ماهان شبکه ایرانیان

رشد اجتماعی کودک

رشد اجتماعی به تأثیر متقابل کودک با دیگران و پذیرش نقشهای اجتماعی گفته می‌شود. در نتیجه‌ی رشد اجتماعی، در برگیرنده رشد نوعدوستی، درستکاری، دفاع از خود، ارتباط و متعلّق، همکاری، خویشتن داری، و انگیزه‌ی پیشرفت است و به ما نشان می‌دهد که چگونه یک دانش آموزف خواهر یا برادر، دوست، فرزند پسر یا دختر مرد یا زن بود

رشد اجتماعی کودک

رشد اجتماعی به تأثیر متقابل کودک با دیگران و پذیرش نقشهای اجتماعی گفته می‌شود. در نتیجه‌ی رشد اجتماعی، در برگیرنده رشد نوعدوستی، درستکاری، دفاع از خود، ارتباط و متعلّق، همکاری، خویشتن داری، و انگیزه‌ی پیشرفت است و به ما نشان می‌دهد که چگونه یک دانش آموزف خواهر یا برادر، دوست، فرزند پسر یا دختر مرد یا زن بود. چنین قلمروهای رفتاری است که معمولاً از آنها با نام شخصیّت یاد می‌شود. هر چند روشن است که در تحلیل دقیق، خصوصیات جسمی و عملکر هوشی نیز بخشی از شخصیّت به حساب می‌آید.
نظریه‌های رشد، درباره‌ی جنبه اجتماعی رشد کودک مطالب بسیاری اظهار داشته‌اند. زمانی بسیار رایج بود که خلق و خوی بد یا ترسو بودن کودک را امری موروثی بپندارند. امروزه تعداد اندکی از پژوهشگران نظریّه‌ی موروثی بودن شخصیت را باور دارند. با این حال، شواهدی وجود دارد که وراثت در برخی از گرایشهای رفتاری تأثیر می‌گذارد. برای مثال، تحقیق نشان می‌دهد که وراثت در تعیین برون گرایی- درون گرایی نقش دارد ( فریدمن Freedman ، و کلر Keller، 1963؛ اسکار Scarr، 1969 ). این بُعد از رفتار نسبت به تأثیر محیط اجتماعی نظر موافقی ندارد: درون گرا فردی است خجالتی، و از نظر اجتماعی مضطرب و گوشه گیر. برون گرا، فردی است اجتماعی، دوست یاب و در تماس با مردم راحت. همچنین در بررسی‌هایی که درباره‌ی سطح فعالیت کلّی شخص و واکنشهای عاطفی او به عمل آمده است، وراثت حکم یا عامل را دارد. ( برای مثال، باس Buss، پلومین Plomin، و ویلرمن Willerman، 1973؛ اسکار Scarr، 1966؛ ویلرمن 1973 ). بی تردید مفهوم این یافته‌ها آن نیست که درون گرایی- برون گرایی، سطح فعالیت، و درجه واکنشهای عاطفی فرد کاملاً غیرقابل تغییر است.
برعکس، این یافته‌ها حکایت دارد که هر کدام از ما در هنگام تولد پاره‌ای واکنشهای مادرزادی داریم، که بی درنگ در ارتباطهای ما با محیط اثر می‌گذارد.
قطع نظر از این واکنشهای مادرزادی، احتمال دارد هر نوزاد به یک بزرگسال تعلّق پیدا کند. معنی تعلق این است که کودک با فرد دیگری رابطه‌ای اجتماعی- عاطفی برقرار کند. تعلّق در واقع در تمام فرهنگها و در تمام نوزادها وجود دارد و می‌توان گفت تنها شرایطی غیرعادی مانع از برقراری این رابطه می‌شود ( اینسورت Ainsworrth، 1977 ). شاید به این دلیل بوده است که همه نظریه پردازان با باورها و نظرهای مختلف، گفته‌اند این رابطه پایه سازگاریهای اجتماعی بعدی است.
تعلّق با آشنا شدن نوزاد با بزرگسال- تماشا کردن، گریه کردن، لبخند زدن، در مجاورت وی بودن- و نیز با واکنش بزرگسال در برابر نوزاد ظاهر می‌شود. رشد تعلّق در نوزاد به این ترتیب است که بزرگترها را تشخیص می‌دهد، و در مقابل، انتظارات خاصی از آنان پیدا می‌کند، و سپس نسبت به آنان اعتماد و اطمینان کسب می‌کند ( برای مثال، یارو Yarrow و پِدرسن Pedersen، 1972 ). پیداست که کیفیت این رشد به تأثیرات متقابل کودک و بزرگسال بستگی دارد. حساسیت والدین نسبت به کودک، شدت عاطفه، و دقت در مراقبت و دوست داشتن وی بسیار پراهمیت است ( اینسورت Ainsworrth و بِل BellT 1974 ). امّا نوزاد خود نیز در تعلّق نقش دارد. کودکی که انتظارات پدر و مادر را بر می‌آورد، تغذیه و مراقبت از وی آسان است، لبخند می‌زند و برای بزرگترها صدا در می‌آورد، احتمالاً تعلّق و دلبستگی بیشتری در بزرگترها تولید می‌کند. بدیهی است این جریان امری دوطرفه است.
از آنجا که اغلب مادر، اولین مراقب نوزاد است، پژوهشها و شکل گیری مفاهیم و نظریه‌ها درباره‌ی تعلّق، بیشتر بر ارتباط مادر با فرزند متمرکز شده است، با وجود با توجه اخیر به نقش پدر در رشد کودک، پژوهشگران روشن کرده‌اند که نوزاد بدون هیچگونه تفاوتی، بین پدر و مادر بزودی نسبت به هر دوی آنان تعلّق پیدا می‌کند ( کاتل چاک Kotelchuck، 1976 لمب Lamb، 1976؛ شفر Schaffer امرسون Emerson، 1964 ). افزون بر این، دیده شده است که تا 18 ماهگی با پدربزرگ و مادر بزرگ، برادرها یا خواهرها، و حتی سایر کودکان نیز تعلّق و دلبستگی ایجاد شده است. از این روی دنیای اجتماعی کودک علمی است که بر اثر تجربه‌ها و ارتباط با دیگران بسرعت گسترش می‌یابد.
به رغم آن که اکثر نظریه پردازان، تعلّق اولیّه را ریشه رشد اجتماعی می‌دانند، امّا از نظر توجیه چگونگی تبدیلِ کودکان به انسانهایی اجتماعی، بصورتی چشمگیر با یکدیگر اختلاف نظر دارند. شکل گیری مفاهیم ارتباط روانی در نظر فروید با محیط گراییِ نگرشِ یادگیری اجتماعی تعارض دارد. آنچه در دوران اخیر بیشتر به آن توجه شده است، سهم نظریه‌ی شناختی در توجیه رشد اجتماعی است. محور این نگرش بر این موضوع استوار است که سطح شناختی کودکان- طرح‌هایی که از جهان در ذهن دارند و فرآیندهای هوش آنان - با تجربه‌های محیطی بشکلی متقابل در یکدیگر تأثیر می‌گذارند و موجب رشد اجتماعی می‌شوند.
منبع مقاله :
ریتا ویکس - نلسون، الن سی. ایزرائل؛ (1387)، اختلالهای رفتاری کودکان، محمد تقی منشی طوسی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ هشتم
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان