ماهان شبکه ایرانیان

خروج از تجدد

در دوران معاصر، تجددگرایی با بحرانی عمیق روبه روست; بحرانی که زاییده یک انکار است; انکار «عقل خودبنیاد» که در سپهر اندیشه تجددگرایی تنها منبع مورد اعتماد برای معرفت اندوزی است

بنیان، 9/12/80

در دوران معاصر، تجددگرایی با بحرانی عمیق روبه روست; بحرانی که زاییده یک انکار است; انکار «عقل خودبنیاد» که در سپهر اندیشه تجددگرایی تنها منبع مورد اعتماد برای معرفت اندوزی است . این نفی و انکار از فروکاستن زندگی اجتماعی و تاریخ اجتماعات مدرن به غلبه عقل ناشی می شود . نیچه و فروید طلایه داران این موج انکار بودند . اینان برای انگیزش ها در حرکت انسان اهمیتی بیش از عقل قائل بودند . به عقیده نیچه، آدمی شیفته قدرت است و به هر سو که مطلوب خویش را در آن بیابد، کشیده می شود; آن گاه برای آن که خود را منطقی جلوه دهد، برای فعل خویش فلسفه می بافد . مارکس نیز چنین می اندیشید; با این تفاوت که او حب ثروت را عامل محرک آدمی در جریان های فکری، فلسفی و اجتماعی می دانست . این انکار، از وحشت از مقام رفیع عقل خودبسنده در قاموس تفکر مدرنیته مایه می گیرد; قدرتی جبارانه که به نام عقلانیت به سرکوب، استثمار، طرد و یا حذف تمامی کنش گران اجتماعی، که از نظر او ناعقلانی هستند، دست می برد و چون عقل، مصلحت اندیش و منفعت طلب است، پس هرآنچه را که برای او سودمند نیست و در جهت تثبیت قدرت او کار کردی ندارد، از عرصه های حیات اجتماعی و فردی بیرون می نهد .

اما امروزه دیگر از دریچه تنگ مدرنیته نمی توان به هستی، انسان و تاریخ نگریست . چرا که روایت کلاسیک تجدد که با غلبه و طرد خاص گرایی شناخته می شود، چنان از تاب و توان افتاده که دیگر برای دنیایی که در آن عرفان مذهبی و فن آوری مدرن، علوم متقن و تبلیغات، قدرت فردی و سیاسی صنعتی شدن شتابدار با هم تصادم می کنند، هیچ اصل وحدت بخشی در چنته ندارد .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان