ماهان شبکه ایرانیان

رویکرد عقلی بر ضرورت وجود امام (قاعده ی امکان اشرف)

در نوشتار پیشین (۱) ، یک از ادله ی نیاز علام و آدم به امام معصوم منصوب، نقد و بررسی شد (قاعده ی لطف) . رهاورد آن، پاسخ آخرین و مهم ترین شبهات، و اثبات کارامدی آن بر تامین مدعا بود (نیاز همیشگی به امام و پاسخ مثبت خداوند به آن نیاز) .

اشاره

در نوشتار پیشین (1) ، یک از ادله ی نیاز علام و آدم به امام معصوم منصوب، نقد و بررسی شد (قاعده ی لطف) . رهاورد آن، پاسخ آخرین و مهم ترین شبهات، و اثبات کارامدی آن بر تامین مدعا بود (نیاز همیشگی به امام و پاسخ مثبت خداوند به آن نیاز) .

این نوشتار، بر آن است تا یکی دیگر از ادله ای را که بر مدعای مذکور اقامه شده و یا واجد شیاسته گی آن است، بدون گرایش به سمت و سوی خاصی، نقد و بررسی کند، و نتیجه ی آن را پیش روی دانش پژوهان این رشته قرار دهد . (2)

قاعده ی امکان اشرف

مراد از وجود امام، امامت عام است که شامل رسول نبی هم می شود و از آن جا که ختم نبوت، قطعی و مسلم است، بیش ترین هدف، اثبات مقام امامت، بعد از ختم رسالت، و در نهایت، استمرار این وجود مبارک تا پایان عالم بشریت است .

امامی که به اذن خداوند و اقتضای مقام خلیفة الهی، تصرف در عالم تکوین دارد (3) و در درجات بالایی اقلیم وجود، وطن دارد، بیش ترین کارش هدایت موجودات امکانی به سوی آفریدگارشان است . هدایت تشریعی و رهبری سیاسی جامعه، تنها، گوشه ی از وظایف او است . (4) . مراد از امام، امامت شخصی و یا حاکم سیاسی جامعه ی اسلامی نیست; زیرا، برهان عقلی بر امور جزئی اقامه نمی شود (5) ، هر چند وقتی برهان، نیاز عمومی موجودات را به چنان وجودی، ثابت کرد، همان برهان و عقل می گویند، چنان موجودی را با چنان ویژگی هایی (عصمت و هدایت تکوینی و . .). ، جزء وحی، کسی نمی شناسد، پس وحی، حتما، اقدام به معرفی آن کرده است .

تفاوت دو قاعده (لطف، امکان اشرف)

قاعده ی لطف . بیش تر بعد اجتماعی و حکومتی و هدایت تشریعی و ظاهری امام نگاه می کرد، در حالی که قاعده ی امکان اشرف، بیش ترین نگاه اش به بعد وجودی، تکویینی و باطنی امام است .

از ویژگی های مهم این برهان، این است که همراه با اثبا اصل وجود امام، استمرار وجود مبارک او را در گستره ی عالم بشریت تا آخرین فرد اسنانی نیز ثابت می کند . (6)

امکان اشرف، با نگاه به کل هستی، ساختمان آن را به گونه ی می یابد که جایگاه وجود امام، ذاتا، پیش از سایر انسان ها است، در حالی که قاعده ی لطف، با نگاهی به هستی آفریدگار و ذات و صفات کمالی او، در می یابد که لازمه هدف مندی خلقت و تکلیف، وجود حتمی و مستمر امام است .

پیشینه

سرنخ و ریشه های این قاعده، در سخنان ارسطو به چشم می خورد (7) . حکمای اشراقی، توجه خاصی به آن کرده اند . این قاعده، بعدا به دست حکمای مشاء رسید و برهانی شد .

شیخ الرئیس (8) ، شیخ اشراق (9) ، میرداماد (10) ، ملاصدرای شیرازی (11) ملاهادی سبزواری (12) علامه ی طباطبائی (13) در باره ی این قاعده سخن گفته اندو شبهاد وارد بر آن را پاسخ داده اند و گاهی نیز بر استحکام آن براهینی آورده اند .

پس آوای این قاعده، در گستره ی فلسفه ی قدیم یونان و حکمت مشاء و اشراق و متعالیه، طنین انداخته، برای دانشمندان فلسفی و عرفانی و کلامی، دل ربایی کرده و در اوج مابحث عمده ی علوم عقلی و نقلی آشیانه کرده است .

طرح موضوع امکان اشرف در اندیشه ی فلسفی اسلامی، از دیدگاه تاریخی، به ابن سینا بر می گردد . بی آن که وی آن را به صورت قاعده ی در آورد و مانند مسئله ای مستقل، به آن بپردازد و یا آن را در پاسخگویی به مسائل دیگر، به کاربرد او، بعد از بیان مفاد قاعده، آن را به ارسط نسبت می دهد (14) .

صد و اندی سال پس از او، شیخ اشراق، صریحا، اصل قاعده را به ارسطو باز می گرداند .

صدر المتالهین، چهارصد و اندی سال پس از شیخ اشراق، عین عبارات او را به کاربرد و به تفصیل قاعده پرداخت و طبق گفته ی خودش به قاعده ی دیگری نیز دست یافت امکان اخس) (15)

از این گزارش، اهمیت تلاش پیگیر دانشمندان اسلامی در حفظ و گسترش و نوآوری دانش فلسفه و تمدن، آشکار می شود .

تقریر و مفاد

ارسطو: «باید نسبت به عالم بالا باور داشت به موجوداتی که با کرامت تر و با شرافت تر هستند . (16) » .

ابن سینا: «کمال مطلق، حیثیت وجوب بدون امکان و وجود بدون عدم و فعل بدون قوه و حق بدون باطل است . هر آن چه از پس آن بیاید، ناقص تر از وجود اول است و . . . (17) » .

سهروروی: «هر گاه ممکن اخس به وجود آمد، مستلزم آن است که ممکن اشرف وجود داشته باشد . (18) » .

متاخرین: «ممکن اشرف در مراتب وجود، اقدم از ممکن اخس است . بنابراین هر گاه ممکن اخس موجود شود، باید ممکن اشرف پیش از آن موجود گشته باشد . (19)

پس در صورتی که وجود اشرف برای ما ثابت نباشد از وجود غیراشرف می توانیم وجود آن را کشف کنیم (20) .

وجود و حیات و علم و رحمت و بقیه ی کمالات غیرمتناهیه، از مبدا فیاض به ممکنات اخس و پست تر نیم رسد مگر این که در مرتبه ی قبل به اشرف (موجودات برتر) رسیده باشد . مثلا، لامپ لوستر، نخست بدنه ی لوستر، بعد فضای نزدیک خود، بعد فضای بالایی اتاق و سپس انسان های ساکن اتاق و در آخر، فرش و کف اتاق را روشن می کند، و نشدنی است که نخست فرش و کف اتاق را روشن کند، سپس قسمت های بالایی و نزدیک خود را بنابرین، هرگاه کف و قسمت های پایینی اتاق روشن باشد، با علم قطعی و وجدانی، در می یابیم که فضای بالایی و نزدیک لوستر نیز روشن است . (21)

بیان مفردات (قاعده، امکان، اشرف)

قاعده

بیش تر دانشمندان، از این اصل فلسفی - کلامی، تعبیر به قاعده کرده اند که به نظر می اید به خاطر این جهت باشد که اثبات مسائلی زیادی بر این اصل بنا شده است، مانند «ترتیب ریزش و فیضان هستی (صدور) از مبدا متعال (اثبات عقول و نفوس مجرد از ماده)» و «اولین صادر، اشرف موجودات است » و «اثبات عقول عرضیه (ارباب انواع و مثل افلاطونی)» (22) و «مسئله ی جواز اجتماع دو میل به یک سو (23) » و «اثبات وجود صدا و بوی و مزه در افلاک(24) » و «اثبات علام مثل » (25) .

و یا به جهت این است که مانند سایر قواعد فلسفی و کلامی و فقهی، مانند قاعده ی فقهی لاضرر، در ابواب متعدد فقهی . جاری می شود وسائل زایدی با آن حل می گردد . (26)

امکان

از آن جا که بستر قاعده، اقلیم وجود است، و امکان، ملازم ماهیت و خارج از حلقه ی وجود است، پس مراد از امکان، «ممکن » است; یعنی، موجودی که ممکن است، و گر نه، امکان، چیزی نیست که به «اشرف » یا «اخس » توصیف شود (شدت و ضعفی ندارد) . (27)

اشرف

مراتب وجودی در فضای ابن قاعده، چنین نمودی دارند: اخس (پست تر) ; خسیس (پست) ; شریف (عالی و بلند) ; اشرف (اعلی و بلندتر) (28)

عالی ترین مرتبه ی وجودی، همیشه، اشرف، و دانی ترین مرتبه ی وجودی، همیشه، اخس است، اما مراتب موجود بین این دو، آغاز و انجام هر کدام، نسبت به پائین، اشرف و یا شریف و نسبت به بالا، اخس یا خسیس است . بنابراین، هر او از اشرف، تمام این مراتب میانی است که وجود مرحله ی پایینی، حکایت از وجود مراحله ی بلایی دارد . اشرف، یعنی، نزدیک تر و جلوتر به مبدا هستی و دارای شدت وجود، و اخس، یعنی دورتر و پست تر به مبدا هستی و دارای وجود ضعیف (29) .

