در مواجهه با مشکلات زندگی چه عکس العملی نشان می دهید؟
مردم در مواجهه با مسایل به دو صورت مساله مدار (عاقلانه و منطقی) و هیجان مدار (احساسی و هیجانی) عکس العمل نشان می دهند. گروه اول کسانی هستند که با مشکلات زندگی با مدیریت فکر و احساسات و کنترل خشم و استرس، به شیوه ای عاقلانه و منطقی و با اعتقاد به این که هر مساله یک راه حل دارد، با روحیه و تفکری مثبت، تا مشکل خود را حل نکنند دست بردار نیستند. هر چند در مواجهه با مشکلات، تجربه استرس امری طبیعی است اما همه انسان ها با استرس به یک شکل برخورد نمی کنند.
برای نمونه در گروه دوم، گاهی افراد با تصمیمی هیجانی و احساسی بدون ذره ای تفکر عصبانی شده یا تحت تاثیر شرایط قرار گرفته، به اصطلاح عامیانه جوزده می شوند؛ بنابراین با تصمیم ها و قضاوت های عجولانه و نادرستشان سبب به مخاطره افتادن زندگی خود و دیگران می گردند. عده ای اعلام ناتوانی می کنند و گاه با فرافکنی دیگران را مقصر می دانند و گروهی نیز به صورت کلامی و یا فیزیکی به دیگران پرخاش می کنند. عده ای شروع به گریه کردن می کنند، عده ای قهر می کنند و یا ... مسلما دلیل عمده این رفتارها، عدم به کارگیری تفکری عاقلانه و منطقی است. اغلب این دسته از افراد که متاسفانه به دلیل احساسی و هیجانی بودن جامعه ما کم نیستند، به جای فکر کردن و پیدا کردن راه حل، زانوی غم بغل گرفته و انرژی و وقت خود را بیشتر به غصه خوردن می گذرانند، عده زیادی تصور می کنند که دنیا به آخر رسیده، ناامید شده و بدون آگاهی از قدرت و توانایی های خود، به انواع بیماری های جسمی و روانی، اضطراب و افسردگی و ... دچار می شوند و گروهی دیگر نیز به داروهای آرام بخش، سیگار و ... روی می آورند.
اما چه عواملی باعث می شود افراد به جای حل مسایل و مشکلات خود بیشتر غصه بخورند؟
الف: پذیرفتن مشکلات و تسلیم در برابر آنها:
از عمده ترین این باورها، رویکرد و بینش هیجانی نسبت به مسایل است، این افراد اغلب مسایل خود را به صورت یک مشکل و یا معضلی غیر قابل حل می پذیرند و بر این باورند که شرایط، غیر قابل تغییر و غیر قابل کنترل است و تا آخر عمر با رنج و سختی و عذاب آن را تحمل می کنند.
ب: عدم توانایی در مهارت حل مساله:
از مهم ترین دلایلی که باعث می شود افراد مسایل خود را به صورت مساله ای لاینحل بپذیرند، عدم توانایی در مهارت حل مساله است. این افراد به جای پیدا کردن راه حل مساله بیشتر غصه می خورند. هر چند افراد زیادی هم وجود دارند که سال ها در حال تلاش و کوشش در جهت حل مشکلات خود هستند اما قادر به حل آنها نیستند، بنابراین تصور می کنند که مساله شان غیر قابل حل است در صورتی که اشتباه این گروه در این است که آنها مسایل زندگی خود را به شیوه خودشان حل می کنند که در صورت حل مساله باید شیوه خود را به کمک مهارت حل مساله تغییر دهند.
ادیسون نابغه ناشنوا، معتقد است نبوع شامل یک درصد استعداد و (99)درصد تلاش و پشتکار است. برای مثال این دانشمند بزرگ برای اختراع برق (999) راه مختلف را امتحان کرد و هرگز نگفت من (999) بار شکست خودم بلکه گفت من (999) راه مختلف را امتحان کردم اما به نتیجه نرسیدم. در واقع، موفقیت یعنی حرکت از یک شکست به شکست دیگر، بدون اینکه انگیزه و شور و شوق و اشتیاقمان را از دست بدهیم، اما متاسفانه بیشتر پیروزی ها و موفقیت های مردان و زنان بزرگ را به ما نشان داده اند و کمتر از تلاش ها و رنج های آنها در سخت ترین شرایط، سخن به میان آمده است.
ج: درک اشتباه مفهوم رنج و صبر:
باور غلط و رایج دیگر در بین مردم درک اشتباه مفهوم صبر و رنج است. درباره رنج زیاد خوانده و شنیده ایم برای نمونه در جمله نابرده رنج گنج میسر نمی شود، برخی افراد با عدم درک مفهوم درس و حکمت رنج تصور می کنند رنج و صبر مساوی با پذیرش و تسلیم است، گروهی از این افراد در انتشار دریافت پاداش صبر خود در این دنیا و با جهانی دیگر هستند، در صورتی که منظور از تحمل رنج و صبر کردن، نوعی سعی و کوشش است که با نگاه و تفکر مثبت در جهت حل مساله همراه است.
د: عدم درک وجود رنج در زندگی:
این گروه معتقدند ما در رنج آفریده شده ایم و در زندگی همه انسان ها مشکل و رنج دارند و خداوند هر کس را بیشتر دوست داشته باشد، مشکلات او هم بیشتر می شود. بنابراین این افراد با این نوع باورها، مشکلات خود را پذیرفته و یا آنها را لاینحل می دانند، غافل از این که هدف، آزمایش ایمان، سعی و کوشش، تلاش و رشد و شکوفایی ظرفیت و استعدادها و قدرت بیکران انسان است. در واقع زندگی رنج نیست، مبارزه نیست، ما در رنج آفریده نشدیم، زندگی یک بازی شیرین و قشنگ است. زندگی بازی زیبا و بزرگ تلاش، فکر و اندیشه است که در صورت پرورش فکر و آموختن خلاقیت می توان تمام مسایل و مشکلات زندگی را حل کرد. این نکته را فراموش نکنیم در تمام مراحل حل مساله به جای کلمه مشکل از مساله و به جای کلمه رنج از تلاش استفاده کنیم.
اما چگونه می توان در مواجهه با مسایل زندگی هیجانی و احساسی عمل نکرد و با تفکری عاقلانه و منطقی به حل مسایل پرداخت:
1- آموختن مهارت های ده گانه زندگی که توسط سازمان جهانی بهداشت اعلام شده است، به ویژه آموختن مهارت های کنترل خشم و استرس.
2- آموختن تفکر خلاق و نقاد، که مقدمه آموختن مهارت حل مساله. در بین مهارت های زندگی تفکر نقاد و تفکر خلاق، نقش بسیار مهمی در رشد عقلانیت دارد. تفکر نقاد به فرد می آموزد رفتار هیجانی و واکنشی نداشته و قبل از آن که اقدام به کاری نماید با بهره گیری از تفکری منطقی به مطالعه دقیق آن رفتار و پیامدهای رفتار خود پرداخته تا جلوی اشتباهات احتمال که نتیجه تصمیمات هیجانی است گرفته شود و تفکر خلاق به فرد می آموزد، با ارایه راه حل های متنوع می توان هر مساله ای را حل کرد.
3- اهمیت پرورش فکر و عقلانیت: در مواجهه با مسایل زندگی با توجه به نقش بنیادین فکر در سعادت و موفقیت انسان، مدلی در شناخت درمانی وجود دارد کهبه مدل ABC معروف است در این مدل A، افکار و باورهای ما، B احساسات و هیجانات و C رفتارهای ما است. که در این مدل فکر، تعیین کننده احساس و رفتار انسان است. در این مدل آمده است این اتفاقات نیست که ما را ناراحت می کند بلکه این افکار و طرز فکر ماست که ما را ناراحت می کند یعنی هر چه باعث شادی، هیجان و خشم ما می شود از نوع تفکر ما سرچشمه می گیرد به همین دلیل در روان شناسی امروز به مثبت اندیشی و NLP (تاثیر علم کلام بر رفتار) اهمیت زیادی داده می شود، بنابراین با مدیریت و کنترل افکار و هیجانات و شناخت افکار و باورهای نادرست و ناکارآمد می توان به حل مساله نایل شد.
4- خاله درمانی نکنید: یکی از دلایل که مشکلات زندگی علی رغم سعی و کوشش حل نمی شود، درددل کردن ومشورت با افراد بی تجربه و غیر متخصص است. افرادی که برای مشورت انتخاب شوند بسیار مهم هستند، هر چند گاهی از اطرافیانی که با تجربه هستند می توان استفاده نمود اما مراجعه و مشورت با مشاور و روان شناس متخصص و به ویژه متعهد یکی از راه های حل مسایل در صورت حل نشدن آن توسط فرد است.
5- آموزش شیوه های درست فکر کردن: به دلیل هیجانی و احساسی بودن جامعه ما، رشد عقلانیت و پرورش فکر و تربیت ذهن یکی از بنیادی ترین و مهم ترین نیازهای جامعه ماست و این یکی از وظایف مسوولان تعلیم و تربیت است اما متاسفانه در سیستم آموزشی و به ویژه در کودکان که این مهارت و مهارت حل مساله باید از همان کودکی از مهد کودک ها آغاز شود، توجه چندانی به آن نمی شود.
داستان موفقیت زاک ساندرلند، نوجوان (17) ساله ای که تنهایی با قایق دور جهان را گشت!
در ماه ژولیه، (2009) نام زاک ساندرلند به عنوان جوان ترین فردی که با قایق دور جهان را به تنهایی گشت، ثبت شد و عکس او به عنوان یک فرد مشهور بین المللی که در حال به اتمام رساندن کتاب تجربیات خود است روی جلد مجله EGPN چاپ شد. او آن چنان موانع را کوچک و درس گرفتن از شکست ها را مهم می داند که می تواند الگویی برای تمام جوانان باشد.
زاک در کتاب خود به این موضوعات اشاره کرده که قبل از آغاز به سفر به یک قایق و اجازه والدین نیاز داشت. از آنجا که تمامی اهل خانواده دریانورد بودند وی برای سفر با قایق مشکلی نداشت اما باید قایقی مناسب تهیه می کرد که البته بهای آن کمی سنگین بود. طی ماه ها و البته به کمک پدرش تمام پول های توجیبی اش را جمع کرد و نهایتا توانست (6500) دلار از (20) هزار دلاری را که قایق اینترپید قیمت داشت جمع کند و باقی را از پدر بگیرد. از آنجا که این قایق برای سفری به این طولانی مناسب نبود، زاک، پدرش و دوستانش روزانه (16) ساعت روی قایق کار کردند و تمامی تشکیلات الکترونیکی و لوله کشی های آن را تغییر دادند و دستگاه های جدید مخابراتی و هواشناسی روی آن کار گذاشتند. زاک می گوید طی این مدت درخواست هایی از شرکت ها و تولید کنندگان مختلف برای کمک داشت امامشکل اصلی که با آن روبه رو بود جدی گرفته نشدن از سوی آنها بوده است! به گفته زاک موقعی که برای حرکت خود را آماده می کردم هر کسی ایده ای داشت اما مشکل اصلی این بود که واقعا به مردم بفهمانی قصد چنین کاری را داری و آنها باید تو را جدی بگیرند!
(14) ژوئن (2008) در نهایت ساندرلند قایقش را به آب انداخت و خود را برای شکستن رکورد های قبلی آماده کرد. مسافرت دور دنیای او شامل (28) هزار مایل آبی می شد و در جنگل های استرالیا، آفریقای جنوبی و کانال پاناما توقف هایی داشت. روزهای بلند و تنهایی خسته کننده گاهی عذاب آورند. زاک در خاطرات خود به این موضوع اشاره کرده که به دلیی تنهایی، غذای کمتری می خورده و خواب مرتب نداشته و به دلیل هشدارهای رادار و دستگاه های هواشناسی مدام دچار استرس می شده است. اما همین موضوعات بوده که به او کمک کرد پوسته بچگی را پاره کند و پا به دنیای بزرگسالان بگذارد. به گفته زاک وقتی در شرایطی یکه و تنها هستید و مجبورید به خود تکیه کنید، خواهید توانست کنترل زندگی خود را به دست بگیرید! سفر او بدون مخاطره نبوده است. گاهی اوقات موتور قایق از کار افتاده یا دستگاه های مخابراتی یا هواشناسی کار نکرده اند اما به هر حال او توانسته از تمامی مشکلات پیروز بیرون بیاید.
(16) ژوئیه او نهایتا به بند آشنای مارینا دلری در کالیفرنیا می رسد، در حالی که خسته، گرسنه و مشتاق بود.
در نوامبر (2008)جوان (17) ساله انگلیسی دیگری به نام مایک پرهام تصمیم گرفت همین کار را انجام دهد و رکورد زاک را بشکند. وی اوت (2008) مجددا به اسکله ای که از آن راه افتاده بود رسید اما این موضوع چیزی از ارزش تلاش زاک کم نکرد.
هر کسی که روحیه خوبی داشته باشد می تواند گام های بلندی در جهت رسیدن به هدف خود بردارد. اگر به دنبال هدفی نباشید، هرگز به چیزی نخواهید رسید. مهم نیست که شما چقدر قدرتمند هستید، مهم این است که هدفی را انتخاب کنید و در جهت رسیدن به آن تلاش کنید و اجازه ندهید مشکلات سد راه شما شود و شما را از ادامه کار منصرف کند. وقتی تلاش کندی، شانس خود در خواهد زد.
منبع: راز موفقیت شماره 187