ماهان شبکه ایرانیان

اطاعت از خداوند متعال در کلام آیت الله بهجت(ره)


هم به بت خانه می رویم و هم به مسجد!
«وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللّه إِلاَّ وَ هُم مُّشْرِکُونَ » بیشتر آنان ایمان نمی آورند مگر این که مشرک اند. (سوره ی یوسف، آیه ی 106) هم به بت خانه می رویم و هم به مسجد.
باید ملتفت باشیم که به غیر خدا توجّه نکنیم و حرف های ما حسابی باشد. گمان می کنم هر کس همین یک کلمه را رعایت کند، کارش تمام است؛ ولی ما این که به این مطلب علم داریم، برخلاف آن عمل می کنیم. انسان باید ملتفت باشد که در هر حال و هر جا و با هر کس، سر و کارش با ذات واحد اَحَد عالم مطّلع، جامع صفات خیر، جالب خیرات و دافع شرور و مضرّات، صاحبِ صفات جمال و جلال و مستجمعِ همه ی کمالات است، و خدا را در همه ی احوال، اَمْکِنه و اَزْمِنه حاضر، و بر خود و کارهای خود ناظر ببیند، و بداند که خداوند نسبت به تمام امور، حتّی نسبت به آن چه در دلش و در خیالش می گذرد، مطّلع است، و همه چیز نزد او واضح و آشکار و حاضر است:
«یَری أَثَرَ النَّمْلَةِ فِی الصَّفا، وَ یَسْمَعُ وَقْعَ الطَّیْرِ فِی الْهَواءِ.»ردّ پای مورچه در سنگ بسیار سخت را می بیند، و صدای پرکشیدن پرنده را در هوا می شنود. اگر انسان به همین یک مطلب همواره توجّه داشته باشد، از دیگران مستغنی است. اهل جهنّم آتش خود را از همین جا با خود می برند!
هر کس که فردا به جهنّم می رود و می سوزد و به عذاب آن گرفتار می شود، در حقیقت اسباب سوختن و جهنّم و وسایل عذاب را به وسیله ی اعمالی که انجام داده از این جا با خود می برد؛ چنان که می فرماید: «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(سوره ی طور، آیه ی 16؛ سوره ی تحریم، آیه ی 7) تنها به آن چه انجام می دادید پاداش داده می شوید.
فردا، جزای عمل، همان عمل است که این جا کرده ایم. هیدجی دیوانی دارد که اشعارش نوعا مضامین عالی دارد، در یکی از اشعار ترکی خود که خیلی مضمون عالی دارد، می گوید:
 اهل جهنّم آتش خود را از همین جا با خود می برند. امثال مانند حِکَم است، و در عربی کتاب های امثال خیلی نوشته شده است. اگر امثال ترکی را هم جمع آوری می کردند، خیلی به جا بود.
 
اگر به اندازه ی ترس از یک پاسبان از خدا می ترسیدیم...
در زمان پهلوی که تشکیل مجالس روضه خوانی و همه ی اجتماعات دینی و مذهبی ممنوع بود، مردم در مسجدی اجتماع کرده بودند و شخص بزرگواری در بالای منبر مشغول سخنرانی بود.
از قضا، پاسبانی از پنجره ی مسجد سری به مسجد کشید تا اوضاع مسجد را مشاهده کند، مردم همه وحشتناک به سوی او نگاه می کردند، در این حال آن آقا که بر بالای منبر بود، فرمود:
اگر به اندازه ی ترس از یک پاسبان، از خدا می ترسیدیم، کار ما امروز به این جا نمی کشید!
 
رؤیت خداوند
خداوند انسان را طوری آفریده که می تواند از راه عبودیت و بندگی خالص از مقام ملایکه گام فراتر نهد و مقامات انبیاء و اولیاء را کسب نماید.
رؤیت خداوند متعال در دنیا(منظور دیدن با قلب است.) به همان ملاک رؤیت در آخرت امکان دارد. در سخنان حضرت امیر علیه السّلام در جواب آن شخص که از آن حضرت پرسید: «هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ؟»؛ (آیا پروردگارت را دیده ای؟) چنین آمده است: «ما کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّا لَمْ أَرَهُ.» من کسی نیستم که پروردگارِ ندیده را بپرستم.
هم چنین می فرماید: «رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقآئِقِ الاْءِیمانِ.» دلها او را با ایمانهای واقعی می بینند.
و در دعای عرفه می خوانیم:«عَمِیَتْ عَیْنٌ لاتَراک عَلَیْها رَقِیبا.» چشمی که تو را نگاهبان بر خود نبیند کور است [کور باد].
 
نعمت های خدا را برای خود نقمت می کنیم؟!
مگر ما انسان ها می گذاریم، همه از نعمت های خدادادی یا ساخته ی بشر استفاده کنند و راحت زندگی کنیم؟!
نعمت های خدا را برای خود نقمت می کنیم؟!
مسلمان ها از جهتی که مسلمان هستند چنین نمی کنند، بلکه از جهت حیوانیت، یا بشریّت می کنند (نه از جهت انسانیّت و مسلمان بودنشان) و هر کدام گناه را به گردن دیگری می اندازند؟!
 مگر همین بشر نیست که در روستاهای محروم با نان خشک تغذیه می کند؟!
انسانی که نان خشکی او را سیر می کند، و یا با سبزی و ماست و پنیر می تواند زندگی کند، این همه حرص و طمع به دنیا و مال دنیا برای چه؟!
چه کسی برای همیشه شاه بوده است؟
خداوند این کارها را می کند تا بشر بداند که از ناحیه ی خودش نیست و امور به دست دیگری است.
 
چه کیمیایی بالاتر از خداشناسی؟!
کسانی که از مقداری معنویّات برخوردار بودند، دنبال کشف و کرامت نمی رفتند، می گفتند:
کیمیا را می دانیم، ولی به کسی یاد نمی دهیم، ما می دانیم که چه چیز را به دیگران یاد دهیم.
 کسی که از معنویّات و معرفت خدا بهره مند است، چه حاجت به کیمیا دارد؟!
چه کیمیایی بالاتر از خداشناسی؟!
همه ی واجبات برای تحصیل معرفت و مقدّمه ی آن است، و تنها معرفة اللّه، واجب نَفْسی و ذاتی و اعظم واجبات است.
 
گفتا : درست بنگر، شاید رسیده باشی

گفتم: به وصل آن دوست خواهم رسید روزی

 

گفتا :درست بنگر، شاید رسیده باشی

اگر معنای این شعر فهمیده شود، معنای این آیه ی شریفه معلوم می شود که می فرماید :
« سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم أنه الحق، اولم یکفی بربک أنه علی کل شیئ شهید »
به زودی آیات خود را در آفاق و نواهی [زمین و آسمان] و در درون آنها، را به آنان می نمایانیم، تا بر آنان آشکار گردد که خداوند فقط حق است.
آیا برای حق بودن پروردگارت همین بس نیست که او بر هر چیز مشهود است.
 
هر قدر این درک حضور تقویت شود...
به حُکمِ « أَلْحِکْمَةُ ضآلَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَلْیَأْخُذْها وَلَوْ مِنَ الْکافِرِ. »؛ (1) (حکمت گمشده ی مؤمن است، لذا مؤمن باید آن را ولو از کافر فرا گیرد.) با تأمّل در احوال دیگران حتّی کافران برای انسان تنبّه حاصل می شود.
نقل شده که دو نفر مرد و زن از کفّارِ محض، با یکدیگر مواعده ی خلاف دین و شرع می گذارند و جای خلوتی پیدا می کنند به گونه ای که هیچ مانعی وجود نداشته است، با این وجود یکی از آنها (مرد یا زن) مطّلع می شود که روی صورت بُت آنها باز است و مثلاً ما را نگاه می کند. لذا بلند می شود و جامه ای بر صورت بت می اندازد تا به اصطلاح آنها را نبیند.
این داستان چه قدر عبرت است برای مؤمن! آن کافر صورت بتی را که هیچ نمی داند می پوشاند.
بنابراین، ما اگر خدا را همه جا حاضر و ناظر ببینیم چگونه باید باشیم؟!
از نگاه یک انسان عادی هراس داریم، و به خاطر عدم اطّلاع افراد معمولی در را می بندیم، بلکه از طفل حیا می کنیم چه رسد به نظر خدا. با توجّه به « فَلْیَأْخُذْها وَ لَوْ مِنَ الْکافِرِ. » از این ماجرا باید عبرت بگیریم که در برابر ذاتی که حیلولت و جدایی او از ما محال است و در همه جا حاضر و بر ما ناظر است، چگونه باید باشیم و مرتکب معاصی نشویم؟!
هر قدر این درک حضور تقویت شود، انسان محفوظ تر و مأمون تر است؛ و هر قدر تضعیف شود، مصونیّت و مأمونیّت او کمتر است.
 
سر سفره او نشسته ایم
بدانید که در وقتی [که] ما خلوت کردیم [خداوند] مطّلع است، وقتی جلوی مردم هستیم مطّلع است، حرف می زنیم مطّلع است، ساکتیم مطّلع است.
همین که شخص مطّلع شد - صاحب این خانه، صاحب این عالم، از هر فرد فرد، به تمام افعال و تروک، به تمام زوایا مطّلع شد، آنچه که نیّت کرده و می کند، آنها را هم مطّلع است؛ بلکه نیّت خیر را می نویسد، نیّت شرّ را نمی نویسد تا شرّ محقّق نشده، شرّ هم که محقّق شد، یک مقدار صبر می کند تا ببیند توبه می کند یا نه، برمی گردد یا نه؟ - کار تمام است.
مقصود، همین که انسان بداند که خدا می داند، کار تمام شد، دیگر معطّل نباشد، همه چیز را تا به آخر می فهمد، [که] چه باید بکند و چه باید نکند، از چه منتفع می شود و از چه متضرّر می شود، [خداوند] ما را می بیند.
[آیا] می توانیم [با اینکه] سر سفره او نشسته ایم، با همدیگر نزاع بکنیم؟ [مثلاً] آن غذا را من جلوتر دیدم، من باید بخورم؛ او می گوید من اوّل این را برداشتم، من باید این غذا را بخورم، سر این دعوا بکنیم و مقابله بکنیم؟
تمام این جنگهایی که حکومتها دارند، از همین قبیل است؛ سر سفره کریم نشسته اند، او هم می بیند.
دستور هم معلوم است که چیست، [خداوند] از چه خوشش می آید، از چه بدش می آید: از آزار به غیر حقّ بدش می آید؛ از احسان به حقّ در جایش خوشش می آید، همه اینها را می داند و ما هم می دانیم که او این دستور را داده و اینها را می داند و می بیند، آیا این کار [ها] را می کنیم؟
آدم جلوی یک نفر آدم عادی هر گونه معصیّت نمی کند، با اینکه شخص عادی است، شاید قدرت من از قدرت او بیشتر باشد نتواند به من [کاری کند]، اما همینقدر به من بدبین می شود، با من بد می شود، یک وقتی اگر فرصت پیدا کرد کار ما را تصفیه می کند. اما خدا که این جور نیست، خدا قادر است و عالم است و دستور هم داده و می داند ((چه کسی می داند و چه کسی نمی داند))، همه اینها را می داند.
[آیا] جلوی او می توانیم مخفی بکنیم، یا نه آشکار کنیم طوری نمی شود، نمی تواند کاری بکند، آیا این جور است؟ [آیا] هیچ فایده برای ما دارد، [آیا] می توانیم مخفی کنیم؟
انسان یا غیرانسان مکلّف، به جایی شقاوتش می رسد که اصلاً این مطالب کانّه به گوشش نخورده که خدایی داریم بیناست، شنواست، داناست، قادرست، رحیم و کریم است. قادرست یک سر سوزنی اگر در راه او صرف بشود، مزدش را بدهد، یک همچنین [خدایی است].
 
مقایسه خوشی های دنیا و لذت مناجات و انس با خدا
ولید بن عبدالملک از بنی مروان، که مدعی خلافت رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله وسلّم بود، می گفت: زمانی که شراب می خورم زن ها را نزدیک من نیاورید، موسیقی کار آن ها را می کند. در روایت آمده است:
«أَلْغِناءُ تَصُدُّ عَنْ ذِکْرِ اللّه.» آواز خوانی انسان را از یاد خدا باز می دارد. گفته اند: شراب، با این که در ابتدای تناول آن بسیار تلخ و تیز به نظر می رسد و تنفّر طبع از شرب آن حاصل می شود و باید چیزی روی آن خورده شود، ولی بعدا موجب نعشه و خروج از غم های این عالم و چه و چه می شود.
ولی سرانجام چه بسا کسی که شراب خورده چاقو در دست گرفته و یکی از نزدیکان خود را زخمی کند و یا به قتل رساند؛ به خلاف تریاکی که بی حال و سست می شود. آیا لذّت شب نشینی ها و اختلاط زنان و مردان و تناول مشروبات و عیش های نامشروع، با لذّت انس با خدا و مناجات با او برابر است؟ این لذّت همه ی آن لذّت ها و تمام کمالات آن عیش ها را دارد، و اصلاً نقص های آن ها را ندارد. در انجیل برنابا دارد: شبی حضرت عیسی علیه السّلام مشغول تهجّد و توغّل در عبادت شد: «حَتّی صارَ کُلُّ شَیْ ءٍ لَهُ عُرْیانا مَکْشوفا.»
تا این که واقعیّت تمام اشیا برای او نمایان و مکشوف گشت. یکی از آقا زاده ها می گفت: «در عرض چند دقیقه، حرم کربلا یا اهل حرم را مشاهده کردم.» چه مطالبی چه کشفیّاتی؟ بعضی متوجّه به بعض، و بعضی متوجّه به حضرت، چه چیزها را مشاهده نمودم!
 
آیا ما حق کشی نمی کنیم؟!
اگر ما جای خلفای بنی امیّه و بنی عبّاس که خلافت را از اهلش غصب نمودند بودیم و توانایی داشتیم رادع و مانعی از نابودی دشمنان خود نداشتیم و شرایط و قدرت و امکاناتی که برای آنها فراهم بود، برای ما هم فراهم می شد، آیا مانند آنها عمل نمی کردیم؟!
الآن چه می کنیم؟
آیا حق کشی نمی کنیم؟!
از خدا می خواهیم که مورد چنین امتحانی قرار نگیریم، البته اگر مورد امتحان قرار گرفتیم نیز از خدا می خواهیم که ما را حفظ نماید.
انسان در مقام امتحان یا مانند سلمان رحمه اللّه و در أعلی علیین قرار می گیرد و یا مانند یزید و معاویه از هالکین و در اسفل سافلین.
 
محک تجربه و آزمایش بندگی
از مرحوم آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی نقل شده که فرمود:
آیا هیچ شده است که خود را در صدق عبودیت و بندگی امتحان کنید تا بدانید آیا بنده ی خدایید یا نه؟
فکر کنید اگر با زن و فرزند خود به قصد زیارت کربلا مهیّای حرکت سفر نموده و با زحمت فراوان و هزینه ی زیاد تا لب مرز برسید، ولی در آن جا می بایست حرامی (مانند کشف حجاب یا نظر اجنبی به همسر و دختران همراه) را مرتکب شوید تا مقدّمه ی خروج از گمرک و گرفتن گذرنامه و مجوّز عبور از مرز باشد؛ در این صورت خود را چگونه می یافتید؟
 آیا با خود می گفتید: این یک حرام عیب ندارد، ما که این همه زحمت کشیده و هزینه نموده ایم تا به این جا رسیده ایم، بگذار این حرام انجام گیرد و عبور کنیم؛ و یا با کمال شجاعت و مردانگی و متانت مثل گُل با آن همه رنج و دوریِ راه و تحمّل مخارج و هزینه ی سفر، با عائله ی خود برمی گشتید؟ زیرا کسی که فرموده: زیارت مستحبّ است و همان کسی که من به قصد قربت و به داعی(انگیزه.) امر او تا به این جا آمده ام و متحمّل این همه خسارت شده ام، ارتکاب حرام را جایز نمی داند و به داعی نهی و زجر او باید دوباره بدون هیچ گونه نگرانی و ناراحتی برگردم؛ چرا که من بنده ام، من می خواستم زیارت حضرت سیّد الشّهدا علیه السّلام را برای رضای خدا انجام دهم، نه برای خواهش دل خود. اگر برای خداست، خدا می فرماید: کار حرام را انجام نده و با انجام گناه به زیارت مرو، لذا باید امتثال نمایم و برای او به زیارت نروم. بنابراین، اگر این طور نکرد و برنگشت، یقینا ناقِصُ الإیمان است؛ زیرا خداوند سبحان می فرماید:
«فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِیآ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا»(سوره ی نساء، آیه ی 65) پس به پروردگارت سوگند، ایمان نمی آورند، مگر این که در اختلافی که میان آنها پیش آمده تو را حاکم کنند، سپس از آن چه قضاوت نمودی در دل خود هیچ دلتنگی احساس نکنند، و چنان که باید خود را تسلیم [خدا و حکم شما] کنند. بنده ی با ایمان باید تسلیم فرمان و حکم الهی باشد، نه تابع خواسته های خود و مطیع نفس و شیطان.
 
معصیت برای صاحب ملکه، به منزله زهر خوردن برای تشنه است
از واضحات است که ترک معصیت در اعتقاد و عمل بی نیاز می کند از غیر آن؛ یعنی غیر محتاج است به آن، و او محتاجِ غیر نیست، بلکه مولِّد حسنات و دافع سیّئات است : (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ.) [یعنی] عبودیّتِ ترکِ معصیت در عقیده و عمل.
بعضی گمان می کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم !! غافلند از اینکه معصیت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم کبیره است؛ مثلاً نگاه تند به مطیع برای تخویف، إ یذاءِ مُحرَّم است؛ [و] تبسّم به عاصی برای تشویق، اعانت بر معصیت است.
محاسن اخلاقِ شرعیّه و مفاسد اخلاق شرعیّه در کتب و رسائل عملیّه متبیّن شده اند.
دوری از علماء و صلحا سبب می شود که سارقینِ دین فرصت را غنیمت بشمارند و ایمان و اهلش را بخرند به ثمنهای بَخْس و غیرمبارک، همه اینها مجرّب و دیده شده است.
از خدا می خواهیم که عیدی ما را در اعیاد شریفه اسلام و ایمان، موفقیّتِ به ((عزم راسخِ ثابتِ دائم بر ترک معصیت)) قرار بدهد که مفتاح سعادت دنیویّه و اُخرویّه است، تا اینکه ملکه بشود ترک معصیت؛ و معصیت برای صاحب ملکه، به منزله زهر خوردن برای تشنه است یا میته خوردن برای گرسنه است.
البتّه اگر این راه تا آخر مشکل بود و به سهولت و رغبت منتهی نمی شد، مورد تکلیف و ترغیب و تشویق از خالق قادر مهربان نمی شد
 
بلاها در اثر اعمال خود ماست!
وقتی بلایی مانند وبا در نجف پیدا می شد، حتّی در بازارها هم گاهی مجالس روضه خوانی و توسل برقرار می شد، ولی ما مثل آدم های مأیوس و ناامید، گویا نمی خواهیم از این درِ رحمت داخل شویم و برای رفع بلا و گرفتاری ها به حضرات معصومین علیهم السّلام متوسّل شویم!
 آیا امروز برای رفع بلاها غیر از تضرّعات و دعای صادق همراه با توبه و توسل، راه دیگری داریم؟! مسلمان ها و برادران و خواهران ما در زیر آتش دشمن در چه حالی هستند، و ما در چه حال؟! آیا روا است که چنین بی تفاوت و غیر مضطرب باشیم؟! عربی از اهل آبادان وقتی بلایا و تعدیات ناموسی و بمباران و... را نقل می کرد بی اختیار به گریه در آمد!
آیا فرد مسلمان می تواند ابتلائات ناموسی را متحمّل شود؟! قتل و کشته شدن از این گونه بلایا اَهْوَن است، لذا بعضی وقتی خواهر یا دختر یا زن شان در معرض هتک حرمت قرار می گیرد، حالشان چنان دگرگون می شود تا جایی که آن خواهر یا دختر یا زن خود را همراه با جانی می کشند و به قتل می رسانند! مادری می گفت: شوهرم و برادرم را گرفتند و بردند، صبر کردم؛ ولی وقتی دخترم را بردند، صبر و قرار ندارم. خدا می داند وقتی دختر انسان را مثل اسیر و کنیز ببرند، حال او چگونه می شود!
این بلاها در اثر اعمال خود ما است. مگر مثل این جریانات در مجلس یزید اتّفاق نیفتاد که گفت: «هَبْ لِی هذِهِ الْجارِیَة!» این کنیز را به من ببخش!
و حضرت زینب علیهاالسّلام فرمود:
«ما جَعَلَ اللّه ُ لَکَ ذلِکَ، إِلاّ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ مِلَّتِنا وَ تَدِینَ بِغَیْرِها.»
خداوند این را بر تو حلال نکرده است، مگر این که از دین ما خارج شوی و دین دیگری را انتخاب کنی.
و یزید پاسخ داد:
«إِنَّما خَرَجَ مِنَ الدِّینِ أَبُوکِ وَ أَخُوکِ.»
این پدر و برادر تو است که از دین خارج شدند.
یعنی هر کس با ما مخالفت کند، از دین خارج است.
با این حال، متنبه نمی شویم که ما در اثر اعمال خود به این بلاها و گرفتاری ها مبتلا شده ایم و کار همیشگی ما همین است، تا توانستیم هر چه خواستیم انجام دادیم، و اگر نکردیم، نتوانستیم. امیرالمؤمنینِ حقیقی و الهی را کنار گذاشتیم و نااهلان را بر خود امیر قرار دادیم. در روایتی خیلی عجیب که راوی آن هم ابوبکر است آمده است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم درباره ی علی علیه السّلام فرمود: «مَنْزَلَةِ عَلِیٍّ مِنِّی مَنْزِلَتِی مِنْ رَبِّی.» مقام و منزلت علی علیه السّلام نسبت به من، مانند مقام و منزلت من نسبت به پروردگار است.
 
چه کنیم که معصیت نکنیم؟
انجام طاعت و ترک معصیت به حسب ظاهر مشکل است، و سلمان شدن مشکل، بلکه کالمحال است، و لذا غیر از معصومین علیهم السّلام همه به ترک طاعت و فعل معصیت مبتلا هستیم و معصوم بودن مثل این که نشدنی است، ولی در افراد بشر، شمر هم بسیار است؛ اما آیا چیزی هست که مطلب(1) را آسان کند؟
از اموری که خیلی سَهْلُ المَؤوُنة و آسان است ولو عمل بر خلاف قول باشد این است که انسان ملاحظه کند و ببیند اگر ملتزم به طاعت و تارک معصیت باشد، آیا حال او مثل صورتی است که ترک طاعت و فعل معصیت می کند و آیا این حال مثل حالت اول است، یا خیر؟
 فرض کنید اگر انسان نزد رییس جمهور یا هر رییس مطلق، مقرّب باشد، این برای او بهتر است و یا این که نزد یک فقیر تهی دست و محروم؟! آیا خوب است به ذاتی که موت و حیات و مرض و صحّت و غنا و فقر به دست او است مراجعه کنیم و رابطه ی دوستی داشته باشیم، یا با کسی که خود محتاج و ناتوان و بیچاره است؟!
در اطاعت اوامر الهی و نیز در معصیت و به فرمان شیطان و نفس بودن، امر دایر است بین این که با کسی که حیات و ممات، غنا و فقر و مرض و صحّت و مریض خانه و دکتر و خزانه و ثروت و... به دست او است؛ مجالست کنیم یا با کسی که هیچ ندارد؟! انسان کدام را اختیار می کند و محبّت وجدانیه (نه به حسب خوف نار یا شوق بهشت) با کدام طرف است؟
به حسب ظاهر بنده ی مطیع، پشتیبانش مثل کوه، محکم و استوار و منبع همه ی خیرات است، و بنده ی عاصی پشتیبانش محتاج تر از او و دشمن دانایی (شیطان) است که از دوست نادان بدتر است و صلاحدیدش تمام به زیان او است. نظیر شخصی که نزد کسی رفت تا او را از فقر و فشار و ناراحتی روزگار نجات دهد، او گفت: شایسته ترین کار برای شما اقدام به مرگ و خودکشی است! صلاح دیدش از این قبیل است که بگوید: صلاح و نجات شما در این است که قرص مرگ آور یا خواب آور بخورید تا راحت شوید! بنابراین، ما در عزم به طاعت عازم به رفاقت و دوستی و همنشینی با غنیّ قادر و دانای کریم هستیم، و در عزم بر معصیت عازم به رفاقت و همنشینی با فقیر عاجز جاهل و لئیم.
اگر این معنا را درست تشخیص دهیم و بفهمیم و به طور واضح و روشن باور کنیم، خواهیم فهمید که در اطاعت سود برده ایم، نه زیان و خسارت؛ به دلیل این که دیده ایم افرادی «وَأُحْیِ الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللَّهِ»(سوره ی آل عمران، آیه ی 49)؛ (مردگان را به اذن خدا زنده می کنم.) و کراماتی از این قبیل را داشته اند و شدنی است و محال نیست و اختصاص به انبیا علیهم السّلام هم ندارد، بلکه هر که از آن ها متابعت کند، می تواند از این راه به مقامات و کمالات و کرامات آن ها دست یابد، البته بدون تحدّی نبوّت و کذابیّت مدّعی آن؛ پس اگر انسان یقین کند و برای او واضح و آشکار شود که در طاعت، با غنی و قادر و کریم و... رفاقت کرده و در معصیت با عاجزتر و محتاجتر از خود، طبعا هیچ گاه به معصیت تمایل پیدا نمی کند و از قصر شاهنشاهی و از کنار هر گونه ناز و نعمت و آبادی و آسایش به کاروانسرای خرابه و ویرانه نمی رود و با صاحب آن رفیق و همنشین نمی شود، در حالی که خود آن صاحبخانه هم راضی نیست که رفیق او و با او باشیم، و از هر چیز محروم گردیم!
بنابراین، برای تسهیل طاعت و اجتناب از معصیت راهی جز این نداریم که متوجّه شویم و یقین کنیم که طاعت، نزدیکی به تمام نعمت ها و خوشی ها و دارایی ها و عزّت ها و... است، و معصیت، عبارت است از محرومیّت و ناخوشی و نداری و ذلت و...
 
مراتب تقوا
سؤال: لطفا این عبارت را که در تعریف تقوا گفته اند، بیان کنید: « تَقْوی بِاللّه، وَ هُوَ تَرْکُ الْحَلالِ فَضْلاً عَنِ الشُّبْهَةِ؛ وَ تَقْوی مِنَ اللّه، وَ هُوَ تَرْکُ الشُّبَهاتِ فَضْلاً مِنَ الْحَرامِ. »
جواب: تعریف اول اخصّ مراتب تقوا است که انسان حتی حلال را مرتکب نشود تا چه رسد به شبهه، و به ضروریات اکتفا نموده و از مباحات هم کناره گیری کند چه رسد به شبهات و محرّمات، و این که اسمش را « تقوای باللّه » گذاشته اند گویا ترسی در کار نیست، باید خود خدا بدهد و مؤیدش خدا است و بنده « بِاللّه یَفْعَلُ »؛ (به خدا انجام می دهد) و فعل عبد نیست و خدا همه کاره و فاعل است؛
به خلاف تعریف دوم که « تَقْوی مِنَ اللّه » است که ترس و پرهیز از خود خداست. ما اگر همان مرتبه ی آخر تقوا را رعایت کنیم و از حرام یقینی اجتناب کنیم، خیلی خوب است البته در مواردی که مصلحت باشد! و گرنه، « بهار توبه شکن می رسد، چه چاره کنم؟! » مگر آنها که کار حرام به جا می آورند، بی عقل هستند؟!
 
همواره تسلیم خدا باشیم
قِلّت جمعیّت حقّ و کثرت اهل باطل نباید ما را در مسیر و پیمودن راه حقّ مضطرب و دل سرد کند، یا باز دارد.
ما باید به آن چه از تکوینیّات و تشریعیّات پیش می آید، تسلیم و راضی باشیم؛ زیرا خدا تکوینا نخواسته که جلو مفاسد را بگیرد، با آن که مصالح و مفاسد به دست او است، هرچند تشریعا از مفاسد نهی نموده است.
شیعه بی پناه است و به جرم حقانیّت و بی گناهی، از هر سو مورد تهاجم و تاخت و تاز قرار می گیرد.
خدا می داند افراد شیعه، غیر از حضرت حجّت عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف و نزدیکان و دوستانش، به چه حال و به چه صورتند و چه قدر در مضیقه و فشار به سر می برند؟!
 
لزوم توبه و دعا برای ظهور در گرفتاری ها
به خدا پناه می بریم از راهی برویم که شرطش پا گذاشتن بر روی حقّ باشد!
به خدا پناه می بریم که از راهی برویم که نتوانیم برگردیم!
خدا کند اگر دانستیم که نمی توانیم برویم و باید برگردیم، برگردیم؛ و گرنه خدا می داند که چه قدر باید دروغ بگوییم و خطاهای خود را توجیه کنیم؟!
امیدواریم این قضایایی که واقع می شود(اشاره به جنگ عراق علیه ایران و خونریزی و بمباران شهرها) نویدبخش نزدیکی فرج امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف باشد.
 صاحب امر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف خود بیش از ما از این که دو طایفه از مسلمانان به جان هم بیفتند متأثّر است!
تاریخ چنین چیزی را نشان نمی دهد؛ لذا این امر تقریب می کند که اینها متّصل است به ظهور حضرت عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف .
 
بسم اللّه
استادی برای شاگردش که می خواست از روی آب عبور کند، چیزی نوشت و شاگرد با آن نوشته از آب عبور می کرد، یک وقت به نظرش رسید که نوشته را باز کند و ببیند که این طلسم چیست که به او داده و به همراه دارد، باز کرد، دید «بسم اللّه » است، بعد از آن دیگر نتوانست از روی آب عبور کند!
 مرحوم وحید بهبهانی در سنّ نود و هشت سالگی زمانی که نسیان بر ایشان عارض شده بود و در منزل به تدریس شرح لمعه مشغول بود و به عدّه ی خاصّ و اندکی اجازه می داد که به محضرشان بروند و در درس شرکت کنند روزی به یکی از شاگردان اشاره کرد که بماند.
وقتی همه رفتند، به او فرمود:
 فلان جا زیر فرش پول وجود دارد، آن را بردار و برو غسل جنابت کن. و بعد از این، با حالت جنابت در مجلس درس حاضر مشو!
چنین کراماتی را از سایر علما هم نقل کرده اند، ولی ما می گوییم: مستحبات و کرامات اگر نشد، طوری نیست؛ ولی باید مواظب باشیم، با ضعف ایمانی که ما داریم، آن چه را نباید بکنیم، نکنیم!
 
این همه غلغله، همه از مأکل و مشرب است
از آیات: «وَ لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّلِمِینَ. به این درخت نزدیک نشوید، که از ستمکاران می گردید.»(سوره ی بقره، آیه ی 35؛ سوره ی اعراف، آیه ی 19) و نیز: «فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی. مبادا شما را از بهشت بیرون کند، تا مبادا دچار شقاوت شوی.»(سوره ی طه، آیه ی 117)
 
و هم چنین: «إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَ لاَ تَعْرَی وَ أَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُاْ فِیهَا وَ لاَ تَضْحَی. تو در بهشت، گرسنه و برهنه و تشنه و آفتاب زده نمی شوی.»(سوره ی طه، آیه های 118 و 119) و نیز: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَنُ. پس شیطان آن دو را وسوسه نمود.»(سوره ی اعراف، آیه ی 20؛ نیز ر.ک: سوره ی طه، آیه ی 120) استفاده می شود که تمام فساد و افساد و غلغله و سروصدایی که در روی زمین بوده و هست و خواهد بود از همین «مأکل و مشرب» است؛ زیرا تکالیف متوجّه غضب و شهوت است، و تناول غذا و نوشیدنی موجب آن هاست.
 
وای بر ما که خود را اشرف مخلوقات می دانیم ولی از حیوانات پست تریم، وگرنه این همه هزینه برای معاشرات و مراجعات نامشروع معنا نداشت. اگر مأکل و مشرب را تعدیل کنیم، چه قدر غضب ها و شهوت ها تعدیل می شود. خدا می داند کفّار در شبانه روز برای به فساد کشاندن مسلمان ها و موءمنین چه قدر پول خرج می کنند. ما هم گویا خود را ناچار و مضطر و گرفتار می دانیم. آیا با وجود ضعف حال و گرسنگی باز به این همه فسادهای اخلاقی و اختلاطات مضرّ و نامشروع و این همه ریاست طلبی ها و کشتار و ظلم محتاجیم؟!
 
اهمیت رفع حوائج مؤ منین
گاهی اعتبار جاه و مقام بالاتر و اقوی از اعتبار مال است.
در زمانی که مرحوم آقا شیخ زین العابدین مازندرانی در کربلا مرجع بودند به طوری که مورد رجوع عامّه مردم بودند حتّی هندی ها خلی مفصّل به ایشان مراجعه می کردند. ایشان هم خیلی بذل و بخشش داشتند از این رو کلیه مستمندین و نیازمندان به ایشان رجوع می کردند و ایشان هم در حدّ وسع خود رفع حاجت آنها را می کردند.
یک وقتی مال و اموالشان کم شد و دیگر چیزی به ایشان نرسید و این مدت طول کشید.
آن مرحوم خیلی ناراحت شده به طوری که مریض حال شد.
سپس برای زیارت و توسل به عسکریین علیه السلام به سامّرا مشرف شدند.
مرحوم میرزای شیرازی در آن موقع در سامرا مشرف بودند وقتی شنیدند که ایشان مبتلا به دیون و قرض و امثال اینها شده اند و دیگر نمی توانند در کربلا انفاقاتی انجام دهند، خیلی ناراحت و مریض شده اند و برای استشفاء و توسل به سامرا مشرف شده اند. مرحوم میرزای شیرازی گفته بودند:که چرا انسان این کارها را بکند. خوب، دارد می دهد، ندارد نمی دهد معنا ندارد که انسان قرض بگیرد و به این و آن برساند و امثال اینها. چرا انسان این کارها را بکند تا مبتلا به این چیزها شود؟
کانه، این بیان مرحوم میرزا به گوش آقا شیخ زین العابدین مازندرانی رسیده بود.
مرحوم میرزا برای عیادت و دیدن ایشان به منزلشان می رود مرحوم آقا شیخ زین العابدین قطیفه ای رویشان بوده، بر می دارد و می گوید: من شرمم می آید که اگر بگویند، تو که اعتبار داشتی چرا قرض نکردی و رفع حاجت محتاجین را نکردی.
بعد قطیفه را روی خودشان می کشند چون مریض احوال بودند و حال نداشتند.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان