سخن ما دراین نوبت، بررسی رابطه وجودی ما و مهدی ،علیه السلام، در دوران غیبت، و تا سرآمدن این ایام تلخ جدایی است; و این که آیا غیبت قهری امام زمان ما ،علیه السلام، مانع ازآن خواهدبود که از خورشید وجود او بهره بگیریم و به عبارت دیگر، آیا لزوما باید او را ببینیم تا از هدایت معنوی و باطنی و از رهنمود تشریعی و حقوقی، اخلاقی و عقیدتی آن وجود بزرگوار برخوردار شویم؟ توجه به این نکته لازم است که حضور امام ، علیه السلام، در عین غیبت او امری مسلم است و حتی اگر از دیدگاه زیست شناسی نوین به این موضوع بنگریم، راهی برای توجیه علمی طول عمر امام زمانمان می یابیم. فرضا این کشف جدید دانشمندان علوم زیستی را می پذیریم که مرگ و پیری، حاصل عملکرد یک ژن خاص در بدن آدمی است و بی تردید اگر این ژن ویژه از وجود مادی کسی رخت بربندد، پیری و مرگ او نیز تا مدتی که خدا بخواهد به تاخیر می افتد. بعلاوه چنانکه خواهد آمد، تاثیر هدایت باطنی و معنوی امام ،علیه السلام، اصولا بر وجود جسمانی آن امام همام پایه ندارد و وجود مقدس ائمه دیگر ما ، علیهم السلام، نیز در عین عدم حضور جسمانی در این دنیا، از چنین تاثیر و هدایتی برخوردارند.
به هر تقدیر عمده اشکال موجود در فهم ما از امامت مهدی ،علیه السلام، به تفسیر محدود ما از معنای حقیقی ولایت آن حضرت و به فراموشی سپردن وجه اصلی امامت ائمه هدی ، علیهم السلام، یعنی «هدایت به امر»، باز می گردد. ما همواره بر این گمان بوده ایم که وظیفه اصلی ائمه ، علیهم السلام، بیان فروع فقهی و احکام الهی و یا حداکثر برقراری حکومت عدل اسلامی است و چون از هزار و اندی سال پیش و تا مدتی نامعلوم حکومت در اقصی آفاق گیتی از دست معصومان ، علیهم السلام، بیرون بوده وظهور و قیام بزرگمردان فرهیخته و آشنای با سیاستی همچون امام عارفان حضرت روح الله، رضوان الله تعالی علیه، و یاران و سپهداران و جانشین گرامی آن حضرت، به برقراری همه زوایای مکتب تشیع و اقامه همه حدود الهی توفیق نیافته است و حتی در آن دوران کوتاهی که امیرالمؤمنین علی ، علیه السلام، زمام حکومت جامعه را به دست گرفتند نیز، وجود مغرضان و معارضان و معاندان از ادامه حکومت آن بزرگوار مانع شده است، پس دیگر امامتی تحقق نیافته و هیچ مامومی به پیروی از امام معصوم زمان خویش، به سر منزل مقصود و هدف متعالی خلقت نرسیده است.
اگرچنین پنداری پذیرفته باشد، ما به خطا جبر جامعه و تاثیر تخلف ناپذیر شیطان رابرحیات روحانی و رحمانی فرد غالب دانسته ایم، و با قبول چیرگی روح جمعی حاکم، دست خدا را نیز در هدایت خلق بسته دیده ایم. در این چنین حالتی یا ناگزیر باید بر همه ادله برهانی و عقلی و نقلی که وجود حجتی معصوم را در هر زمانه ثابت می دانند چشم اغماض و انکار بربندیم، و یا ادامه حیات جامعه بشری را در دوران غیبت، عبث بینگاریم و از این دلیل محکم عقلی که فاعل حکیم و فرزانه ای چون خداوند متعال به فعل بیهوده و عبث دست تمی یازد، دست برداریم که این هر دو ناممکن اند.
حالت کنونی امام عصر ،عجل الله تعالی فرجه الشریف، و یاران وفادار ایشان در این دوران بی دردی، به حال انبیاء بزرگ الهی و یاران ایشان شبیه است که در عین بودن در اقلیت، از تلاش گسترده خود برای نشر معارف خدایی ست برنمی داشتند، و علی رغم همه آن لرزشها که بنا به آیه دویست و چهاردهم سوره مبارکه بقره به خود دیدند و همه آزار و اذیتی که از ناباوران - یا به تعبیر صحیحتر نامؤمنان، و مومنان سست ایمان، و منافقان پنهان در صفوف ایشان - شنیدند، پیوند خود را با امام و مقتدای خود نگسستند و این رشته پیوند را بر تن ندریدند. چرا که هماره نصر و دستگیری و یاری خدا را نزدیک، و امامشان را کنار و همراه خود می یافتند. اینک می نگریم به حال آن جوان نوپایی (اویس قرنی) که در عصر حضور و ظهور پیامبر گرامی اسلام ،صلی الله علیه وآله و سلم، به آن وجود گرامی ایمان آورد و عاشقانه و عالمانه بر مسیر حق ترسیم شده از سوی آن نبی مکرم سیر کرد، اما به علت بعد مسافت سرزمین خود با میعادگاه رسول، هیچ گاه به دیدار روی آن نبی شریف توفیق نیافت، و حتی آن زمان که به عشق دیدار روی امام خود، سر و قدم به سوی مدینه کشاند به علت عدم حضور نبی مکرم اسلام ،صلی الله علیه وآله و سلم، - در آن مدت - در شهر مدینه، با دستانی بظاهر تهی به کاشانه خود بازگشت، چرا که مادر جز روزی به او فرصت دیدار نداده بود. جوانی که پس از بازگشت پیامبر به شهر مدینه، رایحه خوش ولایت او، نفس قدسی نبی مکرم ،صلی الله علیه وآله وسلم، از حضور پیش هنگام او خبر می داد و عطر ولایتی که آن جوان را در دوران برومندی، در صف مدافعان و پاسداران حقیقی ولایت امیرمؤمنان علی ،علیه السلام، قرار داد و در هنگام شک و تردید و دو دلی دست و دامان او را از آلودگی به حرام سیاسی، و حرام اجتماعی و دینی و اخلاقی، دور نگهداشت.
به سخن اصلی خود در این مقاله باز می گردیم. اگر هدایت الهی و به تبع آن نحوه راهنمایی اولیاء معصوم او را به سه گونه تقسیم کنیم:
1. هدایت فطری که همان بستر اصلی صراط مستقیم الهی و راه خویشتنداران یا متقین است
«اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون » (1)
این گروه بر رهنمودی از پروردگارشان استوارند و این گروه همان گروه رستگارند
2. هدایت تشریعی قرآنی که بهره مندان از آن نیز به تصریح آیات نخستین سوره مبارکه بقره و آیه کریمه بیست و ششم این سوره مبارکه، همچنین آیه کریمه هشتاد و دوم از سوره مبارکه اسراء، و بلکه، همه آیات کلام الهی، همان خویشتنداران مؤمن و مؤمنان صالح هستند.
3. هدایت به امر یا هدایت تکوینی و باطنی امام معصوم ،علیه الصلوة والسلام، که نه از مقوله هدایت تکوینی است که هر مولودی بر آن زاده می شود و استمرار آن به کوشش و جد و جهد کوشنده نیاز دارد، و نه از مقوله هدایت تشریعی که با تشریح و تبیین احکام و عقاید آمده در قرآن از سوی نبی مکرم اسلام و ائمه هدی ،علیهم السلام، صورت تحقق به خودمی پذیرد،دراین صورت:
ما اینک تنها از بخشی از هدایت تشریعی قرآنی - آن بخشی که به شرح و بیان ائمه معصوم ،علیهم السلام، نیاز دارد - بی بهره ایم و آن محرومیت را نیز با تمسک به اصول القاء شده از سوی معصومان ،علیهم السلام، و با اجتهاد روشمند مجتهدان حقیقی جبران می کنیم. اما بی گمان، نه باب هدایت فطری بسته است و نه درباره متوسلان به مقام عصمت و طهارت، باب فیاض «هدایت به امر».
تفاوت وجودی «هدایت به امر» با «هدایت تشریعی »، در ابزار کار آن و هم در غایت و نهایت آن یعنی «عالم امر» و «مقاومات نفسانی » نهفته است. چه اگر هدایت قرآنی و هم هدایت تشریعی شارحان معصوم قرآن و سنت نبوی، با ابزار لفظ صورت می گیرد و محتاج تعلیم و تعلم و ریاضت علمی است، اما «هدایت به امر»، هدایت با وجه ملکوتی وجود امام معصوم ، علیه السلام، یعنی بعد روحانی آن امام همام و از مقوله ای جدا از عالم جسمانی و مربوط به عالم نفوس است. به سخن ساده تر اگر «امر» را - چنانکه از آیات قرآنی برمی آید - با «کلمه کن وجودی » که به زبان ساده، با اراده و خواست الهی همسان و در واقع به معنی پیدایش آنی و غیر تدریجی آفریده ای از آفریدگان خداست، برابر بگیریم:
«انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون.
امر او تنها آنکه: چون چیزی را اراده می کند به او بگوید: «باش »، پس باشد». (2)
«و ما امرنا الا واحده کلمح بالبصر. یعنی امر ما جز یک آن نیست، همچون برهم زدن پلکی!» (3)
و هم اگر مقام عالی و متعالی انبیاء بزرگواری چون ابراهیم ،علیه الصلوة والسلام - یا بخشی از دودمان آن حضرت ، علیهم الصلوة والسلام - را که پس از تحمل سختیها و گذر از امتحانات فراوان الهی به مقام شامخ امامت دست یافتند در نظر آوریم، و گذشته آن بزرگواران را که تا پیش از تصدی مقام منصوب امامت، تنها شارع و شارح احکام فردی و اجتماعی و پس از رسیدن به آن مقام منیع، «هادی به امر» و «رساننده خواهنده به خواسته متعالی او»، لقب گرفته اند مورد تامل قرار دهیم، «هدایت به امر» معنایی جز رساندن بندگان به کمال وجودی، از طریق نوعی تصرف تکوینی در وجود آنها و رفع حجب و پرده های ظلمانی - موانع شیطانی تکامل نفس - و حجب و پرده های روحانی و نورانی - موانعی که گرچه شیطانی نیستند، اما از عالم ماده یا دستکم خواسته های نفسانی فراتر نمی روند، همچون عبادت خداوند از ترس دوزخ یا شوق بهشت، یا دعای مربوط به بعد جسمانی و برای رفع آلام و دردها و مشکلات این جهانی، و فراموش کردن مراتب تکامل نفس و بسنده کردن و اکتفا به حداقل واجبات شرعی و در نهایت نهادن دست ایشان در ید قدرت الهی نخواهدداشت.
استاد استادان ما مرحوم علامه طباطبایی ،رضوان الله تعالی علیه، در شرح این موضوع و در تفسیر آیه کریمه هفتاد و سوم از سوره مبارکه انبیاء می فرمایند:
«هدایت به امر خدا از فیوضات معنوی و مقامات باطنی است که مؤمنین به وسیله عمل صالح [ و با توسل و تمسک به ذیل دامان ائمه علیهم السلام] به سوی آن هدایت می شوند و به این وسیله به رحمت پروردگارشان ملبس می گردند. و چون امام به وسیله امر هدایت می کند ...
به وسیله (قدرت خدادادی که از زمان و مکان و امور جسمانی بری و به بعد ملکوتی وجود امام و جنبه باطنی حضور او ، علیه السلام، مربوط است) می فهمیم که خود امام، پیش از دیگران به آن هدایت متلبس است و این هدایت از طریق او به سایر مردم منتشر می شود و ایشان نیز بر حسب اختلافاتی که در مقامات دارند، هر کس به قدر استعداد خود از آن بهره مند می گردد.»
حضرت علامه ،رضوان الله تعالی علیه، در ادامه به جایگاه وجودی امام معصوم ،علیه السلام، در این بعد هدایی اشاره کرده است:
«امام رابط میان مردم و پروردگارشان در اخذ فیوضات ظاهری و باطنی است. همچنان که پیغمبر رابط میان مردم و خداوند متعال است در گرفتن فیوضات ظاهری، یعنی شرایع الهی که از راه وحی نازل گشته و از ناحیه پیغمبر به سایر مردم منتشر می شود و نیز می فهمیم که امام دلیلی است که نفوس را به سوی مقاماتشان راهنمایی می کند [و آنان را در باطن و ظاهر هر دو به خدا می رساند; در باطن از طریق هدایت باطنی و نوعی تاثیر در نفوس و هموار کردن راه تکامل و دادن توفیق درک حقایق یا همان شرح صدر، و همچنین باز کردن چشم بصیرت آدمی در شناختن راههای انحرافی و مسلکهای سیاسی و اعتقادی گوناگون و استواری بر صراط مستقیم و عدم انحراف به سوی ائمه شیطانی، و در ظاهر از طریق نشر حقایق و بیان فروع فقهی و اخلاقی و وعظ (موعظه) لفظی و کلامی]، همچنان که پیغمبر دلیلی است که مردم را به سوی اعتقادات حقه و اعمال صالح [آن هم تنها از طریق تعلیم و تدریس و وعظ و خطابه و سیره قولی و عملی] راه می نماید. البته بعضی از اولیاء خدا تنها پیغمبرند [همچون بسیاری از پیامبران بنی اسرائیل] و بعضی تنهاامامند [همچون ائمه معصوم ما، علیهم السلام، که در بعد ظاهری «مجری تعالیم قرآن آسمانی و شارح سنت و کلمت نبوی » و در بعد باطنی «رساننده نفوس به مقامات باطنی و روحانی » هستند] و بعضی هر دو مقام را دارند [یعنی هم «شارع و شارح » احکام اند و هم «هادی به امر»ند، هم «قانونگذار» و مجری آن قانونند و هم از قدرت تاثیر در نفوس و کائنات و رساندن انسانها به کمال وجودی برخوردارند. هم حکومت تشکیل می دهند و در میان خلق داوری می کنند و هم خواص اصحاب خود را به یک چشم برهم زدن به پله های بالای قلل رفیع کمال می رسانند] و مانند ابراهیم و دو فرزندش [و نبی مکرم اسلام] علیهم السلام ». (4)
بنابراین در ایام غیبت عصاره عالم امکان، گرچه دست ما از جنبه حکمی و حکومتی امام ما حضرت مهدی ، علیه السلام، کوتاه است، و گرچه امکان حضور در محضر او در عالم جسمانی هماره وبرای همه کس میسر نیست، اما بی تردید جنبه ملکوتی وجود آن امام همام ، علیه السلام، و هدایت به امر آن حضرت ،علیه السلام، در دو گستره خصوصی و عمومی شامل حال همه شیعیان و پیروان خالص آن گرامی و در هر دو گستره، رساننده خواهندگان و پرسندگان و متوسلان، به مقامات عالیه وجودی است. هدایتی که به سبب ملکوتی بودن آن از عوارض عارض بر ماده یعنی مکان و زمان تهی است.
از جمله بارزترین مصادیق مشمول این هدایت الهی در گستره خصوصی و به گونه ای آشکار و برجسته، داستان «کربلایی کاظم » (مرحوم کربلایی محمدکاظم کریمی اراکی فراهانی ساروقی)، پیرمرد ساده دل و روستایی و بی سوادی است که در همین دوران معاصر، مشمول لطف و عنایت معصوم ،علیه السلام، واقع شد، و علی رغم عدم آشنایی با درس وکتاب و مدرسه، به گونه ای معجزه آسا تمامی قرآن را - به یک چشم برهم زدن - در سینه فراخ و ولایی خود جا داد.
و امروزه ودردوران قدیم کم نبوده و نیستند عالمان برجسته و فرهیخته ای که قلم آنها از فیض ربانی وجود معصوم ، علیه السلام، مایه می گرفته، یا همچون شیخ عالیقدر صدوق ، علیه الرحمة، برجستگانی که به دعای حضرت ولی عصر ، روحی و ارواح العالمین له الفداء، به این دنیا گام نهاده اندو صد البته فیض وجودی امام ،علیه السلام، در همه موارد و درباره هر کسی لزوما چنین برجسته و یا در این بعد نیست، و اگر هر یک از ما، مروری کوتاه بر لحظات توسل و انقطاع خود به درگاه آن امام همام ، علیه السلام، و ساعات و آنات و روزهای پس از آن داشته باشیم، از این چنین فیوضاتی به خواست خدا خبر می یابیم. پس گرچه رتبه ها مختلفند و قیاس آنها با یکدیگر قیاس مع الفارق است، اما بی تردید در اصل این تاثیر و پایندگی آن در وجود برخی نمی توان غافل ماند. در این میان آنچه قبول این هدایت را میسر می سازد و در تندباد حوادث پیچیده سیاسی و اجتماعی و روزمرگیهای ناگزیر زندگی امروزین، اعطاء چشم بصیرت و قوه پایداری و دینداری را از سوی حجت زمانه ،علیه الصلوة والسلام، سهل الوصول می گرداند، عمل صالح و ایجاد رابطه روحی و روانی و سنخیت وجودی با آن امام همام،علیه السلام،وتحکیم این رابطه از طریق ذکردائم و توسل و زیارت، عمل بظاهروباطن شریعت اسلامی است.که «الیه یصعدالکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه »
سخن پاک به سوی او بالا می رود و هر کار شایسته آن را در مکانی بالاتر می نشاند.