ماهان شبکه ایرانیان

هجرت

آسمان مکّه پیام آور مکر و نقشه ای بود که مشرکان قریش آن را در سر می پروراندند. مکّه، توطئه گاه قتل بهترین روی زمین گشته بود.

آسمان مکّه پیام آور مکر و نقشه ای بود که مشرکان قریش آن را در سر می پروراندند. مکّه، توطئه گاه قتل بهترین روی زمین گشته بود.

ابوجهل، این شیطان بزرگ مکّه، خشمناک و غضب آلود بود. محمّد او را به خشم آورده بود. با آن که در همه جای جزیرة العرب بر سر مسلمانان فقیر، تازیانه می زد و بر سینه برهنه آنان، سنگهای گداخته از آفتاب سوزان عربستان می گذاشت، امّا اسلام همچنان در حال گسترش بود و روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده می شد. ابوجهل از این وضع، بسی ناخشنود بود و این چنین می اندیشید: «ابوطالب و خدیجه، این دو حامی بزرگ محمّد از دنیا رفته اند، اکنون محمّد تنها مانده و نوبت اوست که از بین برود».

و او تصمیم گرفت که این اندیشه پلید را به مرحله اجرا درآورد.

* * * *

جبرئیل از سوی پروردگار آیه ای آورد و آن توطئه شوم را برای رسولش، فاش ساخت. اکنون رسول خدا، در پی کسی بود که او را به جای خود در رختخواب بخواباند تا نقشه کفّار مکّه را نقش بر آب سازد و آنان را ناکام گذارد.

آن هنگام که علی(ع) از ماجرا با خبر گردید، تنها فکر و ذکرش سلامتی محبوبش بود و دیگر هیچ.

شاید خواب آن شبِ علی، آرام ترین و شیرین ترین خوابِ دوره زندگانی اش بود؛ خوابِ مقدّسی که مدال افتخار دیگری برای صاحبش گردید:

«وَمِنَ النّاسَ مَن یشری نَفسَهُ ابِْتغاء مَرضاتِ اللّه واللّهُ رؤف بِالعباد؛ و میان مردم کسی هست که جانش را به خاطر خشنودی خدا می فروشد و خدا دوستدار این گونه بندگان است». (سوره بقره، آیه 207)

پیامبر در میان پوششی بر دوش سلمان فارسی از میان خیل کفّار عبور کرد.

پرسیدند: چیست بر دوش تو؟ سلمان راستگو گفت: حضرت محمّد. آنان باور نکردند، خندیدند و به مسخره گرفتند.

چهل گرگ خون آشام به خانه پیامبر هجوم آوردند، شمشیرها و دشنه های برکشیده شان را به سوی جوانمردِ در بستر خوابیده نشانه رفتند.وقتی آنها علی را در بستر دیدند، یکی از آنان از روی خشم نعره کشید: محمّد کجاست؟

* * * *

کافران قریش که همه نقشه های خود را نقش بر آب دیده و از یافتن محمّد ناتوان شدند، زهر کینه خود را به جان بستگان پیامبر و دیگر مؤمنان می ریختند و روز به روز بر آزار و اذیت ایشان می افزودند.

پیامبر، چاره این توطئه را نیز از پیش اندیشیده بود و به علی مأموریت داده بود که در اولین فرصت ممکن فاطمه دختر پیامبر، فاطمه بنت اسد، فاطمه بنت حمزه و فاطمه بنت زبیر و تنی چند از زنان و مردان ناتوان را به همراه خویش به مدینه آورد.

فرصتی مهیا شد و کاروان از مکّه به سوی یثرب حرکت کرد.

خبر هجرت کاروان که در شهر پیچید، سران قریش را به این اندیشه فرو برد که ایشان را از میانه راه بازگردانند و به گروگان گیرند. از این روی چابک سواران خویش را مأموریت دادند تا هر چه سریع تر خود را به این کاروان رسانند و از حرکت بازشان دارند.

هنوز از مکه خیلی دور نشده بودند که اولین چابک سوار قریش، اسود ـ غلام ابوسفیان ـ خود را به کاروان رسانید و با شمشیر برهنه راه را بر ایشان بست. نگرانی و اضطراب بر کاروانیان سایه افکنده بود که علی، شیر خدا، به غرش درآمد و گفت: ای اسود! جان خود را بردار و راه خویش در پیش گیر. مقاومت و لجاجت اسود، باعث آن شد که علی مرتضی دیگر بار او را هشدار دهد: من مأموریت دارم که این کاروان را به مدینه رسانم و این ماموریت را حتماً به انجام خواهم رساند.

اسود گفت: من نیز مأمورم راه را بر شما ببندم تا اربابم به اینجا برسد. سومین هشدار علی نیز در او اثر نکرد و باز خیره سری کرد. این بار، علی شمشیر از نیام بر کشید و در پی جنگی نفس گیر، جسد اسود را بر جای گذاشت. جسدی که روحیه و توان دیگر تعقیب کنندگان را درهم شکست و آنان را از ادامه تعقیب ترساند.

علی به سرعت کاروان را به حرکت درآورد. پس از آن کاروانیان، روزها مخفی می شدند و شبها را طی مسافت می کردند؛ سرانجام پس از چند شبانه روز، کاروان به محلّ استقرار پیامبر در قبا رسید.

پیامبر به استقبالشان شتافت و علی و فاطمه را در آغوش گرفت.

این طنین پر مهر و محبّت کلام پیامبر بود که غبار و خستگی راه را از تن علی و فاطمه و دیگر مؤمنان از چنگ کفّار رهیده، می سترد: پیش پای شما جبرئیل این جا بود و مرا از عبادات شما در میان راه و از مناجاتتان با پروردگار متعال خبر داد و نیز از سختی ها و جنگ و گریزهایتان و این آیات افتخار آفرین در شأن شما عزیزان نازل شد:

«آنان که ایستاده و نشسته و بر پهلو یاد خدا می کنند و در آفرینش آسمان و زمین اندیشه می کنند [و می گویند:] خدایا! تو اینها را به عبث نیافریده ای، تو پاک و منزهی، ما را از عذاب جهنم نگاه دار….

بعضی از شما از بعضی دیگر است، پس آنان که هجرت کردند و از دیارشان رانده شدند و در راه من اذیت و آزار دیدند و تن به مقاتله سپردند بدیهایشان را پاک می کنیم و در بهشت هایی واردشان می سازیم که از زیر آن، نهرها روان است؛ پاداشی از سوی خدا که در نزد خدا بهترین و ارزنده ترین پاداش هاست».

(سوره آل عمران، آیات 191 تا 195)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان