پیامبر به سوی «سِدْرَةُ الْمُنْتَهی» میرود.
آیا «سدره منتهی» را میشناسی؟
درخت بزرگی که در ملکوت اعلی است و هزاران فرشته در اطراف آن هستند.
اما چرا این درخت را به این نام میخوانند؟
چون این درخت آخرین ایستگاه است!
پیامبران و فرشتگان تا اینجا بیشتر نمیتوانند جلو بیایند.[1] به این درخت که برسی، هر کس که باشی باید متوقف شوی!
اینجا آخر خط است.
جبرئیل خطاب به پیامبر نموده و عرضه میدارد:
ای محمد!
این صدای خداوند است که میگوید:
«مهربانی من بر غضبم سبقت گرفته است».
و اینجاست که پیامبر عرضه میدارد:
بار خدایا، عفو و بخشش تو را میطلبم.[2] اکنون دیگر موقع خداحافظی است!
جبرئیل با پیامبر خداحافظی میکند.
جبرئیل از مکه تا اینجا همراه پیامبر آمده است ویک همسفر خوب برای پیامبر بوده است اما چرا رفیق نیمه راه میشود؟
پیامبر به او میفرماید:
چرا همراه من نمیآیی؟
جبرئیل عرضه میدارد:
اگر به اندازه سر سوزنی جلوتر بیایم، پرو بال من میسوزد.[3]
و جبرئیل کنار سدرة المنتهی منتظر پیامبر میماند تا او برگردد.
و پیامبر به سفر خود ادامه میدهد ...
این کیست که سخن میگوید؟
این سدرة المنتهی است که به اذن خدا به سخن آمده است و به پیامبر چنین میگوید:
تا به حال کسی از من عبور نکرده است.[4] او به نهری از نور میرسد که هیچ کس تا به حال از این نهر عبور نکرده است!.[5] اکنون او به هفتاد هزار حجاب (پردههای از نور) میرسد که از هر حجاب تا حجاب دیگر پانصد سال راه است!
و پیامبر داخل این حجابها میشود.
حجاب عزت، حجاب قدرت، حجاب کبریاء، حجاب نور، ....
آخرین حجاب، حجاب جلال است.[6]
بر روی هر حجاب، این جملات نقش بسته است:
لا إِلهَ الّا اللَّه
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه
علیُّ بن أبی طالب أمیرُ المؤمنین[7]
پیامبر از حجابها عبور میکند و به ساحت قدس الهی میرسد.[8] شما فکر میکنید اول کلامی که خدا با حبیب خود میگوید چه میباشد؟
لحظه وصال فرا رسیده است و خدا با محبوب خویش خلوت کرده است!
گوش کن!
خداوند پیامبر را خطاب میکند:
ای احمد!
آیا خداوند است که پیامبر را صدا میزند؟
این صدا که صدای علی علیه السلام است!!
اینجا حریم قدس الهی است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هفت آسمان و عرش و ملکوت و هفتاد هزار حجاب را پشت سر گذاشته است.
پس چرا صدای علی علیه السلام میآید!
پیامبر عرضه میدارد:
بار خدایا!
تو با من سخن میگویی یا این علی است که با من سخن میگوید؟
خطاب میرسد:
من خدای تو هستم
من مثل و مانندی ندارم.
من تو را از نورِ خودم خلق کردم و علی را از نور تو!
و اکنون که به حضور من آمدهای به قلب تو نظر کردم و دیدم که هیچ کس را به اندازه علی، دوست نداری!
برای همین با صدایی همچون صدای علی با تو سخن میگویم تا قلب تو آرام گیرد.[9] اما اکنون خدا میخواهد اولین فرمان ملکوتی خود را به حبیب خود بدهد!
ای محمد!
اکنون به زمین نگاه کن!
چرا خدا چنین فرمانی میدهد!
پیامبر، از زمین به اینجا آمده است!
مگر در زمین چه خبر است؟
و پیامبر نگاه میکند!
بین پیامبر و زمین، هزاران هزار پرده و حجاب است.
همه این پردهها کنار میرود!
درهای هفت آسمان باز میشود.
و پیامبر چه میبیند؟
علی علیه السلام را میبیند که نگاه خویش به سوی آسمان دارد!
خدایا من چگونه بنویسم؟
چه بگویم؟
در این کار چه رازی نهفته است؟
آیا حضرت علی علیه السلام، دلش برای پیامبر تنگ شده است؟
آیا خدا میخواهد پیامبر خویش را خوشحال کند؟
شاید خدا میداند که هیچ چیز مثل دیدار حضرت علی علیه السلام، پیامبر را خوشحال نمیکند برای همین میخواهد دل حبیب خود را این گونه شاد کند.
آیا موافقی سخن خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را برایت نقل کنم:
و علی را دیدم که سرش را به سوی من بالا گرفته است!
پس با او سخن گفتم و او هم با من سخن گفت!
نمیدانم میان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت علی علیه السلام، چه سخنانی رد و بدل شد.
و چون سخن آن دو تمام میشود، خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را خطاب قرار میدهد:
ای محمد!
من علی را جانشین تو قرار دادم!
همین الآن این مطلب را به علی بگو زیرا که او اکنون سخن تو را میشنود.
پس پیامبر این تصمیم خداوند را به حضرت علی علیه السلام اعلام میکند.
و آنگاه خداوند به همه فرشتگان دستور میدهد به حضرت علی علیه السلام سلام کنند و به او تبریک بگویند.
و اینک بین خدا و حبیبش سخنانی رد و بدل میشود:
- ای محمد، چه کسی از بندگان مرا بیشتر دوست داری؟
- بار خدایا، تو خود بر قلب من آگاهی داری.
- آری، من میدانم، ولی اکنون میخواهم که از زبان تو بشنوم!
- پسر عمویم علی را بیش از همه دوست دارم.[10]
و اینجاست که خداوند پیامبر را به دوست داشتن حضرت علی علیه السلام امر میکند و به او خطاب میکند:
آنانی که علی را دوست دارند دوست بدار.[11] و اکنون خداوند وعده شفاعت شیعیان حضرت علی علیه السلام را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میدهد.[12] اینجاست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سجده میرود!
نمیدانم چقدر وقت در سجده شکر باقی میماند.
و بار دیگر خطاب میرسد:
ای محمد!
من علیّ أعلی هستم، من بودم که نام خویش را برای برادر تو برگزیدهام و او را علی نام نهادهام.[13]
اگر بندهای از بندگان من، به مقدار بسیار زیاد، عبادت مرا بکند اما ولایت علی را قبول نکند، او را به جهنم میافکنم.[14] هر کس او را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر کس معصیت او کند معصیت مرا کرده است.[15] علی صاحب پرچم حمد در روز قیامت است!
علی صاحب حوض کوثر است!
اوست که مؤمنان را از آب گوارای آن سیراب میسازد!
من با خود عهد کردهام که دشمنان علی، از آن آب، نیاشامند.[16]
و بار دیگر خطاب میرسد:
ای محمد!
تو بنده من هستی و من خدای تو!
پس مرا عبادت کن و به من توکل نما!
تو نور من در میان بندگانم هستی!
من کرامت خویش را برای أوصیای تو قرار دادم.
پیامبر عرضه میدارد:
أوصیای من، چه کسانی هستند؟
خطاب میرسد:
أسامی آنان بر ساق عرش نوشته شده است.
پس پیامبر به ساق عرش نگاه میکند و نام دوازده امام را مییابد، اول آنها علی علیه السلام و آخر آنها مهدی علیه السلام.
اکنون خطاب میرسد:
اینان حجتهای من بر مردم هستند!
من دین خود را به وسیله آنان ظاهر میکنم
و زمین را به وسیله آخرین آنها پاک میگردانم.
و شرق و غرب زمین را به زیر فرمان او در میآورم.[17]
ای محمد!
تو همچون تنه درختی هستی که علی، ریشه آن و فاطمه، برگ است و حسن و حسین، میوههای آن میباشند.[18] و اکنون خدا برای امت پیامبر، نماز واجب میکند تا به وسیله آن به قرب خدا برسند.[19] پس خطاب میرسد:
من برای امّتهای پیامبران دیگر، پنجاه رکعت نماز، واجب کرده بودم.
اما اکنون به أمّت تو تخفیف میدهم.[20]
برای آنان نمازهای پنجگانه قرار میدهم ولی این نمازها، ثواب پنجاه رکعت نماز را دارد.[21] و تمام زمین را برای أمّت تو، محل عبادت قرار میدهم.[22] و سخنهای محرمانه دیگری میان خدا و پیامبر رد و بدل شد که خداوند پیامبر خود را امر به مخفی نمودن آن نمود.[23] و برای همین آن گفتگوها به رازی میان خدا و رسولش تبدیل شد و هیچ کس از آن خبر ندارد.
همفسر خوبِ من، آیا میخواهی بدانی خدا، چقدر مولای تو را دوست دارد؟
خداوند خطاب به پیامبر خود کرد و فرمود:
سلام مرا به علیّ برسان.[24]
و آخرین سخن خدا این بود:
یا ابا القاسم!
خوش آمدی!
خوشا به حال تو و پیروان تو.[25]
پایان سفر آسمانی
اکنون لحظه بازگشت است!
پیامبر باید هفتاد هزار حجاب را پشت سر بگذارد تا دوباره به جبرئیل برسد.
اما پیامبر از هر حجاب که میگذرد صدایی را میشنود:
ای محمد!
علی را دوست داشته باش!
همسفرِ خوب من، اکنون دیگر میدانی که چرا پیامبر ما، این قدر به حضرت علی علیه السلام عشق و علاقه میورزید، زیرا در شب معراج، خداوند هفتاد هزار بار به او توصیه کرده است که محبّت علی علیه السلام به دل داشته باش.[26]
پی نوشت ها:
[1]. الإمام الکاظم علیه السلام:« ... وقف بی جبرئیل عند شجرة عظیمة لم أرَ مثلها، علی کلّ غصن منها وعلی کلّ ورقة منها ملک، وعلی کلّ ثمرة منها ملک، وقد کلّلها نور من نور اللَّه جلّ وعزّ، فقال جبرئیل: هذه سدرة المنتهی، کان ینتهی الأنبیاء من قبلک إلیها، ثمّیجاوزونها، وأنت تجوزها إن شاء اللَّه لیریک من آیاته الکبری ...»: الیقین ص 298، بحار الأنوار ج 18 ص 395،
[2]. الإمام الصادق علیه السلام:« فأوقفه جبرئیل موقفاً فقال له: مکانک یا محمّد، فلقد وقفت موقفاً ما وقفه ملک قطّ ولا نبیّ، إنّ ربّک یصلّی، فقال: یا جبرئیل وکیف یصلّی؟ قال: یقول: سبّوح قدّوس أنا ربّ الملائکة والروح، سبقت رحمتی غضبی، فقال: اللّهمّ عفوک عفوک ...»: الکافی ج 1 ص 443، التفسیر الصافی ج 5 ص 87، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 98.
[3]. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« فلمّا انتهیت إلی حجب النور قال لی جبرئیل: تقدّم یا محمّد، وتخلف عنّی، فقلت: یا جبرئیل فی مثل هذا الموضع تفارقنی!؟ فقال: یا محمّد، إنّ انتهاء حدّی الذی وضعنی اللَّه عزّ وجلّ فیه إلی هذا المکان، فإن تجاوزته احترقت أجنحتی بتعدّی حدود ربّی جلّ جلاله ...»: علل الشرائع ج 1 ص 6، عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 238، کمال الدین ص 255، بحار الأنوار ج 26 ص 337.
[4]. الإمام الصادق صلی الله علیه و آله و سلم:« ... فقالت السدرة المنتهی: ما جازنی مخلوق قبلک ...»: بصائر الدرجات ص 211، مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 11، بحار الأنوار ج 17 ص 147.
[5]. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« رأیت نهراً، ورأیت وراء النهر حجاباً، ورأیت وراء الحجاب نوراً ...»: تفسیر ابن أبی حاتم ج 10 ص 3319، الدرّ المنثور ج 6 ص 125، تفسیر القرطبی ج 17 ص 92.
[6]. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« ... فلمّا وصلت إلی السماء السابعة وتخلّف عنّی جمیع من کان معی من ملائکة السماوات وجبرئیل علیه السلام والملائکة المقرّبین، ووصلت إلی حجب ربّی، دخلت سبعین ألف حجاب، بین کلّ حجاب إلی حجاب من حجب العزّة والقدرة والبهاء والکرامة والکبریاء والعظمة والنور والظلمة والوقار، حتّی وصلت إلی حجاب الجلال ...»: الیقین ص 435، المحتضر ص 253، بحار الأنوار ج 18 ص 398.
« من الحجاب إلی الحجاب مسیرة خمسمئة عام ...»: المحتضر ص 25، بحار الأنوار ج 18 ص 338.
[7]. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« ... لمّا صرت إلی حجب النور، رأیت علی کلّ حجاب مکتوباً: لا إله إلّااللَّه، محمّد رسول اللَّه، علیّ بن أبی طالب أمیر المؤمنین ...»: بحار الأنوار ج 18 ص 304، المحتضر ص 25.
[8].« فتقدّم رسول اللَّه ما شاء اللَّه أن یتقدّم ...»: المحتضر ص 25، بحار الأنوار ج 18 ص 338.
[9]. عن عبد اللَّه بن عمر:« سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وقد سُئل: بأیّ لغةٍ خاطبک ربّک لیلة المعراج؟ فقال: خاطبنی بلغة علی بن أبی طالب، فألهمنی أن قلت: یا ربّ، أنت خاطبتنی أم علی؟ فقال: یا أحمد، أنا شیء لیس کالأشیاء، لا أُقاس بالناس ولا أُوصف بالأشیاء، خلقتک من نوری وخلقت علیّاً من نورک، فاطّلعت علی سرائر قلبک فلم أجد أحداً أحبّ من علیّ بن أبی طالب إلی قلبک، فخاطبتک بلسانه کیما یطمئنّ قلبک ...»، المختصر ص 171، التسفیر الصافی ج 3 ص 177، کشف الغمّة ج 1 ص 103، ینابیع المودّة ج 1 ص 246.
[10]. رسول اللَّه علیه السلام:« لیلة أُسری بی إلی السماء وصرت کقاب قوسین أو أدنی، أوحی اللَّه تعالی إلیّ أن یا محمّد مَن أحبّ خلقی إلیک؟ قلت: یاربّ أنت أعلم، فقال: أنا أعلم ولکن أرید أن أسمعه من فیک، فقلت: ابن عمّی علیّ بن أبی طالب ...»: المحتضر ص 193، بحار الأنوار ج 25 ص 383.
[11]. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« ثمّ قال لی الجلیل جلّ جلاله: یا محمّد، مَن تحبّ من خلقی؟ قلت: أحبّ الذی تحبّه أنت یا ربّی، فقال لی جلّ جلاله: فأحبّ علیّاً فإنّی أُحبّه، وأحبّ من یحبّه، وأحبّ من أحبّ من یحبّه ...»: المحتضر ص 253، بحار الأنوار ج 18 ص 399، ج 40 ص 19.
[12]. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« ووعدنی الشفاعة فی شیعته وأولیائه»: المحتضر ص 253، بحار الأنوار ج 18 ص 399، ج 40 ص 19.
[13]. عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« ... فقال لی: یا محمّد، أنا أنا اللَّه لا إله إلّاأنا العلیّ الأعلی، وهبت لأخیک اسما من أسمائی فسمیته علیّاً ...»: بحار الأنوار ج 24 ص 323.
[14]. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« إنّ اللَّه عزّ وجلّ أوحی إلیّ لیلة أُسری بی ... یا محمّد، لو أنّ عبداً من عبادی عبدنی حتّی ینقطع ثمّ لقانی جاحداً لولایتهم أدخلته ناری ...»: الغیبة للنعمانی ص 95، الغیبة للطوسی ص 148.
رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« یا محمّد، لو أنّ عبداً من عبادی عبدنی حتّی ینقطع ... ثمّ أتانی جاحداً لولایتکم، ما غفرت له أو یقرّ بولایتکم ...»: مقتضب الأثر ص 11.
[15]. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« لیلة أُسری بی إلی السماء، کلّمنی ربّی جلّ جلاله، فقال: یا محمّد، فقلت: لبّیک ربّی، فقال: إنّ علیّاً حجّتی بعدک علی خلقی وإمام أهل طاعتی، مَن أطاعه أطاعنی، ومن عصاه عصانی، فانصبه علماً لأُمّتک یهتدون به بعدک ...»: الأمالی ص 566، الجواهر السنیة ص 230، بحار الأنوار ج 18 ص 340.
[16]. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« یا محمّد، إنّ علیّاً وارث علمک من بعدک، وصاحب لوائک لواء الحمد یوم القیامة، وصاحب حوضک، یسقی من ورد علیه من مؤمنی أُمّتک، ثمّ أوحی إلیّ أنی قد أقسمت علی نفسی قسماً حقّاً لا یشرب من ذلک الحوض مبغض لک ولأهل بیتک ...»: کمال الدین ص 25، نور الثقلین ج 3 ص 123، بحار الأنوار ج 51 ص 69.
[17]. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« ... یا محمّد، أوصیاؤک المکتوبون علی ساق عرشی، فنظرت وأنا بین یدی ربّی جلّ جلاله إلی ساق العرش، فرأیت اثنی عشر نوراً، فی کلّ نور سطر أخضر علیه اسم وصی من أوصیائی، أوّلهم علیّ بن أبی طالب، وآخرهم مهدی أُمّتی، فقلت: یا ربّ هؤلاء أوصیائی من بعدی؟ فنودیت: یا محمّد هؤلاء أولیائی وأصفیائی وحججی بعدک علی بریّتی، وهم أوصیاؤک وخلفاؤک وخیر خلقی بعدک، وعزّتی وجلالی، لأظهرنّ بهم دینی، ولأعلینّ بهم کلمتی، ولأطهرنّ الأرض بآخرهم من أعدائی ...»: علل الشرائع ج 1 ص 7، عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 238، کمال الدین ص 256، بحار الأنوار ج 18 ص 346.
[18]. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« ... أنت شجرة وعلی غصنها وفاطمه ورقها ... والحسن والحسین ثمارها، خلقتهما من طینة علّیین، وخلقت شیعتکم منکم، إنّهم لو ضربوا علی أعناقهم بالسیوف ما ازدادوا لکم إلّاحبّاً ...»: الغدیر ج 2 ص 314، بحار الأنوار ج 24 ص 136، تفسیر مجمع البیان ج 6 ص 74.
[19].« ثمّ مضی حیث فرضت علیه الصلاة خمسون رکعة صلاة ...»: الأمالی للصدوق ص 536، مستدرک الوسائل ج 3 ص 14، بحار الأنوار ج 79 ص 252.
[20]. أمیر المؤمنین علیه السلام:« قال اللَّه لنبیّه صلی الله علیه و آله و سلم لیلة أُسری به: وکانت الأُمم السالفة مفروضاً علیهم خمسون صلاة فی خمسین وقتاً، وهی من الآصار التی کانت علیهم، وقد رفعها عن أُمّتک ...»: مستدرک الوسائل ج 3 ص 13، بحار الأنوار ج 16 ص 345.
[21].« یا محمّد، إنّه لا یبدّل القول لدیّ بأنّ لک بهذه الخمس خمسین ...»: الخصال ص 269، نیل الأوطار ج 1 ص 361، سنن الترمذی ج 1 ص 137، المصنّف للصنعانی ج 1 ص 452.
« فرضت علی النبیّ ... أسری به خمسین ثمّ نقضت»: مسند أحمد ج 3 ص 161.
[22].« ... قد رفعت عن أُمّتک الآصار التی کانت علی الأُمم السالفة، وذلک أنّی جعلت علی الأُمم أن لا أقبل فعلًا إلّافی بقاع الأرض اخترتها لهم وإن بعدت، وقد جعلت الأرض لک ولأُمّتک طهوراً ومسجداً ...»: بحار الأنوار ج 16 ص 345، ج 80 ص 278، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 306.
[23]. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« ثمّ أمرنی ربّی بأُمور ... اکتمها ...»: الیقین ص 30، بحار الأنوار ج 37 ص 321.
[24]. عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« ... فقال لی: اقرأه منّی السلام ...»: کمال الدین ص 511، معانی الأخبار ص 396، بحار الأنوار ج 24 ص 323.
عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« ما عرج بی ربّی عزّ وجلّ إلی السماء قطّ وکلّمنی، إلّاقال لی: یا محمّد اقرأ علیّاً منّی السلام وعرّفه أنّه إمام أولیائی ونور من أطاعنی»: الأمالی للصدوق ص 383، الجواهر السنیة ص 273.
[25]. عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« ... یا أبا القاسم، امض هادیاً مهدیاً، نعم المجیء جئت، ونعم المنصرف انصرفت، وطوباک وطوبی لمن آمن بک وصدّقک ...»: المحتضر ص 261، بحار الأنوار ج 18 ص 314.
[26]. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:« ... ثمّ انصرفت فجعلت لا أخرج من حجاب من حجب ربّی ذی الجلال والإکرام إلّاسمعت النداء من ورائی: یا محمّد احبب علیّاً، یا محمّد أکرم علیّاً، یا محمّد قدّم علیّاً، یا محمّد استخلف علیّاً، یا محمّد أوصِ إلی علیّ، یا محمّد وآخ علیّاً، یا محمّد أحبّ من یحبّ علیّاً، یا محمّد استوصِ بعلیّ وشیعته خیراً ...»: الیقین ص 427، بحار الأنوار ج 18 ص 427.