ماهان شبکه ایرانیان

درمان کمرویی و اضطراب اجتماعی در نوجوانان و بالغین (۲)

هرگز نگویید نمی توانم، ‌بلکه بگویید تلاش می کنم بتوانم کسب مهارتهای اجتماعی ( افزایش اعتماد به نفس ) قدم بعدی در غلبه بر خجالت و اضطراب اجتماعی بدست آوردن مهارتهای اجتماعی و بالمال افزایش اعتماد به نفس است

درمان کمرویی و اضطراب اجتماعی در نوجوانان و بالغین (2)

هرگز نگویید نمی توانم، ‌بلکه بگویید تلاش می کنم بتوانم

کسب مهارتهای اجتماعی ( افزایش اعتماد به نفس )

قدم بعدی در غلبه بر خجالت و اضطراب اجتماعی بدست آوردن مهارتهای اجتماعی و بالمال افزایش اعتماد به نفس است. در واقع، کسب هرنوع مهارت و تسلط بر کاری اعتماد به نفس ما را به مقدار زیادی افزایش می دهد. مهمترین مهارتهای اجتماعی عبارتند از ( 1 ) فن برقراری رابطه و گفتگو، ( 2 ) جسارت و ابراز نظر و وجود؛ ( 3 ) فن سخنرانی و نمایش و اجرای برنامه و اجرای برنامه در برابر دیگران

فن برقراری رابطه و گفتگو

قسمت اعظم زندگی انسان در اجتماعی بودن و تعامل و روابطش با یکدیگر معنی دار و خلاصه می شود. اگر شما در مواجهه با افراد جدید نمی دانید چگونه سر صحبت را باز کنید؛ ‌اگر در گفتگو و برخورد با دیگران پیامی که آنها از شما می گیرند متفاوت از آن چیزی است که شما قصد آن را داشتید؛ اگر در جمع ها بیشتر تنها هستید؛ اگر حالت و رفتارتان باعث می شود تا دیگران از شما فاصله بگیرند؛ اگر درهمراهی با فردی زود صحبت و گفتگوی تان پایان می یابد؛ اگر در گفتگو با دیگران غالباً‌ به شما گفته می شود که منظورشان را نگرفته اید؛ ‌اگر دیگران تصور می کنند که شما خودتان را می گیرید و کمی مغرور و متکبر هستید به احتمال قوی شما بایستی فن برقراری رابطه و گفتگو را فرا بگیرید.

زبان بدن ( Body ianguage )

در برخورد های اجتماعی و فردی اولین چیزی که بر روی دیگران اثر می گذارد، حالت چهره و بدن هستند که می توانند در برگیرنده پیامهای مثبت یا منفی باشند. مطالعات دکتر آلبرت مهرابیان در دانشگاه ucla ( 1970 میلادی ) نشان داده است که زبان بدن مسئول 55% پیامی است که افراددر گفتگو و تعامل به دیگران انتقال می دهند.
* لبخند:
لبخند بر چهره نه تنها باعث زیبایی و جذابیت می شود بلکه پیام رسان صلح، آرامش و محبت است. با تمرین می توان تقریباً‌ همیشه چهره خندان داشت. روزی سه بار هر بار بمدت 5 دقیقه جلوی آینه بنشینید و با یادآوری موردی خنده دار، نظاره گر چهره خود شوید و در طول روز سعی کنید آن حالت را حفظ کنید. البته شکی نیست که بر حسب شرایط و موقعیت ممکن است نیاز به گرفتن قیافه ای جدی، مصمم و قاطع و یا ناراحت وخشمگین داشت. ولی در برخوردهای معمولی داشتن لبخند ورا بایستی یک امتیاز تلقی نمود.
* نگاه:
در جوامع و فرهنگهای مختلف و نیز برحسب جنسیت طرفین، ‌چشم در چشم انداختن معانی متفاوت و مختلفی دارد. در میان حیوانات گوشتخوار و درنده در تقابل و مواجهه دو حیوان غریبه با هم، حیوان ضعیف تر برای پذیرش ضعف خود در برابر طرف مقابل و نشان دادن عدم قصد جنگ، سر خود را به پایین انداخته و از خیره شدن به حیوان قوی تر خودداری می کند. این پدیده نیز در میان انسانهای نخستین وجود داشته اما بتدریج این رفتار رنگ و بوی احترام وادب گرفته است، بطوریکه در اکثر جوامع شرقی سر به زیر انداختن و نگاه کردن به صورت فرد بزرگتر یا صاحب مقام و منصب ( و از جمله پدر ) به عنوان تواضع و ادب تلقی می شود، ‌درحالیکه چیزی جز خواری و خدشه دار شدن منزلت انسانی نبوده و در واقع بقایای همان فرهنگ پوسیده « دور شوید!کور شوید!که سلطان... »است.
نگاه مختصر به چشم طرف مقابل نشانگر توجه واهمیت دادن به طرف مقابل است. چنین نگاهی بایستی بسیار کوتاه مدت باشد بطوریکه فقط بتوان رنگ و چشم طرف مقابل را تشخیص داد ( یعنی حدود 1 تا 2 ثانیه ) و آنگاه توجه خود را به سایر قسمتهای صورت فرد معطوف نمود و هرازگاهی باز هم برای یکی دو ثانیه به چشم های طرف مقابل نگاه کرد و الی آخر.
خیره شدن و زل زدن به چشمها ( و اصولاً‌ به هر قسمت دیگری از بدن ) در میان دو همچنس به عنوان تهدید و در دو غیر همجنس بوی تمایل و کشش ( معمولاً‌ جنسی ) می دهد و بایستی در برخوردهای اجتماعی از این حرکت جداً‌ خودداری نمود ( مگر اینکه طرف مقابل همسر و محبوب خود باشد و یا... )
* حال و احوالپرسی:
انسان شکارچی همواره مورد تهدید حیوانات و همنوع های خود بوده است و به همین دلیل همیشه مسلح و آماده بوده است. اما از زمانی که تصمیم به زندگی اجتماعی گرفت و دایره آن از خانواده به قبیله و قوم تبدیل گردید، بدنبال راه حلی رفت تا در روبرو شدن با دیگر افراد هم قبیله و غیر دشمن نشان دهد که مسلح نبوده و قصد جنگ ندارد و بدین ترتیب حال و احوالپرسی به مرور زمان شکل گرفت و امروزه در جوامع مختلف شکل و رنگ های مختلفی دارد ( سلام گفتن، ‌دست دادن، خم شدن، ‌روبوسی و... ).
در جوامعی که دست دادن رایج است بایستی دست یکدیگر را کمی فشرد و یکی دو بار حرکت داد و آنگاه رها کرد. در مورد دست دادن زن و مرد اگر منع فرهنگی یا مذهبی وجود نداشته باشد بهتر است فرد حالت تمایل به دست دادن را برای یک لحظه به خود بگیرد ( کمی خم و تمایل شدن به جلو و بردن دست کمی به جلو و نه زیاد ) و سلام بگوید. اگرطرف مقابل نیز تمایل به دست دادن را نیزنشان داد آنگاه می توان دست را جلوتر بردو دست داد، در غیر اینصورت فرد بدون این که احساس بد و دفع شدن نماید می تواند حالت معمولی به خود بگیرد و گفتگو را شروع کند.
* حالت دستها:
اگر چه حالت دست به سینه بودن در برخی فرهنگها وبه منزله احترام گذاشتن به فرد مقابل تفسیر می شود ولی از نظر روانی در فرد مقابل بیشتر نمایانگر بسته بودن و تدافعی را می رساند و توصیه می شود از این وضعیت خودداری
شود. همچنین گذاشتن دستها در پس سر در زمان گفتگوی فرد مقابل معمولاً‌ پیام رساندن قضاوت و زیر ذره بین بردن طرف مقابل است. و رفتن با صورت یا موها ( و یا آدامس جویدن ) یا بازی کردن با انگشتان همگی نمایانگر اضطراب و نگرانی هستند.
* وضعیت تنه و نشستن:
بهترین وضعیت نشستن بر روی صندلی، نه حالت سینه سپر کردن و نه خم و شل بودن بلکه حالت راحت و بینابینی است در زمان گفتار طرف مقابل کمی خم شدن به جلو بیانگر توجه و علاقه به گفتار فرد مقابل خواهد بود. بهتر است در ملاقات های رسمی از روی هم انداختن پاها ( حالت ضربدری ) خودداری شود ( همانند دست به سینه بودن مفهوم تدافعی و بسته بودن را می رساند. ) همچنین بایستی از وول خوردن و حرکت دائم بدن یا پاها خودداری نمود ( نمایانگر بی قراری و اضطراب )
* حفظ فاصله:
همه افراد دارای یک حریم خصوصی در اطراف خود هستند و ورود به آن محدوده در روابط بین فردی می تواند نوعی تهدید تلقی شود. این حد و مرز در افراد مختلف کمی متفاوت است ولی در کل بهتر است کمتر از نیم متر به دیگری نزدیک نشد ( البته این مسئله در مورد موقعیت های اجتماعی خاصی که گریز و اختیاری وجود ندارد صدق نمی کند ).

نکته:

طبق تحقیقات دکتر آلبرت مهرابیان در تعامل و گفتگوی رو در رو، کلمات و جملات بکار برده شده مسئول فقط 7% پیام انتقال داده شده به طرف مقابل بوده و تن و حالت صدا مسئول 38% و زبان بدن مسئول 55% پیام منتقل شده می باشد.
* پوشیدن، لباس و آرایش:
لباس بایستی به نحوی انتخاب شود که برازنده و مناسب فرد باشد ( می توان از دوستان نظر خواست ) و در ضمن تمیز و اتو شده باشد
و فرد در آن احساس راحتی کند و متناسب با موقعیت و محل حضور باشد. بایستی از پوشش هایی که توجه دیگران را شدیداً‌ به خود جلب می کند ( به اصطلاح تابلو و جیغ هستند ) و نیز از آرایش شدید و غلیظ و نامتناسب خودداری نمود. هر چیزی خارج از این محدوده معمولاً‌ نشانه هایی از اختلالات شخصیتی ( خصوصاً‌ شخصیت هیستریانیک یا نمایشی ) خواهند بود.

فن شروع و تداوم صحبت و گفتگو

* تمرین را شروع کنید:
گوشی تلفن را برداشته و هر روز به یکی دو جا زنگ بزنید واطلاعاتی کسب کنید ( یادتان نرود ابتدا سلام داده و روز بخیر بگویید و در پایان نیز تشکر نمایید و واکنش آنها را دریابید ) :
ـ به 118 زنگ بزنید و آدرس و تلفن یکی دو جا را بگیرید ( مثلاً‌ موزه، ‌سینما و... ).
ـ به فروشگاهی زنگ بزنید و قیمت یکی دو جنس را جویا شوید.
ـ به یک برنامه رادیویی یا تلویزیونی زنگ زده و نظرتان را بگویید.
ـ از روی دفترچه راهنما به یکی دو جا که تا کنون زنگ نزده اید، ‌تماس گرفته و اطلاعاتی در آن زمینه کسب کنید.
ـ در پایان، پس از تمرین و تسلط کافی به فرد یا مکانی که دوست داشتید تماس بگیرید ولی تا کنون از آن خودداری می کردید، زنگ بزنید و صحبت کنید.
* سرصحبت را باز کنید:
در زندگی روزمره دهها موقعیت و فرصت برقراری گفتگو با افراد ناآشنا پیدا می شود ( از صف نانوایی واتوبوس گرفته تا بانک، کتابخانه، ‌اطاق انتظار، زمین بازی و... ) با کمی دقت و هوشیاری و تمرین همیشه می توان بهانه و موضوعی برای شروع صحبت پیدا کرد. نظیر:
ـ چه صف طولانی ایی!حتماً‌ باید فیلم خوبی باشه!
ـ چهره شما برام آشناست. ما همدیگر رو قبلاً‌ جایی ملاقات نکرده ایم؟
ـ چقدر سخته اینجا جای پارک پیدا بشه. شما جایی می شناسید؟
ـ اون کتاب خوبی هستش؟ من تا حالا نخوندمش فقط اسمشو شنیدم.
ـ چه کیف ( یا کراوات و... ) خوشگلی!میشه بپرسم از کجا خریدید؟
ـ شما همیشه از اینجا نون می خرید؟ شنیدم نوناش خیلی خوبه!
ـ امروز عجب هوایی داریم و...
در مجامع عمومی و مواجهه با افراد غریبه بایستی قبل از باز کردن سر صحبت یک نگاه سریع به فرد مورد نظر انداخت و وضعیت روحی روانی وموقعیت او را سنجید و در ضمن وارد حریم خصوصی فرد نشد. فدری که در حال جویدن ناخن خود است یا اخم کرده ودر فکر فرو رفته و یا عصا قورت داده یا فکش رادر هم می فشارد برای صحبت کردن مناسب نیست.
در تجمع ها و گروههایی که افراد وجه مشترکی دارند ( نظیر میهمانی، ‌نشست سازمانی، کنفرانس، کلاس، تور سیاحتی و نظایر آن ) می توان بر حسب مورد و موقعیت به کمک یکی از روشهای زیر صحبت را باز کرد و گفتگوی خوبی راه انداخت:
1 ) معرفی کردن خود: در چنین جمع هایی در مواجهه با فرد جدید و ناآشنا بهترین آغازگر معرفی خود است ( سلام، من... هستم، از دیدارتون خوشحال هستم ) و پیرو آن می توان برخی اطلاعات شخصی را رد و بدل کرد ( کجا زندگی می کنید؟ چیکار می کنید؟... )
2 ) ابراز و پذیرش تعریف: پس از یک آشنایی مختصر ( و یا آشنایی از قبل ) قدم بعدی انگشت گذاشتن بر روی یک ویژگی خوب طرف مقابل وتعریف آن است ( تعریف بایستی واقعی باشد و در آن اغراق نکرد ). مثلاً‌:
ـ چه لباس خوش رنگی! ( از کجا خریدید )؟
ـ آرایش موهاتون بسیار قشنگه ( در مورد جنس مخالف که آشنایی وجود ندارد بهتر است وارد حریم خصوصی فرد نشد و آن را به بعد از آشنایی بیشتر موکول نمود ).
ـ چه ماشین محشری ( چند وقته داریدش؟ )
ـ لبخندتون بسیار دلنشین و آرامش دهنده است ( معلومه اوقات خوبی را دارید می گذرونید ).
ـ چه باغچه خوشگل و زیبایی دارید! ( چقدر طول کشیده این طوری در بیاریدش؟ )
ـ ایده بسیار خوبی دادید ( چطوره با بقیه مطرحش کنید؟ یا... )
ـ چه غذای خوشمزه ای ( چه جوری درستش کردید؟ یا چند ساعت طول کشید تا آماده بشه؟ )
ـ حرکت قشنگی انجام دادید ( چند وقته تمرین می کنید؟ )
در صورت مناسب بودن می توان کمی شوخی ظریف و مطلب خنده دار و اخلاقی را چاشنی تعریف نیز نمود ( مثلاً‌ چه لبخند زیبا ودلنشینی!‌خوش به حال اعضاء خانواده با آینه خونتون )
درصورت تعریف از شما، ‌با لبخند از فرد مقابل تشکر کنید و با تصور شکسته نفسی آن را ضعیف و خراب نکنید ( مثلاً ‌اگر به شما گفته می شود: « لباس قشنگی دارید »، ‌نگویید: « اوه، ‌این دیگه کهنه شده باید دور بیندازمش »، چنین عملی باعث القاء حس سادگی، حماقت احساس بدی در فرد تعریف کننده می شود. بجای آن به نوعی برداشت و نظراو را تایید کرده و سپاسگزاری نمایید ( « ممنون چشماتون قشنگ می بینه. »یا« ممنون. منم دوسش دارم وراحته »یا« ممنون نظر لطفتون »یا « ممنون، از دقت نظر و توجه تون متشکرم » ). در این موارد بدنبال جبران و تلافی نباشید و بی جهت از طرف مقابل تعریف غیر واقعی نکنید.
هر روز سعی کنید که در اطرافیان و نزدیکان خود چند ویژگی خوب ( ولی واقعی ) پیدا کنید و از آنها تعریف کنید. اگر برایتان تعریف رو در رو مشکل و سخت باشد ( مثلاً‌معلم، ‌پدر یا مادر و... ) آن رادر یک نامه نوشته و برای نامه نوشته و برای او ارسال کنید ( نتیجه اش دور از تصور شما خواهد بود ).
3 ) درخواست کمک: بر حسب موقعیت و شرایط می توان از فرد مورد نظر سوالات راهنمایی کننده پرسید: مثلاً‌ »سخنران رو می شناسید؟ ببخشید می تونید به من نشون بدید چطوری اون حرکت رو انجام دادید؟ »« من درمورد این گروه یا جمع هیچی نمی دونم، ‌ممکنه یک اطلاعاتی به من بدید؟ »
4 ) فاش سازی خود: در مراحل اولیه گفتگو یا رابطه می توان برخی فعالیتها، علایق، اوقات فراغت و نظایر آن را در میان گذاشت ولی بایستی از زیاده روی و ورود به
مسائل خصوصی خود اجتناب نمود ( این مورد برای روابط صمیمانه و دوستی های عمیق است و نه در ابتدای آشنایی یا رفت و آمدهای اجتماعی ).
5 ) پیشنهاد کردن: در مواردی و نیز در شرایط مناسب ( از جمله عدم حالت تدافعی یا در خود فرورفتن فرد ) می توان پیشنهاد لطف و محبتی برای طرف مقابل داشت ( مثلاً‌ من می خوام برای خودم چای بریزم شما میل دارید براتون بیارم؟ یا « اجازه بدید اونو بهتون بدم؛ یا « مثل اینکه از اون خوش تون اومده. بفرمائید!من یکی دیگه تو خونه دارم »؛ یا « زبان هاش خوشمزه است، میل دارید برای شما هم بیاورم؟ »
6 ) پرسش های باز یا توضیحی: یکی از بهترین روشها برای تداوم گفتگو، طرح سوالات تفصیلی و توضیحی است و آنها سوالاتی هستند که فرد برای پاسخ نیاز به توضیح دارد و این سوالات معمولاً‌ با کلمات پرسشی چطور، چرا وچگونه مطرح می شوند. در مقابل، سوالات مثبت ومنفی با پاسخ بلی یا خیر همراه بوده و باعث ختم گفتگو می شود. برای مثال به جای « فیلم رو دوست داشتید؟ » ( که معمولاً‌ جوابی درحد بله یا خیر خواهد داشت ) بهتر است پرسیده شود « نظرتون در مورد سناریو یاموضوع فیلم چیه »؟یا به جای « سفرت خوب بود »؟می توان پرسید « با چه چیزهای جالبی در طول سفر مواجه شدی؟ »یا « در کدام قسمت سفر به شما خیلی خوش گذشت؟ یا بجای پرسیدن« چی کار می کنید؟ »می توان پرسید: « چی شد این شغل رو انتخاب کردید »؟ بایستی متذکر شد که سوالات تفصیلی بسیار کلی نیز معمولاً‌ با پاسخی کوتاه همراه خواهند بود. مثلاً‌ »حالتون چطوره؟ »معمولاً‌ پاسخی همچون خوبم، ممنون خواهد داشت.

چند نکته:

- حداقل چند کتاب لطیفه و حکایت های کوتاه و جملات قصار مطالعه کنید و از آن بموقع در حین گفتگو با دیگران استفاده کنید. این روش در جذاب کردن گفتگو بسیار موثر و کار ساز است ( برای این منظور کتاب گنجینه ما و شما بسیار کار آمد است ).
- در مواردی که پرسشهای توصیفی از شما پرسیده می شود، سعی کنید زیاد وارد جزئیات موضوع نشوید و حتماً‌ به مخاطب خود و زبان بدن او توجه داشته باشید و به محض مشاهده علایم بی حوصلگی در او سر و ته مطلب خود را جمع کرده و سریع آن را به پایان برسانید.

آداب معرفی افراد به یکدیگر

درملاقات های رسمی ( و نیز تا حدی غیر رسمی ) بهتر است برای معرفی افراد به یکدیگر فردی که از نظر جایگاه، رتبه، سمت یا سن پایین تراست به فرد بالاترمعرفی شود. مثلاً‌ اگر شما به اتفاق دوست تان به میهمانی شرکت دعوت شده اید، می توانید چنین عمل کنید: آقای گنجی ( رئیس ) مایل هستم دوستم آقای لایق را به شما معرفی کنم. یا مثلاً‌ اگر دوستتان ( یا همسایه تان ) به منزل شما آمده است می توانید برای معرفی او به مادر بزرگ تان بگویید: « مامان بزرگ این آقا /خانم گرامی دوست ( یا همسایه بغلی مان ) است ». در مورد معرفی زن و مرد به یکدیگر بهتر است آقا به خانم معرفی شود ( صرفه نظر از بزرگتر و کوچکتر بودن یا جایگاه اجتماعی آنها ). همچنین پس از معرفی و حال و احوالپرسی دو نفر بیکدیگر بهتر است نکته ای را که می تواند وجه اشتراکی برای شروع صحبت آن دو نفرباشد، ذکرنمود. مثلاً‌ آقای لایق در بازی پینگ پنگ بسیار حرفه ای هستند ( و می دانید که آقای گنجی نیز علاقه زیادی به بازی پینگ پنگ دارد )، ‌یا اینکه دختر/ پسر آقای لایق همکلاسی دختر/پسر شماست.

فن شنیدن

یکی از مشکلات بزرگ افراد خجالتی و کمرو توانایی پایین آنها در شنیدن طرف مقابل است ( بخاطر اینکه درگیر خود هستند ). شنونده خوب بودن چیزی فراتر از شنیدن کلمات وجملات است. یک شنوده خوب کسی است که به تمامی علایم و پیامهای گوینده ( حرکات، چهره، تن صدا و... ) دقت
و توجه داشته و بتواند کاملاً‌ نظر و احساسات فرد مقابل را درک کند و تا حدودی زیادی خود را جای او بگذارد. یک شنونده خوب این پیام را به طرف مقابل می دهد که تو برای من ارزشمند هستی و تو را به خوبی درک می کنم.
عوامل متعددی وجود دارد که در زمان گفتگو با دیگران در ذهن افراد بطور عادی و خودکار بکار افتاده و مانع شنیدن موثر طرف مقابل می شوند. مهمترین موانع شنونده خوب بودن عبارتند از:
* مقایسه کردن خود با دیگری:
بطور طبیعی تقریباً‌ تمامی افراد در تعامل با دیگران برای ارزیابی رفتار و عملکرد خود، بطور خودکار خود را با دیگران مقایسه می کنند. اما درافراد خجالتی و نیز افراد دچار اضطراب اجتماعی این مکانیستم و روند نه تنها بسیار شدید و فراتر از حد معمول است ( و ذهن و روان فرد را بطورکامل اشغال می کند و مانعی برای توجه کردن به طرف مقابل می شود ) بلکه فرد غالباًٌ‌ بر اساس سیستم های ادراکی غیر منطقی و منفی دست به مقایسه زده ( « من مثل اون زرنگ نیستم »؛ »او از من جذاب تره »؛ »لباسهاش ازمن گرانتره، و... ) و در نتیجه ترس و اضطراب وناراحتی او بیشتر می شود.
* فیلتر کردن:
اکثر افراد در گفت و شنودها فقط 65% گفته های طرف مقابل را بطور کامل دریافت می کنند و بر اساس زمینه ذهنی و روانی شان بیشتر بر روی برخی مطالب گفته شده تمرکز و توجه دارند و افراد خجالتی و یا دچار اضطراب اجتماعی بیشتر تمرکزشان بر روی قسمتهایی از گفته های فرد مقابل هستند که تصور می کنند بوی انتقاد و قضاوت دارند ( دائم بدنبال این هستند که ببینند گوینده چه انتقاد و نظر منفی در مورد آنها دارد. )
* تمرین و تمرکز در اینکه بعداً‌ چه چیزی گفته شود:
اگر چه تأمل کردن درگفتارو سخن کاری عقلانی است ولی بسیاری از افراد ( خصوصاً‌ افراد کمرو و یا دچار اضطراب اجتماعی ) وقت و توان زیادی صرف آن می کنند و غالباً‌ در این فکر هستند
که در برابرگفتار و نظرات دیگران بهترین پاسخ و واکنش چه بایستی باشد و بدین ترتیب توجه کمتری برای تمامی گفته ها و حرکات گوینده خواهند داشت.
* عوض کردن بحث:
افراد خجالتی یا دچار اضطراب اجتماعی زمانی که موضوعی به ظاهر خجالت آور مطرح می شود، سعی می کنند موضوع گفتگو را تغییر دهند و گوینده تصور می کند فرد گوش نمی دهد و یا علاقه ای برای گفتگو ندارد.
* بخاطر آوردن خاطرات و فرو رفتن در رویا:
برخی افراد با پیش آمدن موضوعی مرتبط و برانگیزاننده ناخودآگاه، ‌یاد تجربیات شخصی خود در آن موضوع افتاده و یا غرق در رویا و خیال می شوند و از گوینده غافل می شوند.
* تأیید طوطی واری و عادتی و پیروی کورکورانه:
بسیاری ازافراد بدلیل ترس از رد شدن توسط دیگران و بدست آوردن تایید وتعریف دیگران، تقریباً‌ همیشه گفته ها و نظرات گوینده را به طور خودکار مورد تأیید وتصدیق قرار می دهند، حتی اگر با آن کاملاً‌مخالف باشند. برای مثال اگر با چند نفر به رستورانی رفته باشد و دیگران سفارش پیتزا بدهند و در حالیکه از پیتزا خوشش نمی آید برای اینکه دیگران تصور منفی در مورد او پیدا نکنند، او نیز پیتزا سفارش خواهد داد ( در حالیکه چلوکباب را دهها برابر به پیتزا ترجیح می دهد ) و چنین رفتاری در گفتگو ها باعث القاء چنین فکری در دیگری می شود که آیا او اصلاً ‌گوش می دهد؟
با رعایت نکات زیر و تمرین می توان قدرت شنوندگی خود را افزایش داد و به یک شنونده فعال تبدیل شد و در گفتگو ها و روابط بهتر عمل کرد.
- با تمام وجود فرد را بشنوید و از نگاه کردن به اطراف و انجام کارهای دیگر خودداری کنید. هراز گاهی به چشم گوینده نگاه بیاندازید و در بقیه موارد به کل صورت او نگاه کنید. بجز در موراد استثنایی که منتظر یک تماس مهم هستید از پاسخ دادن به تلفن همراه و غیره خودداری کنید. حتی اگر برای صرف غذا یا نوشیدن چای بیرون رفته اید این دستور العمل را رعایت کنید.
- بدون اینکه تمرکز و رشته افکار گوینده را به هم بریزید سعی کنید این پیام را به گوینده برسانید که به خوبی در حال گوش دادن به او هستید ( منتظر: منظورت
همین هفته؟ می خوای بگی که اون... من متوجه این قسمت که گفتی... نشدم؛ مگه میشه؟ چه جالب؟ و... )
- در زمانهای مناسب باز خوردهای مناسب ( فوری، صادقانه و حمایت گرانه ) از خود نشان دهید ( تغییر قیافه بر حسب موضوع؛ تأیید؛ ابراز تأسف یا خوشحالی و... ).

پایان گفتگو

هر گفتگویی دیر یا زود بالاخره به پایان می رسد. رو برگردان از چهره فرد ( نگاه کردن به اطراف )، نگاه کردن به ساعت، حالت عزیمت به خود گرفتن، عدم مشارکت فعال در گفتگو از نشانه های تمایل و نیاز فرد برای به پایان رساندن گفتگو است. نکته مهم در ختم یک گفتگو، ندادن پیام و احساس منفی به طرف مقابل است. بر حسب شرایط، معمولاً‌ پایان دادن به گفتگو می تواند متفاوت باشد. در میهمانی ها رفتن به دستشویی، برداشتن چیزی، لزوم دیدن فرد دیگری و یاانجام کاری روشهای مودبانه ای هستند. در محیط کار لزوم برگشتن به کار، یا لزوم به انجام دادن چیزی ( مثلاً‌تماس با جایی ) و یا ذکر ساده این مطلب که « از دیدار یا صحبت با شما خوشحال شدم ولی باید چند کار مهم را انجام دهم »معمولاً‌ روش های مناسبی هستند. در مواردیکه تمایل به دیدار مجدد و هم صحبتی وجود داشته باشد، می توان جمله ای همچون « از صحبت با شما لذت بردم، امیدوارم فرصت مجددی برای گفتگو باهم پیدا شود »بیان نمود و یا این که زمان دیگری را برای ادامه گفتگو و آشنایی بیشتر پیشنهاد کرد ( مثلاً‌ این پنج شنبه قراره با چند تا از دوستانم کوه بریم یا پینگ پنگ بازی کنیم، خوشحال می شوم شما هم بیایید. )

ابراز خویشتن و جسارت

یکی از توانایی ها ومهارتهای مهم فردی و اجتماعی ابراز صریح وشفاف احساسات، خواسته ها، امیال، ‌افکار، و نظارت خود بدون بی حرمتی و تجاوز به حق و حقوق دیگران است که به آن قاطعیت، جسارت و یا ابراز خویشتن ( Assertiveness ) گفته می شود.
بدلیل اهمیت موضوع، لازم است توضیح بیشتری در این زمینه داده شود. اصولاً‌ تمامی افراد در تعامل، روابط و گفتگوهای شان با دیگران عمدتاً‌ یکی از روشهای زیر را بطورخودکار ( عادتی ) بکار می برند.
1 ) منفعلانه یا تسلیمی ( passive style )
2 ) تهاجمی یا پرخاشگرانه ( aggressive style )
3 ) منفعلانه پرخاشگرانه ( passive aggressive style )
4 ) جسورانه یا قاطعانه ( assertive style )

نکته:

همه افراد در شرایط وموقعیتهای مختلف هرازگاهی به یکی از روشهای فوق متوسل می شوند ولی هر فردی در اکثر موارد از یک روش خاصی پیروی می کند دارای یک الگوی غالب و نسبتاً‌ ثابت برقراری رابطه هست.

الگوی رابطه منفعلانه یا تسلیمی

در روش منفعلانه یا تسلیمی فرد در رابطه با دیگران ( خصوصاً‌ افراد مهم در زندگی شان ) نه تنها قادربه بیان نظر و احساس خود به روشنی و شفافی نیست بلکه برای جلوگیری ( و به عبارت دقیق تر ترس از ) تنش و عدم پذیرش و رد شدن، ‌از حق و حقوق خود نیز می گذرد. افراد با چنین روشی بندرت از خود نظر و احساسی نشان می دهند و در بسیاری از موارد برخلاف میل باطنی به معنی واقعی مطیع و پیروز هستند و از خود تصمیم و اراده ای ندارند و بندرت نه می گویند و یا مخالفت خود را نشان می دهند. آنها تمام تلاش خود را می کنند تا مورد تأئید و پذیرش دیگران قرار گیرند و در اکثر موارد رابطه یک طرفه، دهنده و بدهکار را بازی می کنند. بدلیل خواسته های‌، امیال و احساسات سرکوب شده، این افراد در درون خود خشم و نفرت می پرورانند و برای تخفیف چنین حس آزار دهنده ای، ‌خود آگاهانه نقش مظلوم و قربانی را بازی می کنند ( جمله « من دوست ندارم یا نمی خوام ولی چون تو دوست داری یا میگی باشه »بسیار شایع است ). زیرا در نظام فکر آنها ( بدلیل آموزه های فرهنگی ) مظلوم و قربانی قابل ترحم و دوست داشتنی
است ( در حالیکه گناه مظلوم دست کمی از ظالم ندارد و تا مظلومی نباشد ظالمی وجود نخواهد داشت ). این افراد درمواجهه با دیگران صدایی آرام داشته، سر به زیر، ‌کم حرف و خمیده بوده و دیگران به غلط برچسب هایی همچون مظلوم، با حیا، متواضع، ‌خوددار، بردبار، و سازگار به آنها می زنند. این افراد نه از روی قدرت و آگاهی دست به انتخاب چینن الگویی می زنند بلکه از سر ناچاری است.
حرمت نفس افراد با روش منفعلانه بسیار پایین بوده و در ضمیر ناخودآگاه خود باور دارند که « دیگران مهمتر ازمن هستند »؛ ‌« دیگران حق دارند که کنترل زندگی خود را بدست بگیرند و هر آنطور که دوست دارند زندگی کنند ولی من نه »؛ ‌« دیگران می توانند کارها را بخوبی انجام دهند ولی من نمی توانم »؛ »جایگاه و نقش من در زندگی این است که در خدمت دیگران باشد و کسی از دست من ناراحت نشود »؛ »من بدون کمک و نظر و راهنمایی دیگران زمین گیر خواهم شد ».
این افراد اکثراً‌ در خانواده و جوی بزرگ شده اند که کودک شدیداً‌ تحت کنترل و حمایت بوده و یا این که مقررات بسیار خشک و انعطاف ناپذیر ( و اکثراً‌ غلط ) در خانواده حاکم بوده است و کودک امکان چندانی در ابراز احساس، نظر وعمل نداشته و بال و پر پروازش توسط والدین ( و یا سیستم حاکم بر مدارس ) قطع شده است. خانواده ای که دائم بکن نکن داشته و هر نوع خطا واشتباهی غیر قابل قبول و نابخشنودی بوده است و کودک دائم مورد سرزنش وانتقاد قرار گرفته است بندرت احساس، نظر وخواسته او شنیده شده است.
* نمونه الگوی منفعلانه:
آناهید بسیارخسته و شکسته بنظر می رسید. او بدلیل علایم اضطراب و افسردگی به یک روانپزشک معرفی شده بود. او زندگی خود را این چنین تعریف کرد؛ او در یک بانک به عنوان حسابدار بطور تمام وقت کار می کرد ودارای همسر و یک پسر 11 ساله است. مادر او در محله ای نزدیک آنها زندگی می کند و تماماً‌ وابسته به آناهید است. از
بردن به دکترگرفته تا خرید و کارهای خانه. خواهرهای او در کمک به مادر چندان همکاری نمی کنند و حتی او را متهم می کنند که حمایت بیش از حد او باعث شده است که مادرشان به فردی کاملاً‌ وابسته و زمین گیر تبدیل شود.
اوضاع خانه آناهید نیز چندان خوب نیست. همسرش بیشترین کاری که می کند بیرون گذاشتن زباله و گاهی خریدهایی برای منزل است. پسرش دست کمی ازهمسرش ندارد و بایستی همیشه اطاق او را تمیز کند و به میل وخواسته او غذا بپزد و همه چیز بر وفق مراد او باشد واگرگاهی در انجام وظایف خود کوتاهی کند زیر بار انتقاد می رود و حتی چند باری از پسرش شنیده وخود آن را تائید می کند که « مگروظیفه مادری چیزی غیر از مراقبت از فرزند و برآورده کردن خواسته ها ونیازهای او است؟ ».
او در محیط کار تنها کسی است که عقب افتادگی همکارانش را جبران می کندو وقتی شدت کار افزایش می یابد، بار اصلی بر روی دوش او تحمیل می شود. ولی با این وجود، پس از سه سال کار سخت و طاقت فرسا هنوز ارتقاء نگرفته است و خود نیز هیچگاه جرات درخواست آن را نداشته است.

الگوی رابطه پرخاشگرانه

در این روش فرد از طریق تحقیر، یا تهدید و ارعاب یا کنترل طرف مقابل و حتی تجاوز به حق و حقوق دیگران سعی می کند تا به اهداف و امیالش برسد. در ضمیر و ذهن افراد پرخاشگر این باورها کاشته شده است که همیشه حق با اوست‌، دیگران بایستی مرا دوست داشته باشند و نیازهای مرا برآورده کنند و هر نوع مخالفت به منزله تهدید بوده و بایستی به هر طریق ممکن بر آنها غلبه کرد وتنها راه رسیدن به امیال و خواسته ها زور است. اگر چه افراد پرخاشگر نیز همانند افراد منفعل و توسری خور حرمت نفس پایین داشته و احساس بی کفایتی می کنند اما این افراد برای مقابله و جبران آن نقطه را اتخاذ کرده و در تعامل با دیگران حالت تهاجمی
گرفته ( سینه ستبر، خیره شدن، قیافه عصبانی، بلند کردن صدا و حتی داد زدن ) و رفتارهای تحقیر آمیز و طلبکارانه ( نگاه عاقل اندر سفیه، تمسخر، دهن کجی، تقلید و ادا در آوردن، کلمات رکیک و زشت و... ) از خود نشان می دهند.
این افراد درخانواده هایی بزرگ شده اند که قانون جنگل در آن حکم فرما بوده و فقط با قلدری، بلند کردن صدا و تهدید، کارها پیش رفته است ( و نه از طریق گفتگو، تفاهم، ‌همکاری، ‌سازگاری، محبت، ‌انعطاف پذیری وگذشت ) وچنین الگویی در ضمیر فرد نهادینه شده است.
* نمونه الگوی پرخاشگرانه:
بدنبال مشاجره خانواده و درخواست طلاق مایک بنا به حکم قاضی مجبور به مراجعه به یک روانشناس بالینی شد. او از زندگی خود ناراضی است و آن را به شرایط موجود و پیرامون خود نسبت می دهد. مایک یک نمایشگاه اتومبیل با 2 کارمند دارد واز بی مسئولیتی کارخانه های اتومبیل سازی و تأمین قطعات و سرویس بعد از فروش شاکی است. او ابراز می کند که بندرت می توان کارمند خوب پیدا کرد و دائم بایستی بالا سر آنها بود و آنها را به حرکت واداشت و اغلب در سر کار مجبور است داد و فریاد کند تا کارها بدرستی پیش بروند.
با داشتن اوقات سخت در سر کار ما یک انتظار دارد تا در زمان حضور او در خانه همه چیز بر وفق مراد باشد و به نحوی همگی خفقان بگیرند و سکوت و آرامش کامل در منزل حاکم باشد. او باور دارد که اعضا خانواده درک و دانایی کامل نداشته و فقط اوست که می تواند تصمیم درست را بگیرد و هیچ چرایی در برابر خواسته او پذیرفتنی نیست ( چرا نداریم!... آنچه که ازت خواسته شده انجام بده! ). او وظیفه خود می داند که نگذارد فرزندان و همسرش دچار اشتباهی هر چند سهوی شوند و چون او بیشتر از دیگران می داند بایستی همه چیز در کنترل او و حرف‌، حرف او باشد.

الگوی رابطه منفعلانه پرخاشگرانه ( موذیانه )

در این روش فرد بدلیل، ترس، ‌درظاهرمطیع، موافق، ‌خوشحال و یا همراه می نماید ( منفعل ) ولی درباطن و درعمل خشم خود را ازطریق فراموش
کردن، اشتباهات به ظاهر سهوی، تعلل، کم کاری و یا خرابکاری نمایان می سازد ( پرخاشگر ). از ویژگیهای این افراد زیر آب زدن، ‌غیبت کردن، شانه خالی کردن از بار مسئولیت، دلیل تراشی ( یادم رفتم، ‌حواسم نبود، اتوبوس دیگر کرد، سرم درد می کرد و... ) طعنه زدن، ‌عدم تناسب چهره با احساس واقعی ( لبخند مصنوعی و... ) و زبان باز بودن است و شخص به معنی واقعی فردی دو رو، ‌آب زیر کار وبازیگر است.

الگوی رابطه جسورانه

اگر چه این روش در برخی فرهنگها مذموم و غیر اخلاقی تلقی می شود ولی انسانی ترین و سالم ترین روش تعامل ورابطه با دیگران است. در این الگو فرد هم خود وهم دیگران راارزشمند و محترم شمرده؛ برای خود و دیگران حق و حقوق مساوی در نظر می گیرد؛ احساس، ‌خواسته، نظر و افکار خود را بدون اینکه به حق و حقوق و حریم دیگران تجاوز کند، ‌بطور کاملاً‌ شفاف و صریح ابراز کرده و بر حق خود می ایستد ( هر چند انتظار این را ندارد که همیشه به آن دست یابد )؛ می داند چه می خواهد و برای رسیدن به آن برنامه دارد؛ شنونده خوبی بوده و دیگران را درک می کند؛ پیش داوری نکرده و برچسب نمی زند؛ باز، انعطاف پذیر‌، با ثبات، مصمم و خلاق بوده؛ به خود و دیگران ( درکل ) اعتماد دارد، واقع بین، منصف، وصادق و مسئولیت پذیر است؛ دارای اعتماد به نفس و حرمت نفس خوبی بوده و دیگران می دانند او در کجا ایستاده است؛ برای دیگران تصمیم نمی گیردو بارو دارد که هر کس اختیار زندگی خود را دارد و بی جهت و ناخواسته دخالت نمی کند و تا از او خواسته نشده است؛ در مورد دیگران نظر نمیدهد؛ غالباً‌ شوخ طبع و خوش رو است؛ از هیچ کس توقعی نداشته مگر اینکه خودشان قول داده باشند و بجز خودش‌، هیچکس را مسئول خوشبختی و بدبختی خود نمی داند.

چگونه جسور و قاطع باشیم

الف) حرمت نفس خود را تقویت کنید.

ب) افکار خودکار منفی و باورهای غلط خود را اصلاح کنید.

مهمترین افکار منفی و باورهای غلط در روابط اجتماعی عبارتند از:
1) ابراز مخالفت بی ادبی است:
دورویی و کتمان کاری غیر اخلاقی است و نه صداقت. در واقع ابراز مخالفت و نظر از روی صداقت نه بی ادبی بلکه عین احتمارم وارزش قایل شدن برای طرف مقابل است. زیرا مخالفت است که چشم انسان را بازتر می کندو او را به حرکت وا می دارد تا در جهت بهتر شدن قدم بردارد. آدم و حوا نه تنها با پروردگار خود مخالفت کردند بلکه برخلاف میل او عمل نمودند ولی با این وجود انسان اشرف مخلوقات لقب گرفت.
2) اگر دیگران با من مخالف باشند پس من حتماً ‌در اشتباه هستم:
اگر چه خرد ( و نه نظر ) جمعی بالاتر و اصلح تر از خرد فردی است ولی این بدین معنی نیست که همیشه حق با اکثریت است. در واقع درستی یا نادرستی چیزی فقط از طریق دلیل، مدرک، منطق و واقعیت سنجیده می شود و نه باور و نظر صرف دیگران. گالیله ( ومعدودی افرادی ) با دلیل و مدرک و منطق اعلام نمود که زمین دور خورشید می گردد و نه خورشید دور زمین. اما کل جامعه مسیحیت ( و به ظاهر دانشمندان آن ) با باور مذهبی خود تمام قد مقابل عقل ومنطق ایستاد و او را تا سر حد گردن بریدن رساند.
3) ابراز وجود، نظر و خواسته نشانه خودخواهی است:
ابراز عقیده، تمایلات، ترجیحات و خواسته ها زمانی خودخواهی است که توقع داشته باشیم دیگران حتماً‌ به آن گردن نهند و موافقت کنند و یادر یک تصمیم گیری واحد برای جمع‌، نظر اکثریت را پیروی نکنیم. برای مثال اگر قرار باشد که در یک خانواده 5 نفری درمرود انتخاب محل گردش وسرگرمی آخرهفته تصمیم گرفته شود، ما به عنوان یکی ازاعضا خانواده بایستی نظر وتمایل و احتمالاً‌ دلایل خود را برای انتخاب خود بیان کنیم و دیگران را نیز بشنویم و آنگاه اگر به نقطه مشترکی نرسیدیم، بر اساس رای گیری به نظر اکثریت احترام بگذاریم. در این حالت حتی اگر بعدن اکثریت از انتخاب خود پشیمان شدند و ما با آنها مخالف بودیم، ‌ما حق نداریم آنها را مورد سرزنش و یا تمسخر قرار دهیم و یا دفعه بعد توقع داشته باشیم که بدون مخالفت نظر ما را بپذیرند.
4) مظلوم دوست داشتنی است:
مظلومی قابل ترحم و دوست داشتنی است که در برابر حق و حقوق خود ایستاده است و کسی که به عمد تن به ظلم میدهد و از حق و حقوق خود می گذرد و اجازه می دهد که دیگران از او سوء استفاده کنند نه تنها دوست داشتنی نیست، بلکه رقت انگیز است. اگر چه اکثر افراد خودخواه، خودشیفته و پرخاشگر، مجذوب افراد منفعل، ‌ضعیف و مطیع می شوند ولی درطولانی مدت حالشان از آنها به هم می خورد و حکم دستمال کاغذی برایشان پیدا خواهند کرد وهر زمان که لازم بدانند آنها را زیر پایشان له می کنند و داخل سطل زباله می اندازند.
5) بایستی دیگران را همیشه خشنود و راضی ساخت:
بجز در مواردی که تعهد و مسئولیتی پذیرفته شده است ( نظیر پدر ومادری ) در بالغین هیچ کس وظیفه ومسئولیتی برای خوشحال وخوشبخت کردن دیگران ندارد و تنها خود افراد مسئول خوشبختی خود در زندگی هستند ( حتی در بین اعضاء خانواده ). در این رابطه ممکن است یک سوال مهم و اساسی پیش آید: پس جایگاه دوستی، ‌روابط خانوادگی، ‌کمک کردن به همنوع‌، محبت، مهربانی، دلسوزی واز خود گذشتگی کجاست؟اشکال بسیاری از افراد در برداشت نادرست از این مفاهیم است در این رابطه توجه به نکات زیر راه گشا خواهد بود:
ـ روابط و پیوندهای اجتماعی ( دوستی، فامیلی، ازدواج و... ) برای انسان با خود یک سری مزایا، ‌محاسن وامتیازات و در مقابل یک سری توقعات، انتظارات و هزینه ها به همراه دارد و به همین دلیل است که ما هیچگاه با سنگ، ‌درخت، مار و یا فردی که دائم به سرما چکش بزند، دوست نمی شویم. دوست ( یا فامیل نزدیک ) به ما قوت قلب می دهد، ‌همدم و همراه غم و شادیهای ماست، در زمان نیاز می توانیم به او تکیه کنیم و هزاران مزایای دیگر وهمینطور ما برای دوست ( و فامیل ).
ـ دوستان ( و فامیل ) واقعی هیچگاه بد یکدیگر را نمی خواهند و از یکدیگر سوء استفاده نمی کنند و خودخواه نیستند.
ـ دوستی و پیوند خانوادگی فی نفسه با خود خفی بوجود نمی آورند. نعمتی است که هردو طرف می توانند از آن منتفع شوندو چنین رابطه ای مفهومی نسبی ( ونه مطلق ) دارد. بدین معنی که میزان نزدیکی، صمیمیت و رابطه عاطفی بین دوستان و اعضاء خانواده دارای شدت و درجات متفاوتی است. ما ممکن است برای دوستی فقط مال خود را بدهیم و برای دوستی دیگر از جانمان نیز بگذریم. به عبارت دقیق تر، ما برای هر چیز بایستی بها و هزینه اش را پرداخت کنیم وبر حسب اینکه جایگاه وموقعیت طرف مقابل برای ما در کجا قرار دارد، هزینه این رابطه را نیز بایستی پرداخت کنیم.
برای مثال اگر شما فردا امتحان داشته باشید ( یا شب گذشته میهمان داشته اید و امروز خسته هستید ومی خواهید استراحت کنید ) و دوستتان زنگ بزند که حوصله اش سر رفته است یا دلش برای شما تنگ شده است، ‌می خواهد نزد شما بیاید، ‌شما با خود ارزیابی خواهید کرد که آیا چنین ملاقاتی در این زمان ضرورت دارد یا نه و آیا به تعویق انداختن آن مسئله ساز خواهد بود؟ بدون شکاک فرد صادق و سالم باشد ازدوست خود معذرت خواهی کرده ( و حتی علت، آن را توضیح می دهد ) و از او می خواهد که این دیدار را به وقت دیگری بیاندازد و اگرآن فرد نیز دوست واقعی شما باشد نه تنها ناراحت نمی وشد بلکه تنها چیزی که از شما ممکن است بپرسد این مسئله ای برای شما پیش آمده و کمکی از دست او بر می آید؟ حال اگردرهمین شرایط دوست شما از بیمارستان تماس بگیرد که نیاز فوری به خون شما برای جراحی دارد، ‌شما لباس عوض نکرده در بیمارستان خواهید بود.
ـ کمک به همنوع یکی از ارزشهای مهم انسانی است و ملاک آن این است که دریابیم آیا رنج و زحمتی که ما به خود می دهیم کمتر از منفعت و سودی است که به دیگری می رسانیم و چقدر؟ آیا پول دادن به یک افراد معتاد کمک است؟ آیا جواب مثبت دادن به کسی برای دل نشکستن او و خود را به هزار دردسر انداختن محبت و انسانیت است؟
اگر یک نفر از شما بخواهد که به او کمک کنید تا درب بانکی را بشکند و پولها را به سرقت ببرد، کمک به همنوع است؟ آیا درخواست قطع رابطه با فردی به صرف اینکه با دوست یا فامیل شما مشکل و مسئله دارد کمک و محبت است؟ آیا اگر کسی در خیابان به شما بگوید که امشب نیاز جنسی شدیدی دارد و میخواهد با شما هم بستر شود، جواب مثبت می دهید؟ و...
ـ محبت و مهربانی وقتی است که کاری از روی میل باطنی و رضایت کامل و بدون چشم داشت انجام شده باشد. در غیر اینصورت هر چیز دیگری می تواند باشد ( ترس، عجز و ناتوانی، معامله، ریاکاری‌، چاپلوسی و... ) الا محبت و مهربانی. در واقع اگر ما با نیت خیری در حق کسی لطف و محبتی کنیم ( و او خواستارآن بوده است ) ما بایستی سپاسگزار و ممنون آن فرد باشیم تا اجازه داد با این عمل مان احساس خوب و ارزشمندی در خود بکنیم ونه اینکه طلبکار او باشیم.
ـ نه تنها هیچ انسان کامل و بی عیبی وجود ندارد بلکه در اکثر جوامع دنیا چیزی بین 15 تا 20 درصد افراد دچاراختلال و یا بیماری شخصیتی ( وروانی ) بوده و درصد زیادی نیز خود خواه، ناراضی، بی انصاف، ‌و یا نامهربان هستند ( که شامل خود ما و افراد پیرامون ما نیزمی شود ) و یکی از علل شکست و یا بدبختی ما در زندگی این خواهد بود که بکوشیم همه از ما راضی وخشنود باشند. وظیفه ما این است کار خوب و درست خود را بکنیم، ‌خواه دیگران را خوش آید، خواه دل گیر شوند.
6) بایستی همیشه صادق و صریح بود: در روابط وتعامل بین فردی و اجتماعی بایستی همیشه صادق، شفاف، و روشن بود ولی بایستی دو مسئله مهم را بخاطر داشت:
ـ صداقت نبایستی همراه با تجاوز به حریم خصوصی دیگران باشد. به عبارت دیگر، ‌بجزدرمواردیکه صدمه یا خطری جدی یا خطرناک بوضوح شخصی را تهدید می کند ما حق نداریم تا زمانیکه فرد مقابل به صراحت و ازصمیم قلب نظر ما را درمورد چیزی که مرتبط با اوست نخواسته است، در مورد
او و زندگی شخصی اش نظری بدهیم. برای مثال اگرمتوجه شویم که درجلوی پای فردی نابینا چاهی یا ماری قراردارد ( خطرقطعی، مشخص و خطرناک ) وظیفه انسانی ما است که او را از آن مطلع کنیم ( حتی اگر خود او از ما نخواسته باشد ). اما در اکثر موارد خطر و تهدید این چنین واضح، ‌مسلم و قطعی نیست ( و نه از دید و نظر شما بله از دید عموم افراد عاقل )، برای مثال‌، اگر ما با یک دوست قدیمی بطور اتفاقی برخورد کنیم و متوجه شویم که با فردی ازدواج کرده است که سابقه انحراف اخلاقی داشته است ما فی البداهه حق نداریم چیزی در مورد آن بیان کنیم ویا سوالات شک برانگیز داشته باشیم، مگر این که آن دوست صمیمانه نظر ما را در مورد انتخابش خواسته باشد ( تازه در این حالت نیز بایستی آنچه را که مطمئن هستید ابراز کنید و حدس و گمان نزنید ). همچنین در مواردی که فردی نظر ما را جویا می شود بایستی تقریباً ‌مطمئن بود که واقعاً‌ نظر ما برای او مهم است یا نه فقط به جهت تائید انتخاب خود سوال کرده است.
البته در این موارد جایگاه طرف مقابل نیز نقش ایفاء می کند. برای مثال اگر فرد آشنایی در میهمانی لباس نسبتاً‌ نامناسب یا عجیب و غریبی پوشیده است اولاً‌ما حق نداریم چیزی در مورد لباس او بگوییم و ثانیاً ‌حتی اگر او نظر ما رادر مورد لباسش خواست ما بایستی از پاسخ دادن صریح طفره رویم و مثلاً‌ بگوییم « مثل این که خیلی از اون خوشت اومده!یا « معلومه خیلی براش پول پرداخت کردین و یا« هر کس یک نوع سلیقه ای داره » ( او خود بهتراز ما می داند چه چیزی پوشیده و بارها خود را در آینه نگاه کرده و نظرات دیگران را نیز پرسیده است و اگر با آن احساس خوبی دارد و ضرر جدی بر آن متصور نیست ما چرا بایستی به او احساس بدی بدهیم؟ ) امااگر همین فرد یک دوست صمیمی باشد ما ممکن است حتی بدون سوال به او بگوییم: « خل و چل دیوونه این چیه پوشیدی؟ »
ـ درگفتگو ها بایستی مراقب سوالات شخصی و خصوصی که فرد ممکن است نسبت به آنها حساس باشد، برای مثال اگر با فردی که اضافه
وزن شدید دارد و چاق است بایستی مراقب بود که انگشت روی آن نگذاشت. مثلاً‌ درست نیست که پرسیده شود« چند کیلو هستی؟ »یا « ماشاء الله چقدر خوش اشتها هستی ». اگر چه این دو جمله در حالت معمول هیچ بار منفی ندارند ولی در چنین فردی می تواند بسیار آزار دهنده باشد. او خود از این مسئله رنج می برد و تذکر، ‌طعنه و کنایه ما نه تنها او را بخود نمی آورد بلکه درد اورا شدیدتر می کند و آخر این که « دندان اسب پیش کش را نمی شمارند »برای مثال‌، اگر دوستی ما را برای صرف غذا به منزل خود دعوت کرده تا از ما نظر نخواسته است درست نیست که در مورد کم نمکی یا شوری، ومزه آن چیزی بگوییم.
ـ در نظرات خود بایستی شفاف، صریح و روشن بود ولی نباید بوی تحقیر، طعنه و سرزنش و حتک حرمت و برچسب زدن بدهد. برای مثال بجای اینکه گفته شود: « کدام آدم عاقل این کار رو می کنه »؟ یا « این احمقانه ترین کاری است که می توان انجام داد. »می توان گفت: « به نظرمن این کار یک اشتباه بزرگ یا غیرمنطقی هستش »یا بجای « تو یک دروغگوهستی »گفته شود « من چند بار از تو دروغ شندیم و این منو خیلی ناراحت کرده »یا بجای « این لباس چقدر زشت و بد ترکیبت کرده »می توان گفت: « به نظرم این لباس اصلاً‌ بهت نمیاد یا شکل و رنگش باهم تناسب ندارد ».
* پ) با حقایق و واقعیت ها آشنا شوید:
پس از شناسایی و آگاهی از باورها و افکار غلط و منفی و آگاهی لحظه به لحظه از افکار و احساسات خود بایستی افکار و باورهای درست را جایگزین آنها نمود که مهمرتین آنها عبارتند از:
1 ) برای انجام دادن یا ندادن کاری این خودم هستم که باید تصمیم بگیریم: این وظیفه و حس مسلم هر کسی است که کنترل تمامی کارها و مسئولیت زندگی خود را بدست بگیرد و در هر زمینه ای خودش تصمیم گرفته و انتخاب وعمل کند و عواقب آن را بپذیرد. این بدین معنی نیست که ما با دیگران مشورت نکنیم یا انعطاف پذیر یا سازگار ( ونه سازگار ) نباشیم یا به دیگران کمک
نکنیم و فقط به خودمان باشیم. بلکه گرفتن کنترل زندگی بدست خود یعنی این که ما در هر موردی از زندگی دیگران را می شنویم، تحقیق و بررسی می کنیم و اگر خوب، ‌اخلاقی، ‌منصفانه و انسانی تشخیص دادیم با میل‌؛ اختیار و اراده خود دست به انتخاب زده وتصمیم می گیریم و به آن عمل می کنیم و دیگر نمی توان دیگران ( دوست، پدر و مادر، سایرین ) را مسبب تصمیمات و اعمال غلط خود بدانیم و انگشت اتهام به سوی آنها دراز کنیم. به همین دلیل عبارت« به خاطر تو »شانه خالی کردن از بار مسئولیت بوده و در اکثر موارد با شکست و در نهایت خشم و افسردگی همراه خواهد بود.
ما به عنوان یک انسان بالغ وعاقل حق نداریم بخاطر خشنود کردن یا ناراحت نکردن دیگران ( حتی پدر و مادر یا دوست ) تصمیمات مخرب و زیانبار بگیریم. اگر دوستی یا یکی از اعضاء خانواده از ما بخواهد که به خاطر او فردی را بکشیم، آیا خواهیم پذیرفت ( صرفه نظر از این که آن فرد را مقصر و مستحق آن بدانیم یا نه )؟ اگر خواسته شود که با همسر ما رابطه جنسی برقرار کند، چطور؟ اگر یک ماده مخدر تعارف کند‌، چطور؟ آیا با اصرار یا به بهانه نشکستن دل اعضاء خانواده بایستی تن به یک ازدواج کاملاً‌ غلط داد؟ اگر خواسته شود فردی را آزار برسانیم چطور؟
دوستان و اعضاء خانوادگی همگی نعمت هستند اما آنها نیز همانند ما انسان هستند و ممکن است نظرات غلط بدهند، ‌گاهی رفتاری خودخواهانه داشته باشند، گاهی بی انصاف شوند‌، مشکلات اخلاقی یا روانی داشته باشند و تقاضاها و انتظارات نادرست از ما داشته باشند ولی ترجیحاً‌ در تمامی امور زندگی ) فقط و فقط خودمان تصمیم بگیریم.

نکته:

حتی در مواردی که جانمان در خطر است واسلحه بالای سرمان است بازهم ما حق انتخاب داریم ( مرگ یا پیروزی ).
2) در مسائل شخصی من اجباری ندارم که دیگران را متقاعد کنم و برای افکار‌، امیال واعمال خود دلیل بیاورم و همینطور بالعکس، اگر چه در روابط با افراد نزدیک و دوستان همدلی، همفکری، توافق، سازگاری و همراهی ارزشمند و
تقویت کننده وعمق دهنده رابطه هستند ولی درامور شخصی و خصوصی هیچ اجبار و الزامی برای توجیه و توضیح میل، خواسته وعمل خود به دیگران نیست. اگر دوست ندارید لباس خاصی را بپوشید ( یا بالعکس ) یا رفتاری را انجام دهید همان میل شما برای آن کافی است و نیازی به آوردن دلیل و توضیحی حس ومیل خود نیست. هر چند اگر دوست یا فرد نزدیکی از چرایی آن پرسید ممکن است بخواهیم دلایل مان را بگوییم آنهم نه برای توجیه خود بلکه بدلیل این که با او احساس نزدیکی و صمیمیت کرده و برای او ارزش قائل هستیم و می خواهیم حس و نظر خود را با او به شراکت بگذاریم و او نیز درعین پذیرش و احترام به نظر و میل ما وعدم قضاوت، نظر واحساس خود را در آن مورد با ما در میان می گذارد ( و این یعنی دوستی و نزدیکی واقعی ). این مسئله در مورد رابطه دیگران با ما نیز صادق است.
دیگران می توانند هر سوالی را که می خواهند ازمن بپرسند: اگر چه در تعامل و گفتگو با دیگران بایستی مراقب بود به حریم خصوصی آنها تجاوز نکرده و سوالی را نپرسید که موجب آزردگی و ناراحتی فرد شود ولی نبایستی بی جهت ذهن، انرژی و توان روانی خود را صرف این کنیم که دیگران نبایستی سوالات خصوصی بکنند یا چرا همچنین سوالاتی می کنند؟ این ما هستیم که می توانیم به آنها پاسخ دهیم یا نه. اگر تمایلی به پاسخ دادن ندارید می توانید بر حسب مورد و موقعیت، صریح بیان نمایید که: « به شما ربطی ندارد »یا « دوست ندارم پاسخ دهم »و یا اینکه کمی شوخ طبعی به خرج داده و گفت: « منظورتون چراغونی پارسال هستش »؟ یا « تا حالا مشهد رفتین، ‌جای خیلی خوبیه! »و یا اینکه اصلاً‌ بحث را عوض کنید.
4) زندگی من به خودم تعلق دارد و می توانم در صورت تمایل به خواسته دیگران جواب رد بدهم. زمان، وقت، پول، روان و جسم ما به خودمان تعلق دارند و اگر چه دیگران می توانند از ما درخواستی داشته باشند ولی این حق ما است که به هر کدام که بخواهیم جواب مثبت یا منفی بدهیم و هیچگاه
احساس گناه و بدجنسی نکنیم ( احساس گناه موقعی است که حق کسی را پایمال بکنیم و یا به دیگری ضرری برسانیم نه اینکه از حق و حقوق خود دفاع کنیم ).
5) افرد افکار، نظرات و حرفهایشان را تغییر می دهند: از ویژگی های طبیعی انسان تغییر دائمی است و احساسات، افکار و تمایلاتش از لحظه ای به لحظه ای دیگر متفاوت است. انسان سالم تلاش می کند که در لحظه زندگی کند و خود را نسبت به قبل بهتر نماید. هرفردی می تواند ( و بایستی ) ار به نادرستی فکر و نظرش واقف شد آن را تغییر دهدو یا خواسته و امیالش را عوض کند. « حرف مرد یکی است »فقط در موارد قبول تعهد و پیمان صدق می کندو نه جاهای دیگر. حتی در حالت اخیر نیز ما می توانیم در صورت صلاح دید پیمان و قول و قرار خود را بشکنیم ( ولی باید تاوان شکستن پیمان را هم بپردازیم. )
6) هر کسی ممکن است اشتباه بکند ولی این دلیل و بهانه ای برای دخالت دیگران و کنترل زندگی فرد توسط آنها نیست: ما نه تنها امروز بلکه فردا هم اشتباه می کنیم. مهم این نیست که اصلاً‌اشتباه نکنیم بلکه بایستی سعی کرد یک اشتباه را دو بارتکرار نکنیم. اشتباه حتی در مسائل مهم زندگی بهانه و حقی برای دیگران بوجود نمی آورد که بخواهند کنترل زندگی ما را به عهده بگیرند و به جای ما تصمیم گیری نمایند ( و همین طور برعکس ). وظیفه دیگران در برابر اشتباهات ما ( و بالعکس ) تذکر، توصیه و مشورت است و نه چیز دیگر.
7) من اجباری ندارم که در تصمیمات زندگی ام حتما‌ً منطقی باشم و به دیگران جواب پس بدهم و دیگران نیز همچنین: در زندگی شخصی وخصوصی ما فقط در برابر وجدان و خدای خود پاسخگو هستیم و نه هیچکس دیگر. و همانطور که در تصمیم گیری من مختار و آزاد هستم‌، دیگران نیز مختار و آزاد هستند که با نظر من موافق یا مخالف باشندو من الزامی ندارم که برای انتخاب خود حتماً‌ دلیلی منطقی و حسابگرانه داشته باشم:
مسافرت کجا میخوای بری؟
ـ سیستان و بلوچستان
چرا اونجا؟
ـ هوس کردم و دلیل خواصی نداره؛ ‌
امشب چیکاره ای؟
ـ کار خاصی ندارم و تو خونه ام.
ما امشب یه میهمانی خودمونی داریم و فلانی و فلانی هم میان. چه خوب میشه توهم بیای.
ـ نه ممنون‌، امشب دوست دارم تنها باشم.
8) من همه چیز دان نیستم و نیازی هم ندارد که باشم، هیچکس انتظار ندارد و نه نیازی هست و نه می توانیم که یک دائره المعارف باشیم. ما نیازی نداریم که وقتی چیزی را نمی دانیم آن را مخفی کنیم و سوال نکنیم و یا خواهان توضیح وشفافیت بیشتر نباشیم. ندانستن عار نیست، ‌نپرسین عیب است. اگر در میان جمعی با وسیله ای جدید ( برای ما ) برخورد کردیم، ‌هیچ اشکالی ندارد که از دیگری بپرسیم آن وسیله چیست و چگونه کار می کند، یا اگر در بحثی برای اولین بار اصطلاحی ناآشنا شنیدیم بپرسیم مثلاً‌ پوپولیسم یا لائیسم چیست؟ امروزه میزان توسعه و پیشرفت علمی و صنعتی در هر روز معادل صد سال قرون گذشته است و میزان معلومات و دانش حتی یک دانش آموز دبیرستانی از تمامی دانشمندان یکی دو قرن پیش بیشتر است. ما همین که بتوانیم در حوزه تخصصی خود به روز باشیم و اطلاعاتی کلی در برخی از زمینه های اساسی داشته باشیم، کافی است.
9) من حق دارم در برابر بی انصافی، بی عدالتی، انتقاد نادرست و توهین اعتراض کنم و از حق و حقوق خود دفاع کنم: این یک وظیفه انسانی و اخلافی هر فردی است که در مواجهه با ظلم، بی عدالتی و تجاوز به حق و حقوق خود و دیگران با درایت و جسارت اعتراض کند ( ازعدم رعایت نوبت در یک صف نانوایی گرفته رفتار غیر انسانی یک مأمور دولتی با فردی... )
10) من حق دارم از دیگران درخواست کمک یا حمایت عاطفی نمایم: همه انسانها در طول زندگی خود مراحل و اوقات سخت و دشواری را تجربه خواهند کرد که نیازمند همدلی، مساعدت و کمک خواهند بود ( از شکست های متعدد گرفته تا بیماری، مرگ عزیزی، نیاز اقتصادی و... ). درخواست کمک ( و یا حتی در حد شنیده شدن ) نه تنها نشانه ضعف و بی کفایتی نیست بلکه نشانه و راهی برای نزدیک شدن بیشتر و صمیمیت است. اما بایستی در عین حال بخاطر داشت که دیگران نیز مجاز و مختار هستند که به درخواست ما جواب رد دهند ( و همین طور برعکس ).
11) دیگران نمی توانند توصیه ونصیحت کنند ولی آنها برای من تصمیم نمی گیرند‌، بجزدر موارد استثنایی ( شامل بروز خطر و صدمات جدی و مهم با احتمال بالای 80 تا 90 درصد، و درمورد دوست صمیمی واعضاء درجه اول خانواده ) بهتر است تا زمانیکه نظر ما خواسته نشده است ازدادن نظر، توصیه و پندو اندرز به دیگران خودداری کنیم.
اما در مقابل نبایستی انتظار داشته باشیم که دیگران بدون درخواست ما پندو و نظر ندهند. مسئله مهم این است که ما نظرات دیگران را بشنویم ولی خودمان با جمع آوری اطلاعات و باعقل و منطق تصمیمی را که خودمان درست می دانیم و یا حتی دوست داریم، بگیریم. دیگران نیز می توانند نظرات ما را جویا شوند ولی نبایستی انتظار داشته باشیم که نظر ما را بپذیرند و بر اساس آن عمل کنند. حتی اگر برخلاف میل ما عمل کردند بایستی در درون خود آرزوی موفقت برای آنها نماییم و اگر هم شکست خورند نه تنها سرزنش وسرکوفت نزنیم بلکه واقعاً‌ با آنها ابراز همدلی نماییم و ناراحت شویم ( نه به دلیل اینکه حرف ما را گوش ندادند بلکه چون شکست خورند. )
12) من مسئول حل مشکلات و ناجی دیگران نیستم و ( بالعکس ) : مهر و محبت و کمک به همنوع والاترین ویژگیهای انسانی هستند ولی به شرط اینکه ( 1 ) آن فرد مسئولیت خود را تقریباً ‌بدرستی انجام داده باشد، ( 2 ) کمک ما تاثیر
جدی و مهمی بر زندگی خوددمان نداشته باشد ( چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است ) و ( 3 ) کمک ما بجا و درست باشد.
در مقابل‌، ما نبایستی توقع داشته باشیم که دیگران مشکلات ما را برطرف کنند و باید خودمان مسئولیت زندگی مان را به عهده بگیریم و دست بکار شویم ( حتی اگر لازم است از دیگران درخواست کمک نماییم و نه این که طلبکار باشیم ).
* ت) قرار نیست همیشه جسورانه و قاطع رفتار کنیم:
در تعامل و روابطمان بادیگران مهم این است که الگو و روش غالب مان قاطع و جسورانه باشد ولی در شرایط و موقعیتهای خاص حتی مسلحی به ما حمله کرد و کیف پولمان را خواست و مطمئن هستیم خطر جدی است نه تنها نباید جسورانه عمل کنیم بلکه بایستی دو دستی کیف خود را تقدیم کنیم ( برای بسیاری از سارقین بدلیل مشکلات روانی جدی کشتن و به زندان رفتن همچون آب خوردن است )، یا اگر دوست وعزیزی حتی اگر تمایلی به آن نداریم و می توانیم آن را رد کنیم ولی بهتر است دست رد به سینه او نزنیم ( ما چیزی از دست نمی دهیم ولی با این کار او را اندکی خوشحال کرده ایم ). در مقابل در مواردیکه مورد تهاجم فردی قرار می گیریم بایستی پرخاشگرانه رفتار کرد و از خود دفاع نمود یا اگر رئیس مان تندو خشن صحبت می کند ( بدون بی احترامی ) دست به انتقاد یا نصیحت کردن نمی زنیم مگر این که نظر ما خواسته شود.
* ث) در تصمیم گیریها و دادن پاسخ عجله نکنید:
برخی افراد عادت دارند که به محض این که موضوعی پیش می آید و یا پرسشی و درخواستی از آنها می شود، بلافاصله پاسخ دهند‌، در حالیکه در بسیاری از موارد فرد از
تصمیم و پاسخ خود پشیمان می شود. لذا در مواردیکه الزامی به پاسخ سریع نیست بهتر است آن را به زمان دیگری موکول کنید. برای مثال اگر دوستتان از شما می پرسد که آیا وقت دارید یا تمایل دارید که آخر هفته با هم سینما بروید می توان چنین پاسخهای داد: « بذار یه خورده فکر کنم »یا « امشب یا تا سه شنبه بهت خبرمیدم »؛ یا « بذار برنامه ام رو چک کنم بعداً‌ به تو می گم ».
منبع مقاله :
سادتیان، سید اصغر؛ (1389)، کمرویی، خجالت، ترسویی، اضطراب، و ترس از مدرسه، جسارت، ابراز وجود، ترس از سخنرانی، اضطراب اجتماعی، مهارتهای اجتماعی در کودکان نوجوانان و بالغین، نشر انتشارات ما و شما، چاپ دوم
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان