حیات نو، 29/1/81
بوروکراسی، سازمان و دستگاه اداری است که بر طبق نظام و مقررات خاصی امور جاری جامعه را اداره می کند . اما به نظر برخی نظریه پردازان، این پدیده بی آن که روح قوانین را درک کرده باشد، با کرنش ظاهری در برابر قوانین، آزادی عمل خود را در برابر جامعه، به حداکثر می رساند و در صورتی که ثروت و قدرت نظامی را در انحصار خود بگیرد، استبداد بلامعارض دیوان سالارانه حاکم خواهد شد . در این حالت، پارلمان نیز که تبلور اراده جمعی یک ملت است، توان مهار آن را نخواهد داشت .
ماکس وبر، پایه گذار نظریه جدید بوروکراسی، معتقد است که توسعه سازمان های بوروکرات، در همان حال که برای تامین نظم جامعه ضرورت دارد، موجب طولانی شدن انجام امور اداری، به وجود آمدن تشریفات زائد و کاغذبازی های بیهوده می شود و کارمندان را اسیر جمود فکری و رفتار کلیشه ای می سازد; در نتیجه، آنان، در زندگی فردی و اجتماعی، از تغییر و تحول می هراسند و همواره سدی در برابر تحولات و تکامل جامعه می گردند .
در مورد نسبت دیوان سالاری و مردم سالاری باید گفت که بسیاری از صاحب نظران سیاسی و تئوری پردازان علوم اجتماعی، بر این باورند که بوروکراسی، به صورت یک طبقه جدید، قدرت سیاسی را به دست می گیرد و با این اهرم، دموکراسی را از تاب و توان انداخته، توسعه همه جانبه را که خواست عموم مردم است، متوقف می سازد . از سوی دیگر، نظام های دیوان سالار به نابرابری های فاحش طبقاتی دامن می زنند و این نابرابری ها مانع مهمی بر سر راه استقرار دموکراسی هستند .