نقدی بر نخستین گفت و گوی هفت آسمان

ضمن تقدیر از تلاش عالمانه راویان «هفت آسمان »، در آغاز راهی نو، توان و توفیق هر چه بیشتر آن سروران را در جهت تحقق بخشیدن به آرمانهای بلند خویش، از آسمان آفرین یکتا مسالت دارم

ضمن تقدیر از تلاش عالمانه راویان «هفت آسمان »، در آغاز راهی نو، توان و توفیق هر چه بیشتر آن سروران را در جهت تحقق بخشیدن به آرمانهای بلند خویش، از آسمان آفرین یکتا مسالت دارم. نخستین گفت و گوی «هفت آسمان » در باب «وحدت متعالی ادیان » در خور توجه است. پیشتر شایسته است به پیام این گفتمان نگاهی کوتاه بیفکنیم. می دانیم که دین پژوهان، راز تنوع ادیان و اختلافات دینی موجود را با رویکردهای گوناگونی تبیین نموده اند. آنچه امروزه تحت عنوان «پلورالیزم دینی » بر سر زبانهاست، در این راستا مطرح شده و به جست و جوی ماهیت تکثر ادیان در هیات بالفعل، نسبت آموزه های دینی هر یک از ادیان با دیگری، نحوه مواجهه صاحبان ادیان با هم و طرز تلقی آنان از هویت دینی و اجتماعی یکدیگر، می پردازد. هرچند این بحث دامنه های تازه ای داشته و به انگیزه ها و زمینه های متفاوتی رویکردهای جدیدی یافته است، اما اصل دغدغه آن که با مساله حقانیت و هدایت و نجات صاحبان ادیان مرتبط است، از دیرباز در تفکر دینی بشر سابقه داشته است. با صرف نظر از رویکردهای دیگر، آنچه در گفت و گوی حاضر تعقیب شده، آن است که همه آنچه که به عنوان ادیان آسمانی می شناسیم، راههای یکسانی برای تقرب به پروردگار و تجلیات معادل حقیقت الهی است که همگی از سوی خداوند و از روی حکمت پیش روی اقوام و ملتها نهاده شده که هر قوم و ملتی تحت شرایط مختلف زبانی، زمانی و قومی دریافت کنندگان آن حقیقتند و هیچ یک را بر دیگری کمالی نیست. این بیان، به مواجهه دوستانه و صادقانه پیروان ادیان و مذاهب با یکدیگر می انجامد و همگان را از شرکت کنندگان مسابقه ای مشترک در نیکیها می داند. در این میان، مهمترین مساله ای که در برابر این تبیین قرار می گیرد، تعارض و اختلاف عمیق میان دعاوی ادیان مختلف است که با حقانیت همگانی و تساوی آنها ناسازگار است. این مساله در رویکرد حاضر، نظیر غالب رویکردهای دیگر پلورالیزم دینی، با اختلاف سیستمی زبان هر یک از ادیان با یکدیگر توجیه شده و فی الواقع تفاوت اصولی سمبولیزم هر یک از ادیان با سمبولیزم دین دیگر، مانع حکم به ناسازگاری آموزه های آنها تلقی شده است. نقاط مثبت این گفت و گو، سبب بذل توجه بدان شد و رویکرد مؤمنانه و متدینانه به مساله مورد بحث، تاملاتی چند از منظر ایمان و دین برانگیخت. ضمن احترام و ادب به مقام فضل و دانش جناب استاد دکتر بینا، نکاتی تامل برانگیز را در باب بحثهای آن گفت و گو یادآور می شوم.

