امام خمینی (ره) امام (ره) عنایت خاصی به آیت الله بهجت داشتند، نقل چند جریان در این ارتباط، مدعای ما را اثبات می کند:
آیت الله مسعودی می گوید:
« من در ضمن چهار پنج سالی که خدمت امام بودم یادم هست که دو سه مرتبه امام فرمود: فلانی، فردا صبح می خواهیم برویم منزل آقای بهجت. و فردای آن روز بلند می شدیم و می آمدیم منزل ایشان، همین منزلی که اکنون در آن ساکن هستند، و در اولین اتاق ورودی با همین فرشهایی که الان موجود است یکی دو دقیقه می نشستیم، سپس امام اشاره می کردند و من بیرون می رفتم و ایشان حدود نیم ساعت با آقای بهجت به گفتگو می پرداختند بعد امام بیرون می آمدند و می رفتیم. اما اینکه درباره چه مسائلی گفتگو می کردند، نمی دانم خودشان می دانستند و خدا.
همچنین دو سه مرتبه در همان بحبوحه نهضت 41 یا 42 آقای بهجت به من فرمودند که شما به آقای خمینی بگویید فردا صبح ساعت فلان دو رأس گوسفند قربانی کند و من می آمدم به امام اطلاع می دادم، ایشان هم بلا فاصله به من می گفت شما به قصاب (آقای فرجی که اکنون نیز در قید حیات هست) بگویید دو رأس گوسفند از طرف ما قربانی کند بعد پولشان را می دهیم.
بار دیگر نیز آقای بهجت به من پیغام داد که به امام بگویم: سه رأس گوسفند قربانی کند، آقا هم بلافاصله دستور داد سه رأس قربانی کنند.
اینها همه مسائلی بود که بین امام و آیت الله بهجت بود و ما فقط ظواهرش را می دیدیم و از باطنش اطلاع نداشتیم.
نیز هنگامی که امام در جماران ساکن بودند آقای بهجت به من فرمودند: یک نامه کوچکی دارم شما این را به آقا برسانید، من نامه را گرفتم توی پاکت گذاشتم و بردم در جماران خدمت امام دادم.
در هر صورت رابطه این دو بزرگوار خیلی تنگاتنگ بود، چندین بار نیز حضرت امام با آقای شیخ حسن صانعی منزل آقای بهجت رفتند؛ زیرا هنگامی که امام قم بودند من و آقای شیخ حسن صانعی همیشه در خدمت امام بودیم.
آیت الله بهجت هم به امام عنایت خاصی داشتند.
یکی از شاگردان امام قدس سره در خاطره ای می گوید: « پس از آزادی حضرت امام از زندان و ورودشان به قم در سال 1341 ه.ش. مردم در تمام محله های قم جشن گرفتند و منزل هر روز آکنده از جمعیت بود، در آن زمان حضرت آیت الله العظمی بهجت نیز از کسانی بود که هر روز به منزل امام تشریف می آوردند و مدتی بر در یکی از حجرات بیت ایشان می ایستادند وقتی به ایشان پیشنهاد شد که شایسته نیست بیرون اتاق بایستید، لااقل در داخل اطاق بنشینید. ایشان در جواب فرمود: من بر خود واجب می دانم که جهت تعظیم این شخصیت ارزنده به اینجا آمده و دقایقی بایستم و سپس باز گردم. »
آیت الله مصباح نیز در این باره می گوید:
« مرحوم آقا مصطفی(ره) از پدرشان مرحوم امام (ره) نقل می کرد:
آقا معتقدند جناب آقای بهجت دارای مقامات معنوی بسیار ممتازی هستند.
از جمله مطالبی که از پدرشان درباره آقای بهجت نقل می کردند این بود که: ایشان دارای موت اختیاری هستند، یعنی قدرت این را دارند که هر وقت بخواهند روح خویش را از بدن به اصطلاح خلع کنند و بعد مراجعت کنند. این یکی از مقامات بلندی است که بزرگان در مسیر سیروسلوک عرفانی ممکن است به آن برسند، و همینطور مقامات معنوی دیگری در معارف توحیدی که زبان بنده یارای بحث درباره این زمینه ها را ندارد. »
هم او در جای دیگر می گوید:
« مرحوم حاج آقا مصطفی از قول امام نقل می کردند: وقتی امام (که ارتباط نزدیکی با مرحوم آقای بروجردی داشتند) دیده بودند که زندگی آقای بهجت خیلی ساده است، برای کمک به زندگی ایشان یک وجهی از مرحوم آقای بروجردی گرفته بودند، وقتی آورده بودند برای آقای بهجت ایشان قبول نکرده بودند و امام هم مصلحت نمی دیدند آن وجه را برگردانند، به هر حال با یک چاره اندیشی حضرت امام فرموده بودند (این طور که نقل کردند): من از مال خودم به شما می بخشم، و شما اجازه بدهید من این را دیگر بر نگردانم. تا اینکه به این صورت ایشان به عنوان هبه از ملک شخصی حضرت امام قبول کردند. »
باز آیت الله یزدی در مورد عنایت ویژه حضرت امام به ایشان می گویند:
« در یکی از شرفیابی های خبرگان رهبری به خدمت حضرت امام راحل رحمه الله، از ایشان رهنمودی برای مسائل اخلاقی خواسته شد، حضرت امام، خبرگان را به حضرت آیت الله العظمی بهجت حواله دادند. و در جواب اظهار خبرگان که ایشان کسی را نمی پذیرد، فرمودند: آنقدر اصرار کنید تا بپذیرد. »
آیت الله خامنه ای (دامت برکاته): « آن بزرگوار (آیت الله العظمی بهجت) که از برجستگان مراجع تقلید معاصر به شمار می رفتند، معلم بزرگ اخلاق و عرفان و سرچشمه فیوضات معنوی بی پایان نیز بودند. دل نورانی و مصفای آن پارسای پرهیزگار، آیینه ی روشن و صیقل یافته ی الهام الهی، و کلام معطر او راهنمای اندیشه و عمل رهجویان و سالکان بود. »
علامه طباطبایی (ره): « ایشان (آیت الله بهجت) عبد صالح است. »
آیت الله بهاء الدینی (ره): « الآن ثروتمند ترین مرد جهان (از جهت معنوی) آقای بهجت است. »
آیت الله فکور (ره): آیت الله محمد حسن احمدی می گوید: آیت الله فکور خیلی نسبت به آقای بهجت عنایت داشتند و می فرمودند:
« آقای بهجت از جمله افرادی هستند که مخصوصاً در صراط معنویت فوق العاده هستند. »
آیت الله حاج سید عبدالکریم کشمیری(ره) از محضر ایشان سؤال شد: اکنون چه کسی را به عنوان استاد کامل معرفی می کنید؟
فرمودند:« آقای بهجت، آقای بهجت. »
آیت الله سید احمد فهری از ایشان نیز پرسیده شد: اکنون چه کسی را به عنوان استاد کامل معرفی می کنید؟
فرمودند:« آقای بهجت، آقای بهجت. »
آیت الله شیخ عباس قوچانی (ره) آقای مصباح می گوید:
« از جمله کسانی که درباره حضرت آقای بهجت اعتقاد به کمالات فوق العاده داشت آقا شیخ عباس قوچانی، جانشین مرحوم آقای قاضی در مسائل اخلاقی و عرفانی بودند که در نجف متوطن بود (و فرزندش نماینده ولی فقیه در ستاد مشترک است.)
ایشان می فرمود: وقتی که آقای بهجت خیلی جوان بودند و هنوز سنشان به بیست نرسیده بود (تعبیرشان این بود که هنوز محاسنشان درست در نیامده بود) به مقاماتی رسیده بودند که ما به واسطه ارتباط نزدیک و رفاقت صمیمانه ای که داشتیم اطلاع پیدا کردیم، و ایشان از من عهد شرعی گرفتند تا زنده هستم آنها را جایی نقل نکنم. و به نظرم همین موت اختیاری را مطرح می کردند. »
کسی که در آن سن به این مقامات رسیده باشد باید حدس زد که در سن هشتاد سالگی و بعد از یک عمر طولانی سیروسلوک و استقامت در راه بندگی خدا و انجام وظایف، به چه پایه ای از قرب خدا رسیده باشد. وهمین باعث می شود که هر مؤمن پاک سرشتی که ایشان را می بیند مجذوب شود، مخصوصاً آن حالات عبادی ایشان را، و اگر کسی مؤفق بشود در نمازهای ایشان شرکت کند، مایه برکات بسیار زیادی است.
آیت الله مشکینی: « ایشان (آیت الله العظمی بهجت) از جهت علمی هم در فقه و هم در اصول، در یک مرتبه خیلی بالایی در میان فقهای شیعه قرار دارند، و از جهت تقوا و کمالات و عظمت روحی در مرحله ای بالاتر از آن می باشند، و استادانی که ایشان از آنها استفاده کرده اند نیز در مقام خیلی بالایی قرار دارند که ما باید مانند ستاره ها به آنها بنگریم؛ لذا سزاوار است که در اطراف وجود ایشان کتابها نوشته شود. »
آیت الله علامه محمد تقی جعفری(ره): « اینکه در روایات آمده است که « هر کس عالمی را در چهل روز زیارت نکند، مات قلبه (قلبش می میرد) و همچنین « زیارة العلماء أحبّ إلی الله تعالی من سبعین طوافاً حول البیت: زیارت علماء در نزد خدا محبوبتر از هفتاد بار طواف نمودن در گرد خانه {خدا} می باشد. » مصداق بارز «علما» آیت الله بهجت هستند. صرف دیدن و ملاقات کردن ایشان خود سر تا پا موعظه است. من هر وقت ایشان را می بینم تا چند روز اثر این ملاقات در من باقی است، و در واقع هشدار دهنده برای ما می باشد. »
آیت الله بُدلا: « وضع مقامات آقای بهجت از همان زمانی که درس آیت الله بروجردی می رفتیم روشن بود، و معلوم بود که ایشان لیاقت چنین مقاماتی را دارند. »
آیت الله طاهری شمس: « آیت الله العظمی بهجت به یک افقی رسیده که وقتی به احکام و دستورات اسلام نگاه می کنند، فتوایی را می دهند که مورد رضا و توجه خدا هست و خلاف در آن نیست. »
آیت الله شیخ جواد کربلایی: « در این چند سال که در تهران و قم هستم از بعضی اشخاص درباره آیت الله العظمی بهجت مطالبی شنیدم که حاکی از این است که ایشان واجد الطاف خاصه الهی هستند، « هنیئاً له ثم هنیئاً له: گوارایش باد، و گوارایش باد! » بنده زبان حالم به ایشان این است:
هر چند بردی آبم، رو از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر، کز مدعی رعایت
ای آفتاب خوبان! می سوزد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
و نیز عرضه می دارم:
اگر شراب خوری، جرعه ای فشان بر خاک
به مذهب همه، کفرطریقت است امساک »
آیت الله آذری قمی: « حضرت آیت الله العظمی بهجت شاگرد آیت الله العظمی نائینی و آیت الله العظمی محقق اصفهانی هستند، سوابق درخشانش در تحصیل و تدریس غیر قابل انکار است، به طوری که بعضی از فضلای با سابقه حوزه علمیه قم 15 سال از محضر درس ایشان استفاده شایانی کرده اند. و اکنون خود آنان از مجتهدین به نام هستند.
علاوه بر علم، در عمل و تقوا و ورع نیز ایشان در شهر قم زبانزد خاص و عام است، و به قول بعضی از دوستان ایشان را نمی شود گفت آدم با تقوایی است، بلکه عین تقوا و مجسمه تقواست، و تقوا و عدالت یکی از بهترین صفات مرجع تقلید است که در ایشان یافت می شود. »
آیت الله مسعودی خمینی: « امثال آقای بهجت همیشه در هر دوران کم بوده اند، باید از ایشان استفاده کرد. و بخصوص از نظر اخلاقی و معنوی سطح بالایی دارد، همه و بویژه جوانان و کسانی که دنبال اخلاقیات می باشند خدمت ایشان بروند و درس اخلاق بگیرند، حتی چهره اخلاقی و معنوی آقا خیلی کارساز است. »
آیت الله محمد حسین احمدی فقیه یزدی: « روز قیامت که روز احتجاج است برای ما یقینی است که آیت الله العظمی بهجت جزء حجتهای الهی هستند، و اگر ما واقعاً نتوانیم از محضرشان درست استفاده کنیم و درست تربیت بشویم محکوم می شویم و نمی توانیم جواب صحیح الهی را بدهیم. »
آیت الله مصباح یزدی دوری از شهرت ایشان [آیت الله بهجت] احتراز داشتند از اینکه بعنوان غیر از فقاهت اصلاً شناخته بشوند و از مسائل علمی عرفانی و بحث های نظری و اینها که هیچ اصلاً اظهاری نمی کردند. مطلبی هم که دلالت داشته باشد بر اینکه خود ایشان یک کمال معنوی دارند چیزی می دانند کشف می کنند از گذشته از حال از آینده، جدّاً خودداری می کردند و کتمان می کردند. آن سال هایی که آن وقت ها ما خدمتشان می رسیدیم کاملاً محسوس بود که ایشان سعی دارند هیچ امر غیرعادی که از همه علما انتظار می رود از ایشان انتظار نرود و ایشان بعنوان دیگری شناخته نشوند.
هیچ امری که دلالت داشته باشد بر یک جهت غیرعادی برای ایشان، ابراز نمی کردند، خیلی اشارات بعیدی از کلام هایشان می شد استفاده کنند یک چیزهایی ما خودمان حدث می زدیم اما هیچ ابرازی از طرف خود ایشان نمی شد.
مطالبی هم اگر احیاناً بعنوان مطالب اخلاقی می فرمودند خیلی مطالبی بود که ظاهرش مثلاً یک آیه ای می خواندند روایتی یا حدیثی یا داستانی نقل می کردند در همین حدّها، بعد طوری برخورد می کردند با ما که اصلاً ما جرأت نمی کردیم، حالا شاید هم از بی لیاقتی بنده بود مثلاً یک سؤال به قول شما عرفانی از ایشان بکنیم و اگر هم اتفاقاً یک وقتی فرصتی می شد یک چیزی عرض می کردیم ایشان یک جوری جواب می دادند که کأنّه یک کلیاتی بیان می کردند معلوم نشود که با خود ایشان ارتباط دارد، ولی ما قلباً مخصوصاً با چیزهایی که شنیده بودیم از دوستانی که در نجف داشتند و بزرگان دیگر قلباً می دانستیم که ایشان مقاماتی دارند اما از خود ایشان هیچ چیزی شاهدی نداشتیم و این جریان بود تا این سال های اخیر یک چیزهایی از ایشان ظاهر شد گویا مأموریتی داشتند که اظهار کنند والا در آن سال های قبلی اینکه بنده عرض می کنم بیش از پنجاه سال قبل است هیچ اظهاری نمی کردند و اباء داشتند از اینکه عنوان دیگری غیر از فقیه به ایشان اطلاق بشود.
فعالیت های اجتماعی و سیاسی موقعی که نهضت حضرت امام رضوان الله علیه و نهضت روحانیت شروع شد و داستان مدرسه فیضیه و حمله کماندوها به مدرسه فیضیه در حضور مرحوم آیةالله العظمی گلپایگانی رضوان الله علیه طلبه ها مورد هجمه واقع شدند بعضی ها را از بالای پشت بام مدرسه فیضیه پرت کردند در رودخانه در مدرسه، اینها مرحوم آقای بهجت ضمن اظهار حساسیت و تأسف نسبت به این مسائل اصرار می کردند که سعی کنید این حوادث را ضبط کنید بنویسید و ممکن است اینها چندی بگذرد فراموش بشود یا تحریف بشود و مؤکداً اصرار می کردند که نگذارید اینها فراموش بشود و خود ایشان هم در مقام محکوم کردن اینجور کارها و زشتی و عظمت گناه و فجایعی که انجام می گرفت به صورت های مختلف یک نوع مسئولیتی برای خودشان می دانستند که اینها را زنده نگه دارند.
و همین که ایشان اصرار می کردند به هر حال ما هم روی علاقه ای که داشتیم و می دانستیم ایشان بی جهت به یک چیزی تأکید نمی کنند از همان وقت ها به فکر این افتادیم که این مسائل را دنبال کنیم چون بالاخره وقتی آدم بخواهد قضایایی را ثبت بکند و یادداشت بکند و اینها باید اطلاعات دقیق داشته باشد، ناچار باید حضور داشته باشد بپرسد تحقیق کند تا دقیقاً ثابت بشود یعنی واقعیت آن طور که هست ثبت بشود و جلوگیری بشود از تحریف ها و اینها.
به این مناسبت کم کم و روز به روز جریانات مبارزات داغتر می شد و مزاحمتی که برای روحانیون و منبری ها و زندان و تبعید و اینها پیش می آمد به این مناسبت ها ایشان هم اشاراتی می فرمودند یا اشاره ای که مثلاً چه باید کرد و اینها، گاهی حرف های خیلی ساده ایشان می توانست فتح بابی باشد برای یک نوع فعالیت و بعضی از دوستانی که در درس ایشان شرکت می کردند بخاطر همین تأکیدات ایشان رفتند سراغ فعالیت های اجتماعی و سیاسی، بخصوص در بخش کارهای تبلیغاتی و فرهنگی، یعنی من بخواهم بطور زبان ادبیات روز عرض بکنم مبارزاتی که از آن زمان شروع شد به رهبری حضرت امام رضوان الله علیه و سایر مراجع یک بُعدش ضعیف بود و آن بُعد تبلیغاتی و فرهنگی اش بود. و اتفاقاً ایشان روی این بُعد از مبارزات تکیه می کردند، ما را هل می دادند به اینکه این جهتش را جبران کنید تقویت کنید و همین باعث این شد که ما در این فعالیت ها در حدّ توان و بضاعت خودمان شرکت کنیم و بخصوص به بُعد تبلیغاتی و فرهنگی اش اهمیت بدهیم.
اینکه من عرض کردم محرّک من در شروع این فعالیت ها این بوده همین جهت بود که ایشان تأکید می کردند برای بخصوص تقویت بُعد فرهنگی و تبلیغاتی مبارزه، ما هم روی حسن ظنّی که به فرمایشات ایشان داشتیم این را یک وظیفه مؤکدی برای خودمان می دانستیم و در حدّی که ازمان برمی آمد دنبال می کردیم.
درس اخلاق مرحوم آیةالله مشکینی رضوان الله علیه که رئیس مجلس خبرگان بودند ایشان نقل می فرمودند که ما خدمت حضرت امام شاید هم گفتند بارها برای مسائل اخلاقی و اینها مطرح کردیم و گفتیم به کی مراجعه کنیم در اینگونه مسائل و ایشان می فرمودند به آقای بهجت مراجعه کنید، عرض می کردیم ایشان نمی پذیرند اباء دارند از اینکه مثلاً به این عنوان شناخته بشوند و مطرح بشوند و اینها، امام می فرمودند که باز می فرمودند به ایشان مراجعه کنید اصرار کنید.
کس دیگری را ایشان به این عنوان معرفی نکردند مرحوم امام رضوان الله علیه، بنده هم از مرحوم آقا مصطفی رضوان الله علیه شنیدم که ایشان می گفتند که آقا حضرت امام رضوان الله علیه ایشان نظر خاصی به آقای بهجت دارند و گاهی برای بعضی حاجاتشان و مشکلاتشان و اینها به ایشان ارجاع می دادند.
مقامات عالیه معنوی مرحوم آقامصطفی راجع به مقامات معنوی ایشان، ایشان نقل می کردند ناقلش ایشان هستند بنده هم بلاواسطه از خود آقامصطفی شنیدم که ایشان می فرمودند که امام معتقدند آقای بهجت خیلی مقامات عالیه معنوی دارند و حتی در ذهنم هست که این تعبیر را کردند که ایشان موت اختیاری دارد، این را مرحوم آقامصطفی از امام نقل می کرد درباره آقای بهجت و این را مطمئن هستم این داستان را افراد موثقی نقل کردند حالا یادم نیست آقامصطفی نقل کردند یا کس دیگری که یک وقتی امام متوجه شده بودند که ایشان از لحاظ مسائل مادّی و اینها در تنگنا هستند، آن وقت ایشان مرحوم امام با مرحوم آقای بروجردی رابطه خیلی نزدیکی داشتند اوائلی بود که مرحوم آقای بروجردی تشریف آورده بودند قم و حضرت امام یکی از عناصر اصلی در تثبیت مرجعیت ایشان و اقامت ایشان در قم داشتند.
ایشان از آقای بروجردی یک هدیه ای را برای آقای بهجت گرفته بودند وقتی آورده بودند آقای بهجت قبول نکردند و بعد ایشان هم خیلی نگران شده بودند که حالا من از آقای بروجردی بعنوان اجبار کمک گرفتم بروم پس بدهم زشت است سوء تفاهم می شود چه کارش بکنم.
بالاخره یک راهی به نظرشان رسیده بود که ایشان از مال خودشان به آقای بهجت تقدیم کنند و آن را خودشان بردارند آن را که از آقای بروجردی گرفته بودند، حالا من نمی دانم به چه صورتی این راه را انتخاب کرده بودند، بالاخره آقای بهجت هدیه از شخص امام را از مال شخصی شان قبول کرده بودند اما اینکه از وجوهات بود و از مرحوم آقای بروجردی گرفته بودند ایشان این را نپذیرفتند، این نقلی است از آن وقت. منظورم این است که قرائن زیادی هست بخصوص از نقل های بی واسطه ای که مرحوم آقامصطفی می کردند که حضرت امام یک نظر خاصی نسبت به آقای بهجت دارند و مؤیدش هم همان فرمایش مرحوم آقای مشکینی بود که ما هرچه خواستیم که شما یک استاد اخلاقی معرفی بفرمایید غیر از آقای بهجت کسی را امام معرفی نفرمودند.
انجام واجبات، ترک محرمات چیزی که در زندگی ایشان [آیت الله بهجت] کاملاً بیّن بود و هر کس اندکی با ایشان معاشرت پیدا می کرد یا از فرمایشات ایشان استفاده می کرد متوجه می شد ایشان تمام سخنانشان و رفتارشان روی یک محور متمرکز بود و اینکه تقرب به خدای متعال یا کمال حقیقی برای انسان جز در سایه اطاعت خدا و عمل به دستورات شریعت حاصل نمی شود، هیچ راه دیگری وجود ندارد.
تکیه کلام ایشان انجام واجبات ترک محرمات، هرکه از ایشان می پرسید چه باید بکنیم چه دستور اخلاقی شما توصیه می کنید محورش همین بود انجام واجبات ترک محرمات، تکیه کلام ایشان در تمام مدتی که ما خدمت ایشان می رسیدیم و گاهی صحبت از مسائل اخلاقی و معنوی می شود مسلّمات شریعت بود، این مطلب را بارها تکیه می کردند که اگر ما آنچه از شریعت می دانیم عمل کنیم خدا آنچه لازم باشد به ما خواهد فهماند، لزومی ندارد که بگردیم دنبال یک چیزهایی که خیلی مجهول هست و یک اسراری هست کسانی می دانند هیچ کس نمی داند، می فرمودند هرچه در شریعت بیشتر روی آن تأکید شده آیات قرآن و روایات بیشتر به آن تأکید کرده این دلیل این است که آن راه راه تقرب به خدا مهمتر و مؤثرتر است.
عرفان های کاذب مرحوم آقای بهجت برای خودشان کأنّه یک رسالتی قائل بودند که در مقابل خرافات و دکان داری هایی که در این زمینه وجود دارد و کسانی به نام عرفان و مسائل اخلاقی و قطبی و مرشدی و این حرف ها دکان داری می کنند و مردم را سرگرم می کنند برای خودشان یک رسالتی قائل بودند که با اینها مبارزه بکنند منتها مبارزه مثبت، یعنی به جای اینکه بگویند فلان کس دارد خطا می کند یا فلان فرقه ای چنین و چنانند ایشان این جهت را بیان می کردند که راه صحیح پیروی از اهل بیت و عمل به دستورات شریعت است راه دیگری نیست.
بطور کلی سایر فرقه ها و راه ها و بدعت ها و همه اینها را نفی می کردند بصورت مبارزه مثبت یعنی با تثبیت اینکه راه فقط پیروی از اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین هست، سایر چیزها را نفی می کردند و شاید می دیدند این روز را، آن وقت ها هنوز این قدر این خوب البته فرقه تصوف و اینها بود ولی این عرفان های کاذب به این وسعت نبود اینها تازه رواج پیدا کرده هرگوشه ای یک کسی یک مغازه ای باز کرده و شاید بخاطر همین ها بود که ایشان این مسأله را خیلی روی آن تأکید می کردند که تنها عمل به دستورات شرع، انجام واجبات و ترک محرمات است که انسان را می تواند به سعادت برساند و از ویژگی های ایشان این بود که همیشه در فعالیت ها و اینها جنبه مثبت را تقویت می کردند یعنی به جای اینکه یکی یکی با این مکاتب انحرافی و خرافی مبارزه بکنند و اسم ببرند آن مکتب غلط است و فلان است در مقابلش آن جهت مثبت را ارائه می دادند که اینها صحیح است و ما باید این جوری رفتار بکنیم.
شخصیت جامع الاطراف « آیت الله بهجت جامع دقت های مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی از طریق شاگردان بر جسته شان آقا شیخ محمد کاظم، و همین طور نوآوری های مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی، و تربیتهای معنوی مرحوم آقای قاضی می باشند.
این استادان یک شخصیت جامع الاطرافی به وجود آورده اند که نعمت بسیار بزرگی در عصر ما به حساب می آید، و جا دارد که از لحظه لحظه عمر ایشان استفاده برده شود. البته کسانی که لیاقتش را داشته و قدر شناس باشند.
همینطور خدای متعال به ایشان ویژگیهای شخصی و استعدادهای ذاتی عطا فرموده که جنبه کسبی ندارد و خدادادی است، با این وصف ایشان مقامات معنوی خود را کتمان می کنند و کسانی که اطلاعی داشته باشند اجازه گفتن ندارند. »
و نیز آقای مصباح می فرماید:
« آیت الله بهجت هم در مسائل علمی فوق العاده دقیق هستند و بدان اهتمام دارند و واقعاً درس را یک وظیفه واجب جدّی می دانند و تحقیق در مسائل فقهی را بسیار اهمیت می دهند، و هم در مسائل عبادتی و معنوی اهتمام کافی دارند و آنها را یک بال دیگری برای پرواز انسان تلقی می کنند که هیچ کدام بدون دیگری کارساز نیست. »
حاج آقای ابن الرضا فقیهی جامع آنچه که بیشتر از همه شخصیت ایشان را شکل می دهد به نظر بنده فقاهت مرحوم آیة الله العظمی آقای بهجت بود و به نظر بنده همان فقاهت ایشان باعث این عرفان و زهد ایشان هم بوده یعنی منشأ زهد و عرفان ایشان همان فقاهتشان بوده و اگر کسی واقعاً فقیه باشد و آشنای به فقه محمد و آل محمد صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین باشد همین جور خواهد شد یعنی هم عارف خواهد بود و هم زاهد.
عارفی کامل و زاهدی بی ادعا و فقیهی جامع بود، همیشه سعی می کرد که آنچه که دارد به رخ دیگران نکشد نه فقاهتش را به رخ دیگران می کشید نه زهدش را و نه عرفانش را و نه سایر مقاماتشان را و واقعاً بی ادعا بود و در اثر همین بی ادعایی گرچه عمر نسبتاً طولانی داشتند و با برکت اما غیر از بعضی از خواص، با ایشان آشنا نبودند و ایشان را آنجوری که باید و شاید نمی شناختند و نسبت به ایشان بی اطلاع بودند.
ارتباط با مردم نکته ای که در زندگی ایشان بسیار مهم است به نظر من، ارتباط عمومی مردم با ایشان بوده با اینکه از نظر ظاهری مردم با ایشان مرتبط نبودند ولی نوعاً در دل مردم جا داشت و همه نسبت به او علاقه دارند. به نظر من این علاقه علاقه الهی است که برخاسته از آن ایمان خالصی بود که ایشان داشتند به خدای متعال و عمل صالحشان، که در قرآن کریم می فرماید إنّ الذین آمنوا وعملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمان ودّا، کسانی که ایمان دارند و عمل صالح انجام می دهند خدای متعال یک محبت فراوانی از آنها در دل مردم قرار می دهد، و این کاملاً در مورد ایشان این مسأله مشهود است در اقصی نقاط عالم ما می بینیم که مردم دم از ایشان می زنند و به ایشان علاقه دارند و یک ارتباط معنوی با ایشان دارند و این نیست مگر همان علاقه و محبت باطنی که خالق آنها ایجاد کرده در دل آنها نسبت به یک شخص مؤمن صالح و عبد صالح الهی.
نوع افرادی هم که با ایشان مرتبطند و مرتبط بودند و علاقه دارند نوعاً از ایشان یک خدمت و محبتی دیدند یعنی اینجور نبود که فقط مردم علاقه داشته باشند و ایشان کاری نکرده باشد، به نظر من ایشان هم برای آنها یا دعا می کرده و در اثر دعایی که ایشان می کرد نامه هایی که می نوشتند گرفتاری هایی که مطرح می کردند یا با ایشان ملاقات می کردند یا به مسجد می آمدند یا بین راه با ایشان ملاقات می کردند ایشان همان نگاهی که می کرد با چشمان نافذش و دعایی که به درگاه الهی می نمود و از درگاه ذات مقدس حق رفع مشکلات این مردمی که به او مراجعه کرده بودند را می نمود خدای متعال هم دعای او را مستجاب می کرد و مردم نوعاً از ایشان خدمت می دیدند یعنی مشکلشان رفع می شد و می توانید این را از مردم بپرسید.
آیت الله حسینی بوشهری انقلاب اسلامی او [آیت الله بهجت] راجع به انقلاب اسلامی ما، راجع به آینده نظام انقلاب اسلامی ما شخصیتی پردغدغه بود، بعضی ها هستند اهل معرفتند اهل شناختند اهل عرفانند، اما به قضایای پیرامونی خیلی توجهی نمی کنند، ایشان به خاطر آن نگاه بلندی که داشت آن اشرافی که به مسائل داشت گاهی به امام پیام می داد، گاهی به مقام معظم رهبری پیام می دادند و از وقوع بعضی از مسائل از قبل اطلاع می دادند.
علامه جوادی آملی هجرت از علم به معلوم مرحوم آیة اللّه بهجت قدس سره در اثر وارستگی که داشتند، تعلمشان، عمل به علم و تعلیمشان در سالیان متمادی برای رضای خدا بود. این بزرگوار «آیة اللّه العظمی» است از منظر ملکوت و راز اتصاف وی به این وصف عظیم، همان هجرت از علم به معلوم است. اگر کسی هجرت از علم به معلوم کرد، علوم عقلی و نقلی را سکوی پرش قرار داد و به علم شهودی رسید، چنین شخصی جزء جوامع الکلم است. بزرگوارانی که هجرتی دارند، خواه از جهل به علم، خواه از علم به معلوم، چون خود را مسافر می دانند، دو شهود را به همراه دارند، یکی می دانند همراه کی هستند و یکی این که می دانند چه کسی همراه آن ها است. آیة اللّه العظمی بهجت قدس سره هم مشاهده می کرد که خدا در این سفر یک قرنی با اوست و هم مشاهده می کرد که خود در حضور ذات اقدس الهی است. این مشاهده حضور و خود را مسافر دانستن و خدا را با خود دانستن، ذکر الهی است.
این بزرگوار نام خدا و یاد خدا را در دل و دائماً نام خدا را بر لب داشت. چون یاد خدا در دل و نام خدا بر لب بود، خدای سبحان به یاد چنین بزرگواری هم بود. اگر خدا به یاد بنده باشد، به او عطایا و جوایزی اهدا می کند و بهترین جایزه ای که خدا به بنده اش عطا می کند، ذکر آغاز و انجام جهان یعنی هو الاول والاخر و الظاهر والباطن است. حضرت آیة اللّه بهجت قدس سره چون ذُکر خدا در دل و ذِکر خدا بر لب داشت و یاد خدا باعث یاد معاد و یاد منزل و مأوای ابدی است، چنین انسانی قیام و قعودش برای رضای خدا بود و چون قیام و قعودش برای رضای خدا بود، تذکره بود و چون تذکره بود، محضرشان، نماز جماعتشان، تدریسشان، تألیفشان، گفتار و تواضعش آموزنده بود.
امام متقیان بود مرحوم آیة اللّه العظمی بهجت قدس سره از جمله کسانی بود که وقتی می گفت «وجعلنا للمتقین اماما» تنها آرزوی صرف نبود بلکه واقعاً امام متقیان بود و متقیان هم به امامت او اقتدا می کردند. نماز جماعت حضرت آیة اللّه بهجت قدس سره در حقیقت اقامه ستون دین بود و کسانی که با نماز جماعت او مأنوس بودند از برکات آن جماعت آثار فراوانی نصیبشان شده بود، چون آیة اللّه بهجت قدس سره عمود دین را با طهارت روح اقامه می کرده است. چنین روح ملکوتی هم در زمان حیات و هم بعد از ارتحال، امام متقیان است. الان باید از فیض و فوض آن بزرگوار بهره جست و از روح متعالی او استمداد کرد.
از اولیای راستین الهی حضرت آیة اللّه بهجت رحمةاللّه علیه، یکی از اولیای راستین الهی بودند و سرّ راهیابی این بزرگوار به این مقام والا، همان اهل ذکر بودن ایشان بود. ذکر خدا، گاهی به این است که بنده به یاد خدا باشد؛ گاهی به این است که خدا به یاد بنده باشد؛ و اگر ما آن لیاقت را پیدا کردیم که خدا به یاد ما باشد، برکات بیشتری نصیب ما می شود.
صاحب مقام نفس مطمئنه طمأنینه در حصر یاد خداست، اما یاد خدا، فقط طمأنینه آور نیست و برکات دیگری هم دارد. با یاد خدا هم طمأنینه حاصل می شود هم سمع و هم بصر. یاد خدا چشم دل باز را می کند. هنر مردان الهی آن است که وقتی با خدا سخن می گویند هیچ دل مشغولی ندارند. وقتی هم خدا با این ها سخن می گوید هیچ چیزی در حرم امن دل های ایشان راه ندارد. ذکر خدا قلب ها را جلا می دهد، وقتی جلا یافت، این دل می بیند و می شنود و نجوا می کند. مرحوم حضرت آیة اللّه بهجت رحمةاللّه علیه، نظیر سایر اولیای الهی از این نعمت برخوردار بودند که توانستند نه بازی بکنند، نه کسی را بازی بدهند و نه کسی آن ها را بازی بدهد. با توجه به مطالب ذکر شده، نتیجه می گیریم «الا بذکر اللّه تطمئن القلوب»، «الا بذکر اللّه تبصر القلوب»، «الا بذکر اللّه تسمع القلوب»، «الا بذکر اللّه تتکلم القلوب»؛ و کسی که صاحب این ملکات فضیله شد، دارای مقام نفس مطمئنه است که حضرت آیة اللّه بهجت رحمةاللّه علیه نمونه ای از صاحبان این گونه از ملکات فضیله بودند.
آیت الله مسعودی خمینی راه سلوک از نگاه مرجع عارف ایشان می فرمودند: «راه سلوک یک چیز است و اگر کسی بخواهد به خدا برسد؛ یک کار باید بکند»، گفتم: آقا! یک کار که خیلی آسان است؟! «گفتند: فقط ترک معصیت بکنند و از واجبات هرچی می توانند انجام دهند» می فرمودند: «اگر کسی در راه عرفان، معصیت خدا را ترک کرد، به یک مقاماتی می رسد؛ و اگر کسی معصیت بکند، هرچی هم دعا بخواند، نماز بخواند و اوامر را انجام بدهد، مثل این می ماند که یک سر سوزن آتش بیاید و همه این خرمن را بسوزاند. راه سلوک این است که انسان از معصیت کناره بگیرد، چشمش، زبانش، قلبش و دست و پایش معصیت نکند.»
آیت اللّه محمدی ری شهری آیت اللّه العظمی بهجت از آیات بزرگ الهی حضرت آیةاللّه بهجت رضوان اللّه تعالی علیه حقیقتاً یکی از آیات بزرگ الهی و یکی از نوادر تاریخ معاصر بودند. ایشان علاوه بر این که در حوزه علمیه یکی از استوانه های مهم و تأثیرگذار علمی اخلاقی عرفانی و عملی بودند، وجودشان برکتی بود برای حوزه بلکه برای ایران اسلامی و جهان تشیع؛ و فقدان این مرد بزرگ حقیقتاً مصداق کامل آن حدیث شریف است که وقتی یک مؤمن فقیه از دنیا می رود، رخنه ای در جامعه اسلامی پیدا می شود که هیچ چیز نمی تواند جای آن رخنه را پر کند.
اصولاً انسان در سیر تکاملی خودش به نقطه ای می رسد که دیگر تعریف و شناخت نیست؛ بعضی از انسان ها این جور هستند، البته منظور این نیست که ما تلاش نکنیم برای آشنا شدن با شخصیت های بزرگ. متأسفانه شخصیت های بزرگ به دلایل مختلف در حال حیات شناخته نمی شوند. در این زمینه حضرت آیةاللّه بهجت رحمة اللّه علیه می فرمایند: «تعریف کردن از امثال مرحوم ملا حسین قلی همدانی و ملا فتح علی سلطان آبادی بعد از مرگشان آسان است ولی در حال حیات چگونه؟ آیا در حال حیات هم از آن ها تعریف می شود، تمجید می شود؟!» مضمون فرمایش ایشان این است که باید در جامعه ما لااقل تلاش بشود شخصیت های بزرگ علمی و عملی شناخته بشوند تا در حال حیات، مردم از آن ها استفاده بکنند. جامعه از آن ها بهره ببرد. ولی این سخن، به آن معنا نیست که اینگونه شخصیت ها، نظیر حضرت آیةاللّه بهجت قابل تعریف هستند، یک روایتی از حضرت امام صادق علیه السلام هست که من در سال گرد امام خمینی رضوان اللّه تعالی علیه هم به آن اشاره کردم، که حضرت می فرمایند: «تنها خدا نیست که قابل تعریف نیست و حقیقت خدا را نمی شود شناخت، بلکه همان طور که نمی توان به کنه خدا پی برد، به کنه معرفت پیامبر هم نمی توان پی برد، کنه حقیقت امام را هم نمی توان شناخت»، بعد نکته این جاست که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می فرمایند: «مؤمن هم همین جور است و حقیقت مؤمن هم قابل تعریف نیست»؛ البته باید توجه داشت که این، قیاس مؤمن با امام یا امام با پیامبر یا پیامبر با خدا نیست، هیچ کس قابل مقایسه با خدا نیست، هم چنین با رسول خدا صلی اللّه علیه وآله و بعد ائمه علیهم السلام. اگر کسی بخواهد به پیامبر شباهت داشته باشد فقط امام بعد از اوست. همان طور که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله در روایتی می فرمایند: «خدا را هیچ کس نشناخت جز من و علی، مرا نشناخت جز علی و خدا، و علی را نشناخت جز من و خدا». این هم طبق نقل خودشان معرفت به کنه ذات خدا نیست؛ معرفت به اندازه طاقت بشری است؛ مؤمن هم همین جور هست. در این جهت که قابل تعریف نیستند. این ها همه شریک هستند ولی چیزی که هست مراتب دارد، در واقع می توان گفت که این حدیث به این معناست که وقتی انسان مجلا، مظهر و خلیفه حضرت حق شد و به این نقطه رسید، در این صفت که خدا قابل شناخت نیست، مجلا و مظهر او هم قابل معرفت نیست. به همین جهت است که اولین گام برای کسانی که می خواهند در مسیر سیر و سلوک قرار بگیرند، این است که مقامات اهل معرفت را انکار نکنند. امام راحل در وصیت نامه خود به حاج احمدآقا رضوان اللّه تعالی علیهما می فرماید: «آن چه در درجه اول به تو وصیت می کنم، آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنید که این شیوه جُهال است و از معاشرت با منکرین مقامات اولیاء بپرهیزید که اینان قطاع طریق حق هستند». این خیلی مهم است که انسان بداند مقاماتی هست که بعضی از اولیای الهی به آن مقامات می رسند و اگر کسی بخواهد به آن نقطه حرکت کند، باید منکر این مقامات نباشد. باید عرض کنم حضرت آیةاللّه بهجت قدس سره، یکی از کسانی بودند که به نظر بنده و بسیاری از افرادی که با ایشان از نزدیک آشنا بودند، به این نقطه رسیده بودند یعنی حقیقتاً یکی از آیات بزرگ الهی، از نوادر تاریخ معاصر و از انسان های کامل در عصر ما بودند.
تأکید به عمل به مسلمات شرع ایشان به کتاب و سنت «قرآن و حدیث» متعبد بودند، اعتقاد داشتند که اولاً راه سیر و سلوک و دست یابی به کمالات انسانی، همان واضحات شرع است؛ چون بعضی افراد فکر می کنند که برای سیر الی اللّه باید یک پیر و مرشدی داشته باشند که حتماً یک ذکر و وردی به آن ها بدهد تا یک شبه راه صد ساله را بروند! وقتی مکرر از ایشان سؤال می شد که برای خودسازی رهنمودی بفرمایید، می فرمودند: «عمل به واضحات شرع»، و می فرمودند: «بعضی ها هستند که هنوز کلاس اول را نرفته می خواهند کلاس های بالاتر شرکت بکنند، اگر کسی به واضحات شرع عمل کند به همه مقامات و کمالات انسانی می رسد». حتی یک ختم مجربی، برای فقه و اصول، توصیه می کردند و می فرمودند: «علمایی که به مقاماتی رسیدند، از همین درس فقه و اصول و عمل کردن به واضحات شرع رسیدند.»
دوری از منیت و خودبزرگ بینی آن چه در رابطه با امثال حضرت آیةاللّه بهجت که متأسفانه من در عصر حاضر نمونه ای نمی شناسم، به نظر من مهم ترین ویژگی اخلاقی یا عرفانی ایشان، ندیدن خودشان بود، خودش را نمی دید کمالات و آن سیر و سلوک خودش را نمی دید، با همه مقامات علمی و عملی که داشت خودبین نبود، یک شعری هست که:
سالک تو و رب أرنی این چه تمنا |
|
با دیده خودبین نتوان دید خدا را |
کسانی می توانند خدابین باشند که خودبین نباشند. ایشان به اینجا رسیده بود و خودش را نمی دید. آقازاده شان می گفت من فقط دو بار از ایشان کلمه من را شنیدم. یک بار بعد از وفات حضرت امام بود آن موقع که مقام معظم رهبری از طرف خبرگان به رهبری جامعه و انقلاب اسلامی انتخاب شدند، وقتی آیةاللّه خامنه ای در دیدار با آیةاللّه بهجت، از ایشان سؤال کردند که این مسئولیت سنگین به دوش من افتاده به تعبیر من حالا من چه کنم؟ بعد از سؤال مقام معظم رهبری، ایشان چند دقیقه ای سکوت کردند، بعد فرمودند: «الحمدللّه شما به مبانی مستحضرید، اگر به آن چه می رسید طبق موازین است، عمل کنید من ملتزمم که شما را تنها نگذارم.» این یک جایی بود که گفت من ملتزم هستم که شما تنها نمی مانید؛ یک بار هم تقریباً سال چهل و شش و چهل هفت بود که یکی از آقایان مقیم قم خدمت آقای بهجت آمدند و گفتند پدر من از دنیا رفته و بدهکاری زیادی دارد و چیزی هم برای پرداختن این بدهی ها نگذاشته، ایشان فرمودند که تو بده، تو قرض پدرت را بده، او گفت: آقا اگر همین خانه و زندگی و این چیزها را هم بفروشم باز هم قرض او بیشتر از این است، گفت این ها را بفروش بده، گفت بیش از این هست، فرمود که هر کاری می توانی بکنی، بکن؛ من ملتزم هستم؛ اینجا هم گفتند، من ملتزم هستم که خداوند این بدهی تو را جبران می کند. در این دو بار بود که ایشان از واژه من استفاده کردند. بسیار مهم هست که انسان در زندگی به نقطه ای برسد که خودش را نبیند.
راه تحصیل حضور قلب مهم ترین ویژگی ایشان عمل و دوام ذکر بود. ایشان معتقد بودند که با تداوم ذکر و توجه به خدا می توان به همه کمالات انسانی دست یافت. مبدأ همه کمالات انسانی، تداوم ذکر است و راه تحصیل حضور قلب در نماز، این است که آن توجهات لحظه ای را که در نماز نسبت به خدا پیدا می شود اختیاراً از دست ندهید. می فرمودند که وقتی انسان نماز می خواند، بالاخره یک لحظه ای متوجه می شود که دارد نماز می خواند و در محضر خداست، لذا اختیاراً این لحظه را از دست ندهید. و برهان این مطلبی که من می گویم، همراهش هست، اما تا کسی عمل نکند، متوجه نمی شود که من چی می گویم. آن لحظه ای را که انسان ناگهان متوجه خدا می شود، به اختیار خودش از دست ندهد و آن را حفظ کند، اگر آن لحظه را حفظ کرد، خداوند توفیق می دهد که لحظات دیگر را هم به یاد خدا باشد، و می فرمودند: «که شیطان می خواهد انسان را اختیارا از خدا غافل کند، اگر انسان اختیارا از خدا غافل نشود، شیطان هم به او کاری نخواهد داشت. اگر کسی در حالات دیگر هم این توجه را داشته باشد، موفق به تداوم ذکر می شود»، حتی ایشان راجع به قرآن، مکرر به بنده می فرمودند: «شما که حافظ قرآن هستید، از همین حفظ قرآن برای تداوم ذکر استفاده کنید»، یعنی یکی از راه های تداوم ذکر همین استفاده از قرآن است و می فرمودند: «که عاقبت تداوم ذکر، عجائب است»؛ یعنی اگر کسی ذکر را تداوم بدهد چیزهای عجیبی خواهد دید و خودشان مصداق عملی گفتارشان بودند؛ یعنی رفتار ایشان بیش از گفتارشان آموزنده بود. گاهی وقت ها که خدمت ایشان می رسیدیم، تا آن وقتی که خودشان صحبت می کردند که صحبت می کردند، اما وقتی من صحبت می کردم، می دیدم ایشان مشغول ذکر هستند. آقازاده شان می گفت: «ایشان در یک آن، دو کار را انجام می داد، مثلاً وقتی که می خواست برود کتاب را از قفسه بردارد همین چند لحظه ای که طول می کشید یا مشغول ذکر می شد یا در حال فکر بود».
حضرت آیةاللّه العظمی بهجت از جهات مختلف، حقیقتاً انسان فوق العاده ای بودند؛ وقتی انسان چهره نورانی ایشان را می دید به یاد خدا می افتاد.
دیدنش از خدا دهد یادم |
|
کند از یاد خویش آزادم |
یکی از مصادیق روایت: «من یُذکرکم اللّه روِیته»، ایشان بودند.
توصیه دائمی به مسئولین نظام حضرت آیةاللّه العظمی بهجت یکی از کسانی بودند که حقیقتاً می خواستند نظام اسلامی، مورد عنایت حضرت ولی عصر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف باشد، به همین جهت شاید در بسیاری از دیدارهایی که ما با ایشان داشتیم، تأکید می کردند که مسئولین کشور مواظب باشند که آن ها را نخرند، رشوه های مختلفی ممکن است داده شود، قیمت ها و رشوه ها مختلف هست و ممکن است افراد خریداری بشوند و مسیر انقلاب و مسیر نظام را تغییر بدهند حتی به من تأکید می کردند که شما جوری عمل بکن که آن نان و پنیر طلبگی را داشته باشی که هر وقت که احساس کردی نمی توانی به وظیفه ات عمل کنی بیایی سراغ طلبگی خودت، یعنی مسئولین بایست این جور عمل کنند. یعنی جوری عمل نمایند که در بند مقام، مسئولیت و پست نباشند. بلکه در شرایط مختلف خالصانه برای خدا کار کند و از ارزش ها دفاع نماید.
نقش نماز در کمالات معنوی ایشان مثل بسیاری از بزرگان مانند مرحوم نخودکی، طریق سیر و سلوکشان عمدتاً تکیه بر نماز بود؛ یعنی هرچه نماز کامل تر شود و با آداب و شرایط بیشتری انجام گیرد، نقشش در سازندگی انسان، در نهی از فحشا و منکر و رسیدن به قله مقامات انسانی، بیشتر است من مکرر از ایشان رهنمود خواستم؛ ایشان به نماز توصیه می فرمودند و تکیه داشتند به روایتی از حضرت امیر علیه السلام که در نهج البلاغه آمده است و حضرت می فرمایند: «اعلم أن کل شی ءٍ من عملک تبعٌ للصلاتک.»
در یکی از دیدارها، حضرت آیةاللّه بهجت، از مرحوم آیةاللّه آقا سید علی قاضی نقل کردند: «هر کس نمازهای واجب یومیه را اول وقت بخواند، به همه مقامات معنوی خواهد رسید. اگر نرسید، مرا لعنت کند.»!
ایشان ادامه دادند که: «آقای قاضی، چیز دیگری را هم اضافه کرد که نمی گویم.»
پرسیدم: شخص خودتان، چه کرامتی از آقای قاضی دیده اید؟
فرمودند: «پشت سر ایشان نماز می خواندم، که مطلبی به ذهنم آمد. پس از نماز گفت: آن مطلب، این طور است.»
آیت اللّه محفوظی خودسازی و مراقبه دائمی ایشان غالب اوقات وقت خود را به عبادت، خلوت با خود و تفکر در معارف اهل بیت علیهم السلام می گذراندند. و هر روز نماز جعفر طیار و هر شب نماز لیلة الدفن را می خواندند و به آن دستوراتی که از اساتید بزرگوار خود در نجف آموخته بودند؛ تا آخر عمر پای بند بودند و بدون هیچ گونه کم و کاست مراعات می کردند. و هیچ گاه حاضر نبودند وقت خود را به بطالت بگذرانند و از هرگونه صحبت های بیهوده احتراز داشتند.
سکوت دائمی هیچ وقت ابتدا شروع به حرف زدن نمی کردند، سلوکشان سکوت محض در هر مجلس و در هر مکان و زمان بود، تا از ایشان سؤال پرسیده نمی شد؛ لب به سخن نمی گشودند، حتی در جلسات استفتائاتی که به مدت 15 سال در محضر ایشان بودیم، همیشه ما طرح سؤال می کردیم و بعد ایشان حرف می زدند. و حتی موقع رفتن به مسجد و یا مراجعات از درس و نماز جماعت به منزل، اگر کسی به ایشان مراجعه می کرد، می پرسیدند با من کاری دارید؟ اگر می گفتند نه، ایشان می فرمودند: من از مسجد تا منزل برای خود برنامه ای برای ذکر و دعا دارم، اگر کاری ندارید اجازه بفرمایید ذکر و دعایم متوقف نشود.
اشراف به تاریخ ایشان علاوه بر این که از نظر مراتب علمی و عرفانی به مقامات عالی دست یافته بودند و دستی در عوالم غیب داشتند از جهت علمی فوق العاده دقت نظر داشتند، و اشراف عالی و کم نظیر در نظرات فقهی و اصولی علمای سلف همانند علامه حلی و شیخ طوسی و... داشتند، در علم تاریخ تبحر ویژه داشتند، بسیاری از طلابی که می خواستند در زمینه تاریخ اسلام و تاریخ معاصر مطالعاتی داشته باشند از ایشان رهنمود می گرفتند. یکی از کسانی که مطالعات گسترده ای در زمینه تاریخ مشروطه انجام داده بود؛ روزی از من خواست که چند دقیقه ای از آیة اللّه بهجت وقت بگیرم که در مورد تاریخ مشروطه نظر معظم له را هم جویا شود، وقتی ایشان به محضر این بزرگوار شرفیاب شد، مذاکره شان بیش از یک ساعت طول کشید. بعداً به من گفتند، بنده بیش از حد انتظار خودم از ایشان استفاده و یادداشت های مفیدی هم برداشت کردم.
عبد صالح خدا حضرت آیة اللّه العظمی بهجت قدس سره این عبد صالح خدا، شخصیت ناشناخته و بسیار ممتازی بودند. بارها می فرمودند: «هیچ ذکری بالاتر از ذکر عملی نیست و هیچ ذکر عملی، بالاتر از ترک معصیت در اعتقادیات نیست و ظاهر این است که ترک معصیت به قول مطلق، بدون مراقبه دائمیه صورت نمی گیرد». بله، مردان ره و سالکان طریق، این گونه بودند.
حجت الاسلام و المسلمین صدیقی کمپانی فقر فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَینَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا، این آیه کریمه که در سوره کهف هست در ارتباط با جناب خضر پیغمبر است، خداوند اسمی از این بنده خدا نمی برد بلکه بعنوان عبد از او یاد می کند فوجدا عبداً یک عبدی را یافتم که این ویژگی ها را داشت یکی این بود که آتیناه رحمة من عندنا این مستقیم از خود ما می گرفت بی واسطه رحمت را از پیش خدا دریافت می کرد.
دوم علّمناه من لدنّا علما، علم آن عبد علم اکتسابی نبود با ذات احدیت ارتباط مستقیم داشت و وجودش آینه علم خدا بود. ما در مورد مرحوم آیةالله العظمی آقای حاج شیخ محمدتقی بهجت صلوات الله علیه سلام الله علیه اعلی الله مقامه الشریف واقعاً تصوّر ما طی بیش از 45 سال ارتباط آشنایی که در محضرشان بوده، ما مصداق بارزی از این آیه دیدیم ایشان را که رابطه اش رابطه فناء فی الله بود جز خدا آیةالله العظمی آقای بهجت هیچ نداشت به تعبیر بعضی بزرگان آقای بهجت کمپانی فقر بود فقر الی الله در وجود ایشان در میان معاصرین و رهیافتگان و بزرگان خودساخته و متخلّق که ما می شناسیم از همه فقیرتر بود.
و چون فقر الی الله را داشت بقاء بالله پیدا کرده بود همه چیزش الهی بود، آقای بهجت در زندگی جلوه خدا بود حرکاتش سکناتش قیامش قعودش محبتش اخمش نمازش درسش خوردوخوراکش حتی خوابش یقیناً برای خدا بود یعنی هیچ ضایعات عمری نداشت.
او یک معامله با خدا کرده بود إنا لله را که گفته بود باورش آمده بود که مال خداست و جز برای خدا برای کسی حساب باز نکرده بود حتی از آیةالله العظمی آقای بهجت دعوت برای اطعام کردند از ایشان خواستند که قدم رنجه بکنند منزل کسی را متبرک بکنند و آنها مفتخر بشوند که ضیافتی از آیةالله العظمی آقای بهجت بعمل بیاورند ایشان فرمودند که من جز با اجازه امام زمان به جایی نمی روم.
یعنی عبدی بود که همه امورش با اذن مولایش تنظیم می شد، هیچ کاری از پیش خودش نداشت، و یک مقدار از این امور را مرحوم آیةالله العظمی آقای بهجت قبل از آنکه وارد مرحله سیر و سلوک و تربیت معرفتی در پیش آیةالله العظمی آیت حق آقامیرزاعلی قاضی بشود یا مراتب معنوی آقاشیخ محمدحسین غروی اصفهانی را درک بکنند و به سایر بزرگان صاحب نفس ارتباط پیدا بکنند خداوند متعال در ذات آقای بهجت یک نورانیتی قرار داده بود.
گوهر پاک آیةالله العظمی آقای بهجت فرمودند که من وقتی نجف رفتم مراحق بودند هنوز به حد بلوغ هم نرسیده بودند فرمودند اولین نمازی که شرکت کردم نماز مرحوم آقای نائینی بود و من در نماز آقای نائینی که حضور پیدا کردم هم به لحاظ صغر سنّ و هم قصر قد، قد من کوتاه بود از این جهت آرزو می کردم ای کاش آن چهارپایه ای که برای مکبّر گذاشتند روی آن بالا می رود و تکبیر می گوید ای کاش یک همچنین چیزی بود ما هم روی آن می ایستادیم با این نمازگزارها هم آهنگ می شدیم.
ولی فرمودند همان نمازی که من با آقای نائینی خواندم فهمیدم آقای نائینی المراقبه است، نماز ایشان یک نوری داشت یک بویی داشت که من در نمازهای دیگر این را ندیده بودم، ملاحظه می کنید آقای بهجت هنوز نفس آقای قاضی به ایشان نخورده هنوز به جبهه خودسازی به معنای واقعی کلمه معرفةالنفس نرسیدند ولی ذاتش یک راداری دارد امواج عرش را می گیرد، آن نمازی که حالت حضور و مرعاة خداست و معراج است آقای بهجت در دوران کودکی اش این را می یابند این ذاتیاتش است ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء، خدا خواسته بود و این موهبت را به آقای بهجت داده بود، در مورد حضرت یحیی پیغمبر خدا می گوید در دوران سبابت به او حکم داده و جعله سیداً وحصورا، حضرت یحیی را در کودکی هم می گوید سید قرار دادیم هم حصور بود پاکدامن بود دژ محکمی در وجود ایشان بود که هیچ ناپاکی به او راه پیدا نکرده بود.
آقای بهجت از ابتدا در رصد الهی بوده لذا آن گوهر پاک سنخیت با عالم بالا داشته و این جذبه امیرالمؤمنین ایشان را کشانده به آنجا و اساتیدی که می توانستند وجود ایشان را شکوفا کنند و به قلّه کمال و قرب الهی برسانند رساندند.
مقام علمی آقای بهجت از جمله مسائلی که از ایشان نقل می شود یک نظری به بُعد علمی آقای بهجت بکنیم تا مردم فکر نکنند آقای بهجت یک عنصر منزوی زاهد عابد رهبانی بوده که کاری به مسائل علمی و اجتماعی و این مسائل نداشته، بر خلاف این برداشت ما معتقدیم آقای بهجت علامه بود در فنون مختلف مجتهد مسلّم خرّیط نهریر فنون مختلف علوم اسلامی بود تا جایی که ایشان در جوانی شان در درس مرحوم آقای کمپانی مرحوم آیةالله آقاشیخ محمدحسین غروی اصفهانی که از محققین بزرگ عالم تشیّع به حساب می آیند و حاشیه ایشان بر مکاسب و آثار علمی شان زبانزد مجتهدین و صاحبان مسائل نظری در فقه و اصول هست.
مرحوم آقاشیخ محمدحسین غروی در همان اوائل آشنایی اش که آقای بهجت در درس ایشان حضور پیدا کرده بودند به آقای بهجت گفته بودند که بر شما تقلید حرام است و باید شما خودتان اجتهاد کنید و به نظر خودتان عمل کنید.
مرحوم آقای آقاسیداحمد فهری آیةالله آقاسیداحمد فهری که در دوران طلبگی اش با مرحوم آیةالله العظمی آقای بهجت هم غذا بودند در یک مدرسه هر دو در مدرسه آقاسیدمحمدکاظم یزدی در نجف آنجا سکونت داشتند و آقای فهری گفتند غذایمان را با هم می خوردیم حجره هایمان جدا بود ولی غذا با هم می خوردیم.
خوب آقای بهجت جزء مدرسین شاخص حوزه بودند و سطوح عالیه را تدریس می کردند و من به ایشان پیشنهاد کردم آقا یک درسی هم برای ما بگویید، آقای بهجت فرمودند استاد ما یعنی مرحوم آقای غروی من را مکلّف کرده که اجتهاد کنم و دیگر از کسی تقلید نکنم، چون این را بر خودم واجب می دانم تمام اوقاتم را گذاشتم مسائل مبتلابه را دارم خودم تحقیق می کنم که نظر اجتهادی خودم را عمل بکنم.
این نشانه نبوغ بالای مرحوم آقای بهجت بوده، با هر استادی از اساتیدش هم که ایشان برخورد کرده فوراً نظر او را جلب کرده، مرحوم آقای خوئی ایشان در درسش شرکت کرده فرمودند در درس آقای خوئی که ما شرکت می کردیم برای اینکه تمام ابواب فقهی را که مرحوم آقاشیخ محمدحسین تدریس کرده بودند من در همه اش حضور نداشتم دیر رسیدم همین طور دروس آقای نائینی را، چون آقای خوئی همه این درس ها را دیده بود می خواستم تمام نظرات آقای کمپانی مرحوم آقای غروی و مرحوم نائینی را در ابواب مختلف بدانم.
و آقای خوئی آینه خوبی بود در این جهت، اما با اینکه درس آقای خوئی می رفته بخاطر انعکاس نظرات مرحوم آقای غروی و مرحوم آقای نائینی می رفت، ایشان یک روزی سربه سر آقای خوئی می گذارند در مسأله اراده اکثر از معنا، آدم یک لفظ بگوید که دارای معانی مختلفی باشد آیا متکلم (این از مباحث دقیق اصولی است) آیا متکلم می تواند یک لفظی که دارای معانی متعددی هست آن لفظ را بگوید و بیش از یک معنا را اراده بکند یا نمی تواند.
مرحوم آقای خوئی استدلال می کردند که نمی شود چون لفظ مندّک در معناست و هر معنایی را که انسان از لفظ اراده بکند این لفظ را در آن معنا ذوب کرده دیگر به جای دیگر نمی تواند سرایت بدهد و دلایل دیگری که می آوردند. مرحوم آقای بهجت یک اشکالی می کنند به نظر آقای خوئی، آقای خوئی جواب می دهند دوباره ایشان یک اشکال دیگر مطرح می کنند، آقای خوئی متوجه می شوند که این فرد آدم عادی نیست.
آن وقت می گویند شما این را از کجا این مسائل را می گویید؟ مرحوم آقای بهجت به آقای خوئی، آقای قاضی را مطرح می کنند که ما با ایشان مأنوسیم و مسائل در چشمه وجود ایشان از این قبیل مسائل بیشتر است و مرحوم آقای بهجت این را بهانه قرار می دهد که آقای خوئی را به آقای قاضی وصل بکند و اتفاقاً وصل هم می شود یک مدتی هم می رود آن هم داستان هایی دارد که یک نسخه هایی را مرحوم آقای قاضی برای مرحوم آقای خوئی می پیچند ولی موفق نمی شوند، اجمالاً این آقای خوئی هم نظر آقای خوئی را آقای بهجت با اینکه بعنوان شاگرد در محضر آقای خوئی می نشستند ولی یک جا نشان دادند که خلاصه دست بالای دست بسیار است اسرار در عالم زیاد است، حضور ایشان در درس آقای خوئی علاوه بر اینکه قصدشان استفاده از آقای خوئی در جهت انعکاس نظر آن دو تا فحل بوده ولی شکار آقای خوئی را هم در ذهنش گرفته بوده دنبال فرصتی بوده که آقای خوئی را شکار مرحوم آقای میرزاعلی قاضی بکند.
خوب ایشان قم تشریف می آورند مرحوم آقای بهجت قم تشریف می آورند، اولین روزی که در درس آقای بروجردی شرکت می کنند مسأله ای را مطرح می کنند و روز دوم نظر آقای بروجردی را کاملاً معطوف به خودشان می کنند که آقای بروجردی به اهمیت نظرات آقای بهجت پی می برند و با یک حساسیت و حرمت خاصی بعد از آن به مطالب ایشان توجه خاصی می کردند.
اجمالاً یک دانش پژوهی بوده در عین اینکه صاحب نظر بوده مجتهد بوده، عطش سیری ناپذیری برای درک محضر علمای مختلف با انظار مختلف را داشتند، این نشان می دهد که هم اهل دقت بوده اهل فکر بوده و هم اهل تتبّع بوده یک فردی دو فردی قناعت نکرده تمام فحول و صاحب نظران عصر خودشان را بالعیان خودشان یافته اند و حوزه درسی آنها را دیده اند و وقتی هم آنها را گرفته این جور نبود که آقای بهجت در درس خارجشان نقّال باشند یعنی صرفاً نظرات گذشتگان را بحث بکنند کما اینکه در درس آقای خوئی ایشان فرموده بودند که من وقتی دقت کردم نظرات مرحوم آقای شیخ محمدحسین را یا آیةالله نائینی را آقای خوئی مطرح می کردند در مدت طولانی که مباحث آنها را من از آقای خوئی گرفتم دو جا دیدم که آقای خوئی خودشان نظر می دهند، بقیه انعکاس نظرات بود نقل نظرات بود حلاجی نظرات بود، آنجایی که خودش نظر می دهد دو مورد بود که بر خلاف نظر آنها آقای خوئی توانسته بودند نظر جدیدی بدهند.
آقای بهجت در درس خارجشان بزرگان ما که شرکت می کردند معتقد بودند که آقای بهجت هرچه می گوید جوشش وجودی خودشان است خودشان دریای جوشانی است و موج می زند صرف نظرات دیگران نبود، این بُعد علمی آقای بهجت و فقاهتی آقای بهجت را خواستم عرض بکنم که اگر بگوییم اعلم بود گزاف نگفته ایم یا کسی بود که شبهه اعلمیت در موردش قطعاً وجود داشت.
اما با این موقعیت علمی، آقای بهجت خودشان را بعنوان مرجع تقلید عرضه نکردند با اینکه از احدی از فقها کم نداشتند و تمام مباحث فقهی که از اساتیدشان گرفته بودند فقط بایگانی آنها نبودند خودشان می جوشیدند صاحب نظر بودند در تمام مسائل، در عین حال حاضر نبودند که رساله بدهند و بعنوان مرجع تقلید شناخته بشوند.
در حوزه علمیه قم هم که درس ایشان خیلی رونق کمّی نداشت یعنی کسانی که در درس آیةالله العظمی آقای بهجت شرکت می کردند عدد زیادی نبودند چون هم خودش دنبال کسب شهرت نبود وضعیت و نوع برخوردش جاذبه نداشت و تعمّد داشتند که آن حالت گمنامی و خمول خودشان را حفظ بکنند مزاحمی برای مسائل علمی و خلوت های الهی اش نمی خواست داشته باشد، تا این اواخر گویا هم برای مرجعیتش مأموریت پیدا کرد از مبادی عالیه و هم بعضی کرامت ها این اواخر عمرشان بود.
احاطه علمی و ولایی در مورد احاطه علمی که علّمناه من لدنا علما بنده خودم کراراً برایم پیش آمد که آیةالله العظمی آقای بهجت از اسرار من به من بازگو فرمودند عرض کردم همه اش هم در این سال های آخر عمرشان بود، اوائل مأمور نبود و چیزی را لو نمی داد. یک وقتی من از تهران به قم می رفتم کسی در ماشین بود یک مطالبی بین من و آن رفیق من در ماشین گفتگو شد، من رفتم خدمت آیةالله العظمی آقای بهجت، آقای بهجت فرمودند آن مسأله ای که آنجا واقع شد کاش واقع نمی شد.
گویا اصلاً در ماشین ایشان سومی ما بوده، یعنی همه عالم مثل کف دست برایشان بود، همه اسرار را می دانستند هم احاطه علمی داشتند هم احاطه ولایی، آنچه را که در مورد جناب آصف قرآن کریم می گوید َالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیکَ طَرْفُکَ، علم را مطرح می کند اما این علم چشمه قدرت بود، وجود جناب آصف جوری بود که أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیکَ طَرْفُکَ ما آقای بهجت را در این پایگاه یافتیم و اینگونه دیدیم.
مقام قرب آقای بهجت را بنده شاید از سال 45 در محضرشان آشنایی پیدا کردیم ارادتی پیدا کردیم جاذبه ایشان ما را گرفت ولی یک مورد ایشان اهل اینکه مثلاً کرامتی از خودشان نشان بدهند غیب گویی بکنند سرّی بگویند، تا این سال های آخرشان کسی نمی شناخت آقای بهجت اهل معناست آقای بهجت دارای ولایت است آقای بهجت دارای نظری است که کیمیا اثر است، هر کاری را که بخواهد بکند در کرسی کن فیکون نشسته عبدی اتعنی حتی اجعلک مثلی ان اقول کن فیکون و انت تقول کن فیکون.
بین پرانتز یک نمونه از این موقعیت آقای بهجت خدمت شما عرض بکنم بنده در کتابخانه آستان مقدس امام رضا علیه السلام در جمع کارکنان آنجا یک صحبتی کردم و ارادت قدیمی که ما به آقای بهجت داشتیم عاشق ایشان بودیم الان هم فراغ ایشان خیلی سخت است آقای بهجت را کسی دیده باشد تحمل بکند خلأ وجودش را، صبر خدا می خواهد، این است که ما در تمام یعنی در بیشتر صحبت هایمان یک چیزی از آقای بهجت در ذهنمان می آمد نقل می کردیم.
در آن جمع هم مطلبی از این مرد خدا از این عنصر ملکوتی مطرح کردم، بعد از صحبت من یک آقایی آمد فرهیخته بود فارغ التحصیل دانشگاه بود گفت فلانی من یک مشکلی داشتم سال ها من را رنج می داد توسلاتم به حضرت رضا توسلاتم به اشخاصی که صاحب نظر بودند صاحب نفس بودند نتیجه ای نگرفتم، یک روزی ولی دیگر صبرم داشت تمام می شد کلافه بودم، قابل تحمل دیگر برایم نبود، وارد حرم شدم دیدم آقای بهجت مقابل ضریح امام رضا علیه السلام نشستند.
رفتم دو دستم را گذاشتم روی دو تا زانوی آقای بهجت گفتم آقا من هم حقوق بگیر حرم امام رضا هستم نان خور امام رضا هستم و هم اینکه مداحم مرثیه خوانم در مجالس برای امام حسین مصیبت می خوانم از مردم اشک می گیرم، با این امتیازاتی که خدا به من داده که هم سر سفره امام رضا دارم ارتزاق می کنم هم خادم امام حسینم با این حال گیری دارم نه امام رضا تحویلم می گیرد نه دعای دیگران تا به حال اثر نکرده، شما را به این امام رضا شما یک کاری برای من بکنید طاقتم دارد تمام می شود. گفت تا من این تضرّع را پیش آقای بهجت کردم آیةالله العظمی آقای بهجت یک نگاهی به ضریح کرد یک نگاهی به من، فرمود مشکل شما حل شد، نفرمودند دعا می کنم حل می شود، فرمود مشکل شما حل شد.
برگشتم آمدم دیدم مشکل حل شد، یعنی آقای بهجت در موقعیتی نشسته بود که اگر می خواست نیازی به دعا و اینها هم نداشت، قلب او مرکز مشیّت خدا بود قلب او عرش الهی بود قلب المؤمن عرش الرحمان، در این قلب خدا بود، اراده آقای بهجت اراده خدا بود، هر کار می خواست بکند این در موقعیت اقتدار وجودی ایشان.
عمل به یقینیات آقای بهجت یک سفارشات عمومی داشتند نوعاً طلبه ها جوان ها که با یک شیدایی و دل شدگی مجذوب ایشان می شدند و کراراً بنده در محضرشان بودم این سؤال مطرح شد از آقا تقاضا می کردند آقا یک استاد اخلاقی بدون خضر این راه را نمی شود طی کرد استاد می خواهیم شما کسی را به ما معرفی کنید.
آیةالله العظمی آقای بهجت به همه سفارششان این بود استاد شما معلومات شماست به یقینیاتتان عمل بکنید در مشتبهات و مواردی که یقینی نیست توقف بکنید تا مسأله را برایتان روشن بشود، بعد این حدیث نبوی را می خواندند می فرمودند من عمِلَ بما علِم أورثه الله علم مالم یعلم، هر کسی به آنکه می داند از دین خودش اطلاع پیدا کرده معلومش هست به آن عمل بکند این عمل به علوم دراستی فتح باب علوم وراثتی و موهبتی می شود. در این راستا یک خاطره ای هم ایشان نقل فرمودند بگویم شاهد مثال این قضیه است آقای بهجت فرمودند که یک فردی دست فروش بود در بروجرد و بساط می کرد کنار خیابان چیزهای جزئی می فروخت.
یک مؤمنی آمد از کنار ایشان عبور بکند صدا زد گفت آقا تشریف بیاورید، آمد، گفت اگر جایی کاری ندارید من از شما خواهش می کنم یک نیم ساعت کنار من بنشینید، گفتند برای چی؟ گفت نیم ساعت دیگر من می میرم قرار است من نیم ساعت دیگر جان به جان آفرین تسلیم کنم، شما این نیم ساعت پیش من بنشین وقتی جان دادم بساط من را جمع کن به عائله من اطلاع بده که بیایند من را تجهیز بکنند.
گفتم شما که سالمید مشکلی ندارید بیماری ندارید، گفت نه من بناست نیم ساعت دیگر بمیرم، من هم با نهایت تعجب دعوتی مؤمن قضای حاجت مؤمن به این عنوان کنارش نشستم، نشستم سر نیم ساعت هنوز نشده بود یک مقداری باقیمانده بود گفت من یک تقاضایی از شما کردم شما کرامت نشان دادید کرامت اخلاقی، تقاضای من را قبول کردید، من هم می خواهم در ازاء این خدمتی که شما به من کردید و وقتتان را در اختیار من قرار دادید من هم می خواهم یک چیزی به شما بدهم.
گفتند بیا جلو، جلو رفتم، دستشان را آوردند از بالای پیشانی من کشیدند روی صورت من تا وسط های سینه ام یک دستی کشیدند نشستند سر جای خودشان، من دیدم تمام وجودم مشتعل شده دارم می سوزم، یک نگاهی به من کرد گفت که مشکل است برایت تحملش داری می سوزی شعله ور شدی، گفتم آره، گفت تحمل نداری، گفتم نه، آمد یک بار دیگر یک دستی کشیدند به سر و صورت و سینه من آرام شدم.
دقیقاً سر نیم ساعت رو به قبله پاهایشان را دراز کردند شهادتین را گفتند و جان دادند خیلی راحت گویا موت اختیاری، خودش دارد می رود قدم گذاشت و پرواز کرد، همین که ایشان وفات کرد من دیدم که من یک احاطه ای به اسرار عالم دارم، آن وقت چند تا قضیه اتفاق افتاده بود این از روی آن علم به باطن و اسرار یکی بعد از دیگری را مطرح کرده بود و مبتلا شده بود به یک طاغوتی که او قصد جانش را کرده بود رفته بود دزفول.
در دزفول یکی از علمای صاحب نفوذ و قدرتمند آنجا ؟؟ می داده اشخاص می آمدند بسط می نشستند و حتی حکومت هم تا او در آن بسط بوده متعرضش نمی شده، ایشان می گوید من رفتم در منزل آن عالم یک ماهی ماندم، یک روزی پسر ایشان آمد هیچ در این یک ماه هم کسی نمی پرسید از کجا آمدی به کجا می روی، بعد از یک ماه پسرش آمد و با ما مأنوس شد از سوابق من وضع من سؤال جواب کرد، من هم قضیه خودم را گفتم، گفتم که یک فردی از اولیاء الهی از اوتاد سر راه ما قرار گرفت و ما را شکار کرد و ما هم با اسرار آشنا شدیم دست روی اسرار بعضی ها گذاشتیم آنها من را تعقیب کردند من سر از اینجا درآوردم.
این آقازاده رفته بود به پدر بزرگوارش که عالم مهذبی هم بود گفته بود بابا اینکه در خانه ما یک ماه هست از اولیاء الله است صاحب سرّ است صاحب نفس است، آن عالم بزرگوار هم سراسیمه آمده بود با ایشان گرم گرفته بود گفته بود که شما صاحب سرّید سینه شما مخزن اسرار الهی شده، من می خواهم شما را امتحان کنم آیا در قلب من چه می گذرد در دل من چی هست؟
این بزرگوار گفته بود که در قلب شما یک شخصیت بزرگی است، گفته بود توضیح بیشتر بده، گفته بود که من در قلب شما سر پرخونی می بینم و آن سر پرخون ابی عبدالله الحسین امام حسین را در ذهنت گرفتی، این عالم گفته بود درست بود من داشتم تصور می کردم رأس پرخون ابی عبدالله الحسین را و در قلبم امام حسین بود.
اجمالاً من عمل بما علِم خدا با یک بهانه ای حتی گاهی سیر و سلوک آنجوری هم نیست، آدم تقوا داشته باشد به یقینیات خودش پایبند باشد به اصول و فروع دین خودش ملتزم باشد خدا گاهی سر راهش قرار می دهد این جور گنجینه اسرار می شود و آقای بهجت روی این تأکید داشتند فرمودند استاد ما آقامیرزاعلی قاضی هم طی الارض داشتند هم علم کیمیا بلد بودند یعنی می توانست آجر را طلا کند، آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آقای قاضی از اینها بود ولی دوست نداشت شاگردانش دنبال این خط بروند بخاطر طی الارض و بخاطر مثلاً صاحب سرّ بودن.
او همه اش دعوت به بندگی خدا می کرد و مهمترین رتبه برای انسان این جور نیست که صاحب کرامت باشد صاحب قدرت باشد کن فیکون بکند، هنر انسان این است که عبد خدا باشد یاایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنّتی، کسی در این خط باشد و این مزایا گیرش بیاید که عزیز سفر کرده ما، آن پشتوانه عظیم شیعه، آن سنگر بزرگ، آن تکیه گاه مجاهدین، آن صاحب نفسی که با نفسش سلاح ها را خنثی می کرد توطئه ها را از بین می برد، آن عزیز سفر کرده ما آن پیر ما آن مراد ما آن رهیافته ما آن عبد صالح خدا واقعاً عبدالله بود فوجدا عبداً، این تنوین تنوین تفخیم است بنده بزرگ خدا بود ممحّض در بندگی بود، جز بندگی هیچ شأنی در این عالم برای خودش قبول نکرد.
حجت الاسلام و المسلمین ابوترابی عمر با ارزش حضرت آیة الله العظمی بهجت از آغاز نوجوانی به این حقیقت رسیدند که عمر پرارزش خویش را در چند راه بهره بگیرند و استفاده کنند؛ اولاً عمر را بستر عبودیت حق، بندگی خدای سبحان قرار بدهند و اجازه ندهند در این بستر زیبای عمر هوی و هوس، مطامع دنیوی، شهوات، شیاطین ذره ای حضور و بروز پیدا کنند، این یکی از تصمیمات کلیدی آن بزرگوار بود و با یک مراقبه جدی تا آخرین لحظه از این اراده حراست کردند.
نکته دوم اینکه عمر خویش را در راه رسیدن به مدارج بلند معرفةالله بکار گیرند، عبادت را ابزاری برای معرفت قرار بدهند، او با همه محافظتی که بر عبادت داشت همه دقتی که بر انجام تکالیف الهی داشت از یک مستحب نمی گذشت و مکروهی را مرتکب نمی شد اما با همه این مراقبه جدی بر انجام تکالیف توجه داشت که باید عبادت او زمینه معرفت او را فراهم بیاورد.
لذا به این روایت توجه ویژه ای داشتند که اگر کسی ساعتی از عمرش بگذرد و در آن ساعت بر معرفتش به خدا افزوده نشود گرفتار خسران است، مراقب بود مدارج معرفت او به خدای متعال در لحظات عمر ارتقاء پیدا کند و اعتقاد بنده آن است که او بر مراتب معرفت خویش اشراف داشت می یافت که در هر نماز چه مرتبه ای بر مراتب معرفتش افزوده می شود، در هر ساعتی چند گام به سوی معرفةالله و قرب الی الله برمی دارد.
درس ماندگار کلاس درس آیةالله بهجت قبل از آنکه کلاس انتقال علوم حصولی و علوم کلاسیک باشد کلاس انتقال معارف و تعالیم و آموزه های دینی و اخلاقی بود، اولاً خانه محقّر او اتاقی که قطعاً یکی از محقّرترین اتاق ها و خانه های قم بود از او زهد می بارید، اجازه بدهید روزی به بنده فرمودند و این جمله را قطعاً به کسی نگفتند فرمودند اگر بدانند در این خانه به من چه می گذرد مرا با جرثقیل از این خانه بیرون می برند، این سختی در دنیا این زهد. اولاً زندگی او خانه او درسی ماندگار بود، بعد رفتار او توجه او هنگام درس به خدای متعال، آداب تدریس که از رفتار و سلوک او موج می زد، قبل از آنکه استاد را ببینی خدا را می دیدی، قبل از آنکه سخن او را بشنوی سخن خدا را می شنیدی.
علاوه بر این خصوصاً در سال های قبل تقریباً حدود نیم ساعت قبل از شروع به درس و حدود نیم ساعت بعد از درس از علمای بزرگ از اساتید بزرگ از اولیای حق مطالبی را بیان می کردند که مناسب با نیاز مخاطب بود، جمله ای را می گفتند که سؤال مخاطب را پاسخ می داد، کاملاً ایشان به این مرتبه رسیده بودند که واعظ باشند به معنای واقعی کلمه، نیاز مخاطب را بشناسند و در حوزه نیاز مخاطب سخن بگویند، نصیحت نمی کردند نصایح کلی، بلکه هر مطلبی معمولاً متوجه به یک نیاز بود که این پزشک معالج تشخیص می داد، و حدود یک ساعت از وقت قبل از شروع به درس و در پایان درس به طرح این مباحث سپری می شد که نقش بسیار مؤثری را در تربیت شخصیت انسانی شاگردان ایفا می کرد و بعد در بین این مکتب عرفانی و تربیتی به تدریس علوم کلاسیک و مباحث علمی فقهی و اصولی می پرداختند.
شاید پیام روشن این کلاس این بود که علوم حوزوی علوم مدرسه و دانشگاه اگر در پوشش و در پناه علوم و معارف قرآن و اهل بیت و در پناه تربیت دینی باشد نقش دارد و اگر از این پوشش قوی و قدرتمند بهره مند نگردد نمی تواند گره گشا باشد به تعبیر مولوی علم های اهل تن احمالشان، این علم ها باری را حمل نمی کند باری است بر شانه آنها، علم های اهل دل حمّالشان، اگر انسان تربیت شد علم او را حمل می کند او را به پرواز درمی آورد، باری را از شانه او می ستاند و لذا کلاس آن عالم ربانی کلاس تربیت ابعاد مختلف شخصیت انسان بود، ابعاد شخصیت معنوی و روحانی و ابعاد علمی و عقلانی.
حجة الاسلام والمسلمین فقهی: « اگر شجره طیبه انسانیت غیر از چهارده معصوم میوه سالم داده باشد که حتما" داده است یکی از آن میوه های سالم وجود مقدس آیت الله العظمی بهجت است. »
یکی از فضلای نجف: « ایشان [آیت الله بهجت] در جوانی دانشمند، مجتهد مسلم و مورد وثوق و اعتماد خواص بود. تا حدی که در سفر به کربلای معلّی، آقایان علما بالاتفاق به ایشان اقتدا می کردند. »
مؤلف کتاب گنجینه دانشمندان: « آیت الله اقای حاج شیخ محمد تقی بهجت غروی فومنی از آیات و مدرسین بزرگ و دانشمندان به نام حوزه علمیه قم و از مفاخر گیلان و شهرستان فومن می باشند، و حقا" عالمی برجسته و دانشمندی شایسته و مهذّب و بارع و متقی و پارسا و معرض از تظاهرات و اجتماعات و دائم الذکر و مورد توجه افاضل مدرسین و دانشمندان حوزه علمیه قم می باشند. »
استاد خسرو شاهی: « شناختن آیت الله العظمی بهجت و کمالات ایشان جز به تهذیب نفس و توسعه وجودی ممکن نیست، و هر کسی با توجه به سعه وجودی خودش می تواند درک کند، بنابراین برای شناخت کمالات ایشان باید تهذیب نفس کرد و وجود خود را توسعه داد تا از کمالات آقا بهره بیشتری برد. »
استاد هادوی: « آیت الله بهجت تجلی یک عمر سیروسلوک و جهاد و تلاش در راه خدا و برای رسیدن به حقیقت است. و به عبارت کوتاهتر: ایشان تندیس یک عمر مجاهدت می باشند. »