رویکردهای درمانی به خشونت، افرادی را که در معرض خطر اقدام به خشونت قرار دارند، هدف قرار میدهند، یعنی افرادی که تاکنون خشونتطلب بودهاند یا جوامعی که خشونت در آنها بسیار زیاد است.
این رویکردهای درمانی شامل همان مؤلفههایی هستند که در برنامههای پیشگیری برای نوجوان در معرض خطر، مطرح شد. این مؤلفهها عبارتند از:
• آموزش مدیریت خشم و حل تعارضات؛
• مشاورهی همسالان؛
• آموزش مشارکت شغلی یا اردوگاههای دارای سبک نظامی؛
• اشاعهی برنامههای طراحیشده برای ترویج عزتنفس، کنترل خطرهای سلامتی و مشارکت در خشونت؛
• خدمات مشاوره و راهنمایی؛
• تغییر رویه از محاکم قضایی جوانان به خدمات عمومی؛
• مشاورههای روانی (کایرنز و همکاران، 1991).
رویکردهای درمانی انفرادی مطرحشده، شامل سه رویکرد درمانی مختلف روانیاند: رویکرد روانپویشی، رویکرد انسانگرایی و رویکرد اصلاح رفتار. پیشفرض و مفهوم هر سه رویکرد، این است که رفتار خشونتآمیز با برخی فقدانها در فرد مرتبط است و چنانچه این فقدانها جبران شوند، رفتار مؤثر و سالم در فرد شکل خواهد گرفت (گلدشتاین (1)، 1986). متأسفانه، بعضی از تحقیقاتی که در مورد این رویکردها انجام گرفته، نشان دادهاند که هیچیک از این رویکردها تأثیر و کارایی چشمگیری در کاهش جرم و خشونت نداشتهاند (کازدین (2)، 1987؛ ویلسون- بریور و همکاران، 1991). با وجود این، بعضی صاحبنظران معتقدند که در کل، نتایج پژوهشهای ارزشیابی مکرری که در مورد رویکردهای مختلف روانی صورت گرفته، از کارایی رویکردهای یادگیری اجتماعی و رفتاری حمایت میکنند (مایر (3) و همکاران، 1986؛ رندر، اسنلمن و دیویدسون (4)، 1982).
در رویکرد یادگیری اجتماعی، فنون حل تعارض، مدیریت و کنترل خشم و آموزش مهارت برای کمک به افرادی که فاقد این مهارتها هستند و نه نیازمند درمان، به کار گرفته میشوند. تأکید اصلی، بر آموزش این مهارتها به افراد است که منجر به شکلگیری تعاملات رضایتبخش و مؤثر بدون اعمال خشونت میشود. نتایج پژوهشها نشان دادهاند که نوجوانان و جوانان پرخاشگر و خشونتطلب طی این برنامههای درمانی دامنهای از مهارتهای روانی اجتماعی کلی را میآموزند، از جمله مهارتهای بین فردی، مدیریت پرخاشگری و خشم و کنترل هیجانات (گلدشتاین، 1986).
این رویکرد تا وقتی ریشههای رفتار خشونتآمیز یا به عبارت دیگر خشونتها و آزار و اذیت خانوادگی وجود دارند، کارایی کمی دارد. اگرچه آموزش چنین مهارتهایی در سطح وسیعی توسط محققان مختلف و به شیوههای متفاوتی مورد ارزشیابی قرار گرفته است و تحقیقات از کارایی کوتاهمدت این آموزشها حمایت میکنند، اما به نظر میرسد که نقص اساسی و مهم یا مشکل اصلی این رویکرد، عدم قابلیت انتقال مهارتهای آموختهشده از جلسات درمانی به موقعیتهای واقعی زندگی باشد؛ بویژه اگر محیط زندگی فرد، مملو از خشونت باشد.
اجرای برنامههای درمانی مبتنی بر این رویکرد در سه شهر مختلف آمریکا نشاندهندهی کارایی نسبی رویکرد یادگیری اجتماعی است. در شهر جورجیا برنامهای اجرا شد که طی آن به نوجوانان دبیرستانی سفیدپوست و سیاهپوست آمریکایی آموزش لازم برای کاهش خشونت زیاد داده شد (جنکینز (5)، 1991)؛ دیگری در شهر کانزاس که بخش سلامت آن شهر این برنامه را اجرا کرد و طی آن در پنج جلسهی 2 ساعته به نوجوانان خشونتطلب حل تعارض و کنترل خشم را آموزش داد (میتچل (6)، 1991)؛ سومین شهر بوستون بود که بخش سلامت آن شهر برنامهای را برای ترویج سلامتی در بین نوجوانان روستایی ارائه کرد که شامل آموزش و امداد بود. بعد آموزشی برنامه، از پیشگیری از خشونت در دبیرستانها حمایت میکرد. در این برنامه، از آموزش مهارتهای حل تعارض، ارائهی اطلاعات دربارهی خشونت، قتل و آدمکشی استفاده و سعی شد که محیطهای کلاسی فاقد خشونت ایجاد شود (پروتو- استیث، 2003).
پژوهشهای انجامشده در مورد خدمات سلامت روانی، نشان میدهند که بیشتر این خدمات به جای آنکه اعمال خشونتآمیز را هدف قرار دهند، رفتارهای واسطهای را هدف قرار میدهند. بعضی از رفتارهایی که مورد هدف واقع شدهاند، مصرف الکل، مواد مخدر و رفتارهای مرتبط با گروههای تبهکاری است (اوستوس (7)، 1991). درمان مصرف الکل و مواد و پیشگیری از خشونت با هم ارتباط دارند.
مداخله در سطح جامعه
بعضی رویکردها فقط فرد را هدف قرار نمیدهند، بلکه جامعه را نیز هدف قرار میدهند. همانطور که در بخش همهگیرشناسی ذکر شد، نوجوانانی که در جامعه با خشونت بیشتری مواجه میشوند، به احتمال بیشتری در رفتارهای خشونتآمیز درگیر میگردند. به علاوه، احتمال بیشتری وجود دارد که جوامع فقیرتر سطح بالاتری از خشونت داشته باشند. برنامههای درمانی برای جوامعی که در سطح بالایی در این خشونتها درگیرند، عبارتند از:
• تلاشهای مداخلهای در سطح خیابان؛
• بسیجکردن اعضای جامعه؛
• برنامههای آموزشگاهی؛
• برنامههای جایگزین شغلی؛
• برنامههای بازپروری؛
• هماهنگسازی برنامههای سلامت روان، مصرف مواد و خدمات اجتماعی؛
• تدارک و تهیهی الگوهای مثبت نقش؛
• مداخلات خانوادگی؛
• پروژههای محلی؛
• آموزش شغلی و افزایش سطح تحصیلات (گرین (8)، 1993).
بسیاری از افراد خشونتطلب، برای مفیدبودن در جامعه، مشکل دارند، به همیندلیل، به رویکرد متفاوتی برای استفاده از خدمات سلامت روانی نیازمندند. در درمان این افراد، تغییرات زیر الزامی است:
• افزایش خدمات سلامت روانی محلی؛
• افزایش بودجههای خدمات سلامت روانی؛
• آموزش و تربیت متخصصان سلامت روانی؛
• افزایش تحقیقات.
یک رویکرد اجتماعی مهم، جداسازی جوانان و نوجوانان خشونتطلب از جامعه با درمانهای شبانهروزی و زندانیکردن است. برخلاف زندانیکردن، هدف درمانهای شبانهروزی، تدارک اسکان شبانهروزی توأم با درمان انفرادی است. متأسفانه، بسیاری از خدمات شبانهروزی، فاقد صلاحیت و تجهیزات لازم برای نوجوانان و جوانان خشونتطلباند. ممکن است رفتارهای توأم با خشونت این نوجوانان، منابع انسانی، کارکنان و محیط مؤسسههای شبانهروزی را که برای افراد غیرخشونتطلب طراحی شدهاند، به مخاطره بیندازد و آنان را در معرض خطر قرار دهد. به طور معمول کارکنان این مؤسسهها در اداره و درمان رفتار جوانان خشونتطلب در موقعیتهای مؤسسهای مشکل دارند. به همین دلایل، برنامههای کمی برای پذیرش جوانان خشونتطلب طراحی شدهاند، بنابراین اغلب از یک برنامه به سایر برنامهها انتقال داده میشوند و تا سنین بزرگسالی در زندان میمانند و عمر آنان تلف میشود (آگی (9)، 1986).
به طور خلاصه، رویکردهای درمانی برای خشونت، همان مشکلات اساسی را که رویکردهای پیشگیری دارند، دربردارند. این مشکلات شامل عدم پاسخگویی اساسی و مسئولیت اجتماعی و فقدان هماهنگی بین خدمات است. به طور معمول عدم پاسخگویی، مسئولیت و هماهنگی با کمبود بودجههای لازم برای درمان همراه میشود و موضوع را پیچیدهتر میکند.
نحوهی برخورد با نوجوانانی که شاهد مرگ ناشی از خشونت یکی از نزدیکان خود بودهاند
گاه مشاهدهی مرگ خشونتبار یکی از نزدیکان، مشکلات شدید روانیای مانند افسردگی، ترس و اختلال تنیدگی پسضربهای در جوانان و نوجوانان ایجاد میکند. معلمان، کارکنان مدرسه و سایر نزدیکان فرد، میتوانند به این نوجوانان کمک کنند تا به طور مطلوبی با مرگ ناشی از خشونت نزدیکانشان سازگار شوند. پیشنهادهای زیر، روشهایی برای مورد حمایت قراردادن نوجوانان پس از مشاهدهی مرگ توأم با خشونت است. این توصیهها میتواند به مشاوران و روانشناسان بالینی نیز در درمان این نوجوانان کمک کند.
داشتن طرح یا برنامه، خطمشیها و برنامههای پاسخدهی به بحران را مطالعه کنید، سپس با والدین، معلمان، مدیران یا کارکنان مدرسه ملاقاتی داشته باشید و نیاز فردی را که شاهد مرگ خشونتبار بوده است، با آنها در میان بگذارید.
ایجاد امنیت:
اگر امنیت نوجوان به مخاطره افتاده باشد، با او دربارهی نگرانیهایش و کار با دیگران صحبت کنید و تا آنجا که ممکن است، در او احساس امنیت ایجاد کنید.
ارجاعدادن:
نوجوانانی را که واکنشهای شدیدی نسبت به مشاور از خود نشان میدهند، به سایر مراکز درمانی ارجاع دهید.
صحبتکردن:
فرصتهایی را برای نوجوانان ایجاد کنید تا در مورد حادثه صحبت کند. به خاطر داشته باشید که ممکن است نوجوان نیاز به بحث در مورد حادثه و نگرانیها و ناراحتیهای ناشی از آن که در آینده با آن مواجه خواهد شد، داشته باشد.
آموزشدهی به نوجوان:
هنگام بحث با نوجوان، از مربی و متخصص سلامت روانی کمک بگیرید تا واکنشهای رایج به حوادث آسیبزا را برای او شرح داده و به او آموزش دهد که چگونه با این مرگ توأم با خشونت سازگار شود و واکنش نشان دهد.
حفظ ساختار فعالیتها و محدودیتهای رفتاری:
در صورت نیاز، به طور موقت از اصول نظریهی یادگیری استفاده کنید، اصولی مانند تقویت و خاموشی.
پاسخدهی به صورت قابل اعتماد:
اگر پاسخ پرسشهای نوجوان را دربارهی خشونت یا مرگ ناشی از آن نمیدانید، از او بخواهید تا فرصتی به شما بدهد تا بعداً به پرسشهای او پاسخ دهید.
تسهیل بیان افکار و احساسات:
به نوجوان اجازه دهید تا بداند که داشتن افکار و احساسات مربوط به مرگ همراه با خشونت طبیعی است و از او بخواهید تا افکار و احساساتش را بیان کند.
الگودهی بیان مناسب افکار و احساسات:
فعالیتهایی را طرحریزی کنید، مانند نوشتن زندگینامهی شخصی، گفتن شعر، دعا و نیایش و راز و نیاز با خداوند که منجر به ایجاد امیدواری و آرامش در نوجوان میشود.
آموزش به والدین:
اطلاعاتی را که دربارهی روشهایی که میتوان به نوجوان پس از مشاهدهی مرگ همراه با خشونت کمک کرد، به والدین بدهید.
پینوشتها:
1. Goldstein
2. kazdin
3. Mayer
4. Render, Snellman & Davidson
5. Jenkins
6. Mitchel
7. Ostos
8. Greene
9. Agee
منبع مقاله :
خدایاریفرد، محمد، عابدینی، یاسمین؛ (1391)، مشکلات سلامتی نوجوانان و جوانان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم