ستاد نشر رسانه ای مرکز فرهنگ و معارف قرآن
قرآن کریم که عهده دار تزکیه روح و تهذیب جان آدمی است، شیطان را به عنوان دشمن سعادت انسان معرفی کرده، دستور مراقبت و هوشیاری در برابر کید و مکر او داده و ما را به مبارزه ای همه جانبه با او فرا خوانده است: «ان الشیطان للانسان عدو مبین » (1) ، «و لا تتبعوا خطوت الشیطن انه لکم عدو مبین » . (2)
قرآن کریم، در آیات فراوانی گونه های مختلف اغوا، فریب کاری، کید و مکر شیطان را تبیین و راه مقابله با دشمن قسم خورده بشر را به او نموده است .
از تعبیر «خطوات الشیطان » استفاده می شود که از شیوه های شیطان در منحرف کردن و گمراه نمودن افراد و سیاست حرکت آرام، تدریجی و گام به گام است، به گونه ای که انسان به هنگام انجام بدی ها، هیچ گونه امر و تحریکی از ناحیه خارج از وجود خویش را احساس نمی کند و کوشش شیطان برای گمراه ساختن، هرگز قابل لمس نیست .
به بیان دیگر همان طور که از واژه «وسوسه » هم استفاده می شود، تاثیر شیطان در وجود انسان، یک نوع تاثیر خفی و ناخودآگاه است که در بعضی از آیات، تعبیر به «ایحاء» شده است . در آیه 121، سوره انعام می خوانیم: «و ان الشیطین لیوحون الی اولیائهم; شیاطین به دوستان خود و کسانی که آماده پذیرش دستورات آن ها هستند، وحی می کنند!» . همان طوری که می دانیم «وحی » در اصل، همان ارتباط مخفی و مرموز و احیانا تاثیرهای ناآگاهانه است . منتها انسان به خوبی می تواند «الهامات الهی » را از وسوسه های شیطانی، تشخیص دهد .
«خطوات شیطان » که قرآن به آن اشاره کرده است، گام هایی است که شیطان برای وصول به هدف خود، و اغوا و انحراف مردم برمی دارد . گویا قرآن کریم با مطرح کردن این موضوع می خواهد به یک مساله دقیق تربیتی اشاره کند، و آن این که انحراف ها و تبهکاری ها، غالبا به تدریج در انسان نفوذ می کند، نه به صورت دفعی و فوری، و به بیان دیگر، وسوسه ها و القائات شیطان، ناگهانی انجام نمی شود; بلکه شیطان، انسان را، قدم به قدم و تدریجا، به دنبال خود به سوی پرتگاه می کشاند; البته این موضوع منحصر به شیطان اصلی و مصطلح هم نیست، تمام دستگاه های شیطانی و آلوده، برای پیاده کردن نقشه های شوم و پلید خود از همین روش «خطوات » (گام به گام) استفاده می کنند، لذا قرآن می گوید از همان گام اول باید هوشیار و مراقب بود و با شیطان همراه نشد; «لا تتبعوا خطوت الشیطن انه لکم عدو مبین » . خداوند برای این که انسان را تربیت نموده و به سرمنزل هستی رهنمون شود، گذشته از «تعبد» او را به «تعقل » و «شهود» رهبری می کند . تعبد آن است که انسان در مقام عمل، بنده خدا باشد و کارهای خود را بر اساس وحی الهی انجام دهد . تعقل نیز آن است، که انسان در مقام فکر و اندیشه، معارف الهی را با برهان تحلیل کند و با یقین بفهمد و بپذیرد، و شهود بدین معناست که حقایق جهان ربوبی و خلقی را آن گونه که هست، با دل و بدون وساطت لفظ و مفهوم و دلیل مفهومی و بدون استمداد از پای چوبین استدلال، مشاهده کند .
قرآن کریم این سه راه را فراروی انسان قرار داده است و شیطان راهزن در همه این مقاطع سه گانه در کمین انسان است .
نخست در بخش عبادات و «حوزه تعبد» در کمین است، تا انسان را از تعبد خارج سازد و انسان اعمالش را بر اساس وحی انجام ندهد، بلکه به میل خود عمل کند .
دومین مقطع راهزنی شیطان، «حوزه تعقل » است . او کاری می کند تا انسان در هنگام اقامه برهان و دلیل به دام مغالطه بیفتد . این که انسان، برهان نما را به جای دلیل و برهان واقعی می نشاند، بر اثر راهزنی شیطان است که در محدوده اندیشه متفکر راه پیدا می کند تا او را از تعقل ناب محروم سازد .
مقطع سوم و نهایی، رهزنی در «مقام شهود» است تا انسان، واقع را، آن طور که هست نبیند، یا چنین راهی را انکار کند، یا بر اثر سختی آن، بعد از قبول اصل راه، آن راه را طی نکند .
این سه مقطع، گر چه ترتیب آن به صورت «تعبد» و «تعقل » و «شهود» ذکر گردید، ولی واقعیت آن است که نخست شهود و آن گاه اندیشه، و بعد عمل قرار دارد; زیرا انسان با سرمایه شهود، خلق شده و خدای سبحان، قلب انسان را بینا و بیدار آفریده است .
به هر تقدیر، در نهان ونهاد آدمی، چشمی هست که حق را می بیند و دلی هست که گرایش به حق پیدا می کند . اولین کار شیطان این است که با غبار دنیادوستی، آن چشم نهادینه الهی را نابینا می کند . او نخست، انسان را «احول » ، بعد «اعور» ، و آن گاه «اعمی » می سازد . گاهی انسان یک چیز را دو چیز می بیند، یا آن را منحرف می نگرد، و گاهی هم به جایی می رسد که اصلا چیزی را نمی بیند . هنگامی که اولین هدف شیطان، که کور کردن چشم دل است، حاصل شود، در کمین عقل او می نشیند تا عقل را نیز در مسائل برهانی، به دام مغالطه بیندازد، تا جایی که حتی مفهوم صحیح را نیز درک نکند . وقتی در بخش تعقل، شیطان موفق شود انسان را به دام توهم و تخیل بیندازد، و به تعبیر قرآن کریم، انسان آلوده را «مختال » یعنی خیال زده کند، آن گاه در مقام عمل و عبادت او کاملا نفوذ می کند . چنین انسانی یا اصلا عبادت نمی کند، یا عبادت او ریا کارانه، منافقانه و سودجویانه خواهد بود . تعبیر قرآن کریم، از مقاطع گوناگون این است که شیطان صریحا گفت: «لاقعدن لهم صرطک المستقیم× ثم لاتینهم من بین ایدیهم ومن خلفهم و عن ایمنهم و عن شمائلهم ... ; (3) من بر سر راه راست می نشینم، و انسان ها را از جلو می رانم، و از پشت تعقیب می کنم، و از راست و چپ، گرفتارشان می سازم » .
شیطان از راه القائات باطل، گاهی انسان را از آینده می ترساند، گاهی نسبت به گذشته اندوهگین می کند و گاهی از جهت «یمین » و قوتش و گاهی از جهت «شمال » و ضعفش، وی را می فریبد . کسی که مقام و منزلتی در جامعه پیدا کند، که نقطه قوت اوست، شیطان از همین راه او را می گیرد . از این رو، چنین شخصی از مقام و جاه خویش، سوء استفاده می کند، در حالی که مقتدرتر از او به کم ترین جرم، و در کوتاه ترین مدت به خاک سیاه نشسته است . قوت هیچ کس نباید وسیله غرور او را فراهم کند . چون قوت، تنها از ناحیه خداست و انسان، «امین قدرت حق » است و امین نباید در امانت خود خیانت کند .
خدای سبحان چون «نور السموت و الارض » است، هر چیزی را به جای خود و آن گونه که هست، ارائه می کند; اما شیطان، هر چیزی را وارونه نشان می دهد و در همه امور به انسان دروغ می گوید، چون شیطان برابر با تیرگی و تاریکی است . خدا به انسان می گوید: «مرا بپرستید» و درست می گوید و راه ها را هم نشان می دهد; اما شیطان به انسان می گوید: «آزاد باشید و کسی را نپرستید!» ; بنابراین، شیطان، رهایی، بی بندوباری، پلیدی و هرزگی را به نام آزادی پاک، تلقین می کند و در همین پیام نیز دروغ می گوید; چرا که مخفیانه می خواهد انسان را بنده خود قرار دهد و او را به بردگی خویش بکشاند و گروهی نیز بندگی وی را می پذیرند و تحت ولایت شیطان، قرار می گیرند: «والذین کفروا اولیاؤهم الطغوت » . (4)
با یک جمع بندی، «در کیفیت فریب و گمراه سازی شیطان » می توان فهمید که شیطان برای گمراه سازی از راه های زیر وارد می شود:
1 . زیبا جلوه دادن مظاهر مادی و دنیوی، «لازینن لهم فی الارض و لاغوینهم اجمعین » ; (5)
2 . کشاندن و سوق دادن انسان به آرزوهای واهی و دروغین، «ولاضلنهم و لامنینهم و لامرنهم ...» ; (6)
3 . القاء وسوسه «یوسوس فی صدور الناس » ;
4 . ارائه تحلیل های انحرافی و غلط «هل ادلک علی شجرة الخلد و ملک لا یبلی » ; (7)
شیطان برای آن که بتواند حضرت آدم ( علیه السلام) را بفریبد، در یک حرکت موزیانه و شوم، با ارائه تحلیلی باطل و دروغ، در صدد جلب توجه آدم به خویش بر آمد، لذا به آدم گفت: پروردگارتان، شما را از این درخت نهی نکرده است . زیرا اگر از آن بخورید فرشته می شوید و یا این که حیات جاودانه پیدا می کنید: «و قال ما نهکما ربکما عن هذه الشجرة الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخلدین » ، (8) و از طرف دیگر گفت: ای آدم، آیا می خواهی شما را به سوی درخت جاویدان و ملک فناناپذیر هدایت کنم؟
5 . ظاهر شدن شیطان در چهره ناصح و خیر خواه: «و قاسمهما انی لکما لمن النصحین » . (9)
و در این قسمت از طرح خویش، برای این که اعتماد آدم ابوالبشر را کاملا به خود جلب نماید، متوسل به سوگند شده و سوگند یاد کرد: که من قطعا از خیرخواهان شما هستم .