حتما برای شما هم پیش آمده که درباره مراجعه به روانپزشک یا روانشناس دچار تردید شوید و یا ندانید که در شرایط بحرانی کدام یک از این دو تخصص به درد شما می خورد و اصلا فرق این دو رشته با هم چیست.
به گزارش به نقل از سپیده دانایی، در این مطلب قصد داریم با سوال و جواب هایی که معمولا برای افراد پیش میآید تفاوت ها و وجوه اشتراک این دو تخصص را شفاف سازی کنیم.
وقتی فردی با مشکلاتی از نوع بیماری های روانی اعم از افسردگی،اضطراب و…مواجه می شود و در درون خودش احساس ناراحتی می کند باید به روانپزشک مراجعه کند یا روانشناس؟
در بحث بیماری های روانی، مهم تر از چیزی، مراجعه حتمی فردی است که دچار ناراحتی روحی شده است.یعنی درست است که هر کدام از روانپزشک ها و روانشناسان کارکردهای متفاوتی در خصوص درمان بیمار دارند، ولی بحث ارجح بودن روانپزشک به این دلیل است که در مراجعه بیمار به روانپزشک علت جسمی بیماری، یعنی مواردی مثل کم کاری تیروئید، مشکلات مرتبط با مغز و صدمات مغزی که باعث به وجود آمدن این مشکلات می شوند رد می شود. کما اینکه انتظار تشخیص این موارد از یک روانشناس انتظار نمی رود و اگر بیماری های روانی به دلیل این مشکلات ایجاد شوند مسیر درمان را به کلی تغییر می دهند.از آنجایی که یک روانپزشک، دوره پزشکی را گذرانده و با انواع گسترده تری از بیماریها و سایر رشته های پزشکی آشنایی دارد، بهتر می تواند نوع مشکلی که فرد با آن روبرو است را تشخیص دهد. ولی افرادی که معتقد هستند روانشناسان بهتر می توانند به بیماران روانی کمک کنند، بر این باور هستند که بیمار ممکن است بیماری خفیف یا متوسطی داشته باشد که نیازی به درمان های دارویی ندارد و در اینجا یک روانشناس بهتر می تواند کمک کننده باشد. اما بر اساس ساختار جامعه ما، به دلیل فشار بالای برچسب بیماری روانی که وجود دارد، هر فرد با سختی ها و مشکلات بسیاری برای مراجعه به روانپزشک یا روانشناس از سوی خانواده و جامعه مواجه می شود و معمولا در مواردی که بیماری هنوز در حالت خفیف یا متوسط قرار دارد، این مراجعه صورت نمی گیرد تا زمانی که علائم بیماری شدت می گیرد و به موارد حادی منتهی می شود. ولی اصل مهم در همه درمانها این است که خود شخص حق دارد انتخاب کند که برای درمان بیماری خود به روانپزشک یا روانشناس مراجعه کند.
همکاری روانپزشک با یک روانشناس در چه زمانی ضرورت پیدا می کند ؟ و این همکاری چه نقشی در روند بهبود بیمار دارد؟
هم مراکز تخصصی بیمارستانی و هم مطب های شخصی که روانپزشکان در آن مشغول به کار هستند، همیشه حضور یک روانشناس را در کنار خود احساس می کنند. به خصوص در مواردی که بیمار علائم خفیف یا متوسطی از بیماری خود دارد و نیاز به درمان دارویی ندارد،یک روانشناس با روان درمانی هایی که انجام می دهد بهتر می تواند به این دسته از افراد کمک کند.مثلا در خیلی از موارد،بیماری که به روانپزشک مراجعه می کند و درمان دارویی دریافت می کند بهبودی پیدا می کند،ولی هنوز علائمی از بیماری در او باقی مانده است،در این شرایط روان درمانی هایی که یک روانشناس انجام می دهد،می تواند بسیار کمک کننده باشد.در بسیاری از مواقع نیز فردی که به روانپزشک مراجعه کرده نیاز به آموزش هایی مثلا در مورد نحوه برخورد با فرزندش،مشاوره های پیش از ازدواج و حل و فصل موقعیت های زندگی روزمره دارد که این موارد معمولا نیاز به همکاری یک روانشناس دارد.البته که یکی از مشکلات جامعه ما ندانستن تفاوت های متخصصان این حوزه اعم از روانپزشک،روانشناس،مشاور و حتی متخصصین مغز و اعصاب و جراحان مغز و اعصاب است و مردم نمی دانند برای چه موضوعی به چه متخصصی در حوزه مربوط به خودش مراجعه کنند و البته همین امر نیز ضرورت همکاری هر چه بیشتر روانپزشکان و روانشناسان و سایر متخصصان این حوزه را بیشتر می کند تا با مشخص کردن حیطه تخصصی خود و ارجاع درست مراجعان به سایر متخصصان به بهبودی هر چه بیشتر بیماران کمک کنند.
بیماری که به روانپزشک مراجعه می کند،چه چرخه درمانی را پشت سر می گذارد تا به مرحله بهبودی از بیماری برسد؟
علی القاعده در جلسه اول درمان،ارزیابی جامع و همه جانبه از وضعیت بیمار انجام می شود.این ارزیابی معاینه وضعیت جسمی،سابقه بیماری روانی فرد،سابقه بیماری های خانوادگی،سابقه قبلی بیماری های جسمی در فرد،علائم مهم بیماری های جسمی که به موارد روانپزشکی ارتباط پیدا می کنند،سوابق درمان های دارویی،مصرف مواد و ارزیابی شخصیتی خود فرد و خانواده اش است.با این ارزیابی روانپزشک ذهنیتی از مراجع پیدا می کند،با او ارتباط برقرار می کند و ارزیابی می کند که چه کمک فردی می تواند به مراجع خود بکند. بعد از ارزبایی هایی که انجام می گیرد،طرح درمانی متناسب با مشکل بیمار ریخته می شود که مثلا بیمار چه نوع درمان دارویی یا غیر دارویی را داشته باشد.شخصا خیلی از اوقات برای درنظر گرفتن مسیر مناسب درمان از خود بیمار نظرخواهی می کنم.البته مواردی هم هست یک روش درمانی برای بیمار در نظر گرفته می شود،چون در بسیاری از بیماری های روانپزشکی،خط اول درمان،درمان های دارویی است و درمان های دیگر تا مدت ها برای بیمار الزام پیدا نمی کند.اگر درمان دارویی نیاز باشد،حتما آموزش های لازم در این خصوص که چه مدت طول می کشد تا دارو اثر کند،عوارض جانبی آن چیست و زمان و مدت مصرف دارو تا چه زمانی باید باشد،به بیمار داده می شود.ولی در اکثر موارد خود فرد و خانواده وی تصمیم گیرنده نوع درمان هستند.در این چرخه،نوع مراجعه های بعدی بیمار برای پیگیری درمان و در دسترس قرار دادن فردی که بیمار در ساعات مختلف شبانه روز مشکل خود را در مواقع بحرانی با او مطرح کند،لحاظ می شود.یک اصل مهم در روانپزشکی این است که این گروه از متخصصان به افراد بنابر بر تفاوت هایی که دارند کمک می کنند.ما چیزی به نام افسرده نداریم،ما بیماری داریم که به روانپزشک مراجعه می کند و تشخیص بیماری افسردگی می گیرد و هر بیماری که این تشخیص را می گیرد با بیمار دیگر متفاوت است