نه تنها در «راه رفتن » ، کسانی دست ما را گرفته و پابه پا برده اند تا به ما «شیوه راه رفتن » آموخته اند، از این گونه کسان در مسیر آموختن «دانش » نیز بسیار بوده اند و هستند. از این رو به گردن ما «حق » پیدا می کنند.
حق شناسی، قدرشناسی، نعمت شناسی و شناخت «ولی نعمت » از نشانه های رشد فکری و معرفت و بصیرت است.
نخستین آموزگار ما «خداوند» است، که آن چه را نمی دانسته ایم، به ما آموخته است: «علم الانسان ما لم یعلم » .(1)
پیامبران، گروه دیگری از معلمان بشریت اند.
فلسفه بعثت آنان، «تعلیم » و «تزکیه » انسان هاست. این نیز نکته ای است که از صریح قرآن بر می آید «یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة » . (2)
پس ما، هم مدیون خداییم، هم پیامبران، چرا که به گردن ما «حق تعلیم » دارند.
پدر و مادر نیز، در مرحله ای دیگر آموزگار مایند،
معلمان ما هم، از نخستین سال هایی که «الفبا» یمان آموخته اند، تا واپسین فرصت ها و مجال هایی که ما توفیق فراگیری از آنان داشته ایم و داریم و آنان بی منت، سفره دانش خویش را در برابرمان گشوده اند و ما را میهمان علم خود ساخته اند، از «صاحبان حق » اند و ما مکلف به حق شناسی و ادای وظیفه. و همه این ها نشانه «بلوغ انسانی » ماست.
وقتی چنین است، «فروتنی » در برابر کسی که بر ما حق آموزش دارد، یک وظیفه می شود، و عمل به این وظیفه، یک منش انسانی و کمال اخلاقی.
چه زیباست رفتار سرشار از ادب آنان که وقتی به مراحل بالای دانش و تخصص می رسند، باز هم «حق استاد» را از یاد نمی برند و خودشان در هر شرایطی باشند و استاد سابقشان در هر وضعی باشد، «احترام » را از یاد نمی برند و مایه کسر شان خود به شمار نمی آورند.
این، آموزه بزرگ حضرت رسالت است، آنجا که هم به شاگردان دستور می دهد نسبت به معلم خود تواضع داشته باشند، هم استادان را فرمان می دهد که در برابر شاگردان خود رفتاری فروتنانه داشته باشند:
«تواضعوا لمن تعلمون منه و تواضعوا لمن تعلمونه...» . (3)
این روش و منش را، در همه فرهیختگان و فرزانگان می یابید، آنان که علم، آنان را به «آدمیت » رسانده است و هر چه بیشتر دانسته اند، متواضع تر شده اند و هر چه بار علمی شان سنگین تر شده، فروتنی و خضوعشان افزایش یافته است، مثل شاخه های پرمیوه و ساقه های پربار!
وقتی کسی به ما «دید» و «بینش » داده و بال پروازمان بخشیده و برای پیمودن راه، تجهیزمان کرده و در مسیر زندگی، «هادی » ما گشته است، حق عظیمی بر ما پیدا کرده است. ما موفقیت خویش را مدیون چه کسانیم؟ آیا آنان را می شناسیم؟ در برابرشان چه نوع رفتاری داریم؟ اگر آنان رادر جمعی ببینیم، مراتب ادب و ارادت خود را در حضور جمع، ابراز می کنیم؟
اینجاست که «میزان شعور» و «سطح معرفت » روشن می شود.
این هم یک شاخص است. معیار که همیشه نمرات و معدل ها نیست!
در سخنان راهگشان حضرت علی (ع)، تابلوهای زیبا و درخشان فراوانی وجود دارد.
یکی از آن ها این سخن است:
«قم من مجلسک لابیک و معلمک، و ان کنت امیرا» (4)
به احترام پدرت و معلمت از جای برخیز، هر چند که «امیر» باشی!
یعنی فرمانروایی نباید انسان را چنان از خود غافل و از پدر و معلم مغرور سازد که وظیفه ادب و تواضع و خاکساری را در مقابلشان از یاد ببرد.
تنها شاگردان ابتدایی نیستند که فرمان «برپا» ی مبصر کلاس، به احترام معلم باید برخیزند ، دانشجو و طلبه و استاد هم نسبت به معلم خود (در هر مرتبه ای که باشد و باشند) باید چنین رفتار کنند.
موقعیت علمی و قدرت و ریاست، نباید مانع انجام وظیفه و رعایت ادب و خضوع شود و مقام و منصب و رتبه و ا عتبار نباید آدم را کور و کر سازد.
این دلیل عظمت روح و خودساختگی معنوی و رهایی از غرور و تکبر است. در غیر این صورت، سطح دانش بالا رفته، ولی سطح ارزش پایین آمده است.
گویند: یکی از استادان در جلسه ای شرکت کرد که سخنران آن، یکی از شاگردان قدیمش بود. سخنران نه در ورود به جلسه، نه در هنگام سخن، توجهی به استاد خود نکرد و بی اعتنا سخن گفت و هنگام خروج از مجلس که به ضرورت با استاد قدیم خود رو یا روی شد، پرسید: استاد! کجائید؟ چه می کنید؟ گفت: مثل گذشته مشغول تربیت گاو هستم! ...
ادب شاگرد در برابر استاد، در نوع نگاهش، سؤالش، جوابش، نشست و برخاستش، ورود و خروجش، گوش دادن ودرس خواندنش و حفظ حرمت استادش آشکار می شود.
مرحوم شهید ثانی در کتاب «منیة المرید» ، از جمله آداب شاگرد نسبت به استاد را عبارت می داند از: ارج نهادن به استاد، تواضع در برابر او، یادکرد محترمانه از وی، سپاسگزاری از ارشادات استاد، تحمل جفا و تندی او، آمادگی روحی و ذهنی برای درس، جلوس مؤدبانه در محضر او، مراقبت از حرکات و حالات خود در حضور استاد، تنظیم و تلطیف صدا و گفتار، نادیده انگاشتن لغزش های گفتاری او، تمرکز حواس و استماع دقیق، عدم تکرار سؤال های فرساینده، سؤال به موقع، شهامت در اعتراف به عدم درک مطلب علمی و... بسیاری نکات و آداب دیگر. و می افزاید: «اظهار خاکساری در برابر استاد، خود نوعی عزت و سرافرازی است. خضوع شاگرد در برابر استاد، افتخاری است برای او و تواضعش موجب رفعت و بلند پایگی او می گردد. حفظ حریم استاد و بزرگداشت مقام او، همچون شهد و شیرینی عسل، گوارا و لذت بخش است...» (5)
این گونه است که علم آموختن، ارزش می یابد و دانشجو مقرب و معزز می شود و سایه رحمت الهی و بال فرشتگان، بر سرش می گسترد.