هر یک از عقول فعال، نسبت به آن چه از آن صادر می شود، اشرف است و همه ی عقول فعال، از امور مادی شریف تراند . در میان مادیات نیز موجودات آسمانی، بر عالم طبیعت برتری دراند .

بوعلی سینا می گوید: «مراد ارسطو از اشرف، در این جا، چیزی است که در ذات خود تقدم دارد و هستی، مرتبه ی فروتر از آن، تنها پس از هستی آن امر متقدم امکان پذیر است .» (30) .

انگیزه ی طرح و جایگاه قاعده

مبدا متعالی، برتر از لایتناهی بمالایتناهی است، و در حد اعلای نامحدودی و بی انتهایی است و در همگی کمال هایش، از جمله فیاضیت و صدور مخلوقات نیز، کما و کیفا، بی حد و مرز است، و از طرفی، مجموعه ی ممکنات که زمینه ی جریان و صدور فیاضیت الهی اند، همراه با محدودیت اند، پس ممکن نیست که فیض بی حد و مرز الهی، در ظرف محدود ممکنات، به یک باره نمود کند . فاعل، تام و تمام است، اما ضعف در قابل است . پس به ناچار، در زمینه ای استمرار آفرینش الهی، تقدم و تاخر و تورد رخ می نماید . مثلا، اگر اقیانوس بزرگی را در بر کسی به نمایش در آورید . روشن است که تنگی بر که، مانع نموداری یک جا و یک باره ی اقیانوس است، و تنها وقتی عجایب مخلقوات اقیانوس به نمایش در می آید که هر قسمتی را به نوبت و اندک اندک به نمایش درآورید .

این جا، پرسشی طرح می شود که «نوبت بندی ریزش موجودات چه گونه و بر چه پایه ی باشد؟» . قاعده ی امکان اشرف آمده تا به این پرسش پاسخ دهد (انگیزه) .

پس اینک، جایگاه این بحث نیز روشن شد . این قاعده، در مبحث علت و معلول و از متفرعات اصل «الواحد لایصدر عنه الا الواحد» است، و در نهایت به درد توجیه صادر اول از مبدا متعال می خورد . (31)

براهین قاعده

بن مایه ی سخن در این نوشتار، همین جا است که «کدامین گواه و برهان، این کبرای کلی (قاعده) را مسلم و قطعی می سازد؟» .

دانشمندان این وادی، براهینی را ابداع و تقریر کرده و یا توضیح داده اند . این جا به فراخور حال، به بیان دو یا سه دلیل بسنده می شود .

دلیل یکم

مفاد قاعده، یک قضیه ی فطری است و چندان نیازی به اقامه ی برهان ندارد; یعنی، فطرت آدمیان، در صورت درک صحیح از آن، گواهی به صحت آن می دهد . از این رو می توان این قاعده را مانند یک امر بدیهی، مانند دو نصف چهار است، به شماره آورد . (32)

نمونه ی ملموس تر از این دریافت عام در گسترش دامنه ایجاد را می توانیم در رفتار انسان مشاهد کنیم . گروهی را به خانه ی خود دعوت کرده اید، در توزیع طعام، می بینید تمایل طبیعی و فرطر آزاد شما، به این است که غذای هر چه بهتر و بیشتر را در برابر میهمان بزرگ تر و عزیزتر قرار دهید و بر همین معیار، از دیگران پذیرایی کنید . این خواست، نموداری دیگر از اصل مذکور در افاضه و بخشش است که در ترازی پایین انجام گرفته است . (33)

دلیل دوم

اگر میان دو چیز هیچ رابطه و مناسبت ذاتی نباشد و از هم بیگانه باشند، هیچ علاقه و ارتباط علی و معلولی نیز بین آن ها نخواهد بود، اما اگر مناسبت و ارتباط باشد، بالاخره میان آن ها به نحوی ارتباط علی و معلولی برقرار است و به حکم اصل سنخیت میان علت و معلول، در قدم نخست، آن معلول های صادر می شوند که به علت نزدیک تر و ارتباط تنگ تری دارند . بنابرین، اگر معلول ممکنی از باری تعالی صادر شود (به عنوان صادر نخست) و در عالم امکان و اقلیم ابداع، ممکنی اشرف از آن قابل تحقق باشد - که هنوز موجود نشده - در این صورت، لازم می آید . امر ابداع و ایجاد، برخلاف مناسبت ذاتی (سنخیت علی و معلولی) جریان یافته باشد، که این، امری باطلی است; زیرا، یقینا، ممکن اشرف، به حسب مرتبه اش، در شرافت و فضل، به مبدا متعال، نزدیک تر، و به او، انسب است . لذا مناسبتی که بین او و باری تعالی برقرار است تام تر و اولی از مناسبتی است که بین این ممکن اخس و واجب تعالی موجود است . پس لا محاله، ابتدائا، ممکن اشرف و سپس ممکن اخس محقق خواهد شد . (34)

دلیل سوم

اگر موجود اشرف، در مرتبه ای مقدم بر غیراشرف به وجود نیاید، یا همراه آن به وجود می آید و یا در مرتبه ای متاخر از آن و یا اصلا به وجود نمی آید .

اگر همراه آن به وجود آید - مثلا جوهر عقلانی همراه با جوهر جسمانی از علت نخستین صادر شوند - قاعده ی «الواحد» نقض می شود .

اگر بعد از آن به وجود آید، مثلا جوهر عقلانی بعد از جوهر جسمانی به وجود آید و جوهر جسمانی واسطه در صدور آن باشد - لازم می آید وجود علت پست تر از وجود معلوم باشد .

اگر اصلا به وجود نیاید، معنایش این است که علت اول، صلاحیت صدور معلول اشرف را ندارد و این، خلف فرض است; چون، وجود و تمامیت علت اول، فرض واقعی برهان بود . پس تنها فرض صحیح، همان است که اشرف، جلوتر از غیر اشرف موجود شود . (35)

همین بیان را حاجی سبزواری به نظم کشیده است:

الممکن الاخص اذ محققا

فالممکن الاشرف فیه سبقا

لانه لولاه ان لم یفض

فجهة تفضل حقا یقتضی

و ان اخس فاض قبل الاشراف

علل الاقوی عند ذا بالاضعف

وان مع الاشر فی الصدور

بواحدها ما مصدر الکثیر (36)

فرزانگان و قاعده

ابن سینا; وی، به قاعده ی امکان اشرف، کاملا توجه داشته و آن را معتبر دانسته است . او می گوید «الطبعة مالم یوف علی النوع الاتم شرایط النوع الانقص بکماله لم تذخل فی النوع الثانی (37)

سهروردی; وی، برای این قاعده، فواید بسیار عمیق و عظمی معتقد است، او به کمک و با به کار بردن آن، به اثبات بسیاری از مسائل دست یافته . . . (38)

میرداماد; وی، از شبهات احتمالی بر برهان قاعده، پاسخ گفته و در مقام دفاع و اثبات، ادله ی جدیدی نیز اقامه کرده است: «ان لنا علی اصل القاعدة برهانا آخر ابسط والطف . الست قددریت بما ادریناک . . . (39) » .

ملاصدرا; وی می گوید: «سال ها بر این قاعده اشکل داشتم تا این که خداوند، دل ام را روشن ساخت و آن را حل کردم (40) .» . در جای دیگر می فرماید: «هذا اصل شریف، برهانی، عظیم جداوه، کریم دؤواه کثیر فوائده، متفر منافعه، جلیل خیراته و برکاته وقد نفعنا الله به نفعا کثیرا . . . (41) »

حاجی سبزواری; او نیز به پیروی از حکمای سلف، در کتاب منظومه حکمت و حاشیه بر اسفار، به برهانی کردن مفاد قاعده پرداخته است . (42)

علامه ی طباطبائی; او که یادگار مکتب حکمت متعالیه در عصر حاضر بود، با یک تقریر ابتکاری و جالب، دست به تحکیم و تبیین مفاد قاعده زد (43) .

با توجه به براهین سه گانه و سخنان بزرگان فن، هر گونه شک و تردیدی از اعتبار و اتقان قاعده برداشته می شود و جایی برای طرح و نقد شبهات و توهمات احتمالی (44) - بویژه که رسالت اصلی این نوشتار اثبات وجود امام با استفاده از قاعده ی مذکور است - نمی ماند .

امکان اشرف و اثبات وجود امام (45)

(صغرا) : بی شک، انسانی که همه ی کمالات انسانی را دارد (امام) وجودش شریف تر از انسان های دیگر است که تنها برخی از آن کمالات را دارند .

(کبرا) : هر گاه شی ء ممکنی تحقق یابد که کمالات وجودیش کم تر از شی ء ممکنی دیگری است، آن ممکن شریفت تر باید پیش از او موجود باشد (قاعده ی امکان اشرف) (46)

(نتیجه) : از مشاهده ی این همه انسان هایی که تنها برخی از کمالات را دارند، به اصل وجود امام پی می بریم .

به اقتضای قاعده، محال است که افراد انسان، وجود، حیات و علم، جمال، . . . را از مبدا فیاض دریافت کرده باشند، لکن در مرتبه ی پیشین، انسان کامل دریافت نکرده باشد . (47)

فلاسفه اشراق، آن وجود پیشین را حکمه ی قدیسه ی الهیه، و حکمای مشاء، عقل فعال، و حکمای پهلوی کدبانوی عالم، و عرفا، انسان کامل، و ادیان الهی، حجة الله می دانند .

بنابرین، اگر یک فرد از افراد بشر، روی زمین باشد، باید فرد دیگری نیز باشد که انسان کامل و حجة الله و . . . در او متظاهر شود . زمین، هرگز، از وجود حجت، خالی نمی تواند باشد . پس جرگه ی عالم بشریت، بدون انسان کامل، طفره و محال است . (48) اگر ترتیب بالذات موجودات را تفحص کنی، همواره کامل و شریف را پیش از ناقص و خسیس می یابی (49) » .

محقق طبرسی نوری (متوفای 1321 ق) با بیان شیوا و کوتاه، ضمن اقامه ی برهان، اصل صغرا و کبرا را نیز برهانی می کنند: «شکی نیست که هر کسی قابل تلقی وحی از حضرت افریدگار نخواهد بود و هر فردی از افراد انسان را تحمل ایشان به او امر و نواهی ربانی نمی باشد و این مطلب ثابت است به وجدان و عیان، چه تفاوت مراتب انسان، امری است ظاهر و هویدا (بیان صغری) [از آن جا که مراتب پایینی، شایسته دریافت وحی و . . . را ندارند] پس لازم است از وجود شخصی که ممتاز باشد به قابلیت امور مذکوره و ذوجهتین باشد، تا از جههتی تلقی وحی الهی نماید و به جهتی دیگر تبلیغ اوامر و نواهی به مکلفین (50) (بیان کبری و نتیجه) .» .

کارای قاعده بر اثبات مدعا

بازیابی علمی مدعا (اثبات وجود امام) از دل این قاعده ی شریف، بسته به تجیزه و تحلیل پیروزمندانه ی یک پیش فرض و دو شرطی دارد که خبرگان فن، آن دو را در مورد و مجرای قاعده معتبر دانسته اند .

پیش فرض; امام، هر چند از لحاظ ماهیت با سایر انسان ها یک سان است، اما از لحاظ مرتبه ی وجودی، در میان افراد ماهیت (حداقل) (51) برخوردار از ویژگی های است که موجب تقدم و نشدید و قو ت او می شود .

شرط اول; قاعده، در موردی جاری می شود که ممکن اشرف و اخس تحت یک ماهیت باشند . صدر المتالهین می فرمایند: «المشهور عند المعتبرین لهذه القاعده ان یراعی فی جریانها سرطان، احدهما استعمالهای فی متحدی الماهیة للشریف والخسیس دون غیره (52) .» .

شرط دوم; دانشمندان این فن . قاعده را در عالم «ابداعیات » (خارج از عالم کون و فساد)، یعنی عالم امر جاری کرده اند، نه در عالم حرکات و طبیعت و کائنات (53) . ملاصدرا می فرماید: «و (الشرط) الثانی; استعالها فیما فوق الکون و الابداعیات دون ما تحت الکون وما فی عالم الحرکات .» . (54)

اثبات پیش فرض

دقت در نظم پدیده های جهان طبیعت، به سادگی، ترتیب وجودی انواع این قلمرو را روشن می کند . وقتی آثار و ساز کار موجودات بی جان با گیاهان سنجیده می شود، دیده می شود که گیاهان، نمودهای برتری دارند، پوسته ی سخت دانه را می شگافند، با جوانه ی لطیف و نازک، نیزه های خورشیدی را شکار می کنند و با تکیه بر ریشه های باریک در دل خاک و تاریک، به فراهم کردن مواد کانی می پردازند تا بر ایند این همه تلاش، تناوری و افراشتگی اش باشد .

وقتی جانوران با گیاه سنجیده می شود، برتری موجودی آن ها ملموس و مشهود است . بهره گرفتن گیاهان از باد و جنگل و آب و کوهستان، نگهداری از لانه و نوزاد، تبعیت محض از سر گروه، . . . ، همه و همه، حکایت از نوعی آگاهی آن ها می کند .

وقتی انسان با آنان دو گروه سنجیده می شود، موجودی است کاملا برتر تمام طبیعت را اسیر کمند و رام خود کرده، از همه کام می گیرد، بی آن که به آن ها خسارتی پس دهد بر آن ها فرمانروایی می کند .

تا این جا وجود مراتب (موجودات اشرف و اخس) در جهان مادی طبیعت، وجدانی و محسوس است . در میان افراد نوع انسانی نیز افرادی به چشم می خورند که در زمره ی رهبران الهی و امامان معصوم و نوابغ روزگار و . . . می شوند . اینان، از دیدگاه چهارچوبه ی بشری، همانند دیگر افراد این نوع هستند، اما به سبب ویژگی خاص شان از تمایزی ویژه برخوردارند . موجودی که می تواند هم با سرچشمه ی اصلی وجودها و هم با حلقه های پایینی وجود مرتبط باشد (55) ، موقعیت و جایگاه ممتازی در میان افراد هم نوع و هم ماهیت خود دارد، رویی به سوی خالق دارند و رویی به سوی خلق . از همین روی است که قافله هایی از دل و جان آدمیان را به دنبال دارند و چه بسیارند در میان کاروان بشریت که برای امیر کاروان فداکاری و ایثار می کنند (56) ، بلکه انسان عالی، واسطه ی فیض به تمام عالم است; چون، انسان، پس آفرینش اش، معلم ملائکه شد . (57)

تمام گفته آمد . با وجدان و شهود باطنی و تجربه با ظاهری قابل لمس است .

شرط یکم

فراهم بدون این شرط در مورد اثبات مدعا، بسیار روشن است; چون، ذات مبارک امام و ذات سایر افراد، همه، تحت یک ماهیت نوعی (انسان) داخل هستند .

از این گذشته، تقریر برهان قاعده ی اشرف، بنابر حکمت صدرایی که تکیه بر تشکیک وجود دارد، تمام موجودات را شامل می شود . در این تقریر، صحبت از ماهیت واحد نیست، بلکه صحبت از وجود و مراتب آن است که مرتبه ی نازاری وجود، حکایت از تحقق مرتبه ی عالی می کند .

به بیان روشن تر، در تطبیق قاعده ی امکان اشرف بر اثبات امامت، دو راه پیش رو است:

الف) از افراد اخس و یا خسیس ماهیت انسانی به تحقق فرد اشرف;

ب) از وجود مراتب اخس یا خسیس به وجود مراتب اشرف .

طبق بیان اول، شرط مذکور، تامین شده است و طبق بیان دوم، اصولا، شرط مذکور لازم و لحاظ نشده است .

شرط دوم

به نظر می رسد سرنوشت نهایی اثبات مدعا با قاعده ی امکان اشرف . در گرو تامین و فراهم شدن همین شرط است .

آیا می توان مفهوم این شرط را به گونه ی تعمیم داد تا در عالم عنصری و بشریت نیز پیاده شود؟ آیا از وجود مطلق عالم مادی به وجود عالم برتر که وجود امام از آن عالم است نمی توان رسید؟ علت وضع چنین شرطی در اجرای این قاعده چیست؟ آیا با کشف علت نمی شود تعمیمی در شمول قاعده داد؟ آیا طرح این قاعده بر اساس محوریت مراتب تشکیکی وجود و با تقریر صدرایی و اضافه کردن قاعده ی امکان اخس، نمی تواند ره برد؟

کنکاش کامل و پاسخ دقیق به پرسش های پیشین، هر چند از توان نگارنده و حوصله ی این نوشتار بیرون است، اما به عنوان گشودن روزنه ی جدید و ارزیابی نسبی از کارای قاعده بر اثبات مدعا، به ادامه ی سخن پرداخته می شود .

1 - تعارض این دو شرط و نتیجه ی آن

این که افراد ممکن (اشرف، شریف، خسیس، اخس) حتما تحت یک ماهیت نوعی باشند، ظهورش در این است که مراد، عالم طبیعت و حرکات و مادیات است; چون، انواع ممکنات، مفارق از ماده (عالم امر و ابداع و مجردات) نوع شان منحصر به فرد است و طبعت از هیچ ماهیت مجرده ای دو فرد نخواهیم داشت تا یک ماهیت نوعی، آن ها را تحت خود جمع کند تا بین تقدم و تاخر بالشرف برقرار باشد . (58) در حالی که شرط دیگر می گوید، این قاعده، تنها در عالم ما فوق کون (مجردات) جاری است .

از آن جا که تقریر کنندگان مفاد و برشان، قاعده ی امکان اشرف، در مقام طرح و توضیح پا را از دایره ی مجردات پایین تر گذاشته اند، یعنی شرط دومی را در عمل فراموش کرده و نادیده انگاشته اند . (59) کم ترین چیزی که به دست می آید، عدم پابندی به شرط دوم است و این، راه را برای جریان قاعده ی در عالم طبیعت و حرکات باز می کند .

2 - تعمیم شرط دوم

می گویند، چون عالم ماده . آلوده به تزاحمات و تنازعات و موانع است، پس نمی توان به طور حتم و قطعی، حکم کرد که از وجوب خس به وجودهای شریف و اشرف پی می بریم; چون، ممکن است وجودهای شریف و اشرف، با برخورد مزاحمات و موانع، موجود نشده باشند .

علامه ی طباطبائی می فرمایند، نهایت چیزی را که این علت ثابت می کند، این است که در عالم کون و فساد (مادیات تنها) قاعده جاری نمی شود، نه این که در مطلق عالم کون; چون، از دید حکما، اجرام عالی، دائم الوجودند و منزه از کون و فسادند، و در عین حال، از عالم ابداع هم نیستند . پس قاعده ی امکان اشرف، فی الجمله، در این عالم نیز جاری است . (60)

و شاید بر همین اساس باشد که استاد مصباح فرموده اند: «برخی از فلاسفه، با قاعده ی امکان اشرف، این عالم را نیز ثابت کرده اند» .

ابن سینا، آن جا که مسئله ی امکان اشرف را در چهره ی کلی بیان می کنند، می گوید: «. . . پس هر یک از عقول فعال نسبت به آن چه از آن صادر می شود، اشرف است و همه ی عقول فعال از امور مادی شریف ترند . در میان مادیات نیز موجودات آسمانی، بر عالم طبیعت برتری دارند . (61) » .

ملاصدرا، علت اعتبار شرط دوم را رفع یک مشکل می داند . و آن مشکل این است که; در میان اشخاص و افراد مادی (مانند انسان) هستند کسانی که از رسیدن به مرتبه ی شرافت بازمانده اند . اگر قاعده ی امکان اشرف در مورد آن ها جاری می بود، باید همه، به مرتبه ی شرافت می رسیدند، حال آن که وجود افراد خسیس و ناقص جسمی و معنوی، قابل انکار نیست .

در این باره می توان گفت، رفع مشکل، تنها در سایه ی جاری نکردن قاعده ی امکان اشرف در جهان مادیات نیست . اگر پایه های این قاعده برهانی شده - که چنین است - دیگر به این سادگی ها از سریان یک حکم کلی عقلی نمی شود جلوگیری کرد، بویژه که رفع آن مشکل، راهی دیگری دارد، و آن این که در جهان ماده و عنصریات ماهیات و افراد اشرف، مانند عالم ابداع و مجردات، تقدم و تفضل ذاتی دارند و صدورشان ذاتا مقدم بر ماهیات و افراد اخس است، همان طور که خداوند، ابتدائا آدم را بدون پدر و مادر و تقدم نطفه و . . . با قدرت خویش آفرید .

اما این که در تداوم هستی مادی، چهره ی کار وارونه می شود، این، به خاطر تنگنای طبیعت و جهان مادی است و تاخر افراد و ماهیات شریف، تاخر زمانی است نه ذاتی . به قول صدر المتالهین اگر صفحه ی وجود و مراتب ذاتی موجودات را ورق بزنی، در می یابی که شریف، همیشه بر خسیس مقدم است، وجوب بر امکان . . . اتصال و پیوستگی بر انفصال و جدایی، وجود بر عدم، خیر بر شر و راستی بر دروغ . . . (62)

شاید با استفاده از همین مطلب، پاسخ آن پرسش معروف را که «ایا اول تخم مرغ بود و بعدا مرغ پیدا شد یا این که اول مرغ بود و بعد تخم مرغ به وجود آمد؟» ، بتوان داد; زیرا، آن چه ذاتا در دار هستی سبقت گرفته و با دست قدرت پروردگار ایجاد شده است، همان نوع کامل و اشرف و موجود متکامل تر است (63) بعدا تظاهرات وجودی در دار ماده و عناصر به خاطر وجود تنگنا و به خاطر استمرار نوع در جهان حرکات و بعد از آفرینش، اولین نوع کامل و تولید تخم آن توسط آن نوع، دیگر انواع و افراد تکثیر می یابند .

کوتاه سخن این که تقدم و تاخر زمانی که در میان پدیده های طبیعی نمایان می شود، ناشی از سببت اعدادی (زمینه سازی) انواع اخس نسبت به اشرف است، اما سببیت ذاتی تملیک وجودی، همواره از نوع عالی به دانی است; یعنی، نظام وجود یافتن انواع طبیعی، چون ساحت ایجاد گشتن ابداعیات است .

در فعل و انفعال های وجودی، آشکارا دریافت می شود که درخت، سبب ذاتی بذر است و نیز حیوان، بناید نمود یافتن نطفه، فاعلیت واقعی وجودی، میان نوع عالی به نوع دانی است . (64)

استاد حسن زاده آملی در مورد دلیل و حکمت اعتبار شرط مذکور می فرمایند:

از آن جا که مشاهده می شود در جهان مادی، گاهی موجود اشرف، متاخر از موجودات اخس لباس هستی می پوشند، وجود نازنینی اشرف الانبیاء بعد از سایر انبیاء و حتی انسان های معمولی، به اقلیم طبیعت گام نهادند . پس می توان گفت، قاعده ی امکان اشرف، در جهان مادیات قابل تطبیق نیست . (65)

این بیان نیز در جریان و اعتبار قاعده ی امکان اشرف (حداقل در مورد اثبات مدعای ما) مشکلی ایجاد نمی کند; چون، بحث در اثبات شخصی و وجود خاص یک امام نیست، بکله مدعا این است که وجود مبارک و اشرف امام، در میان قافله ی موجودات انسانی، مقدم و جلوتر بوده و هست . تا آدم ( علیه السلام) بود، امام و نبی بود هر چه کاروان بشریت به جلو آمد، باز ولی و نبی و امام دوران بوده است تا می رسد به عصر خاتم الانبیاء ( صلی الله علیه و آله وسلم) و بعد از آن که هم چنان وجود مستمر آخرین امید می درخشد، وجود امامان، ذاتا، مقدم اند، هر چند در دار مادیات، نمودشان به ترتیب باشد . (66)

3 . علت و دلیل شرط عمومیت ندارد

نکته ی مهمی که در تبیین مبنای شرط دوم می شود گفت، این است که تنازع و تزاحم در جهان ماده، بالجمله نیست، بلکه مواردی هست که بدون برخورد با موانع، راه سعادت و تکامل نهایی خود را پیش گیرد . وجود استثنا موجب بر هم خوردن کلیت این شرط می شود، و می توان گفت، در مورد وجود امام، این تزاحم و تنازعات (حداقل در اصل بودش، نه نمودش) منتفی باشد و وجود انسان های عادی موجود در مراتب پایینی، کشف از وجود مبارک او می کند .

استاد آشتیانی، بعد از تجزیه و تحلیل این شرط، صریحا می فرمایند: «و لزوم اعتبار این شرط به مذاق حتما و فلاسفه است، ولی برخی از اهل مکاشفه و شهود، این شرط را اعتبار نمی نمایند . (67) » .

آن چه بنیان علت شرط مذکور را شست می کند، این نکته است که تنازعات و تزاحمات پدید آمده در جهان طبیعت، بدون هیچ ضابطه ی، نشاید، بلکه از آن جایی که کشمکش ها و برخوردهای انواع طبیع، مقدمه ی رسیدن به کمال و در جهت تعالی است (68) . تحت یک ضابطه حکیمانه ای هستند . لذا این تصادمات، هیچ گاه، به نابودی انواع نمی انجامد .

نتیجه ی گفتار در آینه ی روایات

دستاورد تحلیل و تطبیق قاعده ی امکان اشرف بر موضوع امامت، این شد که در سرای آفرینش، همواره، وجود اشرف و انسان کامل و ولی خدا، یعنی همان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هست و پرتوافشانی می کند، و وجود و آرامش این قافله، مرهون وجود آن قافله سالار است .

روایات شریف نیز چنین مقام و منزلتی را برا امام معصوم ( علیهم السلام) ثابت می دارد .

محقق لاهیجی، در توضیح یک فقره از همین گونه روایات، یعنی «ثم ثبت ذالک فی کل دهر وزمان (69) » می فرمایند:

و بالجمله، واجب است بودن پیغمبری یا امامی در هر زمان تا حجت خدای تعلی باشد بر خلق . و ببایددانست که این کلام شریف با این و جازت، مشتمل است بر خلاصه ی افکار و انظار حکمای سابقین و علمای لاحقین، بلکه اشاره است به حقایقی که غایت فکر و نظ اکثر متکلمین به آن نرسیده . و اگر فلاسفه ی اقدمین را استماع این کلام مقدس ممکن می شد، هر آین، اقرار می نمودند به معجزه بودن این کلام قدسی; که جان تشنه داند قیمت آب .(70)

» و «لوبقیت الارض بلاحجة لساخت باهلها (72) » ; یعنی، ساختار وجودی این جهان، بدون وجود امام، بر هم می ریزد . پس، از بر هم نخوردن و برقراری این جهان، پی به وجود با ارزش امام و جت خدا می بریم .

اکنون نیز که هنگامه ی غیبت حجت خدا است، خورشید وجودی شان از پشت ابرها نورافشانی می کند و وجود ابرها، مانع کار خورشید نمی شود .

امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: «اللهم بلی لاتخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا او خائفا مخمورا . (73)» .

حسن ختام این نوشته را، شمسی از هنری کربن قرار می دهیم . او که مقام استادی دانشگاه فرانسه را داشته و سال ها با علامه ی فرزانه (طباطبایی (رحمة الله علیه) مذاکراتی داشته، در یکی از کنفرانس های گفته اند، مذهب شیعه را بر سایر ادیان و مذاهب ترجیح داده اند و آن را اختیار کرده اند; برای این که فقط، مذهب شیعه است که اساس آن بر ادامه ی فیض از جانب پروردگار است و این، بر طبق عقل سلیم است .

آقای طباطبایی نقل می کردند که اقای کربن می گفتند، در موقع راز و نیاز با حق متعال، دعاهای منقول از امام زمان و خلیفة الرحمان را می خوان .

علی الظاهر آقای کربن، اولا اعتقاد به امام زمان پیدا کرده اند و از راه اعتقاد به وجود مقدس ایشان، شیعه شده اند . ذالک فضل الله یؤئیه من یشاء والله ذو الفضل العظیم . (74)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان