(امامت)

بحث امامت یکی از مباحث پایهای و ارکان اصول مذهب است که از غُرر معارف دینی به شمار میرود. ممکن است درباره امامت و جایگاه آن در مکتب، پرسشهایی مطرح شود

بحث امامت یکی از مباحث پایهای و ارکان اصول مذهب است که از غُرر معارف دینی به شمار میرود. ممکن است درباره امامت و جایگاه آن در مکتب، پرسشهایی مطرح شود. برای نمونه، ما میخواهیم بدانیم مقام رفیع امامت با منصب خلافت چه رابطهای دارد؟ مقام شامخ ولایت تکوینی امام و عصمت و علم والای امام چگونه است و قلمرو آنها تا کجا کشیده میشود؟ در این بخش برآنیم تا به این مسایل بپردازیم.

آیا منصب خلافت با امامت یکی است؟

l شبهه مهمی که در آغاز بحث امامت به ذهن میرسد، این است که خلافت و امامت با هم چه رابطهای دارند؟ آیا اینها دو مقام و منصب جداگانه هستند یا این که در مفهوم با هم فرق دارند، ولی در مصداق یکی هستند؟

در پاسخ باید گفت علمای شیعه و اهل سنت در این زمینه با هم اختلاف نظر دارند. از نظر شیعه، این دو مقام و منصب با یکدیگر متفاوتاند، ولی به نظر اهل تسنن، مقام امامت چیزی جز منصب خلافت نیست.

خلافت به معنای جانشینی پیامبر است[1] و خلیفه پیامبر به کسی گفته میشود که جانشین پیامبر است و پس از پیامبر یا در غیاب او، وظایف و مسؤولیتهای ایشان را انجام میدهد.[2] خلافت دو معنا دارد:

1. خلافت عام; جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در همه امور و مسؤولیتها و وظایف اعم از حکومتداری، فرمانروایی، رهبری سیاسی مردم و پیشوایی دینی و معنوی آنان است. در این معنا، خلافت مترادف امامت خواهد بود. به دیگر سخن، گاهی خلافت هم به معنای فرمانروایی و زمامداری امور مسلمانان است و هم به معنای امامت و رهبری دینی مردم. در این صورت، خلافت و امامت به یک معنا خواهد بود. اهل تسنن خلافت را به معنای امامت گرفتهاند، ولی مرادشان از خلافت با این معنای عام تفاوت دارد. مراد آنان از خلافت، معنای دوم خلافت است.

2. خلافت به معنای اخص; در این معنا، خلافت در امور زمامداری سیاسی و دنیوی، منحصر میشود. در این صورت، اطلاق لفظ امامت غیر از خلافت خواهد بود.[3] بنابراین، بیشتر دانشمندان اهل سنّت، امامت را مترادف خلافت (به معنای اخص) دانستهاند. ابنخلدون میگوید:

خلافت; یعنی نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین و سیاست دنیا. به همین اعتبار خلافت و امامت گفته میشود و متصدی آن مقام را خلیفه و امام میگویند.[4]

برای تبیین و اثبات نظریه شیعه درباره جدا بودن دو مقام امامت و خلافت، توجه به چند مطلب ضروری است:

1. چنان که میدانیم امامت، مقامیدینی و معنوی و موهبتی الهی است که به برخی انسانهای خاص و کامل و معصوم و اعلم، اختصاص دارد. وظیفه و نقش آنها، رهبری، ولایت، تربیت و هدایت همه مسلمانان در همه زمینهها و زمانها است. همچنین انتخاب آنان به اذن الهی و نص صریح پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) منحصر میشود. خلافت و حکومت نیز به معنای ریاست ظاهری، امارت، زمامداری و رسیدگی به امور معیشتی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مردم است. این مقام یکی از وظایف امام و تنها یکی از شؤون امامت به شمار میآید. پس هر امامی هم مقام امامت و هم مقام خلافت را داراست.

2. مقام خلافت و جانشینی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را میتوان غصب کرد، چنان که در طول تاریخ چنین بوده است و برخی به ناحق، مقام و منصب خلافت را غصب کردهاند. در مقابل، مقام امامت، غصب شدنی نیست و این مقام همواره باقی، ثابت و حق است.

3. مقام و منصب عالی امامت و انجام وظایف و مسؤولیتهای آن، نیازمند بیعت و استقبال مردمی نیست. به دیگر سخن، مشروعیت آن به مقبولیت عمومی نیاز ندارد; زیرا مشروعیّت و حقانیتش را از خدا به دست میآورد. پس امام همواره حق و مشروع است; خواه همه مردم او را به امامت قبول داشته و با وی بیعت کرده باشند، خواه حتی یک نفر هم به او ایمان نیاورده باشد. در مقابل، خلافت و حکومت سیاسی و اقتصادی چنین نیست. تا گروهی از مردم به کسی اقبال نشان ندهند و با او بیعت نکنند، وی نمیتواند وظیفه رهبری دنیوی و حکومتی خود را ایفا کند.

4. براساس سخنان ائمه اطهار(علیهم السلام)به ویژه امام علی(علیه السلام)، امامت با خلافت تفاوت دارد. ایشان هر گاه سخن از خلافت به میان میآمد، آن را کوچک می شمرد و نکوهش میکرد; زیرا خلافت و حکومت را جدا و بدون امامت، از همه چیز پستتر و بی ارزشتر میدانست. در مقابل، هر گاه سخن از امامت بود، جز به شکوه از آن یاد نمیکرد. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) درباره جایگاه امام میفرماید:

الامام کلمة الله و حجة الله و وجه الله و نور الله و حجاب الله و آیة الله ...الامامة میراث الانبیاء و منزلة الاصفیاءو خلافة الله و خلافة رسل الله فهی عصمة و ولایة و سلطنة و هدایة و انه تمام الدین... .

امام، کلمه خدا، حجت خدا، صورت خدا، نور خدا، حجاب خدا و آیه خداست... امامت، ارث پیامبران، جایگاه برگزیدگان خلافت الهی و خلافت پیامبران خداوند است. پس امامت، عصمت و ولایت است و سلطنت و هدایت است و بلکه او تمام دین است.

هم چنین ایشان درباره مقام والای امامت میفرماید:

حارت الالباب و العقول و تاهت الافهام فیما اقول تصاغرت العظماء و تقاصرت العلماء و کلت الشعراء و خرست البُلغاء و لکنت الخطباء و عجزت الفصحاء و تواضعت الارض و السماء عن وصف شأن الاولیاء.[5]

برای شناخت و درک جایگاه امام، عقلها سرگردان شده و فهمها به بیراهه رفتهاند. بزرگان، کوچک و دانشمندان، کوتاه فکر شدهاند. شاعران، وامانده و سخنوران، درماندهاند. خطیبان به لکنت افتاده; خدایان سخن، ناتوان شده و زمین و آسمان از وصف شأن اولیا (امامان) ناتوان گشته و به تواضع نشستهاند.

5. در تاریخ وارد شده است که پس از قتل عثمان، هنگامیکه مردم به خانه امام علی(علیه السلام)هجوم آوردند تا با او بیعت کنند، آن حضرت این پیشنهاد را رد کرد و نپذیرفت و فرمود: «مرا رها کنید و به دنبال دیگری باشید.» ایشان در خطبه شقشقیه فرموده است:

به خدا سوگند! اگر به پذیرش خلافت موظف نمیشدم، آن را نمیپذیرفتم.

با این حال آن حضرت هیچ گاه نفرمود که من امام نیستم. به دیگر سخن، ایشان هرگز امامت را رد نکرد و به دیگران احاله نداد; زیرا این مقام اصلاً قابل واگذاری به دیگران نیست.

6. در خلافت و حکومتداری، معصوم بودن و داشتن کمال والا و نهایی مانند عالم به غیب و شهادت بودن و داشتن دانش، فضل، تقوا و شجاعت به صورت کامل و به طور کلی، الگو بودن در همه شؤون، شرط نیست، ولی در امامت شرط است.

7. امامت نزد شیعیان به معنای ولایت است که در اوج مفهوم امامت قرار دارد. آنان معتقدند که امام و ولیّ کامل که انسانیت را به طور کامل دارد، روح کلّی و محیط بر همه روحها است و بر دلها حکومت میکند.

نتیجه

اگر خلافت را به معنای عام بگیریم، مرادف منصب امامت خواهد بود. اگر هم آن را به معنای خاص بگیریم، تنها به جنبه رهبری و حکمرانی نظر دارد (که معمولاً این معنا رایج است) و مرادف معنای امامت نخواهد بود. پس نظریه اهل سنت در این زمینه باطل است. باید پذیرفت که اگر مسأله امامت در حد رهبری سیاسی مسلمانان خلاصه میشد، شیعه نیز باید آن را مسألهای فرعی میدانست. بدین ترتیب، این مسأله که کدام یک از یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله)چند صباحی زمام امور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مسلمانان را به دست بگیرند، آن قدر اهمیت نداشت که تا این اندازه درباره آن گفتگو و تأکید شود. بنابراین، امامت، حقیقت بسیار والایی دارد که هرگز نمیتوان آن را با خلافت مرادف پنداشت. خلافت، تنها یکی از شؤون امامت به شمار میرود و معنای واقعی خود را در پرتو معین بودن جایگاه امامت به دست میآورد.[6]

شیعیان بر اساس چه دلایلی، امامان خود را معصوم میدانند؟

حسینیوسفیان

l اندیشمندان شیعه برای اثبات عصمت امامان از ادله گوناگونی بهره میبرند، چنان که علامه حلی با شرح و بسط این دلایل، بیش از هزار نکته در این باره فراهم ساخته است.[7] با این حال، اشارهای کوتاه به این ادله، سودمند است و زمینه را برای جستوجوهای بیشتر و ژرفتر فراهم میسازد.

1. جدایی ناپذیری مقام امامت از نبوت[8]

آن گونه که از کتاب و سنت برمی آید، مقام امامت در رهبری سیاسی جامعه اسلامیخلاصه نمیشود; بلکه دنباله نبوّت و کامل کننده رسالت است.[9] چنین تصویری از امامت، پیامبر و امام را کنار هم مینشاند و دلایل عقلی عصمت را به قلمرو امامت نیز میکشاند، با این تفاوت که در اینجا به جای ابلاغ وحی، از تبیین معارف وحیانی سخن میرود.

2. قرآن و عصمت امام

الف)آیه امامت: قرآن کریم، ستمکاران را شایسته مقام امامت نمیداند:

«و اذْ ابتلی ابراهیم ربُّهُ بِکلمات فاتَمَّهُن قال انّی جاعِلُکَ لِلناس اماماً قال و مِن ذریَتی قالَ لا یَنالُ عَهْدی الظالمین».(بقره، 124). با توجه به این که در فرهنگ قرآن، هر گناهکاری، ستمکار خوانده میشود،[10] چارهای جز پذیرش عصمت امام باقی نمی ماند. هرچند این آیه، گفتوگوهای فراوانی را برانگیخته، ولی بحث به اندازهای روشن است که برخی مفسران اهل سنت را نیز به چنین اعترافی واداشته است:

فیه دلیلٌ علی عصمة الانبیاء من الکبائر قبل البعثة و انّ الفاسق لا یصلح للامامة.[11]

این آیه دلیل بر آن است که پیامبران(حتی) پیش از بعثت نیز از گناهان کبیره، معصوماند و فاسقان شایستگی امامت را ندارند.

اگر گوینده این سخن، پیشفرضهای ذهنی خود را کنار مینهاد، میان امامت و نبوت فرق نمیگذاشت و در بیان شرایط امام، تنها به عدالت بسنده نمیکرد; زیرا در آیه مورد بحث، سخن بر سر آن است که ستمکاران شایستگی دریافت عهد الهی را ندارند. ما نیز میپذیریم که عهد الهی، عنوانی فراگیر است که هم نبوت و هم امامت را در بر میگیرد، ولی چگونه این جمله در یکی از مصادیق عهد، لزوم عصمت را نتیجه میدهد و در مصداق دیگر آن، از حد اشتراط عدالت فراتر نمیرود؟!

ب)آیه اولی الامر: این آیه، همگان را به اطاعت از اولی الامر فرا میخواند و این گروه را در کنار پیامبر(صلی الله علیه وآله)مینشاند: «یا ایها الذین امَنُوا اطیعُوا الله و اُطیعُوا الرسُولَ و اُولی الاَمْرِ مِنْکُمْ...».(نساء، 59)

این اطاعت به دلیل آن که قید و شرطی به همراه ندارد، اطاعتی همهجانبه و بی چون و چرا است. این مطلب جز با عصمت اولوالامر سازگار نیست; زیرا این سرسپردگی تنها در برابر کسی سزاوار است که از کجروی و کجاندیشی در امان باشد و نه تنها در گفتار، بلکه با رفتار خود نیز مردم را جز به آنچه رضای خداوند است، نخواند.[12]

فخر رازی; اندیشمند و مفسر بزرگ اهل سنت که به دلیل توانایی زیاد در شبههافکنی، امام المشککین خوانده میشود دلالت آیه بر عصمت را میپذیرد، ولی منظور از اولوالامر را نخبگان امت میداند.[13] این در حالی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در پاسخ به پرسشی در این زمینه، از امامان دوازدهگانه شیعه نام میبرد و آنان را جانشین خود و پیشوای مردم معرفی میکند.[14]

ج) آیه تطهیر: آیه «انما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عنکُمُالرِجْسَ اَهْلَالْبَیتِ و یُطهِرَکُمْ تطهیراً» (احزاب، 23). موسوم به آیه تطهیر از آیاتی است که به روشنی، بر عصمت اهلبیت(علیهم السلام) دلالت دارد و بر پاکی و طهارت آنان تأکید میورزد.[15] سخن درباره این آیه فراوان است، ولی آنچه به طور اجمال میتوان گفت این است که براساس این آیه، اراده ازلی و تخلفناپذیر الهی بر این تعلق گرفته است که هرگونه پلیدی را از اهلبیت(علیهم السلام)بزداید و آنان را پاک گرداند. این حقیقت، با توجه به این نکته که قرآن کریم هرگونه آلودگی ظاهری و باطنی را رجس و پلیدی میشمارد،[16] تفسیری جز عصمت را بر نمیتابد.

3. عصمت اهلبیت(علیهم السلام) در روایات نبوی

در روایاتی که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده، فضایل فراوانی برای اهلبیت(علیهم السلام)آمده است که برخی از آنها جز با عصمت آنان سازگار نیست. در این بخش تنها به نمونههایی از آنچه در کتابهای اهل سنت آمده است، بسنده میکنیم.

الف) اهلبیت(علیهم السلام) همراه و همتای قرآن: در حدیث پرآوازه ثقلین، توجه به دو نکته، اندیشه حقجویان را به عصمت اهلبیت(علیهم السلام) رهنمون میسازد:

یک: در این حدیث، کتاب و عترت در کنار یکدیگر، محور هدایت به شمار آمدهاند:

ما ان تمسکتم ِبِهما لن تضّلوا ابدا.

هرکس به کتاب و سنت تمسک کند، هرگز گمراه نمیشود.

دو: در این روایت، برجدایی ناپذیری قرآن و عترت تأکید شده است:

لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض.

آنها از هم جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

اگر اهلبیت، معصوم از گناه و خطا نبودند، پیروی از آنان همواره به هدایت نمیانجامید و جدایی ناپذیری آنان از قرآن، معنای روشنی نمییافت.[17]

ب) علی بن ابی طالب(علیه السلام); مدار و معیار حق: برای داوری میان انسانهای عادی، چیزی جز حق را نمیتوان محور ارزیابی قرار داد. باید ابتدا حق را شناخت تا میزان حقانیت اشخاص بر اساس نزدیکی و دوری به این محور سنجیده شود: «اعرف الحق تعرف اهله.»[18] براین اساس، تنها کسانی که خود معیار حقاند و حق بر گرد آنان میچرخد، معصوماند و امام علی(علیه السلام) به گواهی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از این گروه است:

علیٌ مع الحقّ و الحقّ مع علی.

علی با حق است و حق همواره با علی است.[19]

یا:

اللهم ادر الحق مع علی حیث دار.

خدایا! حق را همیشه باعلی همراه کن هرجا که علی هست.[20]

ج) پیروی از اهلبیت(علیهم السلام); مایه رستگاری: افزون بر حدیث معروف سفینه «مثل اهلبیتی مثل سفینة نوح»[21] که اهلبیت(علیهم السلام) را به کشتی نوح همانند میکند و رستگاری ابدی را با پیروی از آنان پیوند میزند، احادیث فراوان دیگری نیز وجود دارند که روایت زیر نمونهای از آنهاست:

هرکس میخواهد زندگی و مرگش همچون زندگی و مرگ من باشد... ولایت علی و فرزندانش را برگزیند; زیرا آنان هرگز شما را از راه هدایت بیرون نمیبرند و به گمراهی نمیکشانند.[22]

میان پذیرش عبادت با اعتقاد به امامت و ولایت ائمه اطهار(علیهم السلام) چه پیوندی وجود دارد؟

سیدجواد حسینی

l در آغاز باید گفت برای عبادتها، سه گونه شرط داریم:

الف) شرایط وجوب عمل (مانند: عقل، اختیار، بلوغ، وقت و...).

ب- شرایط درستی عمل (برای نمونه، نسبت به نماز مانند: وضو، ستر عورت، رو به قبله بودن، درست خواندن نماز و...).

ج) شرایط پذیرش عمل (مانند: شرط اقتصادی، اخلاقی، سیاسی، معرفتی و عبادی).

اینک به برخی شرایط پذیرش عمل اشاره میشود:

1. مرد و زن ناشزه نباشند: کسی که همسرش را آزار دهد نمازش پذیرفته نمیشود(لم یقبل الله صلاتها)و همچنین اگر زن حق شوهر را ادا نکند.[23]

2. لقمه حرام نخورده باشد.[24]

3. شراب نخورده باشد.(مائده، 27).

4. پرهیزکار باشد.[25]

5. اخلاص داشته باشد.[26]

6. نگاه خشمآلود به پدر و مادر نداشته باشد.[27]

7. نمازش پذیرفته باشد تا دیگر اعمال پذیرفته شود: «ان قبلت قبل ما سواها».

8. برخورداری از معرفت، محبت و ولایت ائمه و پیروی کردن از آنها.[28]

کسی که یک نماز و یک کار حسنه از او پذیرفته شود، عذاب نمیشود;[29] زیرا پذیرش عبادت، شرایط مشکلی دارد. بنابراین، میان احکام و اخلاق و آن دو با باورها، رابطه متقابلی[30] وجود دارد; همانگونه که نماز شرط پذیرش اعمال است، ولایت اهلبیت نیز شرط پذیرش اعمال به شمار میرود. برخورداری از ولایت ائمه نیز شرایطی دارد مانند پرهیزکاری[31] پس از این مقدمه، نخستین پاسخ این است که چنین پرسشی درباره نماز، لقمه حرام و نظیر آن نیز هم مطرح میشود که همه گروههای اسلامیباید به آن پاسخ دهند و هرگونه پاسخ آنان درباره امامت و ولایت نیز جاری خواهدشد. پس چرا تنها نسبت به امام و ولایت حساسیت نشان داده میشود؟ دومین پاسخ این است که روایات زیادی بر وجود چنین شرطی دلالت دارند که اینک برگزیده آنها را مطرح میکنیم تا ارتباط روشن شود.

1. امام باقر(علیه السلام) فرمود:

کل من دان الله عزوجل بعبادة یجهد فیها نفسه و لاامام له من الله فسعیه غیر مقبول.[32]

اگر کسی که با عبادت به خداوند نزدیک میشود، به وجود امامی از سوی خدا باور نداشته باشد، عبادتش پذیرفته نخواهد شد، هرچند تلاش کرده باشد.

2. امام صادق(علیه السلام) میفرماید:

خداوند، عمل ابلیس را به دلیل سجده نکردن او بر آدم نپذیرفت. همچنین این امت عاصی پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) امامی را که نصب کرده بود، ترک کرد. بدین دلیل، عبادت آنان پذیرفته نمیشود و حسنه آنان بالا نمیرود.[33]

3. امام سجاد(علیه السلام) فرمود:

اگر کسی به اندازه عمر نوح، عبادت کند، سپس خدا را دیدار کند، بدون ولایت ما، از آن عبادت، سود نمیبرد.[34]

4. امام باقر(علیه السلام) درباره این که چگونه خداوند در آیه «و انی لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثم اهتدی» (طه، 82). شرط بهره بردن از توبه و ایمان و عمل صالح را هدایت قرار داده فرموده است:

به خدا سوگند! هر چند کسی تلاش کند، چیزی از او پذیرفته نمیشود، مگر این که به ولایت ما، هدایت شوند.[35]

استاد مطهری درباره این روایات چنین میگوید:

آیات و روایاتی که دلالت میکند اعمال منکران نبوت یا امامت مقبول نیست، ناظر به آن است که آن انکارها از روی عناد و لجاج و تعصب باشد، ولی انکارهایی که صرفاً عدم اعتراف است و منشأ عدم اعتراف هم قصور است نه تقصیر، مورد نظر آیات و روایات نیست. اینگونه منکران از نظر قرآن کریم، مستضعف[36] و مرجُون الامر(توبه، 106) به شمار میروند.[37]

سومین پاسخ به ویژه نسبت به کسانی که در ترک ولایت و امامت مقصرند، این است که همه مسلمانان قبول دارند که یکی از اساسیترین شرط پذیرفتن عمل، داشتن توحید است. از روایات شیعه و سنی نیز استفاده میشود توحید شرایطی دارد که یکی از آن شرایط، اقرار به امامت و ولایت است. اینک به نقل یک روایت از شیعه و یک روایت از اهلسنّت بسنده میشود.

الف)روایت امامیه:

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

خداوند تضمین کرده است اگر مؤمن به ربوبیت الهی اقرار کند و در کنار آن، رسالت محمد) و امامت علی و(دیگر امامان)را بپذیرد و واجبات را انجام دهد، او را در جوار خود(بهشت)جای دهد.[38]

از این روایت و 34 روایت دیگر که در توحید صدوق نقل شده است، سه شرط اساسی برای توحید بر میآید:

1. اعتقاد و اقرار به رسالت محمد(صلی الله علیه وآله).

2. اعتقاد و اقرار به ولایت علی و ائمه اطهار(علیهم السلام).

3. انجام واجبات و ترک محرمات.

اگر هر یک از این شرطها نباشد، توحید نقض میشود و عبادت فرد پذیرفته نمیشود. امام باقر(علیه السلام) فرمود:

ولایت ما، ولایت خداوند است که همه پیامبران با آن ولایت، مبعوث شدهاند.[39]

ب)روایت عامه:

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود:

پیش از دو هزار سال از خلقت آسمان بر در بهشت نوشته شده بود: خدا یکی است و محمد(صلی الله علیه وآله) رسول خدا است که او را با علی و نصرتش تأیید کردیم.[40]

پس معلوم میشود میان توحید و رسالتپیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و امامتعلی(علیه السلام)، پیوند ویژهای برقرار است.

پاسخ چهارم این است که همچنانکه اعضای انسان و هستی، با هم ارتباط دارند، و در جای خود قرار گرفتهاند، میان اعمال و اخلاق و اعتقاد انسان چنین ارتباطی وجود دارد و هر کدام گوشهای از چهره واقعی انسان را میسازند. نسبت ولایت به چهره واقعی انسان مانند سر نسبت به بدن است. اگر سر نباشد، بدن نیست، پس اگر ولایت نباشد، عملی وجود نخواهد داشت; نه اینکه هست و قبول نمیشود.

به این روایتها توجه کنید:

1. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود:

اجعلوا اهلبیتی فیکم مکان الرأس من الجسد و مکان العینین من الرأس فان الجسد لایهتدی الا بالرأس و الرأس لایهتدی الا بالعینین.[41]

اهلبیت من را نسبت به خودتان مانند بدانید نسبت به جسد و چشم نسبت به سر. همانا بدن بدون سر و سر بدون چشم هدایت نمیشود(مردم نیز بدون ولایت هیچند).

2. امام صادق(علیه السلام) فرمود:

اسلام عریان است. لباسش، حیا; زینتش، وقار; مروتش، کردار صالح و ستونش، ورع است. هر چیزی، اساس و پایهای دارد که اساس اسلام، محبت(و ولایت)ما اهلبیت است.[42]

3. امام باقر(علیه السلام) فرموده است:

بنای اسلام بر پنج چیز استوار است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت[43] و به هیچ چیز مانند ولایت این قدر سفارش نشده[44] است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر