اعلامیه جهانی حقوق بشر در هیجدهمین ماده خود, به روشنی می آورد:
(هر انسانی حق آزادی فکر و اندیشه و دین را داراست و این حق, مستوجب آن می شود تا او بتواند دین خود یا باور خویش را نیز تغییر دهد و نیز به او امکان می دهد تا آشکارا دین و باورهای مذهبی خود را با انجام شعائر مذهبی و رفتارها و آموزشها به تنهایی یا با دیگران و در حضور جمعیت یا در خلوت خود نشان دهد…)
با آرامش خاطر و خود استواری می توان گفت: اسلام پیش از اعلامیه جهانی حقوق بشر, آزادی انسان را در عقیده, پایندانی کرده است. کتابهای تفسیر و فقه اجماع دارند که آیه (لااکراه فی الدین)11 اصل بزرگ اسلامی است. زیرا آزادی اعتقاد و باور, نخستین حقوق انسان است و اندیشه وران اسلامی این گونه از آزادی را پیش درآمد همه آزادیهای عمومی دیگر می دانند; زیرا در رتبه پایه و اساس است. و خداوند عزیز و جلیل نیز, ایمان را به جبر و زور قرار نداده; بلکه آن را بنابر اختیار افراد, آزاد گذاشته است; چون اکراه در دین, مفهوم ابتلا و امتحان الهی را بی معنی و امکان بازشناخت (عمل نیکوتر) را از سوی افراد بسیار کم می کند.
خداوند متعال می فرماید:
(انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیراً, انّا هدیناه السبیل امّا شاکراً و امّا کفوراً.)12
ما انسان را از نطفه ای آمیخته آفریدیم. و آزماییم اش. پس, شنوا و بینایش ساختیم. ما راه را بر او بنمودیم. چه سپاس گزار باشد, چه ناسپاس.
و نیز می فرماید:
(قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر.)13
حق از سوی پروردگار شماست. هرکس خواهد ایمان آورد و هرکس خواهد کافر شود.
در همه پیمان نامه ها و اعلامیه های محلی حقوق بشر نیز, بر آزادی عقیده تأکید شده است. چنانکه در اعلامیه صادر شده از سوی دولت سعودی در سال 1970م به استناد آیه:
(لا اکراه فی الدین)
و آیه:
(اَفَاَنت تُکره الناس حتی یکونوا مؤمنین)14
ضمن تأکید بر آزادی عقیده اعلام شده: نمی توان کسی را به پذیرش دین واداشت.
شاید اعلامیه صادر شده در سال 1990م قاهره درباره حقوق بشر, تنها اعلامیه ای باشد که از آزادی عقیده با احتیاط و محدود, سخن گفته است.
اگر دیدگاه اسلام بر پایه نصّ, بر آزادی عقیده شخصی استوار باشد, به خلافِ پاره ای از اجتهادهای فقهی, باز هم اشکال در آزادی عقیده نیست, بلکه اشکال متوجه خود انسان است در چگونگی تعبیر از باور خود و رفتار عقیدتی آزاد و آشکار خود و این که چگونه از حق خود دفاع کند و چگونه به آن فرابخواند و آن را در برابر انتقاد دیگر باورها قرار دهد.
اسماعیل فاروقی استاد ادیان یکی از دانشگاه های امریکا می گوید:
(برای شهروندان غیر مسلمان در قلمرو دولت اسلامی, حق گسترش ارزشهای هویتی در چارچوب قانونی همگانی وجود دارد. و اگر حق این باشد, یا بلکه واجب باشد تا مسلمان دعوت خود را به شهروند هم وطن غیر مسلمانش عرضه کند, برای آن شهروند غیر مسلمان نیز, مانند این حق, نگهداشته شده است (یعنی حق اظهار عقیده و دعوت به باور خود) و اگر در این جا ترس از ایمان مسلمانان وجود دارد, آنان چاره ای ندارند جز آن که در ایمان خود, ژرف اندیشی کنند و دلیلهای سستی آن را بیابند, نه آن که به این بهانه, از دیگران حق اظهار عقیده را سلب کنند.)
همه اعلامیه ها و پیمان نامه ها و عهدنامه های مربوط به حقوق بشر منطقه ای, در چهارچوب قانون برای همگان حق آزادی و اعلام دیدگاه های خود را نگهداشته و محترم شمرده اند و اعلامیه قاهره درباره حقوق بشر اسلامی, چنانکه گفته شد, میانه روی را پیشه ساخته و در بند 28 آن شرط کرده است:
(این آزادی رأی و نظر نباید با مبانی شریعت ناسازگار باشد, زیرا در این صورت, به معارضه با مقدسات و ارزشها برخاسته و آنها را کم بها کرده و یا تفرقه و ضرر اجتماعی را موجب شده و یا فضای پر از عقیده ناپایدار را فراهم می سازد.)
این شرطها, با آزادی عقیده مسلمانان و غیر مسلمانان ناسازگاری دارد. اگر این قانون بخواهد اجرا شود, هم تبشیر مسیحی حرام می شود و هم دعوت اسلامی, مگر آن که در این جا میان حقوق مسلمانان در دعوت اسلامی با غیر مسلمانان در دعوت به آیین خودشان, فرق بگذاریم و بگوییم که مسلمان حق دارد دیگران را به اسلام فراخواند; ولی پیروان دیگر ادیان چنین حقی ندارند. این رویکرد, با فهم و برداشت بیش تر اندیشه وران مسلمان و نیز روح آسان گیری خود اسلام, ناسازگار است. گذشته از آن که با تجربه تاریخی مسلمانان که در رفتار با پیروان ادیان دیگر, بسیار آسان گیر بوده اند نیز, ناسازگاری دارد.
از موضوع به موضوع بزرگ دیگری که (تفسیر دین) است وارد می شویم, یا آن چه که در اصطلاح به آن (الرّد) گفته می شود یعنی کفر پس از اسلام.
پرسش این است که آیا آزادی اعتقادی که اسلام برای غیر مسلمانان در نظر گرفته است, پس از پذیرش اسلام از سوی کسان, برای آنان همچنان باقی است, یا خیر؟
آیا فرد غیرمسلمان, به ایمان نداشتن به اسلام, پیش از ورود به اسلام, بازخواست نمی شد, با ارتداد از دین تازه باز هم بازخواست نمی گردد؟
در قرآن کریم نصّی وجود ندارد که برای اهل ارتداد, جزا و کیفر دنیوی در نظر گرفته باشد. هرچند این کار در نزد خداوند با خشم او همراه است و انجام دهنده آن, عذاب و لعنت او را سزاوار خواهد بود, چنانکه سزاوار عذاب آخرت می شود.
اما در قرآن کریم, آیه ای درباره واجب بودن قتل مرتد, یا تحمل هرگونه جزا و کیفر دنیایی دیگر, دیده نشده است. به خلاف آن که قرآن ارتداد را در بسیاری از آیات خود ذکر کرده است, مانند این آیه ها:
(ومن یرتدد منکم عن دینه فیمت وهو کافر فاولئک حَبِطَت اعمالهم فی الدنیا والآخره.)15
هرکس از شما که از دین خود باز گردد و بمیرد و کافر باشد, آنان, کردارشان در دنیا و آخرت نابود شده است.
(یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقومٍ یحبّهم ویحبّونه)16
ای اهل ایمان! هرکس از شما از دین خود باز گردد, خداوند به زودی مردمی را خواهد آورد که دوست شان دارد و آنها او را دوست دارند.
(و مَن کفر بالله من بعد ایمانه الاّ من اکره و قلبه مطمئن بالایمان ولکن من شرح بالکفر صدراً فعلیهم غضب من الله ولهم عذاب علیم)17
هرکس به خدا کفر ورزد, پس از ایمان, مگر کسی که وادار شود, ولی دل او به ایمان محکم باشد, ولی کسانی که سینه خود را برای کفر گسترده کرده اند, غضب خداوند بر آنان است و عذاب الیم در انتظارشان است.
(وکیف یهدی الله قوماً کفروا بعد ایمانهم و شهدوا انّ الرسول حق و جاءهم البینات والله لایهدی القوم الظالمین اولئک جزاؤهم ان علیهم لعنةالله والملائکة والناس اجمعین)18
چگونه خداوند مردمی را هدایت کند که کافر شدند, پس از ایمان و گواهی دادند که رسول حق است و بینات برای آنان آمد و خداوند ستمگران را هدایت نمی کند.
در آیات بالا به روشنی از موضوع ارتداد پس از اسلام, یاد شده است با این وجود, اشاره ای, گرچه اندک, به عذاب و تنبیه دنیایی یا حدّ شرعی که بر مرتد واجب می شود, همانند سارق یا قاتل ندارد.
در برابر, آیات روشنی درباره آزادی عقیده و حرام بودن اکراه در دین وجود دارد, مانند:
(وقل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر)
حق از سوی پروردگار شماست هرکس خواهد ایمان آورد و هرکس خواهد کافر شود.
(قل یا ایها الناس قد جاءکم الحق من ربکم فمن اهتدی فانّما یهتدی لنفسه ومن ضلّ فانّما یضلّ علیها و ما انا علیکم بوکیل)19
ای مردم! حق از سوی پروردگار شما آمد پس هرکس هدایت شود برای خود هدایت شده و هرکس گمراه شد باز هم نفس خود را گمراه کرده است.
(ولو شاء ربک لآمن من فی الارض کلّهم جمیعاً افانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین.)20
اگر پروردگار تو می خواست همه کسانی که در زمین بودند ایمان می آوردند, آیا تو مردم را وادار به ایمان می کنی.
(فذکّر انّما انت مذکّر لست علیهم بمصیطر.)21
پس اندرز ده که تو اندرزدهنده ای و بس. تو بر آنان نه چیره ای.
و سپس, آیه ای که به روشنی خداوند امر جازم و قطعی خود را, که در آن هیچ ابهامی وجود ندارد, نازل کرده است:
(لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ.)22
در کار دین, هیچ واداشت نیست. راه از بیراهه آشکار شده است.
چنانکه گذشت, تأکید قرآن بر اصل آزادی عقیده کسان, روشن گردیده و در برابر, سخنی روشن بر وجود کیفر دنیایی مرتد نیز دیده نشده است. و بیش تر عالمان مسلمان و اندیشه وران معاصر اسلامی و حقوقدانان مسلمان این دیدگاه را پذیرفته اند که:
ارتداد, کاری است ناپسند و مورد خشم خداوند, فرشتگان و همه مردم; ولی پیوند و بستگی با آزادی عقیده, که اسلام آن را پذیرفته و به شدت از آن دفاع کرده است, ندارد. و اگر ارتداد, رفتاری باشد که نظام عمومی جامعه را به خطر افکند, جرم سیاسی به شمار خواهد آمد و درباره آن به عنوان اخلال در نظام و مصلحت عمومی جامعه داوری می گردد.
محمد عابد الجابری, بر این باور است: فقیهان مسلمان درباره شخص مرتد, نه از آن روی که شخصی است که دارد بر پایه آزادی عقیدتی, که حق اوست, رفتار می کند, بلکه از آن زاویه که فردی است خیانت کار به جامعه اسلامی و در واقع به گونه ای ضد نظام شوریده و خروج کرده است, حکم می کنند.
به همین سبب است که شماری از فقیهان, چنانکه عبدالحمید متولی می گوید, ارتداد را خروج بر اسلام انگاشته اند. در این نگاه,مجرد خروج بر اسلام و حرکت ارتدادی, دو امر همانند هم و یا دست کم, نزدیک به هم است. که در نتیجه یک حکم هم خواهند داشت.
در حالی که واقعیت جز این است; زیرا میان دو حرکت (حرکت خوارج و حرکت مرتدّان) فرقهای زیادی وجود دارد.
عبد الحمید متولی, در مثالی این فرق و ناسانی را شرح داده است که چقدر فرق است میان ارتداد یک مسیحی, که به خاطر ازدواج با یک زن مسلمان, مسلمان شده و چون علاقه او گمشده و همسرش را طلاق داده, بار دیگر به آیین نخست خود برمی گردد, با حالت یک مسیحی که می خواهد با نقشه ای از راه ارتداد, نظام حکومتی اسلامی را دگرگون سازد.
به خلاف آن که آیات قرآنی, به روشنی از مرتد یاد می کنند, ولی هیچ اشاره ای به عذاب دنیوی یا حدّ شرعی که حق مرتد است, همانند سارق یا قاتل, نکرده اند و از دگر سوی, ایمان و اعتقاد را بر قانع کردن خرد, بدون جبر و ترس استوار کرده که به آیات آن اشاره شد.
شماری از فقیهان, به گفته جمال البنّاء (روشنی این آیات روشن را با دلالت سنّت نادیده گرفته اند) و به حدیث نبوی واحد که ابن عباس از پیامبر (ص) نقل کرده, استناد جسته اند که فرمود:
(من بدل دینه فاقتلوه)23
هر کس دین خود را تغییر داد او را بکشید.
شماری از عالمان بر این باورند که حدیثی که بخاری آن را از ابن عباس نقل کرده درباره (قتل مرتد) خبر واحد است که سند آن نیز ضعیف است و هرگز در قطعی بودن ثبوت و دلالت, به سطح آیات روشن قرآنی که بر وادار نکردن کسی در دین اصرار دارند, نمی رسد و نیز آٌیاتی که با آسان گیری اسلام سازگاری دارند. در غیر این صورت, چگونه باید عدم تعیین عِقاب دنیوی برای مرتد را, به خلاف اشاره فراوان در آیات, به شخص مرتد تفسیر کرد؟
محمد شلتوت از دیدگاه فقیهان خبر داده است و یادآور شده: فقیهان, حدود شرعی را با خبر واحد ثابت شده نمی دانند و نفس کُفر را موجب اباحه خون کسی نمی دانند; بلکه موجب اباحه, تنها محاربه کسان است با مسلمانان.
راشد الغنوشی بر این عقیده است: ارتداد, اگر جرم باشد و جزا و کیفر آن قتل, مانند حدّی از حدود شرعی, شفاعت و گذشت در آن ممکن نیست; در حالی که رسول خدا (ص) همین که وارد مکّه شد, از عبداللّه بن ابی سرح, درگذشت و درباره او شفاعت عثمان را پذیرفت. و عمر بن خطّاب نیز ابوشجره مرتد را نکشت و فقط او را تبعید کرد. و نیز پیامبر (ص) قتل زنی را در روز فتح مکّه نپذیرفت, با این استدلال: (ما کانت هذه لتقاتل) که این رفتار خود دلیل آن است که قتل ویژه و جزای کسی است که درصدد جنگ با نظام سیاسی مسلمانان باشد, نه کسی که درصدد تغییر دین خود است.
اعلامیه رسمی دولت سعودی در سال 1970م. نیز دیدگاهی تازه, درباره موضع گیریهای تند بر ضد مرتدان صدر اسلام بیان می کند و می گوید: آن چه رخ داده برای محدود کردن حق شخصی هر کس در تغییر دین خود نبود, بلکه برای نابود کردن حیله های یهودیانی بود که در صدر اسلام, با هدفِ شک افکنی و دو دل کردن نومسلمانان در عقاید و باورهایشان انجام می گرفت.
در نتیجه این رفتار پنهانی و فریب آلود, حکم ممنوعیت تغییر دین برای مسلمانان, به همراه تنبیه لازم وضع گردید. این اعلامیه, به روشنی بیان می کند: موضوع, موضوع اجتهاد اسلامی بوده, نشان دهنده میل شدید مسلمانان به حفظ اسلام و دور نگهداشتن ساحَتِ آن, از ورود کسانی که اعتقاد واقعی به آن نداشته اند. در نفس این حکم هم (حرمت عقیده) پایدار مانده و هم (فریبکاری) نابود شده و هم (گمراه کردن) مسدود و سرانجام ریشه های فساد نیز از جا کنده شده است.
جمال البنّاء پس از آن که گفتار همه فقیهان و اختلاف نظرهای آنان را درباره قتل زن و مرد مرتد و توبه دادن یا ندادن آنان نقل می کند, می افزاید:
(این بخشها, که از موزه تاریخ برگزیدیم برای ما روشن می کند که تا کجا خطاها جلو رفته اند)
و نیز می افزاید:
(این داستان, تنها یک نظریه را برمی تابد و آن این که هرگونه دخالتی از سوی نظام حاکم, به هر نامی و هر وصفی که بخواهد میان خرد و وجدان و فطرت او جدایی بیفکند مردود است. و اعتقاد واجب است تا بر پایه آزادی فردی و اطمینانِ قلبی استوار گردد. به این دلیل:
نخست آن که: قرآن کریم, به روشنی از واژه ارتداد و مرتد یاد کرده ,در بیش از چند آیه, ولی هرگز برای آن, کیفر و جزایی دنیایی قرار نداده است.
دو دیگر: قرآن کریم, چنان آشکارا سخن می گوید که هر گونه گمان و دودلی را پس از دیدن صدها آیه از صفحه دل می زداید. درباره موضوع ایمان, تکیه گاه و پایه اساسی قلب و اراده است و به روشنی قرآن, از هر گونه نقش آفرینی حتی برای پیامبران نیز در این قلمرو, که بخواهند به جبر و زور, مردم را به سرچشمه ایمان بکشانند, پرهیز داده است و این که هیچ واداشتی در دین نیست. پس هر کس که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کافر شود.
سه دیگر: هنگامی که قرآن از آزادی عقیده سخن می گوید, در حقیقت دارد بنیادی اصولی را بنا می نهد که باطبیعت اشیاء و اصول عام و حکم عقل و منطق سازگار است و این سازگاری, به آن اندازه روشن است که اگر قرآن از آن یاد نکرده بود, به حکم صحت موضوعی آن را بر جامعه انسانی فرض و واجب می دانستیم. این اصل, از سنتهای تبدیل ناپذیر خداوند درباره جامعه انسانی است و شریعتهای آسمانی برای مخالفت با آن نیامده اند, بلکه آمده اند تا آن را ثابت و از نو تجدید بنا کنند.
چهار دیگر: از پیامبر(ص) روایتی نرسیده که نشان دهد, ایشان شخصی را به مجرد ارتداد به قتل رسانده است, با وجود منافقان فراوانی که پس از ایمان, پنهانی کافر شده بودند.
پنج دیگر: ما خبر, یا حدیث را به صرف آن که واحد است رد نمی کنیم; بلکه هر حدیثی که سند و دلالت آن برای ما ثابت شود, محترم می شماریم. ولی برای ما لازم است تا درباره همه احادیث, از جمله خبر واحد, جست و جوی گسترده ای انجام دهیم و همه زمینه های لازم قبل و بعد حدیث را دریابیم و گاه متوجه باشیم که روایت, حتماً باید به نصّ باشد (نقل به حرف) نه نقل به معنی; زیرا با احتمالِ نقل به معنی بودن روایت, نمی توان حکم به حلال بودن ریختن خون یا محدود کردن آزادی کسی کرد.
شش دیگر: اندیشه ارتداد, نزدیک به عهد پیامبر(ص) با انگیزه دشمنی با اسلام و جنگ با آن همراه است.هر کس ایمان می آورد, برای یاری آن می کوشید و هر کس مرتد می شد, به جنگ با آن برمی خاست و به مشرکان می پیوست, چنانکه این حالت برای عبداللّه بن ابی سرح نیز رخ داد. وی, ایمان آورد سپس مرتد شد و شروع به برانگیختن قریشیان علیه پیامبر (ص) کرد. در این هنگام بود که پیامبر خون او را هدر اعلام کرد و چون مکّه فتح شد, به عثمان بن عفّان پناهنده شد. برادر رضاعی او بود. عثمان او را پنهان کرد, تا مردم آرام شدند. آن گاه او را نزد پیامبر (ص) آورد و برای او طلب امان کرد. حضرت مدتی طولانی سکوت کرد و سپس به او امان داد و او دوباره مسلمان شد.)
اخبار وارده درباره جریان ارتداد در تاریخ اسلامی, مربوط به ارتداد قبیله ها و طایفه های عرب است که پس از وفات پیامبر (ص) ارتداد پیشه کردند. ارتداد این قبیله ها نیز, در حقیقت, نپذیرفتن پرداخت زکات بود. سخن مشهور ابوبکر نیز, همین معنی را نشان می دهد:
(سوگند به خدا اگر آن چه را به پیامبر (ص) می دادند, از من دریغ کنند,با آنان می جنگم.)24
روشن تر از این سخن, سخن دیگر اوست که گفت:
(بین نماز و زکات نباید فرق گذاشت)25
پس ارتداد این عشیره ها و قبیله ها, بیش تر از آن که دینی باشد, به مفهومی که امروزه می فهمیم, سیاسی است و به همین دلیل نیز, در کتابهای فقهی, هرگز برای ثابت کردن وجوب قتل مرتد, به این جنگها استشهاد نشده است.
اما اندیشه ارتداد, به عنوان گونه ای از رفتارِ نشان دهنده آزادی عقیده نیز, در آن روزگاران از سوی مردمان, بعید به نظر می رسد. به همین دلیل نیز فقیهان, روی این نکته دقت کرده اند و بین مرتدّ پیش از آن که آشکارا به جنگ آید و پس از آن فرق گذاشته اند.
با بازگشت دوباره به تاریخ اسلام در عصر نبوت و خلافت راشدی درمی یابیم که مسلمانان در همه جنگها, تنها حالت دفاعی در برابر مشرکان داشتند و یا برای آزادی مردم از جنگ ستمگران و مستبدّان می جنگیدند.)
حسن البنّاء هدفهای جنگ در اسلام را این گونه خلاصه کرده است:
دفاع از جان, اهل, مال, وطن و دین و بازگرداندن دشمنان به مرزهای خود.
فراهم آوردن آزادی دینی و اعتقادی مؤمنان که در برابر کافران قرار دارند و در تیررس و آماج فتنه های آنان برای بازگشت از دین خود هستند.
پشتیبانی از دعوت اسلامی, تا به همه مردم برسد و آنان را از آن آگاه کند و موضع اسلام برای ایشان روشن شود.
کیفر پیمان شکنان
فریادرسی مظلومان و مستضعفان
راشد الغنوشی نیز بر این دیدگاه تأکید می ورزد که خداوند ایمان را بر اختیار و آزادی فرد بنا نهاده و نه بر جبر و زور; زیرا اکراه, فاسد کننده مفهومِ ابتلا و امتحان است. هنگامی که جایگاه اعتقادها و باورها قلب انسان است, چنانکه آیات بسیاری در قرآن این موضوع را یادآور می شوند, اکراه در آن ناشدنی و ناممکن است.
چند آیه که می نمایانند, قلب آدمی جایگاه ایمان است:
(ومن یؤمن باللّه یهد قلبه واللّه بکلّ شیءٍ علیم)26
هر که به خدای گرود, دل اش را راه می نماید. خداوند آگاه بر هر چیزی است.
(الاّ من اکره وقلبه مطمئن بالایمان)27
مگر کسی که وادار شود و دل اش به باور استوار است.
(ولکن اللّه حبّب الیکم الایمان و زیّنه فی قلوبکم)28
لیک خداوند, باور را در نزدتان خواستنی داشت و در دل هاتان بیاراست.
(یا ایّها الرسول لایحزنک الذین یسارعون فی الکفر من الذین قالوا آمنا بافواههم ولم تؤمن قلوبهم)29
ای پیامبر, کسانی که به سوی کفر شتابان اند, تو را اندوهگین نکنند: آنان که به زبان گفتند: گرویدیم و دلهاشان نگرویده است.
این گونه خداوند در قرآن, قلب را ابزار و ودیعه گاه ایمان می داند, چنانکه غنوشی می گوید:
اکراه, در قلب, ناممکن و ناشدنی است و شخص واداشته شده و مکره, تنها تبدیل به منافق می شود که زیان و ویران گری او بسیار بیش تر از سود اوست و خطر او برای جامعه اسلامی, با نفاق و دو چهرگی, بسیار بزرگ تر و گسترده تر است از زمانی که عقیده حقیقی خود را آشکارا بیان می کند.
شواهد تاریخی نشان می دهد که امت اسلامی, در هنگامه های بزرگ و گاه رویارویی با استعمار و حرکتهای ویران گر فرهنگی دشمن و کارهای برنامه ریزی شده آن برای نابودی فرهنگ اسلامی و به بن بست کشاندن اسلام, آن نیروی بزرگی که به یاری آن برخاسته, کسانی نبوده اند بترسند که اگر یاری نکنند و ارتداد پیشه کنند کشته می شوند, بلکه نیروی ایمان ناب مسلمانان و نهادهای بزرگ دینی بوده که در لحظه های سرنوشت به رویارویی با استعمار برخاسته است.
قدرت اسلام, سرچشمه در نیروی احتجاجها و اصول مهم و سنتهای نیکو و روان آن دارد. چنگ زدن مسلمانان به اسلام, سرچشمه از ایمان راسخ آنان دارد که در برابر هر دشواری آنان را نگه داشته است و از این روی, پذیرفتنی نیست یا خردمندانه نیست که شماری ادعا کنند: ترس از قتل مرتد موجب حمایت از اسلام شده و باعث شد تا خود مسلمانان علیه اسلام شورش نکنند! بلکه مسلمانان همه نیازهای خود را در دین خود یافتند و به پاسخهای آن نیز بسنده کردند و همین سبب شد تا این دین در دلهای آنان جا خوش کند.
در جامعه آزاد, ایمان شکوفا می شود و در جامعه بسته, تنها و تنها, ظواهر دینی حفظ می گردند. برخورد با آزادی عقیده, بی گمان و به طور حتم, به برخورد با آزادیهای دیگر می انجامد; زیرا مادر آرزوها, آزادی عقیده است. هنگامی که آزادی عقیده حرام می شود, به زودی این حرمت, به آزادی فکر و اندیشه می رسد و به گردن نهادن آدمی در برابر حکومت و سپس به ناسازگاری سیاسی و حرکت در جاده استبداد و حکومت مستبدانه, ستمگرانه و جبارانه.
با وجود همه آن چه گفته شد و نیز دلیلهای روشن و درخور اطمینان پیشین, بیش تر اندیشه وران مسلمان معاصر و گروهی از عالمان پیشین نیز, به آزادی عقیده به روشنی اعتقاد دارند. کسانی چون سرخسی و ابن القیم جوزی و محمد عبده و عبدالوهاب حلاف و عبدالعزیز شاویش و راشد الغنوشی. و نیز از میان حقوقدانان مسلمان, فتحی عثمان و عبدالمجید متولی و حسن الترابی در این باره اظهارنظر مثبت کرده اند.
پی نوشتها:
11. سوره بقره, آیه 256.
12. سوره انسان, آیه2 3.
13. کهف آیه 29.
14. سوره یونس, آیه 99.
15. سوره بقره, آیه217.
16. سوره مائده, آیه54.
17. سوره نحل, آیه106.
18. سوره آل عمران, آیه86 87.
19. سوره یونس, آیه108.
20. سوره یونس, آیه 99.
21. سوره غاشیه, آیه21 22.
22. سوره بقره, آیه 256.
23. مستدرک الوسایل, محدث نوری, ج18/163 آل البیت, قم, 1408.
24. تاریخ الرسل والملوک, جریر طبری, ج1/226, حوادت سال یازدهم, چاپ دار الکتب العلمیه لبنان, 1988.
25. همان/ 228.
26. سوره تغابن, آیه 11.
27. سوره نحل, آیه 106.
28. سوره حجرات, آیه7.
29. سوره مائده, آیه 41.