واژه استحسان در قرن دوم پدید آمد و به ادبیات فقهی و اصولی پای نهاد. در این قرن دو دیدگاه متفاوت در باره حجیت استحسان ظهور کرد:
1. دیدگاه مالک که سربسته می گفت استحسان علم را تشکیل می دهد.
2. دیدگاه شافعی که به شدت هر چه تمام، استحسان را نفی می کرد و می گفت استحسان یک هواخواهی است و هر کس که استحسان کند دست به تشریع زده است.
ابوحنیفه نیز استحسان را قبول داشته است و آن را به حکمی که شخص آن را نیکو می پندارد بی آن که بر آن دلیلی داشته باشد، تعریف کرده است.
زمینه های پیدایش استحسان
ممکن است تحلیل کنیم که استحسان در واقع در فضای مدرسه ارأیتیون شکل گرفت. «ارأیتیون» کسانی بودند که دائما با یکدیگر در بحث و مناظره بودند. طبیعتا در بحث و مناظره، یکی از دو طرف گاهی نکته ای را نیکو و درست می شمرد و فورا در برابر طرف دیگر آن نکته را ابراز می کرد. در اثر تکرار این حالت (یعنی ذکر نکته هایی که به ذهن خطور می کرد و نیکو شمرده می شد) استحسان معنا و مفهوم پیدا کرد.
پرسش این است که مالک که به شدت از مناظره سر باز می زد و به اصطلاح در فضای ارأیتیّون جای نمی گرفت، چگونه به استحسان روی آورد؟ آیا رویکرد مالک به استحسان، نشانه نادرستی تحلیل یاد شده (که استحسان را به فضای مکتب ارأیتیون مرتبط می داند) نیست؟
پاسخ این است که می توان در نظر گرفت که استحسان در ابتدا در فضای یاد شده یعنی فضای ارأیتیون شکل گرفت، ولی رفته رفته به شخصیت ها و افراد دیگر سرایت کرد و مالک از آن جمله بود. در واقع مالک از ورود در مناظره سرباز می زد، اما کاملاً از بخشی از ادبیات و تفکر حاکم بر زمان خود تأثیر می پذیرفت.