اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ شَرَفِک بِاشْرَفِه وَ کلُّ شَرَفِک شَریفٌ؛ اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک بِشَرَفِک کلِّهِ.
تفسیر ادبی
به کسی که خیر مادی یا معنوی داشته باشد «شریف» اطلاق می شود، زیرا به واسطه خیری که در او هست بر دیگران مشرف است. وجود، خیر و شریف است، چون معدن هر خیر و شرافتی است. فیلسوف بزرگوار- ملاهادی سبزواری- در منظومه می فرماید: «لِانَّهُ مَنْبَعُ کلِّ شَرَفٍ[1]؛ وجود، منبع هر شرافتی است.» پروردگار عالم به حسب وجود، منبعِ خیر و شرافت است؛ پس بالاترین شرافت ها ذات مقدس خداست، و به حسب اسما و صفات، منبعِ هر خیر و شرافتی است و عالم هستی از آن جا تجلی می کند و عالم هستی تجلی گاه اسماء و صفات پروردگار عالم است، و به حسب فیض مقدس، شریف است، زیرا وجود عالم هستی هر خوبی یی را می آورد.
شرح عرفانی
بنده وقتی به عالم جبروت، عالم اسما و صفات و به ذات مقدس خدا توجه کند، می گوید: «اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ شَرَفِک بِاشْرَفِه؛ خدایا! به درخانه ات آمده ام، نظرم به شرافت توست. ای خدا! تو را به شریف ترین شرافت هایت و به ذات مقدست که منبع هر خیری است، و به وجود مقدست که همه خیرها از آن جا سرچشمه می گیرد، قسم می دهم.» بنده وقتی به عینیت اسما و صفات، توجه کند می گوید: «وَ کلُّ شَرَفِک شَریفٌ اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک بِشَرَفِک کلِّها؛ خدایا! همه شرافت های تو شریف است. ای خدا! به درخانه ات آمده ام، و تو را به همه شرافت هایت قسم می دهم؛ یعنی خدایا! به درخانه ات آمده ام، و تو را به ذات مقدست که منبع هر خیری است قسم می دهم.» اما وقتی به عالم کثرت، «کن رحمانی» و عالم وجود بیاید، و تکثر را ببیند، مشاهده می کند که حقیقت محمد صلی الله علیه و آله و سلم اشرف همه موجودات است، لذا می گوید: «اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ شَرَفِک بِاشْرَفِه؛ خدایا! به درخانه ات آمده ام، نظرم به شرافت توست، و تو را به شریف ترین شرافت هایت؛ یعنی به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قسم می دهم.» عارف در این نظر ممکن است بساطت فیض را ببیند و این که فیض مقدس معدن هر خیر و شرافتی است، و افاضه حق به عالم هستی، سرمنشأ هر وجودی است، و وجود خود، خیر محض است؛ از این رو می گوید: «وَ کلُّ شَرَفِک شَریفٌ اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک بِشَرَفِک کلِّهِ؛ خدایا! همه شرافت هایت شریف اند و فیض تو مقدس، و افاضه تو شریف است. خدایا! به درخانه ات آمده ام، و تو را به افاضه و سعه رحمتت قسم می دهم.»
درس ولایی
عارف اگر با توسل به در خانه خدا برود و به اهل بیت علیهم السلام نظر داشته باشد؛ آن اهل بیتی که در مقامشان می خوانیم: «انْ ذُکرَ الْخَیرُ کنْتُمْ اوّلَهُ وَ اصلَهُ وَ فَرْعهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْواهُ؛[2] ای اهل بیتی که معدن شرافت اید و از هر خیری که سخن به میان آید، اول، اصل، فرع، معدن و مأوایش هستید.» و این جمله را بگوید که: «اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ شَرَفِک بِاشْرَفِه؛ خدایا! به درخانه ات آمده ام، نظرم به پیغمبر و آل او است، تو را به شریف ترین آن ها، یعنی به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله قسم می دهم.» و توجه کند به این که همه آنها یک نورند. همه آن ها معدن فضیلت، علم و کلمات اللَّه اند: «کلَّهُم نورٌ واحِد.» در این نظر می گوید: «وَ کلُّ شَرَفِک شَریف اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک بِشَرَفِک کلِّه؛ خدایا! اهل بیت همه شریف و معدن فضیلت اند. ای خدا! به در خانه ات آمده ام، و از تو سئوال می کنم، و تو را به اهل بیت که معدن شرافت اند قسم می دهم.»
تذکر اخلاقی
انسان به واسطه چیزهایی از دیگران امتیاز پیدا می کند؛ برای مثال علم، انسان را شریف می کند؛ بنابراین قرآن می فرماید: «یرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنوا مِنْکم وَ الَّذینَ اوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»؛[3] پروردگار عالم، مومنات و کسانی را که علم دارند ممتاز قرار داده، و درجات زیادی به آن ها افاضه کرده. این عالم به واسطه علم ممتاز است و در صورتی شرافت دارد که دیگران از علمش استفاده کنند، زیرا در روایات داریم که اگر غیر از این باشد مورد لعن خداست: «عَنْ سَیدِ الْمُرْسَلینَ: اذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فی امَّتی فَلْیظْهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ وَ الَّا فَعَلَیهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکةِ وَ النَّاسِ اجْمَعینَ؛[4] از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که: هر گاه در امت من، بدعت ها پدید آمد، پس بر عالم، واجب است که دانش خویش را آشکار کند و گرنه لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد.» متمکن به شرطی در نظر مردم شریف است که تمکنش را به قدر سعه اش، در رفاه و آسایش مردم به کار اندازد، و از نظر قلم، قدم و مال همیشه به فکر دیگران باشد. متمکن اگر متمول و خاضع باشد شریف است، و بالاخره اگر قدرتی، تمکنی باشد که با آن تمکن، خدمتی به جامعه بکند از نظر اسلام شریف است. قرآن درباره کسانی که مال و قدرت دارند و صرف نمی کنند، می فرماید: «فَوَیلٌ لِلْمُصَلّینَ، الَّذَّینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهوُنَ، الّذینَ هُمْ یراؤُونَ، وَ یمْنَعُونَ الْماعُوَنَ»[5]؛ پس وای بر نماز گزارانی که در نماز سهل انگاری می کنند! همان کسانی که ریا می کنند، و دیگران را از وسایل ضروری زندگی منع می نمایند.
از نظر اسلام، متمکن در صورتی شریف است که به اندازه قدرتش به جامعه خدمت کند والا شریف نیست. رئیس از نظر مردم و اسلام شریف است به شرطی که خادم مردم باشد: «رَئیسُ الْقَوْمِ خادِمُهُم.» اگر رئیس، خدمت گزار مردم نباشد و بخواهد ریاستش را به دیگران تحمیل کند؛ گرفتار آتش جهنّم می شود. امام صادق علیه السلام می فرماید: «ایما مُؤْمِنٍ مَنَعَ مُؤْمِناً شَیئاً مِمَّا یحْتاجُ الَیهِ وَ هُوَ یقْدِرُ عَلَیهِ مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ عِنْدَ غَیرِهِ اقامَهُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ مَسْوَدّاً وَجْهُهُ مُزْرَقَّةً عَیناهُ مَغْلُولَةً یداهُ الی عُنُقِهِ فَیقالُ هذا الْخائِنُ الَّذی خانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ثُمَّ یؤْمَرُ بِهِ الی النَّارِ؛[6] هر گاه مومنی، مومن دیگری را از چیزی که بدان محتاج است منع کند و حال آن که قادر است آن نیاز را از پیش خود و یا دیگری رفع کند، خداوند متعال روزِ قیامت او را برمی خیزاند در حالی که چهره اش سیاه و چشمانش بسته و دستانش به گردنش بسته شده و گفته می شود که این خائن کسی است که به خدا و رسول، خیانت کرده است، سپس به آتش افکنده می شود.»
از خدا چه بخواهیم؟
عالم، متمول، متمکن، رئیس و مسئول اگر وظیفه شناس باشند شریفاند، به شرطى که علمش براى دیگران و تمکنش براى رفع حوائج مردم و ریاستش براى خدمت به جامعه باشد، در غیر این صورت پستاند. ما وقتى مىگوییم: «اى خدا! به درخانهات آمدهام نظرم به شرافت توست.» از خدا شرافت بخواهیم؛ یعنى علمى بخواهیم که براى جامعه مفید باشد. از خدا شرافت از نظر مکنت بخواهیم تا بتوانیم دست بینوایى را بگیریم. از خدا شرافت از نظر قدرت بخواهیم؛ آن قدرتى که در آن، عمر، زبان و قدم ما وقف جامعه باشد. از خدا شرافت از نظر عزت بخواهیم؛ عزتى که براى رفاه جامعه به کار ببندیم و ریاستى که براى خدمت به جامعه باشد.
پی نوشت ها:
[1] سبزواری، ملا هادی، شرح المنظومه، ج 2، ص 62 و 68.
[2] مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره- روایت از« فقیه» و« عیون».
[3] مجادله، آیه 11.
[4] مجلسی، بحارالأنوار، ج 54، ص 234، ح 188.
[5] ماعون، آیه 4، 5، 6 و 7.
[6] کلینی، کافى، ج 2، ص 367،(باب من منع مؤمناً شیئاً من عنده أو من عند غیره)، ح 1.