ادَقّ از شیخ انصاری رحمة اللّه! مرحوم آقا سیّد علی شوشتری که شیخ انصاری رحمه اللّه به درس اخلاق او می رفته، و او هم شاید در درس فقه شیخ رحمه اللّه شرکت می نموده، هیچ ظاهر نبوده که فاضل است و مقاماتش در علم بالا است.
نقل شده که آقایی می گفت: شیخ رحمه اللّه وصیّت کرده بود که بعد از فوت من به درس سیّد علی بروید. می گفت: ما نمی دانستیم که مقامات علمی ایشان در چه حدّی است، ولی چون شیخ رحمه اللّه فرموده بود، بعد از شش ماه یا دو سال به خدمت ایشان رفتیم و دیدیم خیلی پیر است، گفتیم: آقا، درسی می فرمایید؟ گفت: خیلی خوب، چه می خواهید؟ گفتیم: برائت.
سپس گفتیم: ما می رویم تا شما مطالعه کنید. ولی ایشان گفتند: مطالعه لازم نیست و از همان جا شروع کرد و ما از فضلش تعجّب کردیم و دیدیم که از شیخ اَدَقّ است! چه اشخاص زحمت کشیده ای! گویی یک پول برای غیر خدا ارزش قایل نبودند. چه مقاماتی در علمیات و در عملیات داشتند! تا توان و قوّه داشتند برای خدا عمل می کردند. چه ریاضت ها که کشیدند. تنها از شیخ انصاری رحمه اللّه با آن همه اشتغال و کارها، این همه آثار و فواید و برکات علمی باقی مانده است!
تبلیغ دینی شنیدم زمانی که مرحوم آقا شیخ غلامرضا یزدی در یزد اقامت داشت خیلی خوش زندگی می کرد، ولی هرگاه به روستاهای اطراف می رفت با خود نان و ماست و... بر می داشت و به هر ده که می رسید، قرائت نماز و مسایل مورد نیاز را به مردم یاد می داد و آن گاه به آبادی دیگری می رفت و همه حال خوراکش از خودش بود و از غذای مردم پرهیز می کرد.
آنان که مثل انبیا (علیهم السلام) ماءمور تبلیغ هستند و بدون چشم داشت و منت، کار آن ها را انجام دهند، خدا می داند چه مقامی دارند!
البته در صورتی که عالم بما یفعل و یترک و عمال بما یأمر و ینهی باشند.
اگر کسی تشخیص بدهد که به این کار اقدام کند و عالم و عامل باشد و با نشر علم شکرانه اش را ادا کند، باید از شادی کلاهش را به عرش بیندازد.
مقام اجتهاد روزی است
در بعضی از روایات آمده است که خداوند تبارک و تعالی رزق و روزی طالبین علوم الهیّه را ضمانت کرده است .
ضمنت لاهل العلم أرزاقهم، می دانیم که باید وجوهی از زکات یا بیت المال به طالبین علوم دینیه پرداخت شود. بطوریکه اگر این وجوه را به آنها ندهیم نمی توانند طلب علم کنند، و در این صورت همه چیز بر باد است . طلب علم، طلب معرفت یک قانون الهی و فطری است . نمی شود مردم جاهل و نادان بمانند. خدا می داند که جاهل بودن به حکم شرع چه عواقب وحشتناکی را در پی دارد.
بسیاری از ظالمین به علت جهلشان مرتکب خیلی از ظلمها می شوند، که اگر عالم بودند آن همه ستمکاری را که برای آنها سودی ندارد انجام نمی دادند.
البته ظلم و ستم چه منفعتی برای کسی داشته باشد و چه منفعتی نداشته باشد حرام است و نباید آنرا انجام داد.
بنابراین مسئله تعلیم و تعلّم، از واجبات و از مهمّات شرع است و لایقاس به شیّ، مخصوصا تعلیم و تعلّم علوم دینیه .
تعلّم علوم دینیه واجب است چه متعلم به درجه اجتهاد برسد یا نرسد و اگر نتواند به آن درجه برسد، همین مقداری را که خوانده و مادون اجتهاد است، همین ها را به دیگران تعلیم کند.
یکی از آقایان می گفت: زمانیکه برای تعلیم علوم دینیه وارد حوزه نجف شدم، به حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام توسّل کردم که به مقام اجتهاد برسم .
حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام را در خواب دیدم که حضرت فرمودند: اجتهاد مثل روزی است، قسمت هر کسی نیست، قسمت شما هم نشده است .
پیش خود گفتم خواب که حجّیت ندارد، لذا فردا همان توسّلی را که داشتم ادامه می دهم .
فردا شب هم حضرت را در خواب دیدم که فرمودند: مگر به تو نگفتم که اجتهاد روزی است، هر روزی قسمت هر کسی، نیست .
باز هم گفتم خواب که حجّت نیست، لذا باز هم توسّلم را ادامه شب سوم باز امیرالمؤ منین علیه السلام را در خواب دیدم، حضرت فرمودند: مگر نگفتم اجتهاد روزی است و قسمت شما نشده و روزی تو نیست . برای چه این اجتهاد را می خواهی؟
عرض کردم: برای اینکه به مقامات عالیه ای که از اجتهاد بدست می آید برسم .
حضرت فرمود: تا آنجا که می توانی درسی را که خواندی و یاد گرفتی تا به همان جا را تعلیم دیگران بده، به آن مقام می رسی .
او می گفت: من هم تا رسائل و کفایة، خواندم . دیدم نمی توانم بیشتر از آنرا استفاده کنم . لذا به تدریس آن چیزی که خوانده بودم مشغول شدم .
خدا می داند که در نجف تقریبا کسی نبود که در درس او حاضر نشده و از او استفاده نبرده باشد. دروس مقدمات، ادبیات، منطق، ریاضیات، همه را تدریس می کرد و تقریبا مثل اینکه حافظ همه آنها هم بود.
بالاخره طلب علم یا راجح است و یا واجب، و یک وقت واجب کفائی است و یک وقت هم ممکن است واجب عینی باشد.
یکی از آقایان که آقا نجفی اصفهانی (ره) را درک کرده بود از ایشان نقل می کرد که او هم از مرحوم شیخ انصاری نقل می کرده که: شخصی از مرحوم شیخ انصاری سؤ ال کرده بود که در یک بلد چند نفر مجتهد لازم است بطوری که عینیّت وجوب تحصیل اجتهاد از دیگران ساقط شود. یعنی در واقع مقدار من به الکفایة را سؤال کرده بوده .
لابد بلد متعارف آن موقع را هم در نظر گرفته بوده است .
مرحوم شیخ در جواب فرموده بود: برای هر شهری بیست مجتهد لازم است .
می توان گفت که درجات و مراتب و چگونگی فقه هم رزق و روزی است .
مثلا یکی رزقش در مرتّب گویی است و یکی دیگر در تصرّفات . مثلا صاحب مدارک و صاحب معالم در بین فقهاء در منظّم گوئی و مرتّب گوئی بهره وافر دارند.
و از طرف دیگر، کسی در میان متقدمین و متاءخرین و معاصرین مثل صاحب جواهر (ره) نامرتب گو و مضطرب گو نیست .
اما در تصرفات ما شاء اللّه خداوند به او عنایت فرموده است . و در این خصوص خیلی قوی است .
اما اینکه واقعا کسی در این خصوص به پایه او می رسد یا نمی رسد چه عرض کنیم؟
مقصود اینکه اینها از قسمت ها و روزی های الهی است که خداوند به فقهاء عنایت کرده است .
لزوم نگهداری، استنساخ و عکسبرداری از کتاب های خطّی و منحصر به فرد شیعه
ما باید سعی کنیم که کتب خود را جمع آوری و حفظ کنیم و نگذاریم از بین برود.
حدّاقّل از کتب خطّی و منحصر به فرد، مخصوصا کتاب هایی را که می دانیم در معرض سیل یا خطر دیگری است، استنساخ و عکسبرداری کنیم. یازده کتاب از یکی از آقایان معاصرِ شیخ (شیخ مرتضی انصاری) رحمه اللّه از بین رفته است، و هم چنین از بزرگان دیگر.
چرا باید ما به مهمّات خود اهمّیّت ندهیم؟! کتاب های خطّی منحصر به فرد ما را حشرات، باران و رطوبت از بین برده و می برد. و یا آن ها را در جاهایی گذاشته ایم که حتّی خارجی ها هم از آن ها بی خبرند، و گرنه به اَعْلَی القِیَم(بالاترین قیمت ها.) خریده و می بردند، چنان که بسیاری از خزاین علمی و کتب خطی ارزشمند ما را بردند.
شایسته است حفظ و تدریس نهج البلاغه و. . .
نهج البلاغه برای شیعه بلکه برای هر کس که غیر معاند باشد، کتاب با عظمت و بزرگی است، و ما باید در اثر کثرت مراجعه و مباحثه، آن را حفظ باشیم. و برای فهم آن احتیاج به عربیّت و بلاغت داریم.
اگر بفهمیم قرآن چیست، نهج البلاغه و صحیفه سجّادیه را می فهمیم، و گرنه کسانی که می گویند قرآن را می فهمیم و نهج البلاغه را نمی فهمیم، دروغ می گویند؛ زیرا مطالب دقیق در قرآن بسیار است که «لا یَعْلَمُها إِلاّ الاْ ءَوْحَدِیُّ مِنَ النّاسِ.»؛ (جز افراد نادر آن را نمی دانند. ) از حیث سند نیز کسانی از عامه هستند که اسناد و مدارک نهج البلاغه را داشته اند.
ابن ابی الحدید شخصی را ذکر می کند که قبل از ولادت مرحوم سیّد رضی خطبه شقشقیه را در کتاب خود آورده است. ابن ابی الحدید می گوید: به خدا سوگند، این خطبه را من در کتاب هایی یافته ام که دویست سال پیش از ولادت رضیّ نوشته شده اند.
بنابر این کتاب نهج البلاغه با این علوّ مرتبه اش « یَلیقُ حِفْظُهُ وَ تَدْریسُهُ وَ بَیانُ خُطَبِهِ عَلَی الْمَنابِرِ. شایسته است حفظ و تدریس آن و این که خطبه های آن بر بالای منبرها بیان شود.»
تفاوت و مشابهت ما با علمای سَلَف
به معلومات و واضحات خود، عمل نمی کنیم، مَعَ ذلک مقامات و علمیات و معارف بالاتر را طالبیم.
به یاد دارم در کربلا آقا شیخ نابینایی در بالا سر سیّدالشهدا علیه السّلام و در حالی که مرا نمی دید، به پسرش که کوچک بود و هنوز بالغ نشده بود، می گفت:
پسرم! نماز بخوان.
وقتی پسر به نماز ایستاد، در وقت نیّت، وقتی که می خواست به او یاد دهد که چگونه نیّت کند، می گفت: پسرم! در نماز دلت را به خدا ببند!
یک کلمه است، گوش کردن و نکردن، گفتن و نگفتن ولی فرقش از زمین تا آسمان است.
اگر میل داری به جایی برسی که سیّد رضی، سیّد مرتضی، و شیخ مفید رحمهم اللّه رسیدند، کاری بکن که آن ها می کردند، تا به مقامات آن ها برسی. آری، با حرف تنها نمی توان به جایی که آن ها رسیده اند، رسید.
علمیات آنان شرق و غرب را فرا گرفته، و عملیات آن ها هم قابل انکار نیست، و کرامات عجیب و غریب هم از آن ها نقل شده که قابل انکار نیست.
بنابراین، فرق ما و آن ها این است که آنها اهل علم و عمل و صاحب مقامات و کرامات بوده اند و ما نیستیم.
به نظر بنده تفاوت میان ما و آن ها فقط در این است که آن ها به آن چه می دانستند، عمل می کردند؛ ولی ما حتّی آن چه را که می بینیم، عمل نمی کنیم! و حتی أَلاْءَهَمّ فَالاْءَهَمَّ و أَلاْءَوْجَب فَالاْءَوْجَب را رعایت نمی کنیم! آن ها در مقام عمل حتی در عمل به مستحبّات، منتظر حالی بودند که آن را خوب انجام دهند! تنها مشابهت ما با آن ها این است که آن ها در ایمان و یقین قوی بودند و صلابت داشتند، و ایمان و یقین ما ضعیف است!
در تحصیل علم خودکشی و از خودگذشتگی می کردند! انسان وقتی زحمات فقها را می بیند، می فهمد که این روایت درست است که: مِدادُ الْعُلَمآءِ أَفْضَلُ مِنْ دِمآءِ الشُّهَداءِ. مداد علما از خون شهیدان برتر است.
انصاف این است که کتاب جواهر مرتّب نیست. اگر فروع آن از اصول و کلیّات مطالب آن جدا می شد، خیلی خوب بود؛ ولی هرچه می گوید به جا و خوب می گوید، و همین طور نمی پراند؛ البته دیگران هم نمی پرانند. چه توفیقاتی داشتند! شنیدیم که شیخ انصاری علیه الرّحمه فرموده است: صاحب جواهر از من اَفقَه است!
انصافا هم دقّتش خوب است و هم عرفیّاتش. حتّی مطالب اصولی که نوعا متعرض می شود، خوب است، و شیخ رحمه اللّه هم با او موافق است.
بعضی از آقایان می فرمودند: اصولش از بعضی از متأخّرین هم بهتر است. ابتدا مُستَبْعَد به نظر می رسد این روایت که وارد شده که می فرماید:
إِذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ وُزِنَ [یُوزَنُ] مِدادُ الْعُلَماءِ مَعَ دِماءِ الشُّهَداءِ، فَیُرَحَّجُ مِدادُ الْعُلَماءِ عَلی دِماءِ الشُّهَداءِ. هنگامی که روز قیامت فرا می رسد، مداد دانشمندان با خون شهیدان سنجیده می شود و مداد دانشمندان سنگینتر از خون شهیدان می گردد.(2) هم چنین در روایت منقول از امام صادق علیه السّلام آمده است: إِذا کانَ یَوْمُ الْقیامَةِ، جَمَعَ اللّه ُ عزّ و جلّ النّاسَ فی صَعیدٍ واحِدٍ، وَ وُضِعَتِ الْمَوازینُ فَتُوزَنُ دِماءُ الشُّهَداءِ مَعَ مِدادِ العُلَماءِ، فَیُرَحَّجُ مِدادُ العُلَماءِ عَلیدِماءِ الشُّهَداءِ.؛ (وقتی روز قیامت فرا می رسد، خداوند عزّوجلّ مردم را گرد هم می آورد، و ترازوها [برای سنجش اعمال] نهاده می شود و خون شهیدان با مداد دانشمندان سنجیده می شود و در نتیجه مداد دانشمندان سنگینتر از خون شهیدان می گردد.)
ولی با دقت نظر، معلوم می شود که همین طور است؛ زیرا آنها در اطاق های مطالعه و حجره هایشان در تحصیل علوم دینی و معارف الهی خودکشی می کردند!
همان خودکشی و از خود گذشتگی را که مجاهدان فی سبیل اللّه در میدان جنگ و جهاد دارند!
ترتیب دروس حوزه و کاستی ها و بایدها ترتیب دروس حوزه به گونه ای نیست که کسی به آن ترتیب داده باشد!
کتاب معالم در زمان خودش آخرین کتاب اصولی بوده، قوانین و رسائل هم همین طور، کتاب رسائل آخرین نظریّه ی شیخ رحمه اللّه در اصول بوده، با این حال رسائل از دروس سطح ما است!
جلد دوّم کفایه نیز مثل حاشیه بر رسائل شیخ است، لذا با حاشیه ی مرحوم آخوند بر رسائل موافق است و تقریرات کلانتر هم در واقع تقریرات اصول شیخ است، هم چنین تقریرات مرحوم نایینی به عنوان حاشیه بر رسائل است، و اصول مرحوم آخوند خراسانی خیلی موافق اصول شیخ رحمه اللّه و اصول صاحب بدایع رحمه اللّه که شاگرد شیخ بوده، می باشد.
خلاصه این شیوه ی تدریس صحیح نیست که طلاّب در راه تحصیل آن کشته می شوند و در راه فهم آن در می مانند!
ترتیب درستی نیست، فهمیدن و حاضر کردن آن برای طلاّب خیلی مشکل است.
این را نمی شود قبول کرد که طلاّب رسائل را هم در سطح بخوانند و هم نظریّات شیخ رحمة اللّه را دوباره در درس خارج بررسی کنند.
اگر کسی ترتیب دروس را تشخیص می داد و امر و حکم او انفاذ داشت، خیلی لازم و مناسب بود که این ترتیب را عوض می کرد.
هر چند آخوند رحمة اللّه در کفایه برای تلخیص اصول خیلی زحمت کشیده به حدّی که حتّی حاشیه ی رسائلش به این اختصار نیست و نظر داشته است که اصول را تلخیص کند، ولی در عین حال باز زیادتی دارد؛ زیرا بحث دلیل انسداد را ذکر کرده، با این که هیچ فایده ای بر آن مترتب نمی شود، هر چند ابواب استصحاب را اسقاط و مختصر کرده است.
کسی که سطح می خواند باید کتابش محتاج به شرح و ترجمه باشد، نه بررسی نظرات و آراء. طلبه اگر اهل نظر باشد، باید اظهار نظرش را برای دوره ی درس خارج بگذارد.
مرحوم آخوند بالای منبر فرموده بود: کاری کردم که زحمت سی ساله ی شما را به شش ماه تقلیل کنم!
شخصی از پای منبر گفت: آقا، فهمیدن شش ماه شما، سی سال وقت لازم دارد!
مکاسب شیخ هم که همان کتاب متاجر است، همه ی مباحث متاجر را ندارد، مانند مباحث صرف و معامله ی ربوی و...
لذا برای درس و بحث در حوزه بهتر از ریاض نداریم، امّا کیست که در فکر اصلاح دروس حوزه باشد و آن ها را ترتیب بدهد و نافذ الکلمة باشد و پیش هم ببرد؟!
ترسیدم بمیرم و پول ها نزد من بماند! زمانی یکی از آقایان اهل علم تُرک که اهل اردبیل بود، تقسیمی داد، ولی چند روز گذشت دوباره تقسیمی داد، و همین طور چند روز دیگر برای بار سوم تقسیمی داد. علت را از ایشان پرسیدند، گفت:
پولی رسیده بود، زود تقسیم کردم، زیرا ترسیدم بمیرم و پول ها نزد من بماند!
همین آقا مقداری پارچه نزد او آورده بودند، به شاگردان خود فرمود: هر کس احتیاج دارد بردارد. اهل بیتش هم تقاضای چادر کرده بودند، فرموده بود:
این مرتبه یکی بردارید، دفعه ی دیگر اگر آمد یکی دیگر.
ما این داستان ها و حالات علمای گذشته را نقل می کنیم، تا حدّاقّل از حرام و امور معلوم الحُرمة اجتناب کنیم. از همین آقا خواستند وصیّت کند، دم آخر فرمود:
من وصیّت نمی کنم، زیرا چیزی ندارم، فقط همین خانه است و اثاث خانه، آن هم: لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الاْءُنثَیَیْنِ. سهم هر فرد مذکّر دو برابر فرد مؤنّث است.(سوره ی نساء، آیه ی 11)
همین آقا هر شب وقت خواب یک صفحه جواهر مطالعه می کرد. صد سال هم عمر کرد، باز هم با ایمان رفت، ولی ما می ترسیم کمتر عمر کنیم و بدون ایمان برویم!
علمای سلف به تشریفات اهمیّت نمی دادند مطالعه ی تراجم علمای سلف، مانند مطالعه ی کتابهای اخلاقی معتبر است.
وقتی انسان به شرح حال و زندگانی آنها نگاه می کند، مثل این است که کتاب اخلاقی درست و معتبر را مطالعه کرده است.
آنها زندگی دنیا را چگونه ساده می گذراندند و چه قدر راحت بودند و چه استفاده هایی از عمر خود می بردند.
آقا شیخ مهدی خالصی رحمه اللّه که از علمای کاظمین بود و نماز جمعه را واجب می دانست و اقامه می کرد، وقتی نهار برای طلبه ها می آوردند، می نشست و با آنها نان و باقلای سبز پخته می خورد. آری، این گونه علمای گذشته به تشکیلات و تشریفات اهمیّت نمی دادند، ولی گویا ما آن را برای خود لازم و لابُدَّمِنْه(ضروری) می دانیم.
منشأ این قدر تفاوت بین ما و علمای گذشته!؟ منشأ این قدر تفاوت بین ما و علمای گذشته که صاحب آن همه کرامات بودند و علّت عقب ماندگی ما از آنها چیست؟ باید منشأ آن را پیدا کرد.
با این که آنها هم همین کارهایی را که ما به آن مشغولیم از قبیل درس و مباحثه و تدریس و تلمذ و نوشتن انجام می دادند. آیا علّت آن است که آنها مستحبات را به جا می آوردند؟
گمان می کنم اگر تفحص کنیم، پیدا می کنیم که فرق ما و آنها در چیست.
با این که امکانات زندگی آنها از ما کمتر بود، ولی حرکتشان بیش از ما و نتیجه ی کارشان بیشتر بود. ما با اتوبوس و هواپیما در مدّت حدود یک ساعت (یا کمتر و یا بیشتر) از تهران به اصفهان می رویم و به منبر می رویم. ولی چه قدر در مردم اثر گذاشته ایم؟ و چه قدر مردم را اصلاح کرده ایم؟
ولی آنها همین فاصله را در طول یک ماه و یا یک هفته و یا چند روز می رفتند. با این حال، خدا می داند که مردم زمانشان چه قدر رو به راهتر بودند و چه قدر علما آثار مثبت در میان آنها گذاشته اند.
ما در بیت المال زیاد تصرّف می کنیم و به مختصر قانع نمی شویم، ولی آنها کم تصرّف می کردند. با این حال، نتیجه ی کار ما کم و نتیجه ی کار آنها زیاد بود. در هر حال، باید ببینیم ما بِهِ الإِمْتیاز ما و علمای گذشته چیست؟
بعضی از آنها در رکوع و سجده فقط سه مرتبه سبحان اللّه می گفتند. ماکه بیشتر می گوییم، چرا کار ما بی نتیجه است؟ چرا؟ باید حساب کنیم و ببینیم که ما بِهِ التَّفاوت ما و آنها چیست؟ عموم آن طبقه اهل کرامت بودند و در درس نیز اهل تلاش و تحقیق فراوان بودند. چرا ما این قدر با آنها فرق داریم؟
بعضی از آنها ادعا می کردند اگر کتابهای موجود از بین برود، تمام اصول و دوره ی فقه را می توانیم بنویسیم. اهل گزاف گویی هم نبودند.
مرحوم شیخ انصاری با آن همه درس و بحث و تألیف، هر روز زیارت عاشورا، زیارت جامعه و یک جزء قرآن می خواند.
گویا علت عقب ماندگی ما، ترک مستحبات است. علمای سابق بدان ملتزم بودند. از قبیل زیارت و دعا و تلاوت قرآن و یا نماز اول وقت و ترک مکروهات، مانند خواب بین الطلوعین.
تفاوت ما و علمای سلف این است که آنها در علم و عمل ترقّی داشتند و ما معترفیم به تقصیر در علم و عمل. تخلّف و عقب ماندگی ما از علمای سلف و قُدما خیلی زیاد است.
خیلی خطرناک است که ندانیم قدما کدام راه را می رفتند. خدا کند مُسْتَبْصِر و مهتدی شویم به آن چه موجب عقب افتادگی ما شده است. اگر اهل عمل باشیم و تفحص کنیم، قطعا علّت را پیدا خواهیم کرد. آیا می شود گفت آنها روزی را از خدا می گرفتند و ما با تلاش و این طرف و آن طرف رفتن؟
لَیْسَ الْعِلْمُ بِکَثْرَةِ التَّعْلیمِ وَ التَّعَلُّمِ اگر از کثرت مطالعه عاجز باشیم، از خدا برکت در اشتغال را بخواهیم که آن چه از کثرت حاصل می شود، از برکت حاصل می گردد؛ زیرا:
«لَیْسَ الْعِلْمُ بِکَثْرَةِ التَّعْلیمِ وَ التَّعَلُّمِ. علم با تعلیم و تعلّم فراوان حاصل نمی شود.»(بحارالانوار، ج 1، ص 224)
«لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، إِنَّما هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُریدُ اللّه تبارک و تعالی أَن یَهْدِیَهُ. علم با فراگیری حاصل نمی شود، بلکه نوری است که در قلب هر کس خداوند تبارک وتعالی بخواهد هدایت کند، قرار می گیرد.»(مشکاة الانوار، ص 325) و خداوند می تواند در مدت کم فواید فراوان به انسان عنایت فرماید.
دو برادر، که آقازاده بودند و بنده برادر بزرگ تر را دیده بودم، از یکی از فرزندان آنان شنیدم که به نقل از آن دو می گفت:
ما دو برادر هر دو در مکتب بودیم، من بعد از درس می رفتم و بازی می کردم ولی برادرم می نشست و درس را تکرار و حفظ می کرد، ولی در وقت جواب دادن، من بهتر از او جواب می دادم!
سختی اشتغال به تدریس در زمان ابتلا ما از اساتید و مشایخ شنیده بودیم که در شبانه روز فلان مقدار تدریس می کردند. ولی این در زمانی است که فارغ البال و محفوظ باشند؛ ولی در مثل این زمانه که جهان اسلام و مسلمانان غرق در بلا هستند و فراغ بال نیست، نمی توان مثل آن ها به درس و بحث مشغول شد.
گاهی در مورد بعضی شنیده می شد که شانزده درس یا مباحثه دارد. و یا این که آقا میرزا محمود شیرازی رحمةاللّه می فرمود:
من هجده مباحثه در شبانه روز داشتم. این ها فکر دیگری جز درس و بحث نداشتند و در امور دنیا قانع بودند و به قناعت می گذراندند، ولی در امور آخرت که همین درس گفتن بود، پرکار بودند. در روایت آمده است:
«مَنْ أَصْبَحَ مُخَلّیً فی سِرْبِهِ وَ عِنْدَهُ قُوتُ یَومٍ، قَدْ أَصْبَحَ مَلِکا آمِنا. هر کس در خانه ی خود آسوده بنشیند و روزیِ یک روز خود را داشته باشد، پادشاه آسوده است.»(مستدرک الوسائل، ج 12، ص 52) اگر کسی امروز یکی دو تا مباحثه را با مطالعه انجام دهد، موفّق است و واقعا کار کرده است، مگر این که نسبت به بلاها و گرفتاری های اسلام و مسلمان ها و به خصوص شیعیان بی تفاوت باشد و بگوید هر چه می خواهد، بشود! ولی ایمان ما کامل نیست، و از طرفی هم نمی توانیم بر ضدّ ایمان کار کنیم، و در برابر هر بلایی که بر سر مسلمانان می آورند، بی تفاوت باشیم.
عجیب است چین با ژاپن می جنگد، باید ضررش بر سر شیعه بیاید! بلایی که بر سر شیعه آمده و می آید، بر سر هیچ فرقه ای نیامده است. شرق و غرب که سال ها است با هم دعوی دارند، هر دو با هم صلح می کنند و به جنگ با شیعه مشغول می شوند.
مگر می شود زن را از حیات محروم کرد؟ ما دلیلی نداریم که زن را از آموختن علم محروم کنیم مضافا به اینکه : طلب العلم فریضة لکل مسلم و مسلمة.
اگر علم آموختن توسط محارم باشد اولی است. مهم آن است که مراعات واجبات را بکنند. مهم آن است که بعضی وقت ها که زن از خانه برای درس بیرون می رود، نمی داند چگونه برود و برگردد. البته مردها هم همینطورند که باید مراعات واجبات را بکنند، مثل زن ها.
علم حیات است، مگر می شود زن را از حیات محروم کرد؟
برخی از زن ها و دختران علما به بعضی از مقامات رسیده اند؛ ملاعلی همدانی دخترانش را به شرط بردن به نجف (برای تحصیل علم) شوهر می داد.