ماهان شبکه ایرانیان

نکته هایی درباره قرآن

۱. وقتی از راه یونان به ترکیه و از آنجا به ایران می آمدم. در شهر زیبا و تاریخی اسلامبول به موزه «تپ قاپوسرای» رفتم که روزگاری «اندرون خلفای عثمانی» نیز در همان جا بوده.

1. وقتی از راه یونان به ترکیه و از آنجا به ایران می آمدم. در شهر زیبا و تاریخی اسلامبول به موزه «تپ قاپوسرای» رفتم که روزگاری «اندرون خلفای عثمانی» نیز در همان جا بوده.

مشاهده آن همه گنجینه های نفیس - که بخشی از آنها روشنگر تاریخ ایران بود - مرا واقعا مجذوب کرد. در یکی از عمارات آن موزه وسیع تالاری دیدم: در آنجا چهار شمشیر بود که زیر هر یک به ترتیب نوشته شده بود: شمشیر ابو بکر رضی اللّه عنه، شمشیر عمر رضی اللّه عنه، شمشیر عثمان رضی اللّه عنه و شمشیر علی رضی اللّه عنه. در میان همان جعبه آئینه که شمشیرها را گذاشته بودند قرآنی با خط کوفی بود، آغشته به لکه های خون، و قید شده بود که به خط عثمان است یعنی در آخرین لحظات زندگانیش با خون وی رنگین گردیده! صحت و سقم این مطلب را باید با مراجعه به شیوه 14 C معلوم کرد.

قرآن های دیگر در اعصار گذشته و در جاهای دیگر دنیا - از جمله در کتابخانه آستان قدس رضوی مشهد - به خط کاتبی به نام «علی بن ابی طالب»[1] نوشته شده و بسیاری از ساده اندیشان انگاشته اند به خط امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(ع) است: ولی امروز دیگر این گونه انتسابات متخصصان را فریب نمی دهد زیرا با اطلاعاتی که از تاریخچه «کاغذ» داریم می دانیم که مسلمانان، پیش از گسترش پیروزی های اسلام و فتح مصر و بیت المقدس و رسیدن به سرحدات ترکستان به ندرت می توانستند از کاغذهای ساخت پکن (خان بالیغ یا خان بالغ) و پاپیروس های صمر و طومارهای بیزانطینی استفاده کنند و غالبا پیمان نامه های خود را به روی چرم های دباغی شده و پوست آهو می نگاشته اند. نوع اعلای کاغذهای پوستی را در شهر پر گام«پرگامس»در آسیای صغیر می ساخته اند و کلمه «پارشمن» نیز از نام همین شهر مشتق شده است.

2. به همان اندازه که می توان راجع به صحت انتساب شمشیرهای مزبور و دست نوشته عثمان و دندان منسوب به پیامبر در موزه «تپ قاپوسرای» اسلامبول تردید کرد یا مثلا «امامزاده قرنکی امام»[2] ترکمن صحرا، نزدیک خرابه های جرجانیه یا جای پای «خضر» را در فلان ده کوره جاپلق و بربرود مجعول و خیالی دانست، در صحّت انتساب کفنی هم،که بعد از دو هزار سال تروتازه و استوار مانده و آثار خون خشکیده بر روی آن هنوز باقی است دست کم، می توان دودلی نشان داد.

هنوز به یاد دارم که اجسادی را که در موزه «شهرداری وی چنس» ایتالیا به یادگار اعصار گذشته نگاه داشته بودند، چنانش خاک خورده بود که از آنها جز مشتی خرده استخوان و از شمشیرهایی که در کف صاحب اسکلت بود، جز باریکه فلزی زنگ زده و ریخته چیزی نمانده بود.

3. با فرض آنکه عیسی(ع) بر سر دار نمرده و در حین فرود آوردن او از صلیب هنوز نیمه جان بوده و دل در برش می تپیده است چه نتیجه ای می توان گرفت؟ تحرّی یک حقیقت تاریخی؟ تبرئه قوم یهود؟

اگر شق اول منظورست باید منتظر شد تا درین باب تحقیقات یقین بخش تری انجام گیرد و اگر شق دوم مقصود باشد، قرآن این کار را انجام داده است. ولی به شرطی که فقط نصّ قرآن را مورد مطالعه قرار دهیم و به شاخ و برگ و حواشی مفسران اعتنا نکنیم. زیرا توضیحات خارج از متن ایشان بیشتر مبتنی بر انجیل های مشکوک و متناقص و شایعات بی اساس است. به پندار این قبیل مفسّران شخصی به نام «سرژ» را که شباهت به مسیح داشته-یا به نحوی معجزه آسا به شکل او درآمده است-به جای مسیح به صلیب زده اند.

ولی عقل می پرسد، پس مسیح حقیقی چه شده؟ به مرگ طبیعی مرده یا ناپدید شده است؟

مفسران، مثل همیشه و با توسّل به معجزه، کار را بر خود آسان می کنند و به استناد آیه 158 سوره نساء «بل رفعه اللّه» تصور می کنند خدا او را به آسمان برد!و حال آنکه مراد از رفعت، امر معنوی است نه جابجا کردن و بالا بردن شیئی مادی و این کلمه همه جا در قرآن به معنی بالا و والا کردن و متعالی گردانیدن آمده و برعکس اگر صعد با تشدید عین باشد به معنی با تقلا و زور جسمانی به هوا و آسمان بالا رفتن است.

پس مراد از پر کشیدن مسیح در این آیه ترفع و اعلای حقیقت وی و آیین اوست و از آیه 55 سوره آل عمران«ترا بمیرانم و به سوی خویش بلند کنم!»یعنی مقرب حضرت خود گردانم، همین معنی مستفاد می شود. از این آیه به هیچ وجه این نتیجه گرفته نمی شود که جسد عنصری که مسیح مانند یک موشک فضا را شکافته و بالا رفته باشد (و تازه کجا؟) و اصلا آنچه بالا می رود ارتباط به جسد عنصری ندارد و در عالم درون است نه بیرون و پوست.

مواد معدنی محکوم اند که در زمین بمانند و به حکم قرآن هر نفسی چشنده مرگ است!»

پس آنچه به سوی منبع اصلی روشنایی و زندگی برمی گردد حقیقت و جوهر انسانیت است که بهره از«بیچون»دارد نه روده و چربی و خون...اما ببینیم نص قرآن چگونه این دشوار را حل می کند؟

قرآن در سوره چهارم (نساء) آیه 157 در ضمن ملامت و بیان مظالم یهود می فرماید:

«و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبّه لهم؛ و او را نکشتند و مصلوب نکردند لیکن دستخوش اشتباه شدند!»[3]

اگر بخواهیم این آیه را با کمی توضیح و در همان سیاق کلام،بی افزودن اندیشه ای از خویش،روشن تر کنیم معنایش چنین می شود:

یهودی ها عیسی را نکشتند و یهودی ها عیسی را مصلوب نکردند لیکن حقیقت کار او بر ایشان مشتبه شد (یا در حقانیت و صحت دعوی عیسی به اشتباه افتادند.)

اگر بخواهیم جمله ای، تقریبا نظیر این مطلب بیاوریم باید چنین بگوییم:

حسین بن علی را مردم مکه و مدینه نکشتند و سرش را نبریدند ولی انگیزه قیام او بر ایشان متشبه گردید.

از این عبارت به هیچ وجه مستفاد نمی شود، که چون مردم مکه و مدینه عامل اصلی قتل او نبوده اند حسین علی کشته نشده است.

در آیه مزبور دو فعل «قتلوا» و «صلبوا» محتاج فاعلی هست که همان یهودست و ضمیر «هاء» که دوبار تکرار می شود مرجعی لازم دارد که همان حضرت عیسی علیه السلام است.

از نظر تاریخی می دانیم که یهودی ها هرگاه کسی را محکوم به مرگ می دانسته اند او را سنگسار می کرده اند.اما به صورت عمودی بر چلیپا میخ آجین کردن شیوهء رومیان و نیز احتمالا،فراعنه بوده است.

پس از آیه 157 سوره نساء یک نکته برمی آید: یهودی ها نه مسیح را کشته و نه خاج آویز کرده اند.

هر مسلمانی که تابع قرآن است و می خواهد یک سر مو از متن،آن سوتر نرود لازم است در همین جا بایستد!

4. درباره معنای «مقطعات» و علامات رمزی فواتح پاره ای از سوره های قرآن (که فرنگی ها Siglos می گویند) از دیرباز، بعضی از فرقه های باطنی از جمله حروفیه، طبق ارزش عددی حروف ابجد محاسباتی کرده و به زعم خویش سنواتی را با حوادثی تطبیق داده و عده ای از مذاهب جدید نیز این کار را کرده اند که البته مبنای صحیح علمی ندارد. مسلم ایت است که بعضی از این حروف معنی روشن دارند و شنیدن ناگهانی آنها کنجکاوی شنونده را برمی انگیزد. مراد از کلمه «نون» در اول سوره «و القلم» «مرکب» است و خدا به مرکب و قلم سوگند یاد می کند و بسیار سوگند جالبی است. می دانیم که در سواحل چین و دریای ژاپن نوعی ماهی وجود دارد که ماده سیاهی از خود ترشح می کند (نظیر گاو دریائی عنبر) و از آن. مرکب چین ساخته می شود. پس «نون» هم به معنی ماهی و هم مرکب است. در سوره یاسین کلمه «سین» به زبان «حبشی» به معنی «انسان» است. اما فهم جزئیات این حروف مسأله نمره یک نیست و کافی است بگوییم هر حرفی یادآور نخستین حرف یکی از نام های الهی است مثلا الف اللّه، لام - لطیف، م - مجید، کاف – کریم، صاد - صبار، س - سمیع، ح - حمید، ع - علیم الی اخر... .

5. مسأله نمره یک برای هر مسلمان فهم قرآن است و عمل به آن، بر دانشمندان فرض است که این کتاب مقدس را به زبان روان مادری خود برگردان کنند و به عذر آنکه اثر غنایی و خوش آهنگی آن در ترجمه از میان می رود نباید مردم را از این فبض بزرگ بی بهره گذارند. طبعا زبان عربی تا سی سال دیگر زبان مذهبی یک میلیارد مسلمان خواهد شد و شایسته است که این زبان غنی آموخته شود و الفاظ مشترکی که در زبان فارسی و ترکی و اردو وجود دارد خود وسیله تفهیم و تفاهم میان هندی و ایرانی و افغانی و مراکشی و لبنانی و مصری و قفقازی...است و مایه همبستگی یک خانواده عظیم انسانی خواهد بود.

6. قرآن سنفونی آسمانی است و سایه روشنی که در مفاهیم آن وجود دارد هر بار افق جدیدی در برابر عقل و خیال ما می گشاید. قرآن ما را با بی نهایت پیوند می دهد!

7. قرآن را نباید در چارچوبه اساطیر و اوهام و معتقدات غلط گذاشت و معنی کرد و از بسیاری از اخبار که از ناحیه ابا هریره و کعب الاحبارها به دست ما رسیده باید گریخت:ب رعکس باید به معنی لغوی و اصطلاحی -احیانا ریشه سامی پاره ای واژه ها - توجه کرد و «وجوه» مختلف یک کلمه را در موارد مختلف در نظر داشت. در موارد پیچیده باید دید لغت مورد گفتگو در کدام آیه دیگر به کار رفته و در معنیش چه تفاوت مختصری حاضل شده. خلاصه قرآن را باید به وسیله خود قرآن روشن گردانید. زیرا در بسیاری از تفسیرها و ترجمه ها توضیحات خارج از متن، نه تنها از شکوه و شمول متن می کاهد و یک مفهوم و مصداق عام را محدود و خاص می کند، بلکه عملا مایه اخلال معنی یا احیانا پیچیدگی بیشتر عبارت قرآنی می شود.

8. در قرآن هیچ جا کلمه معجزه نیامده ولی همه جا سخن از آیات و «بیّنات» است یعنی نشانه های توانایی و دانایی و شکوه خدا و دلایل روشن حقانیت «حضور» او.

اگر گاه امری بیرون از قوانین جاری طبیعت مانند تولد عیسی می بینیم تازه آن پدیده از زاویه دید انسان نادر و استثنایی (یا معجزه آسا) به نظر می آید ولی برای کسی که حاکم بر تمام امکانات است و برای پدید آوردن امری واحد از چندین شیوه یا از امکان های مختلف می تواند استفاده کند، امری طبیعی و بسیار آسان است. امروز انسان با تسلط بر امکانات بیشتر دارای قدرت خلافه بیشتری شده مثلا قادر است که از پاره ای از فرآورده های نفتی عطر و از زباله مواد خوراکی و از الیاف دریا پارچه بسازد.

9. قرآن مجموعه ای از داستان های غیرواقعی و خیالی یا قومی و ملی و حماسی نیست.

مترجمان فارسی و احیانا بعضی از عربی زبانان در اعراب کلمه «قصص» (سوره یوسف آیه سوم) دچار اشتباه بدی شده اند. زیرا کلمه قصص به فتح قاف است نه کسر قاف (ق ص ص) و آن مصدری است که جمع ندارد و در لغت به معنی پی کردن و پی جستن و اصطلاحا به معنی روایت، سرگذشت و ماجراست. آنهایی که مصدر مزبور را به صورت جمع یعنی جمع قصّه ها خوانده اند مرتکب خطای فاحشی گردیده اند.

بر نویسندگان کتابهای کوچک و بزرگ «قصص قرآن» واجب عینی است که عنوان نوشته های خود را در چاپ های آینده تغییر دهند و عناوینی نظیر «روایات قرآنی»، «ماجرای اقوام گذشته در قرآن»... به جای آن بگذارند.[4]

10. مترجمان باید در معقول جلوه دادن حقایق قرآنی کمال کوشش را مبذول دارند و آنجا که حکایتی رمزی یا تمثیلی است بدان تصریح کنند. مثلا در سوره یوسف آیه پانزدهم ملاحظه می کنیم که برادران یوسف او را در گودی جدار چاهابه ای می گذارند و هنگامی که کاروان عازم مصر از راه می رسد و آب آور آن، به امید یافتن آب -دلوش را در چاه می اندازد، یوسف به طناب درمی آویزد و بالا می آید. بگذریم از این که در تورات آمده که چاه مزبور آب نداشته یا احتمالا در آن فصل فاقد آب بوده-ولی مسلم است که براردان یوسف که قبلا در توطئه خود با یکدیگر می گفتند او را در چاه بیندازید. (آیه دهم) در حین اجرای نقشه پست خود - و احتمالا بر اثر وساطت و مداخله برادر تنی وی بنیامین - یوسف را در پناهگاه چاه می گذارند، آیه 51 می گوید: «فجعلوه فی غیابه الجب؛ آنگاه او را در نهان گاه (برحسب اصطلاحات گوناگون محلی: گریزگاه، انبار، سکوی داخلی، طاقچه و خلاصه گودی جدار چاه) چاهابه مورد نظر گذاشتند» کلمه «الجب» با الف و لام معرفه یا عهدی آمده و معلوم می شود که برادران چاه معینی را در نظر داشته اند نه هر چاهی. از طرفی فرق میان «بئر» و «جب» این است که بئر جدارش آجری و با دقت ساخته شده ولی جب دیواره اش گلی یا خاکی و شنی است. در بیابان های سوزان اینگونه «چاهابه ها» مخزنی است که کار آب انبار را می کند و آبهای باران را تا چند گاهی در خود نگاه می دارد.مترجمان فارسی بی اعتنا به لغات قرآنی همه به تقلید یکدیگر نوشته اند «او را به ته چاه انداخته» و یا متوسل به معجزه شده اند و «غیابه الجب»را با «قعر البئر» و جعلوا را با «القوا» یکی دانسته اند!

11. آنچه برای فهم قرآن درخور کمال اهمیت است دنبال کردن معانی حقیقی واژه هاست و تشخیص حقیقت از مجاز، و نگارنده در ترجمه خود همین شیوه را به کار بسته ام و از خداوند مسئلت می دارم که مرا بر کمبودهای کارم آگاه گرداند و این خدمت را به خیر و صلاح فارسی زبانان تمام کند.

12. در خاتمه به حکم آیه شریفه قرآن «همه به ریسمان خدا چنگ در زنید و پراکنده مشوید!» امیدست که میان پیروان این دین یگانه و پیامبر یگانه و کتاب یگانه، یگانگی مطلوب تحقق پذیرد و به ویژه با بیداری مسلمان ها و کوشش هایی که اخیرا از طرف«جمعیت تقریب المذاهب» و بعضی دیگر از روشنفکران می رود، اختلاف دیرین به ائتلاف منجر گردد. آری: به اتفاق جهان می توان گرفت.[5]

 

پی نوشت ها: 

 


 

[1] این علی بن ابیطالب، ظاهرا در قرن چهارم می زیسته و اهل«فنجگرد»بوده و نکته اینجاست که کاتب به جای «ابی طالب» «ابو طالب» نوشته و چنین غلطی از ساحت بانی علم«نحو» بس دورست!

[2] امامزاده زید در بازار تهران جنب آتش نشانی، آرامگاه زید بن یحیی بن زید بن علی بن الحسین(ع) است. ر.ک: ترجمه جدید نگارنده به نام: «پیشوای چهره بر خاک سایندگان» انتشارات سوره.

[3] در اسناد و طومارهایی که اخیرا در کومران کنار«بحر المیت»به دست آمده و انجیل هایی که در حدود قرن اول میلادی در آنجا به دست آمده اشاره به صلیب کردن مسیح نشده «چون مسیح ظهور نمود وی را ندانستند، درباره وی به گمراهی افتادند زیرا خیال می کردند او سلطان زمان خواهد شد»کلمه عیسی «فرهنگ کتاب مقدس»

[4] مقصود این است که کلمه «قصص» بر وزن «عسس» در قرآن آمده نه قصص بر وزن «ملل» جمع ملّت.

[5] برای جزئیات مطالب به تازه ترین ترجمه از قرآن و سایر آثار نگارنده به ویژه مقدمه کتاب «رهایی از گمراهی» از سلسله انتشارات «عطائی» به ویژه مبحث «شک شناسی» مراجعه شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی