ماهان شبکه ایرانیان

نقدی بر فیلم «نابغه» اثر مایکل گراندج؛

ارنست همینگوی و اسکات فیتز جرالد چرا در این فیلم ظاهر می‌شوند؟!

فیلم بر اساس رمان بیوگرافی پرکینز اثر اسکات برگر منتشر‌شده در سال ۱۹۷۸ ساخته‌شده است. ماجراهای اثر به زمانی بازمی‌گردد که مکس پرکینز بزرگ در اسکریبنر کار می‌کرد و اشخاصی چون اسکات فیتزجرالد و ارنست همینگوی را کشف کرده بود.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق- در نگاه اول می‌توان به جرات گفت که ساخت اثری سینمایی یا تلویزیونی در مورد زندگی نویسندگان عملکردی خائنانه است. هیچ وجوه صحیح سینمایی وجود ندارد که بتواند حس شخصی که هنگام خلق یک رمان است را درست شرح دهد. زیرا در نهایت شخص باید به دوردست خیره شود و ناگهان یک ایده را دریابد و شروع به نوشتن کند. از سویی دیگر این‌که فیلمسازان بخواهند با قوانین سینمایی چنین صحنه‌ای را دور بزنند و به‌اصطلاح آن‌را سینمایی کنند امری بسیار خطرناک برای حرفه آن‌ها محسوب می‌شود.

 

کشف لذت بخش یک هنرمند 

در حقیقت به تصویر کشیدن حال و روز یک نویسنده (به‌خصوص هنگام نوشتن) مقوله‌ای کاملا غیر سینمایی است و خطرات زیادی را برای سینماگران به‌دنبال دارد. برای مثال سال‌هاست افرادی که آشنایی کامل با شخصیت لیلیان هلمن ندارند و اشراف آن‌ها به ادبیات در حد علاقه‌ای دست‌یافتنی مانده است با تماشای سکانس گسست عصبی جین فوندا و پرت‌کردن ماشین تحریر سوی پنجره در فیلم «جولیا»، دچار غلیان احساسات می‌شوند و از سویی دیگر نویسندگان و اهل قلم این سکانس را بی‌نهایت مضحک می‌پندارند. زیرا استاد فرد زینه‌مان مجبور به نشان‌دادن رنجش یک نویسنده در تمهیدی سینمایی و تصویری است که هیچ ارتباطی به درونیات و عوالم شخص هلمن ندارد.فیلم «نابغه» اثر مایکل گراندج نیز از این قاعده مستثنی نیست، فیلم شرح حال زندگی نویسنده‌ای بزرگ مانند توماس ولف و ویرایشگر مشهورش مکسول پرکینز است. در صورتی که بخواهیم خوشبین باشیم فیلم اثری زندگینامه‌ای و موقر است که چشم‌اندازی از رابطه ولف و پرکینز ارائه می‌دهد. دوستی عمیقی که به‌دلیل درستکاری و اخلاقگرایی یک ویراستار و استعداد شگرف یک نویسنده شکل گرفت که چشم‌انداز ادبی آمریکا در قرن بیستم را متحول کرد. با رویکردی که در ابتدای مبحث مطرح شد می‌توان شخصیت‌پردازی‌های این اثر را نیز مضحک در نظر گرفت ولی با داشتن کمی اعتدال و تلاش در درک مبحث دوستی دو پایه محکم ادبیات در تاریخ آمریکا می‌توان به این اثر به دیده اغماض نگریست. جذابیت این رابطه مشکلات عدیده فیلمنامه اثر و جفایی را که در حق توماس ولف؛ نویسنده در شخصیت‌پردازی شده است زیر سایه خود می‌برد.

کشف لذت بخش یک هنرمند 

فیلم بر اساس رمان بیوگرافی پرکینز اثر اسکات برگر منتشر‌شده در سال 1978 ساخته‌شده است. ماجراهای اثر به زمانی بازمی‌گردد که مکس پرکینز بزرگ در اسکریبنر کار می‌کرد و اشخاصی چون اسکات فیتزجرالد و ارنست همینگوی را کشف کرده بود. او فردی خشک و جدی (با بازی همواره دلنشین کالین فرث) است که با مداد قرمزش به جان داستان‌ها می‌افتد و در نهایت نظرش تعیین‌کننده چاپ‌شدن یا نشدن اثر است. او زمانی اولین نوشته توماس ولف پریشان حال را می‌بیند به سختی قبول می‌کند آن را ورق بزند. اثری هزاروصدصفحه‌ای که خواندن آن در مسیر بازگشت به خانه و سر میز شام نیز ادامه دارد. همسرش لوئیس (با نقش‌آفرینی لورا لینی) و فرزندانش متوجه بی‌توجهی او به دنیای اطرافش هستند. پرکینز غرق در خواندن کتاب‌ها، حتی فراموش می‌کند هنگام حضور در خانه کلاهش را از سر بردارد. فرزندانش به سختی سعی دارند با او مکالمه‌ای بیش‌تر از چند کلمه را ادامه دهند اما پرکینز بی‌توجه پاراگراف‌های رمان‌ها را کنار هم می‌چیند و غلط‌گیری می‌کند. وضعیت برای خانواده پرکینز به حدی بغرنج است که دختران خانواده تنها با پیش‌کشیدن حرف‌هایی در مورد کتاب‌ها با پدرشان صحبت می‌کنند و پدر با هیجان دنیای رمان‌ها را جایگزین واقعیت می‌کند. دختر کوچک خانواده پدرش را در حال کار می‌بیند و می‌پرسد پاراگرافی که در حال خواندن است چقدر کار می‌برد، مکس پرکینز پس از لحظه‌ای درنگ با مداد قرمزش نقطه پاراگراف را می‌گذارد و می‌گوید تمام شد، از چهار صفحه پیش آغاز شده بود. این دیالوگ می‌تواند معرف کارنامه هنری توماس ولف باشد. فیلم در حقیقت از سویی فضایی افسرده‌کننده را برای دو فرد به تصویر می‌کشد.

کشف لذت بخش یک هنرمند 

ابتدا پرکینز به‌رغم موفقیت‌های چشمگیرش در دنیای ادبیات به خانواده‌اش بی‌توجه است و حتی بزرگ‌ترین آرزوهای همسرش را که حضور بر صحنه تئاتر است نادیده می‌گیرد و سپس توماس ولف که سال‌ها توسط ناشرهای مختلف نادیده گرفته شده است و هیچ‌کس به استعداد شگرف وی توجهی نمی‌کند، تنها همسر خودخواه وی (با نقش آفرینی نیکول کیدمن) به‌دلایل شخصی نوشته‌هایش را دوست دارد. از سویی دیگر فیلم بحث رفاقت این دو شخصیت محوری را پیش می‌کشد. پرکینز فردی خشک، جدی، مختصرگو و محافظه‌کار است و در آن طرف ولف فردی به‌شدت پرحرف، خودویرانگر، آزادیخواه و حساس است. دو شخصیت کاملا متضاد که به درک متقابلی از تفکرات هم می‌رسند و همکاری‌های خود را ادامه می‌دهند. رمان اول توماس ولف با نام «به‌سوی خانه نگاه کن، فرشته» اثری اتوبیوگرافی است که مقدمات این همکاری را به‌وجود می‌آورد، سپس نوبت به «از زمان و رودخانه» می‌رسد که نسخه ویرایش‌نشده‌اش چندین جعبه کاغذ دست‌نویس است و پرکینز تصمیم می‌گیرد به آن سر و شکل بدهد. در حقیقت جذاب‌ترین وجه فیلم «نابغه» بیشتر از این‌که در گرو تقابل شخصیت‌های متضاد شخصیت‌های محوری‌اش باشد، در تقابل دو گونه متفاوت نگارشی شکل می‌گیرد که مختص به علاقه‌مندان ادبیات است. ولف در چهار صفحه تنها یک نقطه می‌گذارد و پرکینز با نظم از تمام آن چهارصفحه، تنها یک خط را مناسب باقی‌ماندن در کتاب می‌داند. ولف اهل توصیف‌های پیاپی و قطع‌نشدنی است و پرکینز به‌صورت مختصر، جان مطلب را در یک خط منتقل می‌کند. ایستادگی پرکینز در برابر روح مهارنشدنی ولف هنگام نگارش جمله‌ها و تبدیل کلمات به بهترین شکل (برای مثال پس از چند روز بحث کلمه «وحشی» را به «بی پیرایه» تبدیل می‌کنند) جزو جذابیت‌های مطلق فیلم «نابغه» است. شما به‌عنوان علاقه‌مند به ادبیات و سینما می‌توانید از مقابله دو نثر کاملا متفاوت با ما به‌ازای تصویری مناسب، لذت فراوانی ببرید.

کشف لذت بخش یک هنرمند 

متاسفانه فیلم «نابغه» دارای ضعف‌های عدیده‌ای است، فیلمنامه اثر توسط جان لوگان اقتباس شده است، شخصی که خود اشراف کامل به تاریخ ادبیات آمریکا و انگلستان دارد. اما نقطه ضعف اصلی زمانی بروز پیدا می‌کند که فیلمساز که پیشینه‌ای تئاتری دارد سعی می‌کند تمام دانسته‌های خود را بر ظرایف فیلمنامه لوگان پیاده کند. اثر در لحظاتی بی‌دلیل بار دراماتیک سنگینی به مخاطب منتقل می‌کند. باری که بیشتر مناسب صحنه تئاتر است. شخصیت‌ها در مقابل رویدادهای مختلف بازخوردهایی بسیار غیرواقعی دارند. گاهی حس می‌کنیم ‌سازندگان «نابغه» قصد گریه‌گرفتن از مخاطب را دارند که در چنین سطحی این عملکرد، جزو ضعف‌های فیلم قرار می‌گیرد. از سویی فیلم گاهی داستانش را به شکلی قراردادی پیش می‌برد، همان کهنه الگوهای ‌هالیوودی که زندگی قهرمان‌ها را در تقابل با یکدیگر متحول می‌کند. عمده مشکلات «نابغه» درست زمانی پدیدار می‌شود که سعی دارد به احساسات مخاطبانش دست درازی کند. حضور دو شخصیت بزرگ تاریخ ادبیات نیز جزو نکاتی هستند که می‌توانند برای برخی از مخاطبان واجد جذابیت و برای برخی بحث‌برانگیز باشد. ارنست همینگوی (با نقش‌آفرینی دامنیک وست) و اسکات فیتز جرالد (با نقش‌آفرینی گای پیرس) لحظاتی در فیلم ظاهر می‌شوند، اما کاربرد حضور این شخصیت‌ها در پیش‌برد قصه به چه اندازه تاثیر دارد جزو معضلاتی است که بیشتر طرفداران و مخالفان اثر بر سر آن بحث به توافق نمی‌رسند.

کشف لذت بخش یک هنرمند 

«نابغه» دارای فضایی متناسب با قصه‌ای است که روایت می‌کند، تصاویری پاییزی که با ظرافت توسط بن دیویس (از آثار مشهورش می‌توان به «دکتر استرنج» و «محافظین کهکشان» اشاره کرد) فیلمبرداری شده است و موسیقی متن اغواکننده آدام کورک (با این فیلم دومین تجربه ساخت موسیقی متن پس از «جاده لندن» را پشت سر می‌گذارد) که حس افسرده‌کننده و پاییزی داستان را به‌خوبی منتقل می‌کند. فیلم دارای نتیجه‌گیری بسیار عجیبی در مورد توماس ولف است که به دامنه فضای افسرده‌کننده داستان افزوده شده است، از این حیث که ولف با شکستن دل اطرافیانش و اشخاصی که در مسیر زندگی‌اش نقشی اساسی ایفا کرده‌اند باعث به‌وجود‌آمدن حس پیروزی درون خودش شده است، حسی که به شکلی مالیخولیایی از آن گریزان است اما حاضر به صرف نظر کردن از آن نیست. این پیام می‌توانست مکمل مناسبی برای داستان تقابل دو شخصیت ادبی ممتاز باشد اگر کمی بیشتر به آن پرداخته می‌شد. زیرا در حال حاضر ما دلایل اصلی چنین برخوردی را تنها از یک زاویه می‌بینیم. در راه پرداخت این مکمل داستانی با شخصیت الین برنشتاین آشنا می‌شویم، همسر ولف که توسط کیدمن تجسم شده است. کیدمن در کنار فرث (در چهارمین همکاری پیاپی) یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های فیلم را به معرض نمایش گذاشته است. او همواره دارای بار سنگینی از حسادت، رقابت و خشم است. رابطه عاطفی‌اش با همسرش برای وی هزینه‌های فراوانی در بر داشته که نمی‌تواند با آن کنار بیاید، این هزینه‌ها در ذهنیت برنشتاین در نقطه‌ای قرار دارد که گاهی عاملی ویرانگر می‌شود و گاهی باعث بخشیدن روحی عاشق‌پیشه و فداکار به او می‌شود. پیچیدگی روابط ولف با اطرافیانش را می‌توان جزو مقولاتی در نظر گرفت که فیلمساز سعی در نمایان‌کردن آن داشته است.

کشف لذت بخش یک هنرمند 

در نهایت باید یادآوری کرد که فیلم‌هایی که براساس شخصیت‌های برجسته دنیای ادبیات ساخته می‌شود باید معرف مناسبی برای شخصیت‌های پیچیده این افراد باشد زیرا در هر شرایطی نمی‌توان حال و روز یک نویسنده را با تمهیدات تصویری نمایان ساخت. زمانی که نیکول کیدمن در فیلم «ساعت‌ها» درخشید باعث بالاتر رفتن فروش کتاب شد و علاقه‌مندان به سینما با خانم دالاوی و ماجراهایش بیشتر آشنا شدند. این مهم در می‌تواند برای فیلم «نابغه» نیز تکرار شود، بازشدن دریچه‌ای سوی آثار اندک و با ارزش توماس ولف. فیلم «نابغه» به‌درستی ثابت می‌کند که نابغه‌ای چون ولف در تمام عمر نیاز به توجه شخصی با ویژگی‌هایی کاملا متفاوت و متضاد داشته است. در حقیقت بهترین شاعران و نویسندگان دنیا نیاز به حضور مستمر مکس پرکینز خود هستند تا روزی آن‌ها را کشف کند.

منبع: صبا

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان