به عقیدهی آدلر، از طریق بازی، اطلاعاتی بدست میآید که نه تنها به وضع کنونی کودک بلکه به آینده او نیز مربوط میشود. (1) در زندگی یک کودک پدیده مهمی وجود دارد که بوضوح فرایند آماده سازی او را برای آینده نشان میدهد؛ و آن پدیدهی بازی است. روش برخورد کودک با بازی، انتخاب او و اهمیتی که بدان میدهد، همه مشخص کنندهی نگرش او و رابطهاش با محیط و چگونگی وابستگی او با همنوعانش میباشد. (3 - آدلر - 1954)
براساس فرضیه آدلر، ویژگیهای رفتاری کودک در بازی او کاملاً مشخص است. بسیاری از «حدسیات» (فرضیات) از طریق مشاهدهی کودک در بازی میتواند تأیید شود. به عنوان مثال، اگر فرضاً هدف انحرافی کودک جلب توجه باشد، از او انتظار میرود خود و دیگران را درگیر بازیهای خشنی نماید، یا وانمود نماید که یک ستاره سینما یا خوانندهی معروفی است که در مقابل جمع کثیری در حال اجرای برنامه است. کودکی که در جستجوی قدرت است در بازی، نقش رهبر، رئیس، فرمانده یک ارتش بزرگ و یا نقش یک مدیر مدرسه را بازی میکند. یک کودک انتقام جو ممکن است عروسکهای خود را بزند و یا اسباب بازیهای خود را بشکند. در حالی که کودک گوشه گیر یا شکست خورده ممکن است کمتر خود را درگیر بازی کند و یا به تنهایی بازی نماید. کودک به شدت مأیوس و شکست خورده، ممکن است که برای ملحق شدن به بازی به علت ترس یا هر تجربه ناموفق دیگر حتی ریسک هم نکند.
رفتار بیانگر
آدلر معتقد بود که شیوه تفکر و رفتار کودک و همچنین ادراکات شخصیتی او باعث میشود که علاقه کودک به شغل آیندهاش مشخص گردد. بر این اساس، علاقه وافر به بازی با سربازهای اسباب بازی ممکن است مقدمهای باشد برای یک زندگی ارتشی، یا پیش درآمدی باشد برای موفقیت در ادارهی فروشگاه بزرگ. (منبع 2) اطلاعاتی که از مشاهده کودک در هنگام بازی بدست میآید، میتواند در راهنمایی و هدایت مجدد او در سنین اولیه مورد استفاده قرار گیرد.
یکی از فرضیههای اصلی آدلر وحدت وجودی فرد بود. هر فردی به وسیله یک «تم» (2) (موضوع) مرکزی هدایت میشود. (منبع 1) این تم مرکزی، یا شیوه زندگی (3)، در شخصیت جلوهگر میشود. بنابراین ما میتوانیم رفتار کلامی و غیر کلامی را مشاهده و بدان وسیله شیوه زندگی کودک را کشف نماییم. (منبع 4)
علاقه اجتماعی (4)
کودکان معمولاً بین دو تا سه سالگی شروع به بازی با دیگر کودکان مینمایند. اما اگر استعداد ذاتی، علاقه اجتماعی رشد نیافته باشد، کودک در همکاری با دیگران فاقد این علاقه مهم خواهد بود. علاقه اجتماعی عبارت است از نمادی از ظرفیت انسان برای تعامل با اجتماع. (منبع 7) بر این اساس، کودکی که علاقه اجتماعی او رشد نیافته است، ممکن است در بازی با دیگر کودکان منزوی بوده و یا نسبت به آنان حالت تهاجمی داشته باشد.
توانایی کودک برای شرکت در بازیهای گروهی احتمالاً بیشتر انعکاسی از احساسات اجتماعی او است تا چیز دیگر. بازیهای گروهی عموماً مقرراتی را ایجاد مینماید که گروه بر آن توافق دارد و هر عضو مشتاق است، که حداقل برای آن دوره از بازی بدان پایبند باشد. آدلر اظهار داشت: «بازی بیشتر از هر چیز یک تمرین اشتراکی است. این تمرینها کودک را قادر میسازد که احساسات اجتماعی خود را برآورده و ارضا نماید. کودکانی که از بازیها و سرگرمیها طفره میروند، به خاطر عدم تطابق صحیح با محیط، همیشه آمادگی سوء ظن و بدگمانی را دارند. این کودکان به راحتی خود را از همه بازیها کنار میکشند و چنانچه آنها را در موقعیت بازی با دیگر کودکان قرار دهند لذت و خوشی آنها را نیز ضایع میسازند. تکبر، کمبود احترام به خود، و ترس حاصله از ایفای بد نقش خود در بازی، دلایل عمده این نوع رفتارها هستند. به طور کلی ما از طریق مشاهده کودک در بازی قادر خواهیم بود که با اطمینان بیشتری میزان احساس اجتماعی او را مشخص نماییم. (3- آدلر - 1954)
کودک در بازی نه تنها احساسات اجتماعی خود را آشکار میسازد، بلکه فرصت آن را مییابد که آن را رشد و گسترش دهد. بنابراین اگر یک کودک هنوز شیوههای قابل قبولی برای تعیین مکان خود در بازی پیدا نکرده باشد، باید فرصتهایی در اختیار او قرار گیرد که برای ملحق شدن به بازی دسته جمعی به گونهای که موفق نیز بشود، تشویق گردد.
از آنجا که بازی نشانههایی از شیوه زندگی کودک، اهداف انحرافی و منطق خصوصی او را بدست میدهد، و همچنین رابطهی او را با محیط و با همنوعانش نیز نشان میدهد، لذا باید از بازی کودک استفادهی بیشتری برای درک و جهت دادن مجدد به او به عمل آید.
در یکی از معدود مقالههایی که به نظر میرسد بر اساس ادبیات آدلری در مورد اهمیت بازی کودک نوشته شده است. (منبع 6 و 8 و 9)، «بادر» (5) گزارشی در مورد کودک سه سال و نیمهی نازپروردهای (که کوچکترین فرزند از 3 پسر یک خانواده است) میدهد. این کودک توسط والدین، پدربزرگها و مادربزرگها بیش از اندازه حمایت شده بود. اغلب به تنهایی بازی میکرد. معمولاً با مکعبها ساختمان میساخت. یک چهاردیواری مجزا بنا میکرد و همه حیوانات و آدمکها را در آن میگذاشت. «بادر» معتقد است که ساختمان سازی، انعکاسی از «استنباط او از تجربیاتش به عنوان کوچکترین و ضعیفترین عضو خانواده» است. (منبع 6)
تکنیکهای بازی
بازی، وسیلهای است قوی که مشاوران، معلمان و والدین میتوانند از آن برای تربیت کودکان استفاده نمایند. فعالیتهای بازی میتواند با یک کودک به تنهایی و یا با گروهی از کودکان انجام گیرد. نمونههایی از آن را در اینجا میآوریم:
1- عروسکهای خیمه شب بازی به طور کاملاً مؤثری توسط مشاوران در کار با کودکان استفاده شده است. مشاور میتواند انواع مختلف عروسکها را داشته باشد؛ خانواده عروسکی، عروسکهایی که نمایانگر سن کودک هستند و حیوانات عروسکی، مشاور میتواند هم وضعیت بازی را برای به نمایش در آوردن عروسکها به کودک پیشنهاد نماید و هم میتواند تصمیم روی چارچوب وضعیت بازی را به خود کودک واگذار نماید. عروسک کودک میتواند نمایانگر خود کودک و یا هر فرد دیگری باشد. در حالی که مشاور معمولاً چندین نقش را بازی میکند.
در اولین مرحله از مشاوره آدلری (ایجاد ارتباط)، عروسکها اغلب مکالمه بین کودک و مشاور را تسهیل مینمایند. بعلاوه مشاور با مشاهدهی کودکی که برنامهی عروسکی خود را سازماندهی میکند، میتواند اطلاعات زیادی را در مورد شیوه زندگی و منطق خصوصی کودک بدست آورد.
«آلن» (6) پسر بچهی 5 سالهای است که ارباب منش و پرخاشگر بود. او اکثر موارد در خانه و مهد کودک اوقات تلخی میکرد، کتک میزد و با دیگران جرو بحث مینمود. از عروسکها برای نشان دادن راههایی برای مقابله با موقعیتهایی که مورد علاقه کودک نبود (به جز مبارزه کردن) استفاده گردید. موقعیت و شرایط بازی به گونهای فراهم شد که مشاور عروسک پرخاشگر و آلن عروسک قربانی شده را در دست داشت. آلن خود را در مسیر جدیدی یافت. به او فرصت داده شد که با عروسک پرخاشگر بازی نماید در حالی که مشاور احساسات فرد قربانی شده در میان عروسکها را بیان مینمود.
بعد از اولین جلسه بازی با عروسکها، معلم آلن گزارش داد که او به صورتی باورنکردنی با حالتی افسرده به کلاس برگشت و بقیه صبح را آرام سپری کرد. در مورد آلن، عروسکها هم به او کمک نمودند که به رفتارش توجه کند و در ضمن فرصتی را نیز برایش فراهم نمودند که بعضی از الگوهای جدید رفتاری را امتحان نماید. بعد از گذشت سه جلسه آلن به جای دعوا با کودکان شروع به بازی با آنها نمود.
2- خانهای مینیاتوری و خانواده عروسکی در مورد پسر بچه شش سالهای به کار برده شد تا اطلاعاتی راجع به تعامل او با والدین و همینطور با برادر و خواهرش بدست آید و یک نمونه از روزهای زندگیاش را نیز مشخص نماید. این کودک را جهت مشاوره ارجاع داده بودند. او هنگام مواجهه با کارهایی که احساس مینمود نمیتواند از عهده آنها با موفقیت برآید در تمام طول مدت مدرسه مستمراً گریه میکرد. او به ظاهر مردود شده بود و میبایست سال آینده در کلاس اول نگاه داشته میشد.
«میشل» (7) پسر بچهای است که در خانواده خود دو خواهر بزرگتر نیز دارد. در طول دومین جلسه بازی که از خانه مینیاتوری و خانواده عروسکی استفاده میشد، میشل نشان داد که چگونه هر کاری را مادر و خواهرانش برای او انجام میدهند. او خود را در شرایط بازی به عنوان یک کودک وابسته و درمانده نشان داد. مشاور سپس در مورد این موضوع با او به گفتگو پرداخت و در هر بازی از او در مورد اعضای متفاوت خانواده سؤال نمود و اینکه نقش او در خانواده چه بود. در جلسات بعدی از میشل خواسته شد که با خانوادهی عروسکی دوباره بازی کند با این تفاوت که به کوچکترین بچه خانواده اجازه بدهد که با خودش بازی کند. به عنوان مثال وانمود نماید که مامان سرگرم کار است و بقیه بچهها بیرون رفتهاند. در این شرایط میشل وانمود میکند که دارد در اتاق با خودش بازی میکند. به اضافه اینکه در مورد چگونگی مستقل شدن میشل در مدرسه نیز به او پیشنهاداتی شد.
3- فعالیتهای بازی احتمالاً توسط یک معلم آسانتر از یک مشاور میتواند ترتیب داده شود. یک معلم معمولاً وقت بازی کودکان را برنامهریزی میکند. بنابراین این اوست که باید موقعیت و دانش خود را برای هدایت مجدد کودکان بیشتری به کار گیرد.
الف - کودکانی که جلب توجه میکنند میتوانند از اهداف انحرافیشان توسط نوع خاصی از فعالیتهای گروهی هدایت مجدد شوند. مورد سوزان (8) کودک 6 سالهای که جلب توجه میکند، مطلب را روشنتر میسازد.
«سوزان» دانشآموز کلاس اولی بود که میخواست همیشه مرکز توجه قرار گیرد. او به طور مرتب فریاد میزد، شکلی درمیآورد، در حالی که همه مشغول کار بودند شعر میخواند. داستانهای پریشان تعریف میکرد و سؤالات بیربط مینمود. تنها به این دلیل که مطمئن شود متوجه حضور او هستند. به منظور کمک به هدایت مجدد رفتار سوزان، یک سری فعالیتهایی ترتیب داده شد که در آن او میبایست به خود توجه نمیکرد. برای مثال «سوزان برای دزدیدن استخوان در بازی سگ و استخوان انتخاب شد.» در این بازی یکی از کودکان حدس میزند که چه کسی استخوان را برداشته است. و بقیه بچهها نقش تولهسگ را بازی میکنند. معلم یکی از بچهها را انتخاب میکند (توله سگ) که استخوان را بدزدد و آن که حدس میزند چشمان خود را میبندد. کودک حدس زن حق سه انتخاب دارد تا کودکی را که استخوانش را دزدیده است پیدا کند. در صورتی که آن کودک که استخوان را دزدیده است، انتخاب نشود نوبت خود او خواهد بود تا حدس بزند. در مورد سوزان چنانچه او میخواست که حدس زننده خود او باشد، میبایست آرام مینشست تا به وسیله فردی که حدس میزد انتخاب نشود. ابتدا انجام چنین فعالیتهایی برای او مشکل بود اما به تدریج آموخت که از آن لذت ببرد. این بازی نه تنها به سوزان کمک نمود که جلب توجه نکردن را تجربه کند، بلکه به او فرصت داد تا عضوی در گروه همسالانش باشد. و در عین حال شیوههای جلب توجه کردن او چه از سوی معلم و چه همکلاسانش مورد بیتوجهی واقع میگردید و او به خاطر شرکت در فعالیتهای گروهی مورد تشویق قرار میگرفت.
ب- کودکان ریاست طلب (9) نیز میتوانند کمک دریافت دارند، در صورتی که فعالیتهای بازی آنها به گونهای ترتیب داده شود که همه یا چهار نفر از آنها در کنار یکدیگر قرار گیرند. در یک کلاس اول سه دختر ریاست طلب وجود داشت. آنها مرتب در حال مشاجره بر روی چیزی یا دستور دادن به فردی بودند. دو نفر از آنها کوچکترین عضو خانه بودند که اغلب راه خود را میرفتند و دیگری بزرگترین دختر خانه بود که به مادر خود برای مواظبت از کودکان کوچکتر کمک میکرد. به سه دختر گفته شد که چنانچه مایل باشند میتوانند با هم در یک برنامه عروسکی شرکت کرده و در طول مدت تعطیلی میتوانند آن را تمرین نمایند. بقیه چیزها به خودشان واگذار گردید. ابتدا آنها در مورد اینکه چه کسی صحنه را میسازد و چه کسی رهبری عروسکها را به عهده خواهد داشت با یکدیگر درگیری داشتند. آنها حتی سعی نمودند که معلم را مجبور نمایند که یکی از آنها را به عنوان رهبر انتخاب نماید. زمانی که این کار با شکست مواجه شد هر یک از آنها خواستند که برنامه خود را اجرا نمایند. درخواست آنها رد شد. اما به آنها گفته شد که اگر مایل نباشند مجبور نیستند که در برنامه شرکت داشته باشند. بالأخره بعد از سه هفته آنها بر مشکلات فایق آمدند و برنامه را اجرا کردند. هر جور بود یاد گرفتند که در جنبههای کار و بازی با یکدیگر سهیم باشند.
بازی دیگری که در آن کودکان ریاست طلب اغلب با یکدیگر کشمکش میکنند، طناب بازی است. کودک ریاست طلب نمیخواهد که طناب را بچرخاند. او فقط میخواهد نوبت خود را بپرد و سپس بازی را ترک نماید. معلم میتواند طناب را به یک گروه از این نوع کودکان بدهد.
استراتژی ویژهی آنها که عبارت بود از «اول بپر بعد سرطناب را بگیر» خیلی مؤثر نبود آنها را به حالِ خود میگذاریم. کودکان معمولاً راه حلی را پیدا میکنند. شعار هر یک از افراد گروه این است که یا اصلاً بازی نکن یا با دیگران همکاری کن. لذا نتیجه طبیعی چنین موقعیتی کاملاً اثر بخشی است.
ج- کودک گوشهگیر (10) احتمالاً بیشترین کمک را دریافت میدارد. چنانچه شرایط به گونهای ترتیب داده شود که او در مرکز بازی یا فعالیت قرار گیرد. البته این مطلب باید قبلاً مشخص گردد که کودک توانایی و درک لازم برای فعالیت را دارا میباشد. برای مثال در مورد رابرت (11) پسر کلاس اول بسیار ساکتی که بندرت با دیگر بچهها بازی و یا در کلاس صحبت میکرد. معلم به او توپهای مختلف بازی فوتبال، بسکتبال و کیکبال را در روزهای مختلف داد تا مسئول آنها باشد و آنها را به زمین بازی ببرد. از این طریق بود که بقیه بچهها مجبور شدند برای اینکه بتوانند با وسیله دلخواه خود بازی کنند، با رابرت ارتباط برقرار نمایند.
در کلاس رابرت انتخاب شد که صدا کننده در بازی بینگو (12) باشد بعد از اینکه بچهها بازی کردند، و معلم مطمئن شد که او یاد گرفته است، رابرت وارد بازی شد. از این طریق بود که رابرت موفق شد و یاد گرفت که چگونه میتواند شاگرد فعالتری بشود.
موارد بالا مثالهای محکمی هستند از اینکه چگونه بازی میتواند در کار کردن با کودکان مورد استفاده قرار گیرد، به خصوص در داخل محیط طبیعیشان. نه تنها مشاوران میتوانند از این تکنیها در اتاق بازی استفاده نمایند، بلکه والدین و معلمان نیز میتوانند آنها را به کار گیرند.
زمانی که کودک برای اولین بار به اتاق بازی میآید، معمولا به او گفته میشود که با هر نوع اسباب بازی یا شیئی که دوست دارد میتواند بازی کند و یا هر کاری را که مایل است میتواند انجام دهد، البته به شرطی که برای خود او و افراد دیگر مخرب نباشد. در طول مدت جلسه بازی با کودک، مشاور اغلب از کودک میخواهد که برای او توضیح دهد که دارد چه کار میکند. زمانی که وقت مناسب فرا برسد با کودک بیپرده صحبت میشود و طرحهای جایگزین شدهی مناسبی میتواند برای هدایت مجدد رفتار کودک پیشنهاد گردد.
خلاصه و نتیجه
نویسندگان این مقاله معتقدند که بازی کودک میتواند برای آشکارسازی و هدایت مجدد اهداف انحرافی و همچنین در نشان دادن میزان رشد علاقه اجتماعی او مورد استفاده قرار گیرد. مطالعات بیشتری در مورد کنشهای بازی و توسعه تکنیکهای موافق با آن مورد نیاز است. ادلر اظهار میدارد: «به طور کلی بازی یک نوع حرفه است و باید به همین صورت آن را تلقی نمود. بنابراین مزاحمت برای کودک در خلال بازی یک موضوع کم اهمیت نیست. بازی هرگز نباید به عنوان روشی برای وقت کشی تلقی گردد.» (3- آدلر - 1954)
پینوشتها:
1- مقالهای از Michael T.yura and Merna D.galassi
2- Theme
3- Life Style
4- Social interest
5- Bader
6- Alan
7- Michael
8- Susan
9- Bossy children
10- Withdrawn child
11- Robert
12- نوعی بازی متداول در اروپا. (مترجم)
کتابنامه :
1. Adler, A. Problems of Neurosis: A Book of Case Histories. London: Kegan Paul, Trench, Trubner & Co., 1929a.
2. –––. Science of Living. New York: Greenberg Publisher, 1929b.
3. – — — . Understanding Human Nature (1927). Greenwich, Conn.; Fawcett Publications, 1954.
4. –––. The Psychology of Alfred Adler. H. L. & R. R. Ansbacher (Eds.). New York: Harper and Row, 1956.
5. Axline, V. M. Play Therapy. Boston: Houghton Mifflin Company, 1947.
6. Bader, H., Glimpses of the Life-style in Dreams, Fantasies and Play of Children. Int J Indiv Psychol, 1936, 2 (1), 84-90.
7. Dreikurs, R. Fundamentals of Adlerian Psychology. Chicago: Alfred Adler Institute, 1953.
8. Friedman, A. Observations in a Play Group of Young Children. Indiv Psychol Bull, 1951, 9 (1), 25-30.
9. Lewis, A. Developing Social Feeling in the Young Child Through his Play Life. Indiv Psychol Bull, 1947, 6 (1-2), 58-60. 10. Nikelly, A. (Ed.). Techniques for Behavior Change. Springfield, Ill.: Charles C Thomas, 1971.
منبع مقاله :
لندرث، گاری.ل؛ (1390)، بازی درمانی (دینامیسم مشاوره با کودکان)، ترجمهی خدیجه آرین، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ نهم