پیش تر به وضوح گفتیم که در مورد داستان جزیره ی خضرا اکنون سه ادعا مطرح است: یکی همان ادعای هفتصد سال پیش علی بن فاضل که گفته است: « من به محل سکونت امام زمان علیه السلام رفتم و...» دو ادعای دیگر هم از آن آقای ناجی نجار است که بر اساس خبرهای روزنامه و مجله ها حدس زده است که جزیره ی خضرا همان مثلث برمودای امروزی است و دیگر این که بشقاب پرنده ها در اختیار ساکنان جزیره ی خضراست!
نقدهایی که تاکنون خواندیم، بعضی هر سه ادعا را مورد بررسی قرار می داد و برخی دیگر، فقط ادعای اول (روایت جزیره ی خضرا) را در دو جنبه ی متن و سند بررسی می کرد.
نقدهایی را هم که در این قسمت می آوریم فقط متوجه ادعای اول است، چون در زمانی که این بزرگواران نقدهای خود را می نوشتند، ادعاهای دوم و سوم مطرح نبوده است.
این نکته را هم بیفزاییم که اگر ادعای اول باطل شود، دو ادعای دیگر خود به خود فرو می ریزند، چون اساس ادعاهای دوم و سوم بر ادعای اول نهاده شده است؛ یعنی اگر جزیره ی خضرایی وجود نداشته باشد، تطبیق آن بر مثلث برمودا و نیز ساکنان چنین جزیره ای که پشقاب پرنده را در اختیار داشته باشند، بی اساس خواهد بود.
در این قسمت نکته های مختصر ولی در عین حال دقیق و پرتأملی را از دانشوران بزرگ اسلامی در خصوص خیالی بودن جزیره ی خضرا می خوانیم.
این نقدها هر چند کلی و مختصر است خواننده هوشیار را کافی است چرا که «در خانه اگر کس است یک حرف بس است ».
دیدگاه آیه الله امینی
استاد آیه الله امینی، دانشمند تیزبین و سخت کوشی است که در تبیین معارف اسلامی زحمات فراوانی را متحمل شده است. از ایشان تاکنون کتاب های پرارج و خواندنی ای چاپ و منتشر شده است. یکی از آن ها کتاب دادگستر جهان است. استاد در این کتاب به صورت پرسش و پاسخ، مباحث عمیق و جالبی را در خصوص حضرت ولی عصر(عج) مطرح کرده است، یکی از آن ها روایت جزیره خضرا و نیز روایت ابن انباری است که در این جا می خوانیم.
مسکن امام زمان
س: در زمان غیبت، امام زمان کجاست؟
ج: مسکن آن جناب تعیین نشده و شاید مسکن معینی نداشته باشد و به طور ناشناس، در بین مردم زندگی و رفت وآمد کند و نیز ممکن است نقاط دور افتاده را برای زندگی انتخاب کند. در احادیث وارد شده است که در موسم حج حاضر می شود و در اعمال حج شرکت می کند، او مردم را می شناسد اما مردم او را نمی شناسند.(1)
س: من شنیده ام شیعیان عقیده دارند که امام زمان در شهر سامره، در همان سردابی که منسوب به اوست و محل زیارت است، غایب شده و در همان جا زندگی می کند و از همان جا ظهور خواهد کرد. اگر در آن سرداب است چرا دیده نمی شود؟ کی برایش آب و غذا می برد؟ چرا از آن جا خارج نمی شود؟ یکی از شعرای عرب اشعاری در این موضوع سروده بدین مضمون:
آیا وقت آن نشده که سرداب برون آرد آن چه را شما به گمان خودتان انسانش می نامید؟ خاک بر خردهای شما که برای عنقا و غول خیالی، موجود سومی را توهم کرده اید.
ج: این نسبت، دروغ محض و از روی عناد صادر شده است و شیعیان چنین عقیده ای ندارند. در هیچ روایتی گفته نشده که امام دوازدهم در سرداب زندگی می کند و از آن جا ظهور می کند، هیچ یک از دانشمندان شیعه هم چنین مطلبی را نفرموده اند، بلکه در احادیث منصوص است که در بین مردم زندگی و رفت وآمد می کند. سدیر صیرفی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: صاحب الامر علیه السلام از این جهت به یوسف شباهت دارد که برادران یوسف با این که عاقل و دانا بودند و قبلا هم با وی معاشرت داشتند، وقتی بر او وارد شدند تا خود را معرفی ننمود او را نشناختند و با این که بین او و یعقوب بیش از هیجده روز راه فاصله نبود، یعقوب از وی اطلاعی نداشت پس چرا این مردم انکار می کنند که خدا همین عمل را نسبت به حجت خود حضرت صاحب الامر نیز انجام دهد؟! آن جناب هم در بین مردم تردد کند و در بازارشان راه برود و بر فرششان قدم بگذارد ولی او را نشناسند و به همین وضع زندگی کند تا هنگامی که خدا اذنش دهد، خودش را معرفی نماید.(2)
س: من شنیده ام: امام زمان علیه السلام دارای فرزندان بسیاری است که در کشورهای وسیع و آبادی که پایتخت آن ها به نامهای: «ظاهره» و «رائقه» و «صافیه» و «ظلوم» و «عناطیس»، نامیده می شوند زندگی می کنند و پنج نفر از فرزندان شایسته ی آن جناب به نام های: طاهر، قاسم، ابراهیم، عبدالرحمان و هاشم، در آن کشورها سلطنت و حکومت می نمایند. در وصف آن ممالک گفته شده که: آب و هوا و نعمت های آن ها نمونه ای از بهشت برین، در آن جا صلح کل برقرار بوده گرگ و میش با هم زندگی می کنند. درندگان را با انسان کاری نیست. ساکنان آن دیار را افراد صالح و شیعیانی که در مکتب امام زمان تربیت یافته اند، تشکیل می دهند. تقلب و فساد در آن جا راه ندارد، خود امام زمان هم گاه گاهی از آن کشورهای نمونه دیدن می کند و صدها از امثال این مطلب شیرین.
ج: داستان این کشورهای مجهول بی شباهت به افسانه نیست، و یگانه مدرک آن، حکایتی است که در کتاب حدیقه الشیعه و انوار نعمانیه و جنه المأوی نقل شده است. ما برای روشن شدن موضوع ناچاریم سند آن داستان را ذکر کنیم.
داستان به این کیفیت نقل شده: علی بن فتح الله کاشانی می گوید: محمد بن علی بن حسین علوی در کتابش، از سعید بن احمد نقل کرده که می گفت: حمزه بن مسیب در تاریخ هشتم ماه شعبان سال 554 برای من جکایت نمود که عثمان بن عبدالباقی در تاریخ هفتم جمادی الثانی سال 543 برای من حکایت کرد که احمد بن محمد بن یحیی انباری در تاریخ دهم ماه رمضان سال 543 به من گفت: من به اتفاق چند نفر دیگر در خدمت «عون الدین یحیی بن هبیره ی وزیر» حاضر بودیم، در همان مجلس مرد محترم و ناشناسی نیز حضور داشت. مرد ناشناس اظهار داشت: در یکی از سال ها که با کشتی مسافرت می کردم، اتفاقا کشتی راه را گم کرد و ما را به جزایر مرموزی بردکه قبلا از آن ها بی خبر بودیم، ناچار از کشتی پیاده شدیم و داخل آن سرزمین گشتیم.
در این جا احمد بن محمد داستان شگفت آمیز آن کشورها را از قول مرد ناشناس تفصیلا نقل می کند و در ذیل داستان می گوید: وزیر بعد از استماع آن حکایت، داخل اتاق مخصوص خویش شد، سپس تمام ما را احضار کرده گفت: تا من زنده هستم حق ندارید داستان مذکور را برای احدی نقل کنید. ما هم تا وزیر در قید حیات بود جریان را برای هیچ کس اظهار نکردیم.(3)
بر دانشمندان مخفی نیست که با امثال این حکایت ها نمی توان وجود چنین کشورهایی را اثبات کرد، زیرا اولا: ناقل این داستان مهم، یک مرد ناشناس و مجهول الهویه ای بیش نیست که سخن اش اعتبار ندارد. ثانیا : ممکن نیست چنین کشورهای نمونه ای در زمین وجود داشته باشند اما احدی از آن ها اطلاع نداشته باشد، مخصوصا در این عصر، که تمام نقاط زمین نقشه برداری شده و مورد توجه دانشمندان است، لیکن بعضی ها به طوری از این داستان و وجود کشورهای مجهول دفاع کرده اند که گویا از ارکان مسلم اسلام دفاع می کنند.
گفته اند : شاید آن کشورها الآن هم موجود باشند ولی خدا آن ها را از نظر اغیار و نامحرمان مخفی بدارد! اما گمان نمی کنم این سخن احتیاجی به پاسخ داشته باشد، اصلا نمی دانم چه ضرورتی ایجاب کرده که در مورد چنین موضوع بی مدرکی به این گونه احتمال های سست و باور نکردنی متوسل شوند! گفته اند : بر فرض این که چنین کشورهایی اکنون وجود نداشته باشند، باز هم می توان گفت: در اعصار گذشته موجود بوده اند لیکن بعدا خراب شده و ساکنینشان منقرض گشته اند.
این احتمال نیز چندان اساس و پایه ای ندارد، زیرا اگر چنین کشورهای وسیع و آباد و شیعه نشینی در زمین وجود داشت، باید کثیری از مردم از آن ها اطلاع داشته باشند و اوضاع و احوال شگفت انگیز آن ها را ولو به نحو اجمال، در تواریخ ثبت نموده باشند، عادتا بعید بلکه محال است که چندین کشور بزرگ وجود دشته باشد ولی هیچ کس از وجود آن ها اطلاع نیابد و این فقط نصیب یک مرد ناشناس و مجهول الهویه ای گردد. بعدا هم به طوری آثارشان از صفحه ی روزگار برداشته شود که حتی در حفاری ها و صفحات تاریخ نیز نام و اثری از آن کشورها و ساکنینشان دیده نشود!
علامه ی محقق آقای شیخ آغا بزرگ تهرانی، در صحت داستان مذکور تشکیک کرده می نویسد: این داستان در آخر یکی از نسخه های کتاب تعازی تألیف محمد بن علوی مرقوم بوده است. پس علی بن فتح الله کاشانی گمان کرده که داستان مرقوم، جزء آن کتاب باشد، در صورتی که اشتباه کرده و ممکن نیست که داستان، جزء آن کتاب باشد، زیرا «یحی بن هبیره ی وزیر» که این قضیه در منزلش اتفاق افتاده، در تاریخ «560» وفات کرده و مؤلف کتاب تعازی قریب دویست سال بر وی تقدم داشته است. علاوه بر آن، در متن داستان نیز تناقضاتی دیده می شود، زیرا «احمد بن محمد بن یحیی انباری» که ناقل داستان است می گوید: وزیر از ما پیمان گرفت که داستان مذکور را برای احدی نقل نکنیم، ما هم به عهد خویش وفا کردیم و تا زنده بود برای هیچ کس ابراز ننمودیم. بنابراین باید حکایت آن داستان، بعد از تاریخ وفات وزیر یعنی 560 ه-ق اتفاق افتاده باشد، در صورتی که در متن داستان، عثمان بن عبدالباقی می گوید: احمد بن محمد بن یحیی انباری، داستان را در تاریخ 543 ه-ق برای من حکایت کرد.(4)
در جای دیگر می گوید: «... عثمان بن عبدالباقی در هفتم جمادی الثانی سال 543 برایم حکایت کرد که احمد بن محمد در دهم رمضان سال 543 به من گفت...» ! و شما توجه دارید که ماه رمضان دو ماه بعد از ماه جمادی الثانی است، چگونه ممکن است در ماه جمادی الثانی یعنی دو ماه قبل از آن، اتفاقی که در ماه رمضان روی داده برای کسی حکایت شود.
خلاصه، ما در موضوع محل سکونت امام زمان مجبور نیستیم با تکلفات زیاد و براهین سست و بی پایه، « جزایر خضرا» یا شهر«جابلقا» و «جابرصا» را اثبات نماییم یا بگوییم : آن حضرت اقلیم ثامن را برای سکونت انتخاب کرده است.
جزیره ی خضرا
س: شنیده ام که امام زمان علیه السلام و فرزندانش در جزیره ی خضرا زندگی می کنند. عقیده شما در این باره چیست؟
ج: داستان جزیره ی خضرا شبیه افسانه و رمان است زیرا:
اولا: سند معتبر و قابل اعتمادی ندارد. داستان از یک کتاب خطی ناشناخته نقل شده و خود مرحوم مجلسی درباره اش می نویسد : چون من داستان را در کتاب های معتبر نیافتم باب جداگانه ای را به آن اختصاص دادم (تا با مطالب کتاب مخلوط نشود).
ثانیا: در متن مطالب داستان تناقضاتی دیده می شود. چنان که ملاحظه فرمودید در یک جا سید الشمس الدین به راوی داستان می گوید: من نایب خاص امام هستم و خودم آن حضرت را تاکنون ندیده ام و پدرم نیز آن جناب را ندیده لیکن سخنش را شنیده است. اما جدم هم خودش را دیده هم حدیث اش را شنیده است. اما همین سید الشمس الدین در جای دیگر به راوی داستان گفت: من هرروز صبح جمعه برای زیارت امام به آن کوه می روم و خوب است تو هم بروی. شیخ محمد هم به راوی داستان گفت که : فقط سید الشمس الدین و امثال او می توانند خدمت امام زمان علیه السلام مشرف شوند.
چنان که ملاحظه می فرمایید این مطالب با هم تناقض دارند. نکته قابل ذکر این که سید الشمس الدین که می دانست جز خودش کس دیگری را به ملاقات امام نمی برند چرا به راوی داستان پیش نهاد کرد که برای ملاقات به بالای کوه برود.
ثالثا : در داستان مذکور به تحریف قرآن تصریح شده که قابل قبول نیست و مورد انکار شدید علمای اسلام است.
رابعا : موضوع اباحه خمس در این داستان مطرح شده و مورد تأیید قرار گرفته که آن هم از نظر فقها مردود می باشد.
به هر حال داستان به طور رمانتیک تهیه شده که خیلی غریب و عجیب به نظر می رسد. یک نفر به نام زین الدین از عراق به قصد تحصیل علوم به شام می رود، از آن جا به همراه استادش به مصر می رود، از آن جا باز به همراه استادش به اندلس (اسپانیا) سفر می کند این همه مسافت زیاد را می پیماید، در آن جا مریض می شود، استادش او را رها می کند، و بعد از بهبودی با شنیدن نام جزیره ی روافض آن چنان به دیدن آن جزیره مشتاق می گردد که استادش را فراموش می کند با پیمودن راه دور و خطرناک به جزیره رافضی ها می رسد. جزیره ی غیر مزروع بوده لذا سؤال می کند : غذای این مردم از کجا می آید؟ در جواب می شنود که از جزیره خضرا برایشان غذا می آورند. با این که گفته بودند، چهار ماه دیگر کشتی ها می رسند، ناگهان بعد از چهل روز در ساحل لنگر می اندازند و بعد از یک هفته توقف او را به همراه خود به دریا می برند. در وسط بحر ابیض آب های سفیدی را می بیند که شیرین و گوارا هم هست، سپس از آن نقطه غیرممکن العبور گذشته وارد جزیره ی خضرا می شود و... تا آخر داستان.
جالب این جاست که یک نفر عراقی این همه راه دور و دراز را طی می کند، در کشورهای مختلف با مردم صحبت می کند و زبان همه را می داند. آیا مردم اسپانیا هم به زبان عربی صحبت می کردند؟
نکته دیگری که قابل ذکر است داستان بحر ابیض است. شما می دانید که بحر ابیض در شمال کشور اتحاد جماهیر شوروی قرار دارد که این داستان نمی تواند در آن جا اتفاق افتاده باشد. البته به بحر متوسط هم بحر ابیض گفته می شود که این داستان می تواند در آن جا اتفاق افتاده باشد، لیکن باز هم همه این دریا بحر ابیض نامیده می شود، نه نقطه خاصی از آن که ناقل داستان آن جا را سفید یافته است. اگر کسی در متن داستان بیش تر دقت کند مجعول بودنش برایش روشن می شود.
در خاتمه لازم است متذکر شوم، چنان که قبلا ملاحظه فرمودید در احادیث ما چنین آمده که امام زمان علیه السلام به طور ناشناس در بین مردم زندگی و رفت وآمد می کند، در مجامع عمومی و در مراسم حج شرکت می نماید و در حل برخی از مشکلات هم به مردم کمک می کند.
با توجه به این مطلب، معرفی یک نقطه دور افتاده و غیرممکن العبور وسط دریا را به عنوان جایگاه امام زمان و امید مستضعفین جان و دادرس حاجت مندان، کمال بی انصافی و بی سلیقگی را نشان می دهد. در خاتمه معذرت می خواهم که وقت گران بهای شما را برای تشریح یک چنین داستان غیرمعتبری صرف نمودم.
س: امام زمان اولادی هم دارد یا نه؟
ج: دلیل معتبری در دست نداریم که موضوع ازدواج آن جناب و وجود اولاد را به طور قطع اثبات کند یا نفی نماید، البته ممکن است به طور ناشناس ازدواج کرده و اولاد ناشناسی هم داشته باشد و هر طور صلاح بداند عمل کند، گرچه بعضی از دعاها دلالت دارند که از آن حضرت فرزندانی بوجود آمده یا بعد از این به وجود خواهد آمد، مانند:
اللهم اعطه فی نفسه و اهله و ولده و ذریته و امته و جمیع رعیته ما تقربه عینه(5). و در صلواتی که از ناحیه مقدسه صادر شده می گوید : اللهم اعطه فی نفسه و ذریته و شیعته و رعیته و خاصته و عامته و عدوه و جمیع أهل الدنیا ما تقربه عینه(6).
لیکن بر دانشمندان پوشیده نیست که دعاهای مذکور به آن مرتبه حجت و اعتبار نیستند که بتوان به آن ها استدلال نمود و چنین موضوعی را اثبات کرد، لکن در عین حال، داشتن فرزند هم بعید نیست. امام صادق علیه السلام در حدیثی فرمود : کانی أری نزول القائم فی مسجد السهله بأهله و عیاله(7).
پینوشتها:
1. بحارالانوار، ج 52 ، ص 152.
2. همان، ص 154.
3. الانوار النعمانیه (چاپ تبریز) ج 2، ص 58 .
4. الذریعه ، ج 5 ، ص 106.
5 و 6. مفاتیح الجنان.
7. بحارالانوار ، ج 52 ، ص 312 .
منبع: کتاب جزیره ی خضرا افسانه یا واقعیت؟/خ