ماهان شبکه ایرانیان

نقش سیاسی سازمان وکالت در عصر حضور ائمه علیهم السلام (قسمت دوم)

از نظر ائمه علیهم السلام و شیعیان، بنی عباس، نامشروع و بزرگ ترین ظلم در حق اسلام، اهل بیت و جامعه اسلامی بود و حاکمیت امام معصوم بر جامعه، تنها حاکمیت مشروع شناخته می شد

نقش سیاسی سازمان وکالت

الف) ماهیت سیاسی

از نظر ائمه علیهم السلام و شیعیان، بنی عباس، نامشروع و بزرگ ترین ظلم در حق اسلام، اهل بیت و جامعه اسلامی بود و حاکمیت امام معصوم بر جامعه، تنها حاکمیت مشروع شناخته می شد. اگر فرصت و امکاناتی برای اهل بیت علیهم السلام فراهم می گردید در قبضه کردن حکومت به عنوان یک وظیفه الهی تردیدی به خود راه نمی دادند. ائمه علیهم السلام این موضوع را بارها، گاه به طور صریح و گاه به کنایه، ابراز کرده و خلفای عباسی کاملاً از این مسئله مطلع بودند.

این دیدگاه سیاسی اهل بیت علیهم السلام و شیعیان موجب شده بود تا هر گونه تحرّکی از ائمه علیهم السلام و پیروان آنان، از جانب حاکمان به شدّت سرکوب شود.

وجود نهاد وکالت به عنوان تشکیلاتی تحت رهبری ائمه علیهم السلام با فعالیت های متنوّع جهت تقویت و گسترش مکتب اهل بیت علیهم السلام ، حتی بر فرض عدم انجام هر گونه فعالیت سیاسی و نظامی، به خودی خود اقدامی سیاسی تلقی می شد که هدف دراز مدت آن سرنگونی حکومت بنی عباس بود و این موضوع پیوسته عباسیان را نگران و تلخ کام می داشت ؛ چنان که منصور عباسی در یکی از مواقعی که تصمیم به قتل امام صادق علیه السلام گرفته بود، پس از آن که خشمش قدری فروکش کرد در گفت گو با «ربیع» حاجب چنین گفت:

بودن او (امام صادق علیه السلام ) هر چند که خروج به شمشیر نکند، بر من گرانتر است از عبداللّه بن الحسن (پدر نفس زکیه) و آنان که خروج می کنند؛ زیرا می دانم که مردم او و پدران او را امام می دانند و واجب الاطاعة می شمارند [و خلفا را به رسمیت نمی شناسند].

بزرگ ترین دلیل بر ماهیت و موجودیت سیاسی نهاد وکالت، برخورد شدید خلفا با اعضای این نهاد است که مواردی از این گونه برخوردها در بخش «لغزشها و آسیب ها» گذشت.

 

ب) حمایت از نهضت های آزادی بخش

جلوه دیگری از نقش سیاسی سازمان وکالت را می توان در حمایت از نهضت های آزادی بخش و حرکت های عدالت خواهانه مشاهده کرد.

 

 

مقدمه

پس از واقعه کربلا، هیچ گاه زمینه قیام مسلحانه ائمه علیهم السلام علیه حکومت های طاغوتی فراهم نیامد و امامان معصوم علیهم السلام از آن تاریخ به بعد رهبری مستقیم هیچ حرکت و نهضت گسترده سیاسی - نظامی را عهده دار نشدند ؛ اما نهضت های مسلحانه زیادی، به ویژه از سوی علویان، در گوشه و کنار بلاد اسلامی علیه ظلم و بیداد حکام اموی و عباسی صورت گرفت.

اکثر قریب به اتفاق این قیام ها شرایط لازم را جهت پیروزی دارا نبودند. افزون بر این، بیش تر این نهضت ها مبنای فکری صحیحی نداشتند، به گونه ای که در صورت پیروزی، چه بسا همان سیاست و روش حکّام گذشته را نسبت به اهل بیت عصمت علیهم السلام و شیعیانشان اعمال می کردند.

از این رو ائمه علیهم السلام معمولاً نسبت به این قیام ها موضع بی طرفانه ای داشتند. سران این قیام ها به دلیل این که نوعا مظلوم و تحت ستم مضاعف بودند، چهره ای حق به جانب داشتند و نمی شد حق اعتراض و پرخاش را از آنان سلب نمود. برخی از این قیام ها نیز از نظر ماهیت و عملکرد حتی فاسدتر از دستگاه طاغوتی حاکم بودند، مانند قیام «صاحب زنج» (255- 270 ق) که دست به کشتار عمومی مردم بی گناه می زد. لذا امام عسکری علیه السلام از صاحب زنج برائت جست؛ البته به گونه ای که از آن مشروعیت نظام حاکم استشمام نشود.

شواهد فراوانی حاکی از آن است که ائمه علیهم السلام ، به طور مستقیم و غیر مستقیم، از برخی قیام ها حمایت می کردند، این حمایتها پس از شکل گیری نهاد وکالت، عمدتا از طریق این شبکه صورت می گرفت.

اهداف و انگیزه ائمه علیهم السلام از حمایت و دست کم خرسندی و رضایتشان از این حرکت ها، بسته به ماهیت آن ها و شرایط سیاسی - اجتماعی حاکم، مختلف بود. برخی از این حرکتهاموجب تضعیف دستگاه حاکم و درگیری فکری و عملی آنان می شد و این امر سبب فراغت بیش تر ائمه علیهم السلام و شیعیان و کاسته شدن از فشار حکومت بر آنان می گردید.

این تنها بهره ائمه علیهم السلام و نهاد وکالت از ناحیه این گونه حرکتها بود و از این جهت که بگذریم این گونه قیامها هیچ ارتباطی باائمه علیهم السلام نداشتند. می توان گفت که حرکت خوارج از این قبیل بود. لذا امام علی علیه السلام فرمود: «بعد از من با خوارج نجنگید...»

نمونه دیگر، نزاع و درگیری مهتدی عباسی - معاصر امام حسن عسکری علیه السلام - با موالی ترک است. مهتدی که از دخالت بیش از حد موالی به ستوه آمده بود، تنی چند از سران آنان را به قتل رساند.در پی این اقدام دامنه نزاع بالا گرفت.

این نزاع در حالی اوج گرفت که مهتدی، امام حسن عسکری علیه السلام و جمعی از یاران نزدیک آن حضرت، از جمله ابوهاشم جعفری، را زندانی ساخته و عزم خود را بر قتل آنان جزم کرده بود. یکی از یاران امام حسن عسکری علیه السلام به نام «احمد بن محمد» در نامه ای به آن حضرت، از بروز این درگیری میان خلیفه و موالی اظهار خشنودی کرد و این حادثه را به آن حضرت تبریک گفت و چنین نوشت: «مولای من الحمداللّه که خداوند او (خلیفه) را از ما منصرف ساخت. شنیده ام که مهتدی شما را تهدید و سوگند یاد کرده که شما و شیعیان شما را نابود کند ؛ ولی درگیر نزاع با موالیان شده است.»

امام حسن عسکری علیه السلام جهت تسلی خاطر احمد بن محمد،در پاسخ او به خط خویش نوشت: «خلیفه با این تصمیم عمر خود را کوتاه کرد.از همین امروز پنج شنبه بشمار، روز ششم او پس از تحمل ذلت و خواری به قتل می رسد.» احمد بن محمد که راوی خبر است می گوید: «قضیه به همان نحو که آن حضرت فرموده بود اتفاق افتاد.»

در کنار این دسته از قیامهاکه اشاره شد، قسم دیگری از نهضت ها بودند که کم و بیش از جهت اهداف و آرمانها با اهداف ائمه علیهم السلام ارتباط و همسویی داشتند. رهبران این قیامها نیز از نظر عاطفی و عقیدتی به ائمه علیهم السلام نزدیک بودند. لذا موضع ائمه علیهم السلام نسبت به این گونه قیامها فراتر از خرسندی و رضایت بود و جنبه حمایتی داشت؛ چه به صورت زبانی و معنوی و چه به صورت اقتصادی و چه در شکل اجازه یا تشویق افراد به شرکت جستن در قیام.

حرکت هایی نظیر قیام زید ـ فرزند امام سجاد علیه السلام ـ در عصر بنی امیه، قیام محمد نفس زکیه، قیام شهید فخّ، قیام یحیی بن عمر طالبی، قیام مردم قم و برخی موارد دیگر در عصر بنی عباس از این قبیل بود. اینک پس از این مقدمه به بررسی موضع ائمه علیهم السلام و نهاد وکالت در برابر برخی از این قیام ها می پردازیم.

کمک به قیام نفس زکیه

معلی بن خنیس، وکیل امام صادق علیه السلام در مدینه، از سوی منصور عباسی متهم بود که به وکالت از طرف آن حضرت به منظور کمک مالی به نهضت «محمد نفس زکیه» - فرزند عبداللّه بن حسن بن حسن بن علی علیهم السلام - از میان شیعیان کمک مالی جمع آوری می کند. او در پی این اتهام دستگیر، شکنجه و به قتل رسید. در پی فعالیت های معلّی در مدینه جهت جمع آوری وجوه و تحویل آن ها به امام صادق علیه السلام آن حضرت، به بغداد فراخوانده شد و راجع به مسائلی از جمله فعالیت های وکیل خویش مورد باز جویی و باز خواست قرار گرفت. تصور منصور یا ادعای او این بود که پیروان آن حضرت خراج دولتی را به ایشان می پردازند که این به معنای تشکیل حکومتی مستقل در درون حکومت عباسی بود. امام اتهام را تکذیب کرد و فرمود: آن چه شیعیان برایم می فرستند هدایای شخصی است، نه خراج.

جهت ارزیابی صحت و سقم اتهام منصور به وکیل امام صادق علیه السلام مبنی بر کمک مالی به قیام نفس زکیه، لازم است ابتدا مروری بر سیر تحول این نهضت و مواضع امام صادق علیه السلام نسبت به آن داشته باشیم.

 

سیر تحول قیام نفس زکیه

1 ـ آغاز قیام

این قیام در دوران خلافت منصور عباسی، در سال 145 ق. به اوج خود رسید و به صورت مسلحانه و قهرآمیز در آمد؛ ولی طرح قیام و برنامه ریزی و اخذ بیعت در رابطه با این نهضت به سال 126 ق. یعنی پس از قتل ولید بن یزید بن عبدالملک (ولید دوم) به دست نزدیکانش برمی گردد. در آن تاریخ، با توجه به فساد و تباهی دربار اموی و نابسامانی شدید حکومت بنی امیه از یک سو و محبوبیت و فضل و دانش محمد نفس زکیه از سوی دیگر، بنی هاشم، از جمله سران بنی عباس همچون ابراهیم امام، ابوالعباس سفّاح و عبداللّه منصور، در ابواء - محلی بین مکه و مدینه - به اتفاق آرا با نفس زکیه بیعت کردند.

2 ـ دیدگاه انحرافی عبدالله محض و نفس زکیه

پس از این بیعت، عبداللّه محض جهت اخذ بیعت برای فرزندش به عنوان «مهدی آل محمد» تلاش کرد و محمد جهت گسترش دعوت خود، داعیان خویش را به اطراف فرستاد؛ بسیاری از مردم، از جمله عامه مردم مدینه، با «نفس زکیه» بیعت کردند. همچنین عبداللّه محض به منظور انطباق یافتن کامل «نفس زکیه» با خصوصیات «مهدی موعود» وی را به بادیه فرستاد تا مدتی از نظرها دور ماند و دوران غیبت را نیز سپری کند و آن گاه که زمینه قیام فراهم شد ظهور نماید.

قراین حاکی از آن است که کمتر کسی از جمع بیعت کنندگان، به ویژه مردم حجاز و بنی هاشم، مهدویت «محمد نفس زکیه» را واقعا باور داشتند یا دست کم به مرور به این موضوع پی بردند که او نمی تواند مهدی موعود باشد، چون بسیار بعید بود که مروان حمار بداند که «نفس زکیه» مهدی موعود نیست ولی بنی هاشم و دیگر مردم حجاز ندانند که او مهدی نیست. لذا هنگامی که خبر فعالیت نفس زکیه به مروان بن محمد رسید چندان نگران نشد و مهدی بودن او را خلاف واقع و جعلی دانست و اظهار داشت که مهدی موعود از بنی الحسن نیست؛ نگرانی من از فعالیت بنی عباس است. او از باب احتیاط، مبلغ هنگفتی سکه زر برای عبداللّه محض فرستاد و به او توصیه کرد که فرزندانش را از تعرض نسبت به حکومت وی باز دارد. او به والی مدینه نیز پیغام فرستاد که معترض عبداللّه و نفس زکیه نشود، مگر این که دست به شمشیر برند.

همه آنان که در سال 126 ق. با نفس زکیه بیعت کردند، هم معتقد به لزوم قیام و مناسب بودن شرایط بودند و هم او را لایق رهبری می دانستند و احتمالاً یدک کشیدن عنوان «مهدویت» را برای تحریک عواطف مردم کم اطلاع و اهالی مناطق دور دست مانند نواحی شرقی ایران و جلب نیروی بیشتر، ابزار خوبی تلقی می کردند.

در این میان بنی عباس نیز که در همان حال به تلاش مستقل و زیرزمینی خود علیه بنی امیه ادامه می دادند، از آن جا که پیروزی زودرسی برای خود پیش بینی نمی کردند، همراهی با نفس زکیه را در آن شرایط ضرور می دیدند؛ حتی حرکت او را از جهت تضعیف حکومت بنی امیه و سرگرم کردن آنان برای دعوت خود مفید نیز می دانستند ؛ چون که در صورت پیروزی قیام نفس زکیه می توانستند خود را در حکومت وی سهیم بدانند.

 

3 ـ وضعیت دعوت عباسی همزمان با آغاز دعوت نفس زکیه

نکته مهم دیگری که جهت درک درست موضع امام صادق علیه السلام در برابر نهضت نفس زکیه باید مورد توجه قرار گیرد، وضعیت دعوت بنی عباس در آن تاریخ است. بنی عباس دست کم از سال 100 ق. یعنی در پی وفات ابوهاشم ـ عبداللّه بن محمد حنفیه ـ رهبری فرقه «کیسانیه» یا «مختاریه» و به عبارتی «هاشمیه» که بعدا «راوندیّه» نام گرفتند را در دست گرفته، آنان را جهت اجرای نقشه های خود به کار گماردند. از آن به بعد، باید اسم این شاخه را «عباسیه» نامید نه «کیسانیه».

محمد بن علی عباسی، دهکده کوچک «حمیمه» در سرزمین «شراة» در منطقه بحرالمیت شاکمات را پایگاه خود قرار داد و از آن جا داعیان و نقبای خود را به سراسر بلاد اسلامی، به ویژه خراسان ،اعزام کرد.

از آن تاریخ تا سال 126 ق. که نفس زکیه دعوت خود را آغاز کرد، نهضت عباسی رشد و گسترش چشمگیری یافته بود، به گونه ای که «عبداللّه بن معاویة بن عبداللّه بن جعفر بن ابی طالب» که طبق برخی نقلها به «الرضا من آل محمد صلی الله علیه و آله » دعوت می کرد، وقتی در سال 129 ق. وارد خراسان شد، نتوانست برای خود طرفدارانی دست و پا کند و مردم خراسان را از هواداران آل عباس یافت و توسط ابومسلم دستگیر شد و به قتل رسید.

در چنین وضعیتی به نظر می رسد که حرکت «نفس زکیه» افزون بر نقطه ضعف و انحراف فکری بزرگی که به سبب ادعای مهدویت در آن وجود داشت، بسیار دیر هنگام آغاز شده بود ؛ زیرا زمانی «نفس زکیه» به میدان آمده بود که بلاد اسلامی عمدتا تحت نفوذ بنی امیه، بنی عباس و عبداللّه بن معاویة بن عبداللّه جعفر بودند. به نظر می رسد با توجه به سرّی بودن نوع دعوت ها در آن عصر، عبداللّه محض و نفس زکیه از وضعیت دعوت بنی عباس بی اطلاع بودند و اگر اطلاع هم داشتند از خدعه بنی عباس غافل بودند و نمی دانستند که افرادی چون سفاح و منصور که اینک دست بیعت با محمد می دهند هنگامی که منافعشان اقتضاکند بیعت خود را کنار می نهند و بر روی او شمشیر می کشند؛ هر چند که پیش بینی امام صادق علیه السلام در همان روزهای نخست دعوت نفس زکیه که حکومت به آل عباس می رسد، باید عبداللّه محض و نفس زکیه را از خواب گران بیدار می کرد، ولی چنین نشد.

 

4 ـ مواضع امام صادق علیه السلام نسبت به قیام نفس زکیه

امام صادق علیه السلام نسبت به شرایط موجود و جریان هایی که در اطرافش می گذشت اشراف کامل داشت و بر اساس شناخت کامل از این اوضاع، مواضع خود را تنظیم می کرد. با جمع بندی مجموع گفتار نقل شده از امام صادق علیه السلام در این زمینه، که عمدتا در گفت و گو با عبداللّه محض یا با حضور وی بوده است، می توان مواضع اصولی آن حضرت را بدین قرار برشمرد:

1 ـ آن حضرت در هر شرایطی خیرخواه مسلمانان، به ویژه علویان بوده و از انجام آن چه مقتضای خیر و صلاح مسلمانان بوده دریغ نمی ورزیده و آن چه می گفته و انجام می داده در جهت این خط مشی قرار داشته و پای امیال نفسانی و منافع شخصی در میان نبوده است.

2 ـ امام صادق علیه السلام حاضر نمی شود مهدویت «نفس زکیه» را تأیید کند و تحت این عنوان به هیچ وجه با او همکاری نمی کند.

3 ـ در آن شرایط نظر حضرت این بود که قیام «نفس زکیه» به منظور کسب قدرت هیچ سودی ندارد و آن چه او در پی آن است حاصل نخواهد شد و او و برادرش کشته خواهند شد و حکومت به دست بنی عباس خواهد افتاد.

4 ـ امام صادق علیه السلام بر آن بود که اگر بناست نهضتی صورت گیرد، این قیام باید به عنوان امر به معروف و نهی از منکر و ضد ظلم باشد، نه دعوت به «نفس زکیه» به عنوان «مهدی آل محمد صلی الله علیه و آله .»

5 ـ در صورت قیام، بهتر است عبداللّه محض رهبری قیام را به دست گیرد و مردم رابه سوی خود به عنوان یک فرد اصلاح طلب فرا خواند، زیرا او مسن تر و افضل از فرزندش، نفس زکیه است و از نظر اجتماعی از نفوذ کلمه بیشتری برخوردار است.

6 ـ اگر عبداللّه محض پیشنهاد امام صادق علیه السلام را در مورد شعار و اهداف قیام می پذیرفت، آن حضرت حاضر بود با وی بیعت کند.

5 ـ نقش سازنده مواضع امام صادق علیه السلام در اصلاح دیدگاه نفس زکیه

از منابع چنین بر می آید که به رغم بروز پاره ای تغییرات در شرایط سیاسی جامعه از زمان آغاز حرکت نفس زکیه (126 ق.) تا سال اوج و پایان آن (145 ق.) از جمله استقرار حکومت بنی عباس به جای حکومت بنی امیه در سال 132 ق. مواضع روشن و هشدارهای قاطع امام صادق علیه السلام ، از جمله نفی «مهدویت» محمد نفس زکیه و این که حکومت به آل عباس خواهد رسید و نفس زکیه و برادرش ابراهیم کشته خواهند شد و با توجه به این که برخی پیشگویی های آن حضرت مانند حاکمیت بنی عباس نهایتا تحقق یافته بود، عبداللّه محض و نفس زکیه را به عقب نشینی از برخی موضعشان واداشت ؛ چون در پی روی کار آمدن بنی عباس و بر هم خوردن توازن قوا به شکل فاحشی به نفع آنان، اهل بیت محمد و هوادارانش قتل او و برادرش را نیز پیش روی خود می دیدند. در چنین شرایطی، ادعای مهدویت دیگر معنایی نداشت.

این که نفس زکیه مردانه در میدان نبرد ماند و شهادت را پذیرفت و به رغم پیشنهاد برخی یارانش مبنی بر فرار به مکه یا مصر ، حاضر به فرار و مخفی شدن و آغاز غیبتی دوباره و فریب دادن هواداران خود نشده و هیچ فرقه ای نیز به نام او ثبت نشده است، مؤید بروز تغییر در مواضع و دیدگاه های نفس زکیه و عبداللّه محض است.

افزون بر این، ابوالفرج اصفهانی گزارشهای متعددی درباره گفتار و رفتار عبداللّه محض و نفس زکیه آورده که همگی مؤید مدعای فوق است. او باب مستقلی تحت عنوان «ذکر انکار عبداللّه بن الحسن و اهل او و دیگران نسبت به این که محمد بن عبداللّه محض، مهدی موعود باشد و اذعان ایشان به این که او نفس زکیه است نه مهدی موعود» گشوده است. در ذیل این باب دو روایت درباره عبداللّه محض نقل شده که وقتی از او درباره زمان قیام فرزندش سؤال شد، با تأکید پاسخ داد: او و برادرش ابراهیم قیام خواهند کرد و کشته خواهند شد و قاتلشان جوانی است از بنی هاشم که اکنون 25 سال سن دارد ؛ او فرزندانش - محمد نفس زکیه و ابراهیم - را هر کجا بیابد خواهد کشت.

ابوالفرج همچنین روایات زیادی نقل می کند که طی آنها اشخاص متعددی درباره سرانجام نفس زکیه چنین اظهار داشته اند که او کشته خواهد شد و محل کشته شدن او را نیز دقیقا تعیین کرده اند. برخی افراد بر اساس روایاتی که گویا از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیده بود از او به عنوان «محمد نفس زکیه» یاد می کردند، نه «مهدی موعود». بر اساس گزارشی دیگر،پیش از حاکمیّت بنی عباس ، هنگامی که در حضور عبداللّه بن محمد بن علی ابن عبدالله بن عباس (ابوجعفر منصور) و عبداللّه محض، سخن از دعوت و قیام محمد نفس زکیه به میان آمد، عبداللّه ابن علی سوگند یاد کرد که او زمام امور را از نفس زکیه خواهد گرفت و نفس زکیه و هوادارانش را خواهد کشت. از دیگر قراین تغییر مواضع و دیدگاه های نفس زکیه، آماده شدن او برای کشته شدن و وصیت او در مورد محل دفنش و اعلام محل کشته شدنش، به دیگران است.

عبداللّه محض و فرزندش محمد نفس زکیه به تدریج، به خصوص پس از روی کار آمدن بنی عباس، از خواب و خیال بیرون آمده، واقعیت را دریافتند.با وجود این، آن چه آنان را بر ادامه دعوت و آغاز نهضت مسلّحانه در سال 145 ق. وا داشت، یکی بیعت بنی عباس و مردم مدینه و جمعیّت هایی از دیگر مناطق با نفس زکیه بود و دیگری ظلم بنی عباس، به ویژه تصمیم منصور به قلع و قمع علویان و هوادارانشان، که نمونه ای از اقدامات منصور را می توان در قتل معلّی بن خنیس و احضار مکّرر امام صادق علیه السلام به عراق ملاحظه نمود. منصور جاسوسانی در مدینه گمارده بود تا شیعیان امام صادق علیه السلام را شناسایی کرده و گردن بزنند. او یک بار خطاب به امام صادق علیه السلام گفت: «تصمیم گرفته ام که مدینه را ویران کنم و هیچ جنبنده ای در آن باقی نگذارم.»

 

6 ـ نگرش مثبت امام صادق علیه السلام نسبت به قیام نفس زکیه

اسناد تاریخی حاکی از آن است که در پی عدول عبداللّه محض و نفس زکیه از مواضع خود، به ویژه دست کشیدن از ادعای مهدویت نفس زکیه، موضع امام صادق علیه السلام نیز نسبت به این قیام تغییر کرد، تا آن جا که موسی بن جعفر علیه السلام و عبداللّه ابن جعفر، دو فرزند آن حضرت نیز با اذن امام علیه السلام در کنار نفس زکیه قرار گرفتند.

ابوالفرج اصفهانی می نویسد: موسی علیه السلام و عبداللّه، دو فرزند جعفر علیه السلام نزد محمد بن عبداللّه (نفس زکیه) بودند. در این حال جعفر علیه السلام نزد محمد آمد و سلام کرد و گفت: آیا می خواهی که خانواده ات ریشه کن شود؟ محمد پاسخ داد: این را دوست ندارم. آن گاه جعفر علیه السلام گفت: می خواهم که به من اجازه دهی که در جنگ شرکت نکنم؛ تو خود عذر مرا می دانی!محمد گفت: اجازه دادم. پس از آن جعفر علیه السلام از نزد محمد نفس زکیه رفت، نفس زکیه رو کرد به موسی و عبدالله، فرزندان جعفر علیه السلام ، و گفت: شما نیز به پدر خود بپیوندید و من شما را نیز رخصت دادم. لذا این دو برادر نیز از نفس زکّیه جدا شدند. چون جعفر علیه السلام متوجه بازگشت موسی و عبداللّه شد، خطاب به دو فرزند خود پرسید: شما چرا باز گشتید؟ آن دو پاسخ دادند: محمد به مانیز رخصت داد. امام جعفر علیه السلام به ایشان گفت: نزد محمد باز گردید؛ چنان نیست که من از بذل جان خود و شما در این راه دریغ ورزم. آن دو نزد محمد باز گشتند و به او پیوستند.

این گزارش گویای این است که امام صادق علیه السلام به نحوی با محمد بیعت کرده است ؛ چنان که آن حضرت از ابتدا فرموده بود که چنان چه پیشنهادش را در مورد اهداف قیام بپدیرند، با رهبر قیام بیعت خواهد کرد.

پس از سرکوب قیام و کشته شدن نفس زکیه، آنان که در جنگ حضور داشتند نقل کرده اند که شاهد حضور موسی و عبداللّه - دو فرزند امام صادق علیه السلام - در کنار محمد بوده اند، از جمله یکی از آنان گفته که عبداللّه، فرزند امام صادق علیه السلام ، در کنار محمد نفس زکیه بود و من خود دیدم که او با یکی از سیاه جامگان - طرفداران بنی عباس - درگیر بود و عبداللّه او را به قتل رساند.

پس از کشته شدن نفس زکیه، امام صادق علیه السلام در حق او دعا کرد و برای وی طلب رحمت نمود و در مورد او و برادرش فرمود:

«و اللّه لقد مضیا و لم یصبهما دَنَس»

«به خدا سوگند که آن دو از دنیا رفتند در حالی که هیچ ناپاکی در آنها نبود.»

این گفته امام صادق علیه السلام در مورد نفس زکیه و برادرش، نشانگر این است که لقب نفس زکیه (نفس پاک) که ظاهرا از سوی پیامبر یا ائمه علیهم السلام به محمد داده شده، به جا و به مورد بوده و این پیشگویی در مورد عاقبت به خیری «محمد» سرانجام تحقق یافته است.

قبل از شهادت نفس زکیه، هر گاه امام صادق علیه السلام او را می دید اشک در چشمانش حلقه می زد و می فرمود: «فدایش شوم! مردم درباره او سخنانی می گویند ـ گمان می کنند که او مهدی است و به خلافت خواهد رسید ـ ؛ لیکن او کشته خواهد شد. در کتاب علی علیه السلام او به عنوان یکی از خلفای امّت مطرح نیست».

ارزیابی گزارش های مربوط به حمایت و کلا از نفس زکیّه

بر اساس آن چه گذشت، به ویژه با توجه به مواضع اصولی امام صادق علیه السلام که در ابتدا بیان شد، می توان حدس زد که در آن شرایط سخت و دشوار اقتصادی که همه مردم مدینه به ویژه علویان را گرفتار کرده بود، امام صادق علیه السلام از نظر مالی به نهضت نفس زکیه کمک می کرد ؛ هر چند حضور خود را در جنگ، با توجه به سرنوشت محتوم آن، به صلاح جامعه اسلامی و مکتب اهل بیت علیهم السلام نمی دید.

بنابراین، اتهام منصور و عواملش به امام صادق علیه السلام و معلی بن خنیس - وکیل آن حضرت - بی اساس نبود و منصور و دستیارانش با شمّ سیاسی خود این مطلب را درک و لمس می کردند ؛اما با توجه به رعایت تقیه شدید از ناحیه آن حضرت و یارانش، آنان نمی توانستند دلیلی برای اتهام خود اقامه کنند و شکنجه معلی برای گرفتن اعتراف در این باره نیز سودی نداشت.

از این که امام صادق علیه السلام فرزندان خود را به شرکت در قیام نفس زکیه تشویق می کند، می توان حدس زد که وکلای آن حضرت نیز با تمام توان در این قیام شرکت داشته اند. در مجموع، می توان حمایت امام صادق علیه السلام و نهاد وکالت را از این قیام، حمایتی همه جانبه ارزیابی کرد.

 

حمایت از قیام فخّ

حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام ، معروف به «شهید فخّ»، بسیار سخاوتمند، کریم النفس، شجاع، زاهد و پرهیزگار بود.

قیام وی علیه ظلم و بیداد بنی عباس از مدینه آغاز شد و در سرزمین «فخّ» - محلی در بین راه مدینه به مکه، در شش میلی مکه - در روز ترویه، هشتم ذی الحجه سال 169ق. به خون نشست. این واقعه از سوی امام جواد علیه السلام خون بارترین و جان سوزترین فاجعه برای اهل بیت علیهم السلام بعد از واقعه کربلا توصیف شده است.

رهبر قیام همراه بیش از 100 تن از یارانش، که جمع زیادی از آنان را علویان تشکیل می دادند، به شهادت رسیدند. جمعی نیز اسیر گشتند که بعدا گردن زده شدند. اجساد شهیدان سه روز در میدان نبرد پراکنده و طعمه پرندگان و جانوران بود. شیخ عباس قمی رحمه الله می نویسد: «جمیع علویان، جز حسن بن جعفر بن حسن مثنی (حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب) و حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در این واقعه حاضر شده بودند.»

این نهضت در حالی رخ داد که هادی عباسی (169- 170 ق.) فشار و ذلت طاقت فرسایی را بر علویان تحمیل کرده بود. عبدالعزیز بن عبداللّه عمری، از نوادگان عمر بن خطاب و والی هادی عباسی بر مدینه، مقرر کرده بود که علویان هر روز نزد او حاضر شوند و برخی از آنان را کفیل و ضامن برخی دیگر قرار داده بود؛ به طوری که در صورت غیبت شخصی از علویان، فرد ضامن مؤاخذه می شد. در این میان حسین بن علی (شیهد فخّ)، یحیی بن عبداللّه محض و حسن بن محمد بن عبداللّه محض ضمانت کرده بودند که هر یک از علویان را که عبدالعزیز بخواهد نزد او حاضر گردانند.

علاوه بر این، خلیفه عباسی، ضمن محروم کردن خاندان أبی طالب از دریافت هر گونه مستمری از بیت المال، به همه والیان بلاد اسلامی دستور داده بود تا آنان را هر کجا بیابند، دستگیر و روانه بغداد کنند. در جهت اجرای این فرمان خلیفه، امنیت و آسایش از آل أبی طالب سلب گردید.

فضیلت شهدای فخّ

سالها پیش از وقوع حادثه فخ، پیشوایان معصوم علیهم السلام فضیلت شهدای فخ را گوشزد کرده بودند. ابوالفرج اصفهانی نقل می کند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در یکی از سفرها وقتی به «فخ» رسید، همراه اصحابش در آن محل نمازگزارد و سپس فرمود: در این جا مردی از اهل بیت من همراه گروهی از مؤمنان کشته می شوند که کفن ها و حنوط ایشان از بهشت آورده می شود وارواحشان پیش از بدن هایشان به سوی بهشت می شتابد. آن گاه آن حضرت صلی الله علیه و آله فضایل بسیاری برای ایشان بر شمرد.

امام باقر علیه السلام فرمود: «پیامبر صلی الله علیه و آله در یکی از سفرها در فخ فرود آمد و مشغول نماز شد. در آن حال جبرییل نازل شد و فرمود: «ای محمد! همانا مردی از فرزندانت در این مکان کشته می شود که اجر هر یک از شهدای همراه او برابر اجر دو شهید است.». آن گاه آن حضرت و اصحابش بر این مصیبت گریستند.

امام صادق علیه السلام نیز در یکی از سفرهای خود در محل فخ توقف فرمود و نمازگزارد و سپس به طرف مکه به مسیر خود ادامه داد. شخصی که همراه آن حضرت بود از ایشان پرسید: «آیا این عمل که انجام دادی جزو مناسک حج بود؟». حضرت فرمود: «نه، ولی مردی از اهل بیت من همراه گروهی کشته خواهند شد که ارواحشان پیش از بدنهایشان به سوی بهشت می شتابد.»

موضع امام کاظم علیه السلام

شواهد حاکی از ارتباط نزدیک رهبر قیام فخ با امام کاظم علیه السلام است. آن حضرت شکست نهضت را به وی گوشزد کرد، اما او را از این قیام منع نکرد، بلکه نهضت وی را مشروعیت بخشید و او را در این اقدام تشویق نمود. آن حضرت علیه السلام تنها برای حفظ اساس مکتب اهل بیت علیهم السلام صلاح نمی دید که در این قیام حضور مستقیم داشته باشد. امام کاظم علیه السلام به رهبر قیام فخ فرمود:

«اگر چه تو کشته خواهی شد، با وجود این در جهاد و پیکار کوشا باش.این گروه - بنی عباس و حامیانشان - مردمی فاسق و بد کردارند، اظهار ایمان می کنند ولی در باطن منافق و شاک و مشرکند. فاناللّه و انا الیه راجعون. من نزد خداوند شما را از یاران خود می شمارم.»

محدث قمی می نویسد: «ابوالفرج از ابراهیم قطان روایت کرده است که وی گفت: شنیدم از حسین بن علی و یحیی بن عبداللّه - محض - که می گفتند: خروج نکردیم مگر پس از آن که مشورت کردیم با اهل بیت خود، با موسی بن جعفر علیه السلام پس امر فرمود آن حضرت ما را به خروج.»

عنیزه قصبانی می گوید: «بعد از تاریکی شب، موسی بن جعفر علیه السلام را دیدم که نزد حسین صاحب فخّ رفت. وقتی به او رسید، بسیار به وی نزدیک شد و سر خود را خم کرد، همانند فردی که در حال رکوع باشد، سپس به وی گفت: از تو می خواهم که عذر مرابپذیری از این که نمی توانم با تو همراهی کنم. حسین لختی سر خود را پایین انداخت و چیزی نگفت، سپس سر خود را بلند کرد و گفت: عذر تو پذیرفته است.»

هادی عباسی نیز از رابطه نزدیک حسین با امام کاظم علیه السلام اطلاع داشت و می دانست که بزرگ ترین شخصیت اهل بیت علیهم السلام در آن زمان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است و علویان از آن حضرت الهام می گیرند ؛ ولی مدرکی علیه امام کاظم علیه السلام در دست نداشت. لذا هنگامی که اسرای واقعه فخ را نزد هادی عباسی به بغداد بردند، خلیفه گفت: به خدا سوگند، حسین جز به فرمان موسی بن جعفر علیه السلام و در جهت خواست و رضایت او قیام نکرده است ؛ چون او وصی جعفر بن محمد علیه السلام در میان اهل بیت علیهم السلام است. خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم.»

خداوند به او مهلت انجام نیات شومش را نداد و او پیش از عملی ساختن تصمیمش درباره امام کاظم علیه السلام مرد.

نحوه بیعت گرفتن حسین از یاران خود نیز جالب توجه است. ابوالفرج می نویسد: حسین صاحب فخ این گونه از مردم بیعت می گرفت: «من شما را به سوی فردی برگزیده و پسندیده از آل محمد صلی الله علیه و آله ، (الرضا من آل محمد صلی الله علیه و آله ) فرا می خوانم و با شما با این شرط بیعت می کنم که به کتاب خدا و سنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله عمل کنیم، خدا را اطاعت کنیم و از معصیت او بپرهیزیم، با رعیت به عدالت رفتار کنیم و بیت المال را به طور مساوی میان مردم تقسیم کنیم. شما نیز همگام با ما قیام کنید و با دشمن ما بجنگید. اگر ما به عهد خود وفا کردیم، شما نیز به عهد خود وفا کنید و گر نه بیعت ما از شما برداشته می شود.

برآیند

بر اساس آن چه گذشت، می توان گفت که حسین وکیل و نماینده امام کاظم علیه السلام در این قیام بوده و آن حضرت تأیید صریحی از او به عمل آورده است. در چنین شرایطی تردیدی نیست که یاران امام کاظم علیه السلام به ویژه وکلای آن حضرت، نقش زیادی در تدارک این نهضت و کمک به آن برعهده داشته اند، بلکه با اطمینان می توان گفت که اعضای نهاد وکالت مستقیما در این قیام حضور داشته اند.

شکّی نیست که امام کاظم علیه السلام که به دستور پدر بزرگوارش در قیام محمد نفس زکیه شرکت داشت با قیام شهید فخ که ارتباط نزدیک تر و صمیمی تری با آن حضرت داشت نیز همسو بود، ولی این اقدامات با رعایت تقیه کامل صورت می گرفت؛ به گونه ای که دستگاه جبار به هیچ مدرکی علیه آن حضرت دست نیافت. اگر منصور عباسی توانست نقش معلی بن خنیس را در کمک به قیام نفس زکیه کشف یا به طور ملموس استشمام کند، ناشی از تهور معلی و عدم رعایت تقیه به طور کامل بود ؛ چنان که پس از شهادت معلی، امام صادق علیه السلام به این نکته اشاره فرمود که برخی از روایات وارده در این رابطه در بحث «لغزش ها و آسیب ها» گذشت.

 

کمک به قیام مردم قم

در زمان امام جواد علیه السلام ، در سال 210 ق. مردم قم که عموما از شیعیان بودند، مأمون را از خلافت خلع کردند و حاضر به پذیرش والی حکومت و پرداخت خراج نشدند. این قیام توسط قوای دولتی سرکوب شد. رهبری قیام را «یحیی بن عمران» به عهده داشته که خود نیز در جریان آن به شهادت رسیده است. برخی دیگر از سران قیام نیز به مصر تبعید شدند.

«یحیی بن عمران» وکیل امام جواد علیه السلام بوده است. شرکت وکیل امام علیه السلام در یک نهضت و جان فشانی او نمی تواند بدون رضایت امام علیه السلام باشد ؛ به ویژه آن که از نامه امام جواد علیه السلام به جانشین یحیی بن عمران، ابراهیم بن محمد همدانی، که پیش از در گذشت یحیی بن عمران نگاشته شده، چنین بر می آید که یحیی بن عمران تا پایان عمرش مورد تأیید امام علیه السلام و وکیل حضرت بوده است. امام جواد علیه السلام به ابراهیم بن همدانی گفته بود که پیش از درگذشت یحیی بن عمران نامه را باز نکند. پس از درگذشت یحیی بن عمران، ابراهیم همدانی نامه امام جواد علیه السلام را گشود که در آن آمده بود: «قم بما کان یقوم به!»؛ «کارهایی راکه یحیی بن عمران انجام می داد، انجام بده!»

به طور طبیعی، این گونه حرکت ها هزینه ها، خسارات و سختی هایی در پی دارد. بنابراین، بعید است که امام جواد علیه السلام با وجود نیاز مردم، به ویژه وکیل ایشان، به کمک مالی، از بذل آن و اجازه صرف مبالغی از سهم امام علیه السلام یا موقوفات ناحیه مقدسه دریغ ورزد. از این رو، حضور وکیل امام علیه السلام در این قیام می تواند قرینه ای بر کمک مالی امام علیه السلام به این قیام نیز باشد.

 

پشتیبانی از قیام یحیی بن عمر طالبی

ابوالحسین، یحیی بن عمر بن حسین بن زید بن علی بن الحسین علیه السلام مردی شجاع، نیرومند، با فضل و کمال و جلیل القدر بود. دیانت و تقوای یحیی به گونه ای بود که حتی اهل سنت بغداد مجذوب وی شده بودند. این امر در مورد هیچ یک از علویان دیگر دیده نشده است.

از زمان آمدن یحیی به بغداد اطلاعی در دست نیست ؛ ولی می دانیم که او مدتها پیش از قیام در این شهر سکونت داشت و مردم بغداد، اعم از شیعه و سنی، کاملاً وی را می شناختند.

یحیی در سال 250 ق. در دوران خلافت مستعین (248 ـ 253 ق.) در کوفه قیام کرد و بر این شهر و اطراف آن مسلط شد و حکومت مستقلی تشکیل داد که چند صباحی دوام یافت. به فاصله اندکی از آغاز نهضت، قیام او توسط قوای بنی عباس سرکوب شد و یحیی به شهادت رسید.

انگیزه قیام

طبری و به تبع او ابن اثیر، انگیزه یحیی را تنگنای مالی و قطع مستمری و سهم او از بیت المال ذکر کرده اند؛ لیکن ابوالفرج اصفهانی از شخصی به نام «محمد بن حسین بن سمیرع »که ظاهرا اهل کوفه بوده است نقل می کند که وی گفته است: «عمویم به من گفت: هرگز مردی پرهیزگارتر از یحیی بن عمر ندیده بودم. هنگامی که او در تدارک قیام بود، نزد وی رفتم و گفتم: ای فرزند رسول خدا! چنان چه تنگنای مالی تو را بر این کار واداشته است من هزار دینار دارم و آن را به تو می دهم و خود از برادرانم هزار دینار دیگر خواهم گرفت. یحیی سرش را بلند کرد وگفت: همسر من سه طلاقه باشد اگر من جز برای رضای خدا و خشم بر دشمنان او قیام کرده باشم. با شنیدن این سخن، دستم را پیش برده، با او بیعت نمودم و همراه او خروج کردم.»

با توجه به مقام، منزلت، فضل، عبادت، ورع و محبوبیت اجتماعی یحیی، که ابن اثیر نیز بدان معترف است، گزارش طبری و ابن اثیر در مورد علت قیام یحیی معقول به نظر نمی رسد ؛ چون بسیار بعید است فرد زاهد و عابدی حاضر باشد به جهت چند هزار درهم و دینار جان خود و بسیاری از مردم را در معرض قتل و کشتار قرار دهد. بنابراین، گزارش ابوالفرج دریاب انگیزه قیام قابل قبول می نماید.

علاوه بر آن، شعار یحیی در این حرکت «الرضا من آل محمد صلی الله علیه و آله » بود، و این موضوع نیز می تواند نشانه ای بر حق طلبی یحیی و اجتناب وی از خود خواهی باشد.

 

حمایت و کلای امام هادی علیه السلام از یحیی

در پی شهادت یحیی، سر او را نزد محمد بن عبداللّه بن طاهر، حاکم بغداد بردند و اطرافیان امیر جهت عرض تبریک نزد وی حاضر شدند.

در این موقع، ابوهاشم جعفری، از نوادگان جعفر بن ابی طالب (جعفر طیّار) و از اصحاب امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیه السلام و از وکلای عالی رتبه امام هادی علیه السلام ، که نزد حکومت عباسی از نفوذ و حرمت برخودار بود، در مجلس امیر حاضر شد و به جای تبریک به وی، اقدام او را مورد نکوهش قرار داد و خطاب به وی گفت:

«ای امیر! به جهت قتل مردی به تو تهنیت گفته می شود که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله زنده بود، به وی تسلیت گفته می شد» و آن گاه مجلس محمد بن عبدالله بن طاهر را ترک کرد، در حالی که شعری در ستایش یحیی و مذمت آل طاهر بر زبان داشت، امیر به او هیچ پاسخی نداد.

پس از آن، امیر از قتل یحیی پشیمان شد و به جهت احساس ناراحتی از این بابت، همراه اهل و عیال خود عازم خراسان شد.

لحن حمایت آمیز ابوهاشم از یحیی،آن هم پس از شهادت وی، که می توانست برای وی عواقب سویی داشته باشد، حاکی از همراهی وی با یحیی است. چه آن که پیش از آن، والی مدینه به این نتیجه رسیده بود که امام هادی علیه السلام پشت سر همه تحرکات علویان و شیعیان ایستاده است، از این رو حضرت را به بغداد احضار و در واقع تبعید کرده بود.

لازم به ذکر است که اسم پدر ابوهاشم را برخی قاسم و برخی قسم و برخی هیثم ضبط کرده اند، که این موضوع، ناشی از اختلاف در ضبط اسم پدر هاشم یا اشتباه نسخه برداران است؛ ولی شکی نیست که منظور از ابوهاشم جعفری در همه این موارد یک شخص است.

 

نتیجه و پیشنهاد

بر اساس آن چه گذشت، موارد زیر به اثبات رسید:

1 ـ تشکیلات چند منظوره ای که به مقتضای شرایط حاکم بر جامعه اسلامی و پراکندگی جغرافیایی شیعیان توسط امام صادق علیه السلام تأسیس گردید و ما از آن تحت عنوان «سازمان وکالت» یاد کردیم، نقش بسیار مهم و بی بدیلی در ایجاد ارتباط میان رهبری جامعه شیعه و شیعیان در سراسر بلاد اسلامی داشته است.

2 ـ تشکیلات مزبور تحت ضوابط خاصی، مانند حفظ نظم و انضباط و رعایت شدید روش های امنیتی، فعالیت می کرد، لذا به رغم تلاش مستمر و گسترده خلفای عباسی جهت نابودی آن، این تشکیلات توانست پیوسته به حیات خود ادامه دهد و صدمات وارده را جبران نماید.

3 ـ از منظر فرهنگی، کم و کیف فعالیت تشکیلات وکلا و نحوه برخورد زمام داران عباسی با آن، گویای آن است که در کنار تشکیلات رسمی دولتی در جامعه اسلامی، تشکیلات غیر رسمی و زیرزمینی وابسته به جریان های فکری و سیاسی معارض با دولت، نقش زیادی در شکل دهی به ابعاد مختلف حیات فردی و اجتماعی برخی اقشار جامعه اسلامی داشته است.

4 ـ نقش سازمان سیاسی وکالت به عنوان بازوی اجرایی ائمه علیهم السلام ، به ویژه در قالب حمایت از خیزش ها و قیام های مسلحانه عدالت خواهانه و ظلم ستیزانه، غیر قابل انکار و قابل توجه است، گر چه به جهت شدت رعایت مسائل امنیتی از سوی اعضای این سازمان، حکامِ وقت کمتر توانستند به مدرکی علیه این تشکیلات و رهبری آن، یعنی ائمه علیهم السلام ، دست یابند.

یایان

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان