ماهان شبکه ایرانیان

«سیره شناسی » نیاز همیشه امت

آیه ی ۲۱ سوره ی احزاب، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را یک اسوه ی حسنه ی تام و تمام معرفی می کند:

آیه ی 21 سوره ی احزاب، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را یک اسوه ی حسنه ی تام و تمام معرفی می کند:

«لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله والیوم الاخر و ذکرالله کثیرا .»

به تحقیق رسول خدا برای شما نمونه ی نیکویی است، برای هر کس که امید به خدا و روز جزا دارد و بسیار یاد خدا می کند .

پیامبر برای مسلمانان یک منبع، یک معدن و مرکزی است که می توانند کلیه ی اعمال، رفتار و وظایف خود را از این منبع و معدن استخراج کنند (1) . خود را در همه ی امور منطبق با آن حضرت بسازند ; و این یک امر ثابت و همیشگی است . و یکی از احکام رسالت آن حضرت و ایمان مسلمانان، آن است که ایشان به وی تاسی کنند، هم در گفتارش و هم در رفتارش (2)

معرفی پیامبر به عنوان «اسوه ی حسنه » بزرگ ترین تفاوت میان مکتب انبیاء و غیر آن است، چرا که مکتب انبیاء از خصوصیت عملی بودن و توجه به عینیت داشتن برخوردار است . در مکتب انبیاء نمونه ای برای پیروی عملی ارائه می شود، نمونه ای که روشهای عملی آن در کلیه ی شئون فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ... قابل دست یابی و پیروی عملی و عمل از جانب پیروان مکتب است . این موضوع در دین اسلام، شاخص تر، جدی تر و روشن تر مطرح است، چرا که اسلام آخرین دین الهی است ; لذا لازم است ، «امت » نمونه ای «تمام عیار» و «قابل پیروی » برای همه زمان ها در تمام شرایط داشته باشند . حضرت امیر علیه السلام پیامبر را به عنوان نمونه ای کافی معرفی می کند و می فرماید:

«و لقد کان فی رسول الله صلی الله علیه و آله کاف لک فی الاسوة .» (3)

پیروی کردن از رفتار رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و [اقتدا به] از پیامبر، برای شما کافیست .

«فتاس بنبیک الاطیب الاطهر - صلی الله علیه و آله - فان فیه اسوة لمن تاسی و عزاء لمن تعزی، و احب العباد الی الله، المتاسی بنبیه و المقتص لا ثره » (4)

بنابراین از پیامبر پاک و پاکیزه ات پیروی کن، زیرا راه و رسمش سرمشقی است برای آن کسی که بخواهد تاسی جوید و انتسابی است عالی برای کسی که بخواهد منتسب گردد . و محبوب ترین بندگان نزد خداوند کسی است که از پیامبرش سرمشق گیرد و قدم به جای قدم او گذارد .

بدین ترتیب با ارائه یک اسوه جامع و کامل در همه ابعاد و در عینیت امور، مسلمانان مامور اقتداء مطلق آن وجود گرامی اند و کسی که پا در جای پای او گذارد، محبوب ترین بندگان نزد حضرت حق است ; و این امر مبین کلام خدا می باشد که فرمود:

«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله » (5)

بگو ای پیامبر! اگر خدا را دوست می دارید، از من تبعیت نمایید تا خداوند شما را دوست بدارد .

با تاسی از این نمونه ی کامل و کافی است که انسان به سوی کمال مطلق رهنمون می شود و وجوب اقتداء برای همین است . (6)

مساله «نمونه ها» از مسایل بسیار مهم و اساسی اسلام است ; زیرا نمونه طلبی و نمونه پذیری، جبلی و ذاتی انسان است و انسان بدون اسوه و مقتدا، توانایی سیر به سوی کمال را ندارد . انسان هایی که در مراحلی از زندگی خویش فاقد نمونه می شوند، آن مراحل دوران سرگشتگی و حیرانی آن هاست . نمی دانند در کدام جهت بروند، با کدام سرعت حرکت کنند، چگونه با موانع راه برخورد نمایند و چه روشی را در حرکت و در رویارویی با مسایل و مشکلات پیش گیرند .

اسلام برای هدایت انسان ها به سرمنزل مقصود و سیر از ملک تا ملکوت، در قالب کلمات به صورت قرآن ظهور یافته و در قالب اعمال به صورت اسوه حسنه (پیامبر یا امام). چنان چه انسان «اسوه حسنه » را نشناسد و او را «مقتدای » خویش «در همه زمینه ها» نداند، حتما نمونه های منفی و کاذب را مقتدای خویش می گیرد، زیرا نمی توان بدون «اسوه » زندگی کرد . چنان که در حدیثی که محمد بن مسلم از امام باقرعلیه السلام نقل می کند، آمده است:

«کل من دان الله عزوجل بعبادة یجهد فیها نفسه ولا امام له من الله، فسعیه غیر مقبول و هو ضال متحیر و الله شانی ء لاعماله و مثله کمثل شاة ضلت عن راعیها و قطیعها، فهجمت ذاهبة و جائیة یومها; فلما جنها اللیل بصرت بقطیع غنم مع راعیها، فحنت الیها و اغترت بها، فباتت معها فی مربضها، فلما ان ساق الراعی قطیعه انکرت راعیها و قطیعها، فهجمت متحیرة تطلب راعیها و قطیعها، فبصرت بغنم مع راعیها فحنت الیها و اغترت بها، فصاح بها الراعی: الحقی براعیک و قطیعک فانت تائهة متحیرة عن راعیک و قطیعک، فهجمت ذعرة، متحیرة، تائهة، لاراعی لها یرشدها الی مرعاها او یردها; فبیناهی کذلک اذااغنتم الذئب ضیعتها، فاکلها; و کذلک و الله یا محمد! من اصبح من هذه الامة لا امام له من الله عز وجل ظاهر عادل اصبح ضا تائها، و ان مات علی هذه الحالة مات میتة کفر و نفاق . و اعلم یا محمد! ان االئمة الجور و اتباعهم لمعزولون عن دین الله، قد ضلوا و اضلوا فاعمالهم التی یعملونها کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لایقدرون مما کسبوا علی شی ء، ذلک هو الضلال البعید .» ب (7)

هر که برای عبادت خدای عزوجل خود را در زحمت اندازد، اما پیشوایی که خداوند برای او مقرر کرده نداشته باشد، کوشش او ناپذیرفته و خود او گمراه و سرگردان است و خدا اعمال او را دشمن دارد . حکایت او حکایت گوسفندی است که از چوپان وگله خود گم شده و تمام روز سرگردان می رود و بر می گردد، چون شب فرا رسد گله ای با شبان به چشمش آید، به سوی آن گراید و به آن فریفته شود و شب را در خوابگاه آن گله به سر برد، چون چوپان گله را حرکت دهد، گوسفند گمشده، گله و چوپان را ناشناس بیند، باز متحیر و سرگردان در جستجوی شبان و گله خود باشد که گوسفندانی را با چوپانش بیند، به سوی آن رود و به آن فریفته گردد، شبان او را صدا زند که: بیا و به چوپان و گله خود پیوند که تو سرگردانی و از چوپان و گله خود گمگشته ای . پس ترسان و سرگردان و گمراه حرکت کند و چوپانی که او را به چراگاه رهبری کند و یا به جایش برگرداند نباشد ; در این میان گرگ، گم شدن او را غنیمت شمارد و او را بخورد . به خدا، ای محمد! کسی که از این امت باشد و امامی آشکار و عادل از طرف خدای عز وجل نداشته باشد چنین است، گمگشته و گمراه است و اگر با این حال بمیرد، با کفر و نفاق مرده است . بدان ای محمد! که پیشوایان جور و پیروان ایشان از دین خدا برکنارند، خود گمراهند و مردم را گمراه کنند; اعمالی را که انجام می دهند، چون خاکستری است که تند بادی در روز طوفانی به آن تازد; از کردارشان چیزی دست گیرشان نشود، این است گمراهی دور .

آنچه عرفا در تبعیت از انسان کامل، شیخ، مرشد، پیشوا، هادی، مهدی، امام، خلیفه و غیره گفته اند، بی شک علاوه بر مقامات خاص و نقش انسان کامل در تکوین و تشریع، به این امر - ارائه ی اسوه - توجه تام داشته اند (8) . نمی توان این سیر را بدون تبعیت از اسوه ای کامل طی کرد .

از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان، وین راه بی نهایت (9)

و چه بسیار انسان هایی که در این وادی بی دلیل راه قدم گذارده و عمر تلف کرده و آخرالامر سرخورده و خسته، گریبان حیرت چاک زده و زانوی غم در بغل گرفته اند و در نهایت جز گمراهی بر گمراهی شان افزوده نگشته است .

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهی (10)

چرا که فقدان اسوه مناسب در طی طریق کمال، بدان معناست که انسان اسیر شیاطین گشته و خلاء وجودی «اسوه ی حسنه » را در همه ابعاد - اعم از فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی - با «اسوه های سیئه » پر سازد و مناسبات فردی و اجتماعی خویش را بر آن مبنا ایجاد کند، که: «من لم یکن له شیخ فشیخه الشیطان (11) » ، و از همین روست که ملای رومی، حسام الدین را سخت پرهیز می دهد که طی این طریق جز با تبعیت از یک اسوه کامل میسر نیست:

پیر را بگزین که بی پیر این سفر

هست بس پرآفت و خوف و خطر

آن رهی که بارها تو رفته ای

بی قلاوز×اندر آن آشفته ای

پس رهی را که نرفتستی تو هیچ

هین مرو تنها ز رهبر سر مپیچ

هر که او بی مرشدی در راه شد

او زغولان گمره و در چاه شد

گر نباشد سایه ی پیر ای فضول

بس ترا سرگشته دارد بانگ غول

غولت از راه افکند اندر گزند

از تو راهی تر در این ره بس بدند

از نبی بشنو ظلال رهروان

که چسان کرد آن بلیس بد روان (12)

با توجه به اهمیت و جایگاه این امر، قرآن کریم در آیات متعدد، در ابعاد مختلف اسوه معرفی می کند که به برخی اشاره می شود:

1 - اسوه کفر و ایمان:

«ضرب الله مثلا للذین کفروا امراة نوح و امراة لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتا هما (65501).»

خداوند زن نوح و زن لوط را برای کافران مثال آورده است که هر دو آنان تحت فرمان دو بنده ی صالح ما بودند و به آن هاخیانت کردند .

«و ضرب الله مثلا للذین امنوا امراة فرعون . . . (13) »

و خداوند برای مؤمنان زن فرعون را مثال آورده است ...

2 - اسوه در انفاق:

«و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة . . . (14) »

و آنان را بر خودشان مقدم می دارند و به آنان ایثار می کنند اگر چه خود بر آن چه می بخشند، نیازمندند ...

«و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا، انما نطعمکم لوجه الله لانرید منکم جزاء و لا شکورا (15) »

آنان که از سر دوستی خدا به فقیر و اسیر و یتیم طعام می دهند و گویند: فقط برای رضای خدا به شما طعام می دهیم و از شما هیچ پاداشی و سپاسی نمی طلبیم .

3 - اسوه در تولی و تبری:

«قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انا برؤا منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا حتی تؤمنوا بالله وحده . . . (16) »

ابراهیم و کسانی که با او بودند برای شما اسوه نیکویی هستند; هنگامی که به قوم خود گفتند: ما از شما و بتهای شما که به جای خدا می پرستیدبه کلی بیزاریم، ما مخالف و منکر شما هستیم و همیشه میان ما و شما کینه و دشمنی خواهد بود، تا وقتی که به خدای یگانه ایمان آورید ...

4 - اسوه در عبادت و عبودیت:

«کانوا قلیلا من اللیل ما یهجعون و بالاسحارهم یستغفرون و فی اموالهم حق للسائل و المحروم (17) »

و از شب اندکی را می خوابیدند و سحرگاهان از درگاه خدا طلب آمرزش می کنند و در اموالشان برای فقیر و محروم حقی منظور دارند .

5 - اسوه در یاد خدا و نماز و زکات:

«رجال لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة یخافون یوما تتقلب فیه القلوب و الابصار (18) » .

پاکمردانی که هیچ کسب و کار و تجارتی آنان را از یاد خدا غافل نگرداند و نماز به پا دارند و زکات دهند . و از روزی که دل ها و دیده ها در آن روز حیران و مضطرب است، ترسانند .

اتخاذ موضع عملی صحیح و مشخص، از لوازم ایمان و اعتقاد و التزام عملی به دین است ; بدین معنا که انسان پس از ایمان به خدا و اسلام و شریعت و بعد از درک این امر که به حکم عبودیت و بندگی در مقابل خدا در قبال امتثال اوامر و اجرای احکام، مسئول است باید خود را و رفتار و سلوک خویش را در کلیه صحنه ها و مراحل زندگی با قوانین اسلام و اصول عملی آن هماهنگ و همراه سازد و همچنین باید به حکم تبعیت از شریعت، به اتخاذ موضع عملی مشخص دست یازد . از این رو ضرورت تعیین موضع عملی و معرفت به چگونگی اتخاذ موضع در هر امری، روشن می شود (19) .

«دین » یک امر ذهنی نیست، فقط ایمان و اعتقاد قلبی نیست، بلکه چنان چه به صراحت از مجموع آیات و روایات بسیاری روشن می شود، پیوند ایمان و عمل، پیوندی اجتناب ناپذیر است (20) . چنان چه امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است:

«فبالایمان یستدل الصالحات و بالصالحات یستدل علی الایمان (21) .»

انسان در پرتو ایمان، به عمل صالح راه می یابد و با اعمال صالح، راه به ایمان می برد .

و هنگامی که از آن حضرت درباره تفسیر ایمان سؤال شد، فرمود:

«الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان.»

«ایمان » شناخت با قلب، اقرار به زبان و عمل با اعضاء و جوارح است .

این پیوند آن چنان است که گاه در لسان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آمده است که یکی بدون دیگری مقبول و پذیرفته نیست:

«الایمان و العمل اخوان شریکان فی قرن، لایقبل الله احدهما الا بصاحبه (22) .»

و گاه در بیان امام صادق علیه السلام آمده است که ایمان به تمام آن عمل است:

«الایمان عمل کله (23) .»

و یا فرمود:

«الایمان لایکون الا بعمل، و العمل منه، و لا تثبت الایمان الا بعمل (24) .»

ایمان جز به عمل نمی باشد و عمل ناشی از ایمان است و ایمان جز به عمل برقرار نمی شود .

عمل ایمانی، نیازمند میزان های عملی است، ملاک عملی می خواهد . «سیره » ارائه ی این ملاک هاست و پیروی از آن عمل، مبتنی بر میزان است . و چه نیکو گفته است «سفیان بن عیینه » (25) :

«ان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هو المیزان الاکبر و علیه تعرض الاشیاء علی خلقه و سیرته و هدیه، فما وافقها فهو الحق و ما خالفها فهو الباطل (26) .»

به درستی که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم میزان اکبر است و همه چیز را باید با خلق و سیره و روش و راه و رسم او سنجید و بدان عرضه نمود، که اگر با آن موافق بود، حق است و چنان چه با آن مخالف بود، باطل می باشد .

اتخاذ موضع عملی بر اساس یک جهت گیری صحیح و مبتنی بر شریعت نبوی، جز با شناخت سیره میسر نیست . چنان چه انسان فاقد معیارهای عملی روشن باشد، توانایی عملکرد صحیح را نخواهد داشت، و نمی تواند موضع درست اتخاذ کند .

انسان صاحب «سیره » در همه امور دارای تمییز و معیار است ; معیارهایی که راه گشای زندگی عملی و حرکت کمالی است . از این رو باید به بهترین و محکم ترین ملاک ها دست یافت و آن جز در الگویی تام و کامل یافت نمی شود:

«و اقتدوا بهدی نبیکم فانه افضل الهدی، و استنوا بسنته فانها اهدی السنن (27) .»

و به راه و رسم (سیره) پیامبرتان اقتدا کنید که بهترین راه و رسم هاست و رفتارتان را با روش پیامبر تطبیق دهید که هدایت کننده ترین روش هاست .

ارسله داعیا الی الحق و شاهدا علی الخلق . (28) .»

خداوند پیامبر را فرستاد تا به سوی حق دعوت نماید و گواه اعمال خلق باشد .

«سیرته القصد و سنته الرشد و کلامه الفصل و حکمه العدل (29) .»

سیره و راه و رسم او معتدل و روش او صحیح و متین و سخنانش روشنگر حق از باطل و حکمش عادلانه است .

مساله ی دیگر آن که در صحنه ی عمل، آن جا که حق و باطل می آمیزد و فضای «شبهه » (30) انسان را احاطه می سازد، با کدام ملاک و بر اساس کدام معیار راه گشا باید حرکت کرد؟ همیشه چنین نیست که حق و باطل، روشن و خالی از ابهام باشد که در آن صورت راه روشن خواهد بود، اما:

چگونه می توان به این رحمت دست یافت و از بصیرت لازم جهت یافتن حق وعمل به آن، که طبعا دشوار است (65521)، برخوردار شد؟

عمل برخاسته از ملاک های روشن و گام در جای پای اسوه تام و حسنه نهادن، طریق نجات است . تمسک درست به کتاب خدا و سیره جامع پیامبرش، راه گشاست . امیرالمؤمنین علیه السلام در این باب، مالک اشتر را چنین راهنمایی می کند:

«واردد الی الله و رسوله ما یضلعک من الخطوب، و یشتبه علیک من الامور، فقد قال الله تعالی لقوم احب ارشادهم: «یاایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم، فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی الله و الرسول(31) .» فالرد الی الله: الاخذ بمحکم کتابه، والردالی الرسول: الاخذ بسنته الجامعة غیر المفرقة (32) .»

و آن جا که کار بر تو گران شود و دشوار و حقیقت کارها نا آشکار، به خدا و رسولش بازآر، چه خدای تعالی مردمی را که دوستدار راهنمایی شان بوده گفته است: «ای کسانی که ایمان آورده اید خدا و رسول و فرمانروایان (معصوم و عادل) خویش را فرمان برید، پس اگر در چیزی با یکدیگر خصومت ورزیدید، آن را به خدا و رسول بازگردانید» ; و بازگرداندن به خدا، گرفتن محکم کتاب او قرآن است، و بازگرداندن به رسول، گرفتن سنت جامع اوست که پذیرفته همگان است .

با چنگ زدن به این دو منبع اساسی است که بصیرت لازم جهت عمل ایمانی حاصل می شود . بدون تمسک به معیارهای حق، انسان اسیر شبهه شده و در میدان عمل، دچار لغزش های اساسی می گردد . چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

«ان دین الله لا یعرف بالرجال بل بآیة الحق، فاعرف الحق تعرف اهله (33) .»

دین خدا با شخصیت ها شناخته نمی شود، بلکه شناخت آن با نشانه ها و آیات حق است; پس حق را بشناس تا پیروان آن را بشناسی .

انسانی که فاقد ملاک های حق است نمی تواند حرمت حق را حفظ کرده، پرچمدار میدان مبارزه حق و باطل بوده و گام در مسیر کمال زند . چنان که در شرایط حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام و ظهور درگیری با اهل قبله و کسانی که مدعی دین و دینداری بودند، امام فرمود:

«و قد فتح باب الحرب بینکم و بین اهل القبلة، و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر و العلم بمواضع الحق (34) .»

هم اکنون آتش نبرد میان شما و اهل قبله روشن گشته است، و این پرچم را جز افراد صاحب بصیرت و با استقامت و آگاه به مواضع حق، به دوش نمی کشند .

این بصیرت و علم به مواضع حق در «سیره » تجلی دارد; سیره یی که خود در قرآن کریم و در طول آن، در گفتار، کردار و رفتار پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم و ائمه هدی علیهم السلام - که غیرقابل تفکیک اند - تجلی کرده است . چنان که در نامه ی گرانقدر امیرالمؤمنین علیه السلام در تبیین حوادث و مسایل پس از پیامبر، این پیوند ناگسستنی مورد تاکید قرار گرفته است:

«فلما مضی لسبیله ترک کتاب الله و اهل بیته امامین لایختلفان، و اخوین لایتخاذلان و مجتمعین لایفترقان (35) .»

پیامبر به راه خویش رفت (و به رفیق اعلی پیوست) و کتاب خدا و خاندان خود را به جای گذاشت که دو پیشوای بدون اختلافند و دوبرادری که دست از یاری یکدیگر برنمی دارند و دو همراه (و متحدی) که از هم جدایی ندارند .

یعنی کتاب و اهل کتاب از یکدیگر جدا نمی شوند و اگر زمانی یکی از آن دو طرد شود، دیگری نیز نخواهد ماند . به تعبیر امام الموحدین:

«فالکتاب ... و اهله طریدان منفیان، و صاحبان مصطحبان (36) .»

قرآن ... و اهل قرآن هر دو رانده و تبعید می شوند، و هر دو همگام و مصاحب یکدیگر، و در یک جاده گام می نهند .

این دو منبع، مصاحب و همراه و همگامند و جدایی آن ها ممکن نیست ; «صاحبان مصطحبان » را نمی توان تفکیک کرد زیرا چنین عملی موجب طرد و ترک هر دو آنان می گردد: «طریدان منفیان » .

بنابراین، باید به این دو «ثقل » و دو «منبع » اساسی چنگ زد و از این دو «سرچشمه » ی نورانی، نوشید ; به زیر هر درختی، جهت بار و بر گرفتن ننشست و از هر جا و هر ماخذی طلب هدایت ننمود:

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد

در این بازار عطاران، مرو هر سو چو بیکاران

به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

ترازو گر نداری پس، تو را زوره زند هر کس

یکی قلبی بیاراید، تو پنداری که زر دارد

تو را بر در نشاند او به طراری که می آیم

تو منشین منتظر بر در، که آن خانه دو در دارد

به هر دیگی که می جوشد، میاور کاسه و منشین

که هر دیگی که می جوشد، درون چیز دگر دارد

نه هر کلکی شکر دارد، نه هر زیری زبر دارد

نه هر چشمی نظر دارد، نه هر بحری گهر دارد (37)

برماست که به کلام خدا و سنت معصومین علیهم السلام رجوع کنیم و از این پرچم های برپای حق و نشانه های روشن دین و چراغ های هدایت، راه جوییم و مسیر خود را اصلاح کرده و به «سیره نبوی (38) » بازگشت نماییم .

«فاین تذهبون؟! و انی تؤفکون؟! و الاعلام قائمة، والآیات واضحة، و المنار منصوبة، فاین یتاه بکم! و کیف تعمهون؟ و بینکم عترة نبیکم! و هم ازمة الحق، و اعلام الدین و السنة الصدق! فانزلوهم باحسن منازل القرآن، و ردوهم ورود الیهم العطاش (39) .»

کجا می روید؟! و رو به کدام طرف می کنید؟! پرچم های حق برپاست! و نشانه های آن آشکار است . با این که چراغ های هدایت نصب گردیده است، باز گمراهانه به کجا می روید؟ چرا سرگردان هستید در حالی که عترت پیامبرتان در میان شماست! آن ها زمام های حقند و پرچم های دین، و زبان های صدق! آن ها را در بهترین جایی که قرآن را در آن حفظ می کنید، جای دهید (در دل ها و قلوب پاک). و همچون تشنگانی برای سیراب شدن به سرچشمه ی زلال آنان هجوم آورید .

بازگشت به «سیره نبوی » ، بازگشت به «حریت » ، «عزت » و «سعادت » است و همه «رقیت ها» ، «ذلت ها» و «شقاوت ها» ناشی از دور شدن از آن سرچشمه ی زلال است .

تا شعار مصطفی از دست رفت

قوم را رمز بقا از دست رفت (40)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان