آیا می توان خدا را آزرد؟

خداوند متعال را با صفات گوناگون می شناسیم این صفات در جای جای قرآن کریم و احادیث و ادعیه نقل شده از معصومین(ع) آمده و از آن نمونه است دعای جوشن کبیر که حاوی هزار اسم و صفت پروردگار بلندمرتبه می باشد

خداوند متعال را با صفات گوناگون می شناسیم این صفات در جای جای قرآن کریم و احادیث و ادعیه نقل شده از معصومین(ع) آمده و از آن نمونه است دعای جوشن کبیر که حاوی هزار اسم و صفت پروردگار بلندمرتبه می باشد. تذکر این نکته هم مهم می باشد که این صفات گرچه در برخی موارد با صفات ما از نظر لفظ مشابه اند اما تفاوت کیفیت صفات خداوند همچون ذات مقدس اش برای ما قابل فهم و درک نیست همان گونه که خود می فرماید: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر؛ مانند او چیزی نیست و او شنوا و بیناست»

در این گفتار به بررسی دو صفت از این صفات مقدس خواهیم پرداخت.

خداوند متعال به گواهی قرآن کریم غضب و خشم دارد همان گونه که حلم و خوشنودی خداوند در مقابل هم قرار گرفته و در سوره حمد و بسیاری آیات دیگر از آنها که مورد عضب الهی قرار گرفته اند یاد می شود. آیات مربوط به حب نیز فراوانند و از جالب ترین آنها آیه 45 سوره مائده است که از قومی سخن می گوید که خداوند آنها را دوست دارد و آنان نیز خداوند را دوست دارند: «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَه» 

باز هم یادآوری می کنیم که صفات خدا قابل قیاس با صفات ما نیست و مثلا این گونه که نغوذ بالله وقتی خداوند عضبناک می شود چون ما تغییر و دگرگونی یابد یا بر خود بلرزد و... حتی اندک تغییری هم در آن حقیقت ثابت ازلی و ابدی، یعنی ذات مقدس خداوندی پدید نخواهد آمد.

چگونگی غضب در حضرت حق را نمی توانیم دریابیم آنچه که برای ما راه گشا و سرنوشت ساز است فهمیدن دلایل و کارهای منجر به خشم الهی از یک سو و آثار آن از سوی دیگر است. قطعا برای انسان اهمیت دارد که آینده و عاقبت کار خود را بداند و عضب خداوند مسلما بر این وضعیت تاثیر خواهد گذاشت.

با کمترین تامل در کتاب خدا می توان به این نتیجه رسید که عضب الهی با لعنت خداوند و عذابی دردناک و خوارکننده همراه است پس باید به سختی از خشم خدا پرهیز کرد.

از دیگر صفات الهی آن است که خدا مورد اذیت واقع می شود در سوره احزاب آیه 75 می خوانیم که: «إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّه...» اما مگر می توان خدا را اذیت کرد مگر دست کی به خدا می رسد تا بخواهد حضرتش را آزار دهد! ادامه آیه مشخص می کند که این اذیت چگونه محقق می شود «إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَه؛ کسانی که خدا و فرستاده اش را اذیت می کنند.»

طبق این آیه اذیت کردن خدا و رسول در یک ردیف است. خدا را که نمی توان آزرد چون در دسترس نیست. اما رسول را که نماینده و فرستاده خداست می توان آزرد لذا اذیت شدن خداوند به اذیت شدن رسول تعریف می شود. همانگونه که خود نبی گرامی(ص) هم فرموده است «و من آذانی فقد آذی الله؛ هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است»[1] آمدن نام خدا و رسول در کنار هم و با یک عنوان مشترک از جمله در امر اطاعت و ولایت و قضاوت، در قرآن کریم نمونه دارد.[2]

و اما ادامه آیه» :ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخره و اعدّ لهم عذابا مهینا» 

می بینیم که به گواهی خداوند هرکه او رسول (یعنی رسول و در نتیجه خدا) را بیازارد، در دنیا و آخرت مورد لعن خداوند واقع می شود و برای او عذابی خوارکننده آماده می شود. بحث تفصیلی در مورد لعن و احکام و آثار آن مقال مستقلی می طلبد فقط به اشاره بگوییم که از اولین و بزرگترین لعن شدگان ابلیس است زیرا خداوند به او خطاب کرده است: «و ان علیک لعنتی الی یوم الدین؛ همانا لعنت من بر تو است تا روز قیامت»

و همانطور که گذشت، آن که خدا و رسول را بیازارد نیز، در دنیا و آخرت مورد لعن الهی خواهد بود.

اما وظیفه ما در برابر افرادی که از طرف خداوند ملعون واقع شده اند چیست؟ آیا باید ساکت بمانیم؟ !مانند قوم یهود که به پیامبرشان گفتند: «فاذهب انت و ربک فقاتلا انّا ههنا قاعدون؛ تو و پروردگارت بروید و نبرد کنید، ما همین جا نشسته ایم» و آیا کسی جز خداوند حق لعن کردن دارد؟ در ابتدا باید گفت که بحث لعن بحث غریب و کم اهمیتی نیست و شاهد بر این مدعا آنکه در قرآن کریم 14 بار از لعن سخن به میان آمده است در مورد جواز لعن مخلوقی توسط مخلوق دیگر هم در آیه 159 سوره بقره در مورد کتمان کنندگان حقیقت و دین الهی می خوانیم: «اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون؛ آنان کسانی هستند که خدا و لعن کنندگان نفرینشان می کنند»

همچنین حضرت داود و مسیح علیهما السلام کافران بنی اسرائیل را لعن کرده اند.[5] نیز در قرآن راجع به کسانی که علیرغم علم به حقانیت اسلام پس از ایمان کفر می ورزند آمده: «اولئک جزاوهم ان علیهم لعنة الله و الملائکه و الناس اجمعین؛ سزایشان این است که لعنت خداوند و همه فرشتگان و مردمان بر ایشان واقع می شود»[6]

ماجرای مباهله نیز برپایه نفرین کردن دروغ گویان به وقوع پیوسته است. به این ترتیب که گروهی از علمای نصرانی به مدینه آمدند و با پیامبر گرامی(ص) مذاکره کردند و وقتی که نه حاضر شدند مسلمان شوند و نه چون دیگر اهل کتاب جزیه بپردازند به دستور خداوند و با نزول آیه قرآن قرار برآن شد که برگزیدگان اسلام «پنج تن آل عبا(ع)»با بزرگان مسیحی در مکانی به دعا بپردازند و لعنت خداوند را بر دروغ گویان قرار دهند. وقتی مسیحیان چهره های الهی و نورانی اهل بیت(ع) را دیدند از نفرین آنها ترسیدند و از مباهله سرباز زده، به شرایطی که پیامبر(ص) برای آنان تعیین فرمود، تن دادند. نکته جالب این جاست که در این ماجرا مسیحیانی که از مباهله گریختند اثر لعن را در همین دنیا و فوری می دیدند و از این می ترسیدند که عذاب الهی همان لحظه نازل شود و نفرین شده را خاکستر کند نه آنکه صرفا عذابی اخروی در انتظارشان باشد.

اما فراتر از موارد فوق در قرآن راجع به منافقین این گونه آمده است: «ملعونین اینما ثقفوا أخذوا و قتّلوا تقتیلا؛ آنان ملعونند هر کجا پیدا شوند دستگیر و کشته می شوند کشته شدنی»[7]

می بینیم که مطلب تا چه حد دارای اهمیت است. پس معلوم شد علاوه بر خداوند، مومنین نیز افرادی را نفرین می کنند و در مواردی حتی با قوای قهریه با آنان مواجه می گردند. عقل هم چنین حکم می کند که باید با دوستان خدا دوستی گزید و با دشمنان دشمنی ورزید و روابط را براساس رابطه خداوند با شخص مقابل پی ریزی کرد. و این از مصادیق عبودیت در برابر حضرت حق است و به تعبیر رایج «پسندم آنچه را جانان پسندد.»

البته بدیهی است که تمام این دوستی ها و دشمنی ها زمانی ارزشمند است که برای خداوند بوده و نه آنکه حساب های شخصی را در این قالب تسویه نماییم.

تذکر این نکته لازم است که لعن با سب که به معنای ناسزاگویی است متفاوت است و نهی قرآن از سب ربطی به لعن ندارد. در سوره انعام آیه 108 می خوانیم «ولا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبّوا الله عدوا بغیر علم؛ کسانی که غیر خدا را می خوانند ناسزا نگویید که آنان خداوند را از روی دشمنی و بدون علم ناسزا گویند. می بینیم که از ناسزاگویی منع شده ایم نه از لعن. علت این امر نیز در خود آیه بیان شده است که مبادا آنان خداوند متعال را مورد اهانت قرار دهند.

همانگونه که از لفظ برمی آید ناسزا چیزی است که سزاوار نیست به شخصی گفته شود یعنی نسبت زشت و ناروا، حال اگر شخصی به واقع عیبی داشته باشد و بازگو شود دیگر ناسزا به حساب نمی آید و مشمول آیه نیست.[8]

مثل تعبیر آکلته الاکباد که به هند مادر معاویه و همسر ابو سفیان داده شده است و در زیارت پرفضیلت عاشورا نیز آمده است. زیرا براستی آن زن دارای این صفت بود و در جنگ احد با شقاوت تمام جگر جناب حمزه سید الشهداء را به دندان گرفت.

به اصل موضوع برمی گردیم. تاکنون دانستیم که اذیت کردن خدا به اذیت کردن رسول تعریف می شود و باعث نفرین الهی است. نیز دانستیم لعنت چه عواقبی دارد و چه کسانی را باید نفرین کرد. حال این سوال مطرح می شود که رسول خدا(ص)چگونه اذیت می شود و ملاک آزردگی آن حضرت چیست؟ قطعا مسائلی از این قبیل که با دریافت و احساس درونی پیوند دارد با صدها سمینار و کنگره و... قابل تشخیص نخواهد بود و اگر هم این گفتمانها به نتیجه ای برسد باز ارزش آن را نخواهد داشت که خود شخص به صراحت بگوید:من در چه حالتی اذیت می شود یا آنکه به واضح ترین شکل ممکن تعیین که من فلان مورد اذیت شدم. ضمن آنکه وقتی خود شخص شرایط و مصداق را تعیین کرده است، بحث و بررسی های خارجی بدون توجه به آن، اگر هم به نتیجه برسد، لقمه دور سر گرداندن خواهد بود. اساسا وقتی پای دریافت درونی و احساس در میان است، بحث عقلی بی مورد می باشد مثل آنکه با استدلال، منطق و حتی استفاده از امکانات آزمایشگاهی بخواهیم بگوییم فلان کس چه طعم و رنگی را دوست دارد!! این کار خصوصا زمانی که خود شخص نظرش را اعلام کرده، کاری بی مورد و غیرعاقلانه می باشد.

حال سراغ رسول خدا(ص) می رویم و از آن حضرت می پرسیم که چه چیز باعث اذیت شما می شود؟

یکی از پاسخهای رسول خدا به نقل از منابع شیعه و سنی این فرمایش ایشان است که:

«فاطمه پاره تن من است و من از اویم، هرکس او را آزار برساند مرا آزار رسانده و هرکس او را اذیت کند خدا را آزار داده است هرکس او را پس از رحلت من آزار دهد مانند کسی است که در زندگی من مرا اذیت کرده است و هرکس او را در دوران زندگی من بیازارد، مانند کسی است که پس از مرگم او را بیازارد.»[9] توجه کنید که کلام رسول خدا در این باب بسیار صریح و گویا و بی نیاز از هر تفسیر و تاویلی است.

و اما داستان آزارها و اذیتهایی که حضرت فاطمه زهرا(س) در مدت کوتاه عمر خود پس از رحلت پیامبر(ص) دید داستانی پردامنه و دردآور است که کلیات آن بر خوانندگان مکتوم و پوشیده نیست. و فشرده این ماجرای جانسوز در چهره سوخته و پرغصه علی(ع) قابل رویت است آنگاه که پس از دفن همسر جوانش همه غصه های عالم بر دلش سنگینی نمود و خطاب به رسول خدا عرضه داشت:«ای رسول خدا(ص) امانت تو اکنون بازگردانده شد و سپرده ای که به من داده بودی گرفته شد و زهرا از من ربوده گشت...

به زودی دخترت از همدستی امت تو برای درهم شکستن او خبرت خواهد داد...

و اینها درحالی است که از زمان حیات تو مدتی نگذشته و یادت فراموش نشده است...

یا رسول الله از فراق دختر برگزیده ات صبرم لبریز شد و طاقتم از دست رفته...

از این پس غصه ام همیشگی و شبهایم در بیداری خواهد بود تا زمانی که خداوند مرا نیز به سرایی که تو در آن مستقری رهنمون شود.»[10]

سخن را با یک نقل تاریخی از منابع اهل سنت به پایان می بریم:

پس از جریاناتی که بعد از رحلت نبی گرامی(ص) نسبت به بانوی اسلام رخ داد دو تن از بزرگان قوم برای عذرخواهی و عیادت به نزد حضرت صدیقه(س) آمدند. پس از چند بار رفت وآمد بالاخره حضرت فاطمه(س) با وساطت امیر المومنین(ع) حاضر به پذیرش

آنها شدند ولی با آنها سخن نمی گفتند و از آنها روی برمی گرداندند. وقتی اصرار آنها را برای صحبت کردن دیدند خطاب به آنان فرمودند: آیا نشنیدید که پدرم رسول خدا(ص)درباره من چه فرمود؟ (در اینجا حدیثی که اندکی قبل نقل کردیم یادآوری فرمودند که:فاطمه پاره تن من است و من از اویم هرکه او را بیازارد...) عیادت کنندگان پاسخ دادند، چرا شنیده ایم، آنگاه حضرت فاطمه فرمودند:خدا را شاهد می گیرم که شما مرا آزردید و اذیت کردید، آنها با همین حال خانه را ترک کردند و حضرت فاطمه(س) از دنیا رفت و درحالی که از آنها عضبناک بود.[11]

خداوندا به تو پناه می برم از اینکه فاطمه(س) را بیازاریم که آزردن او آزردن رسول تو و برابر اذیت کردن ذات مقدس توست. خداوندا، به تو پناه می بریم از اینکه تو را اذیت کنیم و لعنت دنیا و آخرت تو را برای خود بخریم و به عذابی خوارکننده دچار شویم. خداوندا ما را از شیعیان و دوستداران فاطمه(س) قرار بده. آمین.

 

پی نوشت ها:


[1] این تعبیر در روایات متعددی آمده از جمله در بحار الانوار، ج 5، ص 96 و ج 71، ص 72 و...

[2] سوره نساء/آیه 08، سوره مائده، آیه 55-سوره احزاب/آیه 63

[3] سوره ص/آیه 87

[4] سوره مائده/آیه 42

[5] سوره مائده/آیه 87

[6] سوره آل عمران/آیه78

[7] سوره احزاب/آیه 16

[8] در تاریخچه سبّ و ناسزاگویی آنچه بیش از همه به چشم می خورد دوره دردناک شصت ساله ای است که به دستور حکام اموی امیر المومنین را بالای منابر و در قنوت نمازها سبّ می کردند!حال به فرض هم که کسی امثال آنان را سبّ کند جای دوری نمی رود. باید توجه داشته باشیم که این برای شان و شخصیت ما مناسب نیست که دهان را به کلام رشت بیالاییم، یک بحث است و اینکه امثال معاویه مستحق دشنام و لعن هستند یا نه بحثی دیگر.

[9] این حدیث در آینده هم تکرار خواهد شد و ماخذ سنی و شیعی حدیث در پاورقی آمده است.

[10] نهج البلاغه/خطبه 102، امامی مفید/ص 561، امامی طوسی/ص 76

[11] از کتب معتبر اهل سنت داستان عیادت به صورت مشروح در این ماخذ یافت شد:

اعلام النساء 5 جلدی، چاپ بیروت/جلد /4ص 421

الامامه و السیاسیة، ابن قتیبه/جلد /1ص 31

الامام علی بن ابی طالب(ع) عبد الفتاح عبد المقصود 4 جلدی، چاپ بیروت/جلد /1ص 4-391. در ماخذ شیعی هم این حدیث متواتر است که اغلب از علل الشرایع مرحوم صدوق نقل شده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر