شدیدی به آمریکا دارد، به طوری که، این حزب در طرح های آمریکا مبنی بر صلح خاورمیانه و برچیده شدن اختلاف اعراب و اسرائیل، از حامیان سرسخت آن کشور است. حزب کار، که در انتخابات 1990/1369، از حزب لیکود شکست خورد، با اجرای انتخابات درون حزبی به شیوه آمریکایی، اسحاق رابین را به ریاست و رهبری حزب برگزید، و حزب کار در آستانه انتخابات 1992/1371، دگرگونی های چشم گیری، در سیاست خود، نسبت به اعراب و فلسطینیان اعلام کرد،که از جمله آن ها، پذیرش حقوق قانونی فلسطینی ها، لغو ممنوعیّت گفت و گو با سازمان آزادی بخش فلسطین و چاره اندیشی برای مسأله جولان در ازای تضمین امنیّت اسرائیل بود. اعلام این سیاست ها موجب شد، اسحاق رابین در انتخابات آن سال،به پیروزی برسد.(30)
بعد از پیروزی حزب کار در انتخابات 1992/1371،اسحاق رابین، مذاکرات شکست خورده لیکود را دنبال کرد، و بر اساس آن، خروج ارتش اسرائیل از غزه و برخی شهرها و روستاها، در کرانه غربی رود اردن را خواستار شد، و بدین وسیله بر تشکیل حکومت خودگردان فلسطین گردن نهاد،(31)البته باید دانست، که حزب کار، که خود را مشتاق برقراری صلح، با اعراب نشان می دهد، ولی به هیچ عنوان از اهداف و برنامه های ثابت رژیم صهیونیستی تخلف نمی کند، چرا که با خروج ارتش اسرائیل از کرانه غربی و سپردن آن مناطق، به تشکیلات خودگردان، و اعمال سیاست های اسرائیلی بر تشکیلات خودگردان، طرح خودمختاری فلسطین را به طرح خود سرکوبی فلسطینیان، مبدل ساخت،(32) و برای نخستین بار، در تاریخ جنبش های آزادی بخش جهان، یک سازمان رهایی بخش، به یک گروه پلیسی، برای سرکوب مالکان قانونی و شرعی کشورشان(و در این جا،فلسطین)تبدیل شد.
رژیم صهیونیستی برای این که بتواند یهودیان سراسر جهان را، در اسرائیل جمع کند، به آن ها،وعده هایی، چون اسکان آنان در شهرک های یهودی نشین و تأمین امنیّت، و رفاه و...،داده است،از این رو، اقدام به تأمین شهرک های جدید می نماید، و یهودیان مهاجر سراسر دنیا را در آن ها اسکان می دهد.با توجّه به این که یهودیان تازه وارد پس از مدّتی، جایگاه های دولتی و...، را در اختیار می گیرند،موجب نارضایتی یهودیانی را فراهم می آورد که از قبل در آن جا زندگی می کرده اند،و از طرفی با ورود یهودیان مهاجر به اسرائیل و تصرف اراضی کشاورزی و منابع اقتصادی دیگر، اقتصاد اعراب فلسطینی با شکست مواجه شده، و ساکنان اصلی آن سرزمین را به واکنش واداشته است.نارضایتی ها، از مهاجرت یهودیان به اسرائیل در قالب تجمع، تظاهرات و حتّی نبرد مسلّحانه از طرف مبارزان فلسطینی و...، صورت می گیرد.این اعتراض ها، در جامعه اسرائیل به شکل یک بحران در آمده است، چرا که هم اعراب فلسطینی و هم یهودیان، در برچیدن این شهرک ها، دولت اسرائیل را تحت فشار گذاشته اند.
رژیم صهیونیستی با اعمال سیاست های غیردینی خود، بحران های متعدد دیگری را پدید آورده است. یکی از مشکلات اصلی که این رژیم درگیر آن بوده، و روز به روز سیر صعودی دارد، وجود فساد مالی و اخلاقی و...، در میان مقام ها و ارگان های دولتی به ویژه نیروهای نظامی آن کشور است. حاصل عدم دخالت دین در سیاست، رشد افزون روابط نامشروع سربازان، مخصوصا روابط نامشروع مردان نظامی با نظامیان زن است،از این رو، بی بندباری، مشکل بهداشت و...،را برای ارتش این رژیم به ارمغان آورده و در نهایت،میزان توانایی نیروهای نظامی را کاهش داده است.با توجّه به این که بقای اسرائیل بر پایه نظامی گری استوار است،این گونه بحران ها، موجودیّت آن کشور را با تزلزل مواجه می سازد.
اِعمال سیاست های خشونت آمیز رژیم صهیونیستی، در سال های اخیر، موجب شدّت عکس العمل نیروهای مقاومت اسلامی شده،حاصل آن، کاهش امنیّت در اسرائیل است، و از طرفی هم، هزینه های سنگین نظامی برای سرکوبی مبارزان فلسطینی، فشارهای زیادی را بر اسرائیل وارد کرده است. از این رو، نارضایتی ها در بین مردم اسرائیل به ویژه نیروهای نظامی اوج پیدا نموده، که از جمله شواهد آن عبارت است از این که،هزاران اسرائیلی سپتامبر 2003/ شهریور 1382، به درخواست جنبش صلح، دست به تظاهرات زدند،و خواستار خروج ارتش اسرائیل از سرزمین های اشغالی شدند.(33) به گزارش خبرگزاری فرانسه، در این تظاهرات ده هزار نفری، تظاهرکنندگان، شعارهایی در مخالفت با اقدامات ارتش اسرائیل، در ترور فعالان فلسطینی و حمله به فلسطینیان سر دادند، و برای نجات اسرائیل، بر خروج نیروهای نظامی آن کشور از سرزمین های اشغالی، تأکیدکردند.
به نقل از یک شبکه تلویزیونی خصوصی رژیم صهیونیستی،پانزده سرباز یک واحد نخبه ارتش اسرائیل،اعلام کردند، از این پس از اجرای مأموریت در سرزمین های فلسطینی خودداری خواهند کرد.(34) این سربازان تأکید کردند، ما با خودداری از اجرای مأموریت در سرزمین های اشغالی، دیگر بشریّت را به انحطاط نمی کشانیم. هم چنین،52 نفر از افسران و سربازان احتیاط نیروی زمینی ارتش، در ژانویه 2003/دی 1382، باانتشار نامه ای اعلام کردند، ما به مبارزه در سرزمین های فلسطینی، برای ستم، اخراج و تحقیر کامل یک ملّت ادامه نمی دهیم.(35)25 خلبان اسرائیلی، با امضای طوماری، مخالفت خود را با مشارکت در عملیات کشتار غیر نظامیان فلسطینی، اعلام کردند،(36) که وزیر جنگ رژیم صهیونیستی، در واکنش به این طومار، آن را نیرنگ و فریب خواند،و گفت: به خلبانان فرصت داده می شود تا اشتباهات خود را بپذیرند، و توبه کنند.
بحران های اجتماعی این رژیم،اوج گرفته است، به طوری که، یک گروه از روشنفکران اسرائیلی از دادگاه عالی این رژیم خواستند، ژنرال دان ها لوتر، فرمانده نیروی هوایی اسرائیل را به جرم کشتار غیرنظامیان فلسطینی، در حملات هوایی به غزه، که به بهانه بازگرداندن ثبات به اسرائیل صورت گرفت، به مجازات مرگ محکوم کند.تحت فشار قرار گرفتن رژیم صهیونیستی از طرف نیروهای مقاومت فلسطین، و هم چنین بحران های درونی آن رژیم، موجب شد، که رژیم صهیونیستی، علاوه بر تشدید حملات نظامی علیه فلسطینیان در اراضی سرزمین اشغالی، ترورهای فرامنطقه ای را در پیش گیرد،تا کانون تهدید در خاورمیانه را،از بین ببرد.شارون، با گسترش دامنه ترورها به خارج از اراضی اشغالی، اهدافی را دنبال می کند،که عبارتند از:
1ـ ترور رهبران حماس و...، در خارج از مرزهای فلسطین، پیامی است برای کشورهای خاورمیانه، به ویژه سوریه، که فعالیت های گروه های فلسطینی را تعطیل، خلع سلاح، و بالأخره، آن ها را اخراج نماید.
2ـ ترور رهبران مؤثر فلسطینی،می تواند سلب اراده سیاسی از مقاومت و سر درگمی انتفاضه مردمی را در داخل اراضی اشغالی به دنبال داشته باشد.
3ـ ترور رهبران مقاومت اسلامی، در کنار تحولات سیاسی خاورمیانه، در واقع، نمودی از تشکیل یک جبهه آمریکایی ـاسرائیلی، برای ایجاد تغییرات بنیادین در جغرافیای سیاسی منطقه است. آمریکایی ها و اسرائیلی ها، بارها اعلام کرده اند که مبارزه با فلسطینیان،بخشی از جنگ با تروریسم است.
4ـ هدف صهیونیست ها، در حذف چهره های مؤثر به ویژه سران حماس، گرفتن فرصت از این گروه در آینده قدرت فلسطین و وارد کردن جایگزین آن به همکاری با صهیونیست ها، با هدف حل بحران فلسطین به نفع خود است.(37)
پست صهیونیسم:پست صهیونیسم (post zionism) یک اعتراض یهودی است، که بر پایه آن، برخی از یهودیان،صهیونیست را از بعد مذهبی و غیرمذهبی رد می نمایند. (38) پست صهیونیست ها، اساس اندیشه های خود را بر برقراری صلح گذاشته اند،این اندیشه ابتداء در میان روشنفکران و نویسندگان شکل گرفت، امّا این فکر، در حال حاضر در میان دولت مردان یهود، نیز درحال جا باز کردن است.پست صهیونیست ها، به دنبال سرزمین موعود نیستند، آن ها معتقدند: تجمع یهودیان در هر جای دیگر نیز،امکان پذیر است، و یهودیان می بایست به جای برتری طلبی،راه برتر اقتصادی را در پیش گرفته،و در مقام گسترش سلطه اقتصادی باشند. (39)یهودیانی که صهیونیسم را از بُعد مذهبی و غیرمذهبی ردّ می کنند،به سه دسته تقسیم می شوند که عبارتند از: یهودیان ارتدوکس، اصلاح طلبان، مخالفان صهیونیسم از بعد مذهبی.
برخی از یهودیان ارتدوکس، مانند: گروه نتوری کارتا، جنبش صهیونیسم را، جنبش غیرمذهبی می دانند،و معتقدند که، رهبران سیاسی صهیونیسم با آن که خود به یهودیّت ارتدوکسی اعتقادی ندارند، و حتّی بسیاری از آنان، از منکران خدا هستند، و هیچ اعتنایی به احکام دینی نمی کنند، دین را به عنوان یک ابزار کارآمد، در راه دست یابی به اغراض سیاسی خود، بهانه کرده، و آن را هم چنین، ابزاری برای ترغیب گروه های یهودی، به مهاجرت به فلسطین قرار داده اند. صهیونیسم از یهود، امّتی نژادپرست و غیرمذهبی می سازد، که این موضوع با تعالیم مذهب یهود، در تعارض است.ارتدوکس ها، خواهان تشکیل یک امّت به تمام معنا مذهبی می باشند، که هویتش، با اجرای اوامر و نواهی خداوند مرتبط باشد. این یهودیان، جنبش صهیونیسم، را جنبش مسیحایی دروغین می دانند، که با اراده خداوند به ستیز پرداخته است.(40) به نظر آن ها،صهیونیسم، باید یهود را به صبر و انتظار و بردباری دعوت کند، تا خداوند به آن ها اجازه بازگشت دهد، در واقع خداوند، آن ها را به دست گرفتن زمام امور و بازگشت به فلسطین، برای سکونت در آن دعوت نمی کند.(41)
برخی یهودیان ارتدوکس افراطی، که اکنون نام، هاحردییم به خود گرفته اند، بر اساس اصول و عقایدی که بدان پای بند هستند، مشکلات زیادی را در جامعه اسرائیل به وجود آورده اند. برخی از آن اصول و عقاید این گروه ها عبارتند از:
1ـ دین یهود، مانند مسیحیّت و اسلام، دینی است عمل گرا و راهنمای زندگی، نه آرمان و عقیده.
2ـ فرایض دینی، و شریعت مکتوب یهودیان به خدا باز می گردد.
3ـ دین یهود، غیرقابل تغییر و تأویل است، و قوانین دینی آن، آباد کننده دنیا و آخرت است،و پیروی از آن، امکان همزیستی یهودیان با غیریهودیان را مهیّا می سازد.
4ـ آئین های دینی را فقط کارشناسان دینی و فارغ التحصیلان علوم دینی انجام می دهند.
5ـ نجات نهایی، فقط با ظهور حضرت مسیح ممکن است.(42)
اصلاح طلبان بر این باورند که صهیونیسم، یهود را از جنبه های مذهبی تهی کرده و تنها در صدد بازگشت به گذشته پرشکوه یهود است. بسیاری از اطلاح طلبان عقیده دارند،صهیونیسم با عملکرد خود، باعث شده است که در وجدان یهودیان اقامه شعائر صهیونیسم، جای خداوند و وفاداری به آن و حمایت از او بگیرد. الکساندر شندلر، یکی از خاخام های اصلاح طلب می گوید: یهود در حال حاضر تصور می کند، اسرائیل معبد آن ها و رئیس دولت آن، بزرگ خاخام های آن ها است. به علاوه، یکی از خاخام های دیگر، صهیونیسم را مانند، گوساله طلایی توصیف کرده و می گوید: در حال حاضر بت پرستی، جای واقعی و حقیقی را گرفته است.
مخالفان صهیونیسم در بُعد مذهبی، کسانی هستند که، یا لیبرال هستند یا کمونیسم، آن ها در این دیدگاه اشتراک نظر دارند، که می توان مشکل یهود را در جوامع غرب، یا از طریق افزایش لیبرالیسم در جامعه یا از طریق قوانین اشتراکی و سوسیالیستی حل کرد. این گروه که صهیونیسم را ردّ می کنند، در جوامع غرب در اقلیت قرار دارند،امّا روز به روز، رو به افزایش هستند. پسا صهیونیسم به شکل دیگری هم ظهور کرده و آن این که برخی از یهودیان به این سو رفته اند که صهیونیسم به آن ها مربوط نیست،و مسأله ای است، وابسته به شهرک نشینان صهیونیسم، یا برخی از یهودیان که به دنبال وطن جدیدی برای خود هستند. پس می توان گفت، که عدم توجّه به صهیونیسم، دیدگاه غالب یهودیان در جهان است، و بسیاری از بزرگان با فرهنگ و تحصیل کرده یهود در جهان، به این دیدگاه وابسته اند.
با گسترش صهیونیسم و به دست گرفتن رهبری گروه های یهودی جهان، رهایی یا رد نمودن آشکار آن مشکل گردیده است. به همین دلیل برخی از اعضای گروه های یهود به خاطر اسرائیل، به جنگ روی آورده اند، امّا عملاً کاری در خدمت به منافع صهیونیسم انجام نداده اند، و چه بسا،صهیونیسم ملّی ـ میهنی، در هر نوع آن، تعبیری از این نوع رهایی است. یکی از طرفداران این ایده، این نوع از صهیونیسم را به گروه های ارشاد نظامی تشبیه کرده است، که سرود نظامی به پیش، را می خواند،ولی بر جای خود قرار دارد و از جایش تکان نمی خورد.
به بیان دیگر،بسیاری از یهودیان جهان، دولت صهیونیستی را به عنوان حقیقتی موجود،می پذیرند،امّا گاهی اوقات، به نقد ریشه ای دولت صهیونیسم روی می آورند.(43) مثلاً،برخی از ارتدوکس ها، دولت صهیونیسم را، دولتی غیرمذهبی به شمار می آورند، که در آن لامذهبی،منتشر شده و شعائر دینی در آن به پاداشته نمی شود.برخی یهودیان غیرمذهبی، اصلاح طلب و محافظه کار، آن را دولتی خشک مذهب می دانند، که تعدد و تنوع را در درون خود رد می کند، و یهودیت ارتدوکس بر آن خیمه زده است. برخی از لیبرالیست ها نیز، آن را دولتی می یابند، که در بخش عمومی و دولتی، برخی از سمبل ها، و اصول خشک کمونیسم تسلط دارد و دولت، سیاست دولت های نژادی و نژادپرست را دنبال می کند. برخی از چپی ها نیز، آن را دولتی فردگرا به سان آمریکا می بینند، که حول محور اقتصاد سرمایه داری، در حال گردش است، و یا رو در روی نظام فاشیستی جهان قرار دارد. هم چنین بسیاری از یهودیان اعتقاد دارند، مفهوم صهیونیسم، در مرکزیت اسرائیل نقش نداشته، و به جای آن مفهوم مرکزیّت دیاسپورا، در حیات یهودیان مطرح است.
تصویر کوچک ارائه شده در مباحث گذشته، نشان می دهد، علاقه و عشق اعضای گروه های یهود، به اسرائیل، علاقه ای واقعی نیست، بلکه مملو از اختلاف نظرهاست،با این وجود،اکثر یهودیان جهان، پرچم صهیونیسم را برمی دارند، و از آن دولت حمایت می کنند، تا پرستیژ این کشور را، بالا برده، و دیدگاه ها و شناخت های سنتی را که بر فرهنگ عامّه حاکم است، از بین ببرند،مثلا،دیدگاهی که معتقد است، یهود حیواناتی خون خوار و ترسو بوده، و رحم و شفقت در وجود آن ها نیست. بدین ترتیب،یهودیان سعی می کنند، به جای این دیدگاه، یهودی را تلاش گر معرفی کنند،که صحرا را می کاود و از هر آن چه دارد،به ملل مستضعف جهان می بخشد. به همین دلیل، از بین رفتن تصویر زیبای ارائه شده، از دولت صهیونیسم از جاذبیت آن برای سایر یهودیان می کاهد، و باز به همین دلیل،آن ها به هر ترتیب پیوستن به آن را رد می کنند.
پست صهیونیسم،مرکزیت فرهنگ صهیونیستی اسرائیل را زیر سؤال برده، و به فرهنگ های فلسطینی و عربی توجّه می نماید، واین نتیجه تأثیر تحولات فرهنگ در غرب بر صحنه فرهنگی اسرائیل است که خود را ادامه فرهنگ غرب در منطقه خاورمیانه می داند.حمله اسرائیل در 1982/1361، به لبنان، و بمباران های شدید و قتل عام مردم آن کشور، که در رسانه های منطقه ای و بین المللی منعکس گردید، تأثیراتی برصحنه فرهنگی اسرائیل گذاشته و باعث بروز پدیده هایی همچون پست صهیونیسم شده است.(44) وقوع انتقاضه مردم فلسطین در 1987/ 1366، و رفتار بیرحمانه ارتش اسرائیل در سرکوبی آن ها،به شگردهای گوناگونی، چون؛ قتل عام، شکنجه، ترور، تخریب منازل و...، که باز از طریق رسانه های منطقه ای و بین المللی منعکس گردید،(45) جنبه های غیرانسانی و نژادپرستانه صهیونیسم را آشکار نمود، که خود موجب شکل گیری پدیده ای به نام پست صهیونیسم گردید.
هر چند پدیده پست صهیونیسم،پدیده ای در داخل اسرائیل است، امّا این پدیده تأثیرات زیادی بر یهودیان خارج از اسرائیل، از جمله یهودیان منطقه خاور میانه داشته، و روابط این یهودیان را با دولت اسرائیل خدشه دار نموده است. نشانه های این امر را می توان، در کنفرانس صهیونیستی بال در سوئیس که سال 1997/1376، به مناسبت صدمین سال پیدایش صهیونیسم برگزار شد، مشاهده کرد.(46)در این کنفرانس، ابراهام بورگ، رئیس آژانس بین المللی یهود و سازمان صهیونیسم جهانی در سخنرانی خود اعتراف کرد، که به واسطه عملکرد نادرست دولت اسرائیل در حمله به لبنان و سرکوبی انتفاضه فلسطین، اندیشه صهیونیسم، دچار بحران جدّی شده است.(47) یکی از خاخام ها نیز، در کنفرانس بال 1997/1376، در تأئید اعترافات ابراهام بورگ، چنین عنوان کرد، که اسطوره صهیونیسم در حال احتضار است، و یهودیان نمی توانند، همه عملکرد اسرائیل را مورد تأئید قرار دهند.(48) یهودیان خارج اسرائیل خواهان آن هستند، که دولت اسرائیل به نظرات یهودیان احترام گذاشته، و در رفتارهای نادرست خود،تجدید نظر نماید، چرا که اگر بخواهد، به طور خودسرانه عمل کند، دیگر نیازی به مکتب صهیونیسم نیست.به عقیده آن ها،باید در مکتب صهیونیسم تجدید نظری صورت گیرد.
نتیجه این بحران ها،فراگیر شدن پدیده پست صهیونیسم در بین مردم اسرائیل است، همچنان که، هم اکنون این پدیده، به محافل مطبوعاتی و هنری (قصه، تئاتر و سینماو...) کشیده شده است. این مسأله می تواند موجب بروز کشمکش سیاسی ـ اجتماعی در داخل اسرائیل شود.پدیده، پست صهیونیسم در تأثیرگذاری فرامرزی خود، موجب گردیده، که در جهان عرب، بسیاری از دانشگاهیان و نخبگان علمی به این امر توجّه جدّی نموده، و پایان پذیری صهیونیسم و رهایی مردم مظلوم فلسطین از ظلم و ستم رژیم صهیونیستی را نوید دهند. هر چند که برخی هم معتقدند، پدیده پست صهیونیسم یک جریان فریبنده ای است که تنها به دنبال حل مشکل صهیونیسم است نه مسأله فلسطین، امّا این پدیده در محافل علمی و پژوهشی و اجرایی جمهوری اسلامی ایران یک امر مهم و قابل توجّه می باشد.
|