برخی از نقاط مثبت این گفت وگو را که آن را در میان بحثهای مشابه ممتاز ساخته است، می توان چنین برشمرد: 1. تاکید بر اصل تقرب الهی و سیر و سلوک معنوی در دینداری; 2. تاکید بر اصالت شریعت و احکام عملی شرایع آسمانی در راستای سیر و سلوک معنوی و دینی; 3. محکومیت انحرافات پدید آمده در ساحت ادیان و مذاهب و بیرون دانستن مکاتب انحرافی از حوزه بحث; 4. نفی رویکرد رایج در مساله پلورالیزم دینی بر مبنای نسبیت معرفت دینی; 5. داوری منصفانه در باب کاستیهای معنوی مسیحیت; 6. تاکید بر صیانت حریم دین در برابر علوم بشری و اصالت و تقدم آموزه های دینی; 7. تاکید بر صیانت حریم فهم دینی در برابر تفسیر به رای; 8. تفکیک میان هویت اصیل دینی و تاریخ گرایشهای دینی دینداران; 9. میزان شمردن آموزه های قرآنی در باب حقیقت ادیان گذشته;

با عنایت به نکات فوق، تاملاتی چند به نظر می رسد، که اصل رویکرد مورد توجه در این گفت و گو را با پرسش جدی مواجه می سازد. اساس این تاملات را این نکته تشکیل می دهد که رویکرد مزبور، با استنادات قرآنی آن، پس از نگاه جامع به آیات نورانی قرآن کریم و تبیینهای روشن آن در باب ادیان، اهل کتاب و کتب آسمانی پیشین، کاملا سست و ناموجه می نماید. پژوهش وافی و کافی در این باب، فراتر از حوصله این نوشتار است (هرچند این قلم در نوشتاری دیگر، در پرتو جست و جویی وسیع در آیات قرآنی مرتبط با بحث، آن ادعا را تبیین نموده است.) نقد حاضر، در برابر آن دسته از بحثها که نگاه خود را صرفا معرفت شناسانه و بیگانه از مفاد دینی تلقی نموده و هر دیدگاه دینی را در گرو تنقیح رای بیرون دینی و وابسته بدان می داند، محتاج مقدمه ای ویژه است تا اصل چنان نگرشی به معارف دینی را مورد تامل قرار دهد و از منظر دینی موضوع را توجیه کند. اما در برابر بحث حاضر، در باب وحدت متعالی ادیان، ظاهرا از پرداختن بدان مقدمه فارغ است; چرا که در این نظریه صراحتا صیانت حریم فهم دینی در برابر تفسیر به رای های بیرون دینی مورد تاکید قرار گرفته است و از جمله به بخشهایی از آیات و متون دینی استناد شده است. نظریه وحدت متعالی ادیان، آن گونه که در گفت و گوی حاضر بدان پرداخته شده، هرچند حریم معارف دینی را پاس می دارد و بخشهای عمده ای از آن، نظیر احکام شرعی را در پای اثبات و تبیین پلورالیزم دینی قربانی نمی کند، اما از دو جهت با تامل جدی مواجه است: الف) از آن جهت که به مبانی مورد عنایت خود، در مقام تبیین کثرت ادیان موجود، پایبندی نشان نمی دهد. ب) از آن جهت که در نگاه قرآنی نیز پاره هایی از آیات را بدون تامل کافی در صدر و سیاق آنها و با صرف نظر از پیامهای اصولی قرآن مورد توجه قرار می دهد.

اینک به اجمال، هر یک از دو جهت فوق را بررسی می نماییم. در جهت اول از تاملات، موارد زیر برجسته تر است: 1. در بیانات استاد، تقرب به خداوند و امکان سیر و سلوک معنوی در پرتو دین و شریعت، اساس ادیان و شرایع شمرده شده، که با عنایت بدان، همه ادیان مساوی یکدیگر تلقی شده اند. از سوی دیگر، تصریح شده که در مسیحیت فعلی، تقریبا می توان گفت که راه عرفان بسته است و امکان سیر و سلوک در آن محدود و کم است. بنابراین، چگونه هر گونه ترجیحی میان مسیحیت و سایر ادیان و بالاخص اسلام را منتفی می دانند و همه ادیان را تام و تمام و قابل آن می دانند که پیرو خود را به بالاترین حد ممکن برسانند؟

2. از یک سو، شریعت را به عنوان حداقل شرایطی می دانند که انسان باید داشته باشد تا خداوند او را قبول کند; به طوری که سیر در عمق دین پس از این مرحله است. از سوی دیگر، برخی مذاهب مسیحی و بعضی ادیان شرقی را اصالتا یا بالعرض، خالی از بعد شریعتی می شمارند. بدین ترتیب، چگونه ترجیح میان آن ادیان و مذاهب را منتفی می دانند؟ علاوه بر این، تفاوت کمی و کیفی ابعاد شریعتی ادیان با یکدیگر نیز مساله قابل توجهی است.

3. از یک طرف، انحرافات پدید آمده در ساحت ادیان و مذاهب را محکوم می نمایند و مکاتب انحرافی را از حوزه حث خارج می شمارند و از طرف دیگر، به رغم اذعان به وجود انحرافاتی در برخی مذاهب رایج مسیحی و دور شدن آنها از هیات اصیل خود، نظیر پروتستانتیزم، به توجیه آن پرداخته و نهایتا با این سخن که این مذهب در کادری قرار دارد که هسته اصلی آن قابل پذیرش است، به مشروعیت آن رای می دهند. به راستی مگر سایر انحرافاتی که بر اساس تفسیر به رای در حاشیه ادیان صورت گرفته و در بیان جناب استاد خارج از بحث عنوان شده اند، با این توجیهات مشروع تلقی نخواهد شد؟ به نظر می رسد که این توجیهات، نظیر توجیه خداباوری در بودیسم و انطباق نبوت بر بودا، بدان جهت که او خود را تجلی خلا می دانست، یا توجیه اختلاف قرآن و انجیل در باب فرزند داشتن خدا با حمل اختلافات بر صورت ظاهری و ضرورت لحاظ اصل و باطن بیانات آنها، باب تفسیر به رای در اعتقادات پیروان ادیان را می گشاید، حال آنکه پیشوایان ادیان به این توجیهات تن نمی دهند.

4. ایشان، بر وجود مناقشات گسترده پیرامون حقیقت تاریخی ادیان گذشته صح می گذارند و سلامت تاریخی قرآن را مورد تاکید قرار می دهند و آن را مدرکی معتبر در باب حقایق تاریخی ادیان دیگر می شمارند و به رغم آن، حاضر به ترجیح قرآن و اسلام بر هیات موجود سایر کتب و ادیان نیستند. آیا سلامت تاریخی قرآن از گزند آنچه بر سایر کتب و معارف ادیان دیگر رفته است، دلیلی بر ترجیح آن نیست؟

5. ایشان با وجود اذعان به میزان بودن آموزه های قرآنی در باب حقایق دینی گذشته و تاکید بر صیانت حریم فهم دینی در برابر تفسیر به رای، در کشف راز تجدید نبوتها و تکثر ادیان در تاریخ، از آیات قرآن سراغ گرفته و صرفا تنوع قومی و زبانی و زمانی و تناسبهای دینی با حال و هوای اقوام و ملتها را به عنوان سر تنوع عنوان می کنند و از آن، اعتبار بالفعل همه ادیان را در کنار یکدیگر نتیجه می گیرند. به راستی آیا این نتیجه و نظریه، خود نوعی تفسیر به رای و تحمیل آرای بیرون دینی بر حقایق دینی نیست؟

6. از یک سو، بر هویت اصیل ادیان تاکید نموده و تاریخ دینداری و گرایشهای دینی پیروان ادیان را جزء هویت دین نمی شمارند و انحراف بسیاری از دینداران را از صورت اصیل دین خود می پذیرند و از سوی دیگر، با صرف نظر از تاریخ پر پیچ و تاب ادیان و کتب گذشته در بستر حیات انسانی، هیات موجود آنها را در عرض اسلام و قرآن، یکسان تلقی می کنند. آیا این نتیجه بدان معنا نیست که ایشان نیز ادیان را در صورت بسط یافته در دامن اندیشه ها و گرایشهای بشری معنا می کنند و تاریخ دینداری پیروان ادیان را بخشی از ماهیت خود ادیان می دانند؟ بنابر آنچه در جهت اول از تاملات این بحث گذشت، ناسازگاری نظریه ارائه شده پیرامون یکسانی ادیان موجود با مبانی مورد پذیرش خود استاد، تبیین شد. اما در جهت دوم از تاملات، نگاه قرآنی ایشان به مساله، مورد نقد و پرسش قرار می گیرد. مدعای اساسی ایشان که بیانات دیگر از آن مایه می گیرد، تعلق و وابستگی قومی و فرهنگی ادیان و محدود بودن حوزه آنهاست، به گونه ای که هر دین در حوزه خود، سیستمی خاص را تشکیل می دهد که با سیستم ادیان دیگر رابطه ای نداشته و نمی توان یکی را بر دیگری ترجیح داد. این مدعا در ضمن دعاوی گوناگونی تبیین شده و بعضا از آیاتی قرآنی مدد گرفته شده است که اینک به تامل در این موارد می پردازیم.

1. محدودیت رسالت پیامبران و پیامهای دینی به شرایط قومی و زمانی و زبانی و...

جناب استاد بارها از کلی و عام نبودن پیامهای دینی و اعتبار مستقل هر یک از ادیان در کنار یکدیگر سخن گفته اند و دعوت دینی پیروان یک دین نسبت به پیروان دین دیگر را غیر لازم شمرده و معنای گزاره های هر یک از ادیان را نیز خاص سیستم همان دین دانسته و هرگونه تعارض واقعی میان آنها را نفی می کنند و اختلاف میان زبانهای دینی را مانند اختلاف میان سه واژه انگور، عنب و اوزوم تلقی می نمایند. به نظر می رسد آیات و شواهد گوناگونی، به فراقومی بودن برخی ادیان عمده، به ویژه دین اسلام و پیامهای آسمانی پیامبر خاتم (ص) دلالت می کند و ادیان و کتب مقدس گذشته را تحت الشعاع پیام دین جدید می داند. 1-1: آیاتی که پیام حضرت عیسی (ع) را برای یهودیان و در راستای اصلاح سنت یهودی و بیان اختلافات ایشان می شمارد. 2-1: آیاتی که پیام حضرت محمد (ص) را برای عموم اهل کتاب گذشته دانسته و ایشان را به ایمان عملی به پیام اسلام دعوت می کند و قرآن را اصلاح گر انحرافات دینی گذشته می داند. 3-1: آیاتی که شامل خطابات عام نسبت به عموم مردم، بنی آدم، بشریت، انسان و جنیان است و فراتر از نژاد و قوم و جنس و فرهنگ خاص را در نظر دارد. 4-1: آیاتی که صراحتا رسالت دین اسلام را فراتر از ملیتها و نژادها می شمارد. 5-1: آیاتی که بر غلبه و اشراف و هیمنه اسلام و قرآن نسبت به کتب و ادیان دیگر دلالت دارد. 6-1: آیاتی که بر تعارض عمیق عقیدتی میان تعالیم اسلامی و تعالیم سایر ادیان دلالت داشته و صراحتا برخی دعاوی ادیان دیگر در هیات غیر اصیل آنها را مردود می شمارد و با شدیدترین لحن، معتقدان به آنها را محکوم می کند; به گونه ای که بیگانه بودن گزاره های قرآنی نسبت به گزاره های سایر کتب و اختصاص آن به مفاد سیستم درونی اسلام، سخنی گزاف می نماید; چرا که به بهای لغو و بی معنا شدن این آیات تمام می شود.

2. راز تجدید و تنوع ادیان

راز تجدید و تنوع ادیان در بیانات ایشان، مناسبات قومی و ملی و تطابق بهتر میان اقوام و ملل با ادیان مختلف شمرده شده است. و بر همین اساس، ادیان گذشته با دین جدید سازگار بوده و هر دینی، در حوزه خاصی معتبر است. ملاحظه آیات قرآن کریم، نشان می دهد که تجدید نبوتها در پی کم فروغ شدن چراغ هدایت گری ادیان و کتب دینی در راهیابی تحریف و کتمان حقایق و تفاسیر هوس مدارانه در معارف آنها بوده است. چنان که رسالت حضرت عیسی (ع) در پی اختلافات دینی بنی اسراییل و ضرورت تبیین شبهات و انحرافات، صورت گرفته است. رسالت پیامبر اسلام (ص) نیز در راستای روشن ساختن حقایق کتمان شده گذشته و اتمام حجت الهی بر عموم مردم، پس از فاصله زمانی طولانی از پیامبران گذشته و حل اختلافات و شبهات فکری بنی اسرائیل، عنوان شده است. بنابراین، دین جدید الهی، ضمن اشتمال بر حقایق و کمالات ادیان گذشته، هدایت گر مردم است، به گونه ای که اعراض از آن مایه ضلالت و گمراهی تلقی می شود.

3. نسخ ادیان پیشین

از جمله نتایجی که دکتر بینا در باب تعلق قومی و فرهنگی ادیان گرفته اند، آن است که هیچ یک از ادیان، نسخ دین دیگر نیست و در تبیین این ادعا، ایشان از برخی آیات که گزافه گویی های اهل کتاب را رد می کند، سود جسته اند. از جمله آورده اند که دیدگاه نسخ را این آیه شریفه رد می کند: و قالت الیهود لیست النصاری علی شی ء و قالت النصاری لیست الیهود علی شی ء و هم یتلون الکتاب و عنوان کرده اند: خداوند متعال قبول دارد که پس از حضرت عیسی (ع) همه مجبور نبوده اند که مسیحی شوند. حتی در زمان پیامبر اسلام (ص) یهودیها، مسیحیها و زرتشتیها مجبور نبودند مسلمان شوند، بلکه تنها می بایست جزیه می دادند. اینک پرسش ما این است که رد گزافه گویی های یهود و نصارا چه دلالتی بر منسوخ نبودن ادیان گذشته دارد؟ ظاهرا در این خصوص به عبارت و هم یتلون الکتاب که بر کتاب و تلاوت آنان صحه می گذارد تمسک جسته اند. آیا صرف اشاره به تلاوت کتاب توسط آنان دلیل اعتبار دینی ایشان است؟ حال آنکه قرآن تصریح می کند که اهل کتاب هیچ ارج و منزلتی نخواهند داشت، جز آنکه تورات و انجیل و آیات آسمانی قرآن را که به سوی ایشان آمده برپا دارند: قل یا اهل الکتاب لستم علی شی ء حتی تقیموا التوراة و الانجیل و ما انزل الیکم من ربکم نگاهی گذرا به مجادلات قرآن با اهل کتاب، روشن می کند که قرآن کریم آنان را در گزافه گویی ها و هوس مداری هایشان محکوم نموده و به ایمان واقعی به کتب خویش و سایر کتب آسمانی از جمله قرآن فرا می خواند، و این جنبه، ناظر به خطوط اساسی ادیان است که در نگاه قرآن، هیات اصیل همه کتب بر آن اتفاق نظر داشته اند و قرآن به عنوان جدیدترین تجلی الهی، گواه صادقی بر معارف اصیل سایر کتب است. لذا «مصدق » و مؤید آن معارف نام گرفته است. از سوی دیگر، قرآن از تغییر برخی احکام شرعی ادیان سابق در ادیان لاحق یاد می کند که خود گویای اعتبار عام هر یک از ادیان عمده و ناظر بودن هر دین به دین پیشین است. فی المثل حضرت عیسی (ع) حکم حلال بودن برخی محرمات را برای یهودیان می آورد و آنان را به اطاعت می خواند. و پیامبر اسلام (ص) نیز برخی احکام گذشته را تغییر می دهد و پیروان ادیان گذشته را به تبعیت فرا می خواند بنابراین، ناسخ بودن هر یک از ادیان نسبت به دین گذشته، کاملا هماهنگ با معارف قرآنی است. البته معنای نسخ، آن نیست که با آمدن دین جدید، صدق و اعتبار تمام تعالیم ادیان پیش، از بین رفته و پیامهای دین جدید کاملا متفاوت باشد، بلکه ارائه تصویری تازه و ناب از معارف اصیل ادیان پیش و تغییرات جزئی در احکام شرعی متناسب با زمان نیز اگر همراه با فراخوانی عمومی باشد، نسخ دین پیشین محسوب می شود. اما مجبور نبودن اهل کتاب به اسلام آوردن، و نیز حکم جزیه، هیچ دلالتی بر اعتبار عقیدتی و مشروعیت واقعی ادیان دیگر در عرض اسلام ندارد. چرا که اصولا آزادی دینی از اصول اسلامی است و در اسلام، اصل بر آن نهاده شده است که مردم با اختیار و انتخاب ایمان آورند و در این میان، هر چند جبر و اکراهی بر ایمان آوردن اهل کتاب نشده است، اما آنان بارها به اسلام و نیز ایمان به پیامبر اکرم و قرآن کریم دعوت شده اند و این، خود دلیلی روشن بر ترجیح اسلام، بلکه تعین دین الهی در آن است. بر این اساس، وضع قانون جزیه نیز در کنار سایر احکام حقوقی اجتماعی اسلام، نه تنها ملازم با اعتبار دینی اهل کتاب نیست، بلکه احکام خاص این قانون، گویای ضرورت اقتدار و عزت اسلامی در برابر اهل کتاب است; چنان که در آیه مربوطه، جزیه دادن همراه با کرنش و خضوع مطرح شده است.

4. تجلیل از اهل کتاب

جناب استاد با اشاره به برخی آیات که حکایت از تجلیل و تمجید برخی از اهل کتاب دارد، نتیجه گرفته اند که بدون مسلمان شدن هم می توان مورد تجلیل الهی قرار گرفت. این بیان ناظر به آیات زیر است: لتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا و لتجدن اقربهم مودة للذین آمنوا الذین قالوا انا نصاری ذلک بان منهم قسیسین و رهبانا و انهم لا یستکبرون × و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق یقولون ربنا آمنا فاکتبنا مع الشاهدین × و ما لنا لا نومن بالله و ما جاءنا من الحق و نطمع ان یدخلنا ربنا مع القوم الصالحین × فاثابهم الله بما قالوا جنات تجری من تحتها الانهار... اینک پرسش آن است که آیا تجلیل از این گروه، دلالتی بر اعتبار و حقانیت یکسان همه ادیان دارد؟ انصاف آن است که با مراجعه به آیات قرآن کریم و از جمله محتوای آیات فوق، فهمیده می شود که آن گروه از اهل کتاب که مورد تجلیل قرار گرفته اند، کسانی بوده اند که با درک پیام قرآن و آگاهی از مضامین کتب گذشته و انتظار بعثت پیامبر آخر الزمان، با خضوع و تواضع آغوش گشوده و بدان ایمان آورده اند. آن هم ایمانی همراه با التزام عملی به احکام و دستورات قرآن، نه ابراز محبتی ظاهری. لذا در کنار آیاتی که از ایمان و عمل صالح ایشان به طور اجمال یاد می کند، به ایمان جامع آنان اشاره می فرماید و این گویای آن است که ستایش شدگان اهل کتاب، کسانی هستند که حقانیت پیامبر اسلام و قرآن کریم و طبعا دستورات آن، مورد پذیرش قلبی و التزام عملی آنان واقع شده است. از صریحترین آیاتی که در این باب راهگشاست، آیه زیر است که رستگاران اهل کتاب را کسانی می داند که از پیامبر اسلام و احکام شرعی آن پیروی می کنند: الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة و الانجیل یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم فالذین آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون بدین ترتیب، تنها با این نگرش جامع می توان آیات فراوان قرآن کریم را در باب محرومیت اهل کتاب از هدایت الهی و نجات و رستگاری و لعن برخی از آنان به عنوان تکذیب کنندگان حق، و نهی شدید از گرایش به هوسها و جهالتهای اهل کتاب با سایر آیاتی که از ماجوریت اهل کتاب و تجلیل آنان سخن می گوید، سازگار دانست. علاوه بر این قرآن کریم از گرفتن میثاق الهی از اهل کتاب و علی الخصوص یهود و نصارا یاد می کند که آنان مامور به پاس داشتن و وفادار ماندن بدان بودند. صرف نظر از آن بخش از مفاد این میثاق که به اصول فکری، عقیدتی و عملی همچون عبادت الهی، احسان به والدین و خویشان و نیازمندان و... بر می گردد، بخش مهمی از مفاد این میثاق آن بوده است که با آمدن پیامبر و کتاب آسمانی جدید، بدان ایمان آورده و حقایق کتب خود را درباره ظهور پیامبر آخر الزمان کتمان نکنند. بر همین اساس، قرآن کریم به انتظار اهل کتاب نسبت به ظهور پیامبر جدید و ضرورت گرایش به او، که در اعتقاد خود آنها ریشه داشته، اشاره می فرماید. بنابر این، چه جای آن است که از کسانی تجلیل شود که از پیروی دین جدید الهی سر باز زده و به بهانه تنوع اصیل ادیان، بر دین گذشته باقی بمانند و به ابراز محبت ظاهری اکتفا کنند؟!

5. مسابقه میان صاحبان ادیان

استاد بینا برای اثبات و تبیین نظریه خود، مبنی بر نفی ترجیح میان ادیان، به دو آیه زیر اشاره می کنند: و لکل وجهة هو مولیها فاستبقوا الخیرات... ... و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة و لکن لیبلوکم فی ما آتاکم فاستبقوا الخیرات... در توجیه این استناد، آورده اند که این آیات بر این حقیقت دلالت دارند که اولا: کثرت سفرا خواست الهی است; چرا که کان الناس امة واحدة ولکن دور زمان اقتضا داشته است که کثرت محقق شود. لذا خداوند در آیه 48 سوره مائده می فرماید: «اگر می خواستیم شما را امت واحد قرار می دادیم ولی این کار را نکردیم حال که امت های گوناگونی هستید، فاستبقوا الخیرات ». دیگر اینکه در این میان سخن از مسابقه است و در مسابقه هم، برای آنکه عادلانه باشد، همه باید از شرایط یکسانی برخوردار باشند. پس هر یک از ادیان، راه کاملی برای رسیدن به خداست. با نگاهی به آیات قرآن کریم روشن می شود که هر دو نتیجه و استنباط فوق از آیات مزبور حاکی از اعتماد به برداشتی ابتدایی و شتاب آلود است که در مقام فهم و تفسیر قرآنی به غایت نارواست. اما نتیجه اول که امت واحده نشدن مردم، خواست الهی شمرده شده و به تساوی ادیان انجامیده است، از این جهت ناتمام است که میان خواست و اراده تکوینی خداوند با اراده تشریعی الهی خلط شده است. تفکیک میان این دو مقوله نیز از شواهد روشن قرآنی بهره مند است. توضیح این که: خواست تکوینی الهی آن بوده است که پیامبران را برای هدایت آدمیان مبعوث فرماید، که لازمه طبیعی آن نیز گرایش برخی و اعراض برخی دیگر و طبعا حصول اختلافات دینی است. این برنامه کاملا حکیمانه و در راستای هدف آفرینش معنا می یابد. اما از این برنامه تکوینی نباید نتیجه ای تشریعی گرفت و همه اختلافات دینی را از آن جهت که در مسیر خواست الهی است، مشروع و معتبر تلقی کرد. آنجا که می فرماید: «اگر خدا بخواهد، همه شما را امتی واحد قرار می دهد»، مراد آن است که اگر بر خلاف حکمت و برنامه حکیمانه خود و به اراده قاهره خویش، یکپارچگی امتها و اجتماع ایشان را بخواهد، توان تحقق بخشیدن به آن را دارد، اما چنین نمی کند تا باب آزمایش حکیمانه انسانها و هدایت آزاد آدمیان همیشه مفتوح باشد. این تعبیر، موارد مشابه گوناگونی دارد; چنان که گاه می فرماید: و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة و لکن یضل من یشاء و یهدی من یشاء... این تعابیر -که آیه 48 سوره مائده نیز از آن جمله است- پیامی ظریف دارد و آن، نهی از دغدغه بیهوده در باب هدایت و اصلاح مخالفان دین حق است، که معمولا پس از طرح مجادلات بی حاصل میان مؤمنان و غیر مؤمنان و دل مشغولیهای مؤمنان در مورد ضلالت گمراهان عنوان می شود. بنابراین، اجتماع همگان بر امت واحد دینی، تحت لوای دین حق، تشریعا مطلوب خداست، هر چند اراده تکوینی خداوند بدان تعلق نگرفته است. لذا می فرماید: ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون این آیه به این حقیقت قرآنی اشاره دارد که راه هدایت الهی در قالب هیات اصیل همه ادیان، راه واحدی است و دینداری حقیقی، اختلاف پذیر نیست، بلکه اختلافات مردم و تشکیل نشدن امت واحد، معلول هوا و هوسها و اغراض نفسانی است، که بارها قرآن کریم بر آن تاکید می کند. از بیان فوق، ناتمام بودن نتیجه دوم بحث نیز روشن می شود; چرا که اصولا امر به مسابقه در خیرات و نیکیها مربوط به مؤمنان است و آنان که طی مخالفتی مغرضانه با حق، مسیر خود را جدا کرده اند، در میدان مسابقه نیستند. این نکته در مورد آیه 148 سوره بقره وضوح بیشتری دارد; زیرا که این آیه در ضمن آیاتی است که از جدال و نزاع اهل کتاب پیرامون مساله قبله مسلمین سخن می گوید و در ادامه آیاتی است که لجاجت اهل کتاب را در برابر پیام حق رسول گرامی اسلام، مطرح ساخته و بر مغرضانه بودن مخالفت آنان تاکید ورزیده است. چنانکه در آیات 144، 146 و 147 همین سوره به روشنی مشاهده می کنیم. بنابراین، آیا موجه است که پس از آیات فراوان قرآنی و شواهد روشن در بیان انحرافات عمیق کتب و عقاید ادیان گذشته و دعوت صریح به پیروی عملی و اعتقادی پیامبر اسلام، قرآن کریم، اهل کتاب را بر مرام گذشته خویش ابقا کند و اعتبار و ارزش آنها را در کنار ارزش اسلام و قرآن، یکسان تلقی نماید؟ آیا وجود آن همه قراین کافی نیست تا در برداشت ابتدایی خود از آیات تاملی روا داریم و از فهم متعارف و شایع مفسران معتبر و بالاخص اشارات راهبردی روایات نورانی اهل بیت -علیهم السلام- فاصله نگیریم؟!

6. تساوی انبیا

استاد محترم، بر اساس همان تلقی اساسی خود در باب ادیان، پیامبران الهی را نیز در یک پایه و درجه می شمارند و حاضر به قبول اختلاف مراتب میان پیامبران اولو العزم نیستند و با عنوان نمودن آیه 258 سوره بقره: لا نفرق بین احد من رسله، پیام روشن آیه 253 همین سوره تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات... را در بوته نسیان نهاده اند. حال آنکه در این آیه به صراحت از تفضیل درجات و مراتب پیامبران الهی سخن رفته است. وضوح پیام این آیه باعث می شود که با تاملی بیشتر در آیه گذشته، فرق نگذاشتن میان انبیا را در اصل ایمان و باور به الهی بودن ایشان بدانیم، که منافاتی با اختلاف مراتب ایشان ندارد. فضل و برتری برخی از انبیا بر برخی دیگر و بالاخص امتیاز مقام پیامبر اسلام (ص) بر سایر انبیا، مساله ای است که شواهد قرآنی و روایی فراوانی دارد که شرح آن از حد این نوشتار خارج است.

در پایان، تذکر این نکته به عنوان پیام اصلی این نوشتار ضروری است که اگر در باب دین و معارف دینی می اندیشیم، به مفاد پیامهای دینی بیش از تحلیلها و نظریه پردازیهای بیرون دینی ارج نهاده و بالاخص در مورد تعالیم اسلامی، با برداشتهای شتاب زده از پاره هایی از آیات قرآن، از خطوط کلی دین که در آیات گوناگون بدان تصریح شده و نیز از اشارات راهبردی رازدانان وحی، اهل بیت پیامبر -علیهم السلام- که در نیل بدان کمک می نماید، غافل نشویم و فهم جمعی از اصحاب عرفان را بر فهم زلال و معصومانه خود پیامبر و اهل بیت -علیهم السلام- ترجیح ندهیم. البته نقد حاضر، پایان سخن در این بحث نیست و طبعا با تاملاتی متین تر در معارف دینی و قرآنی قابل تکمیل و اصلاح خواهد بود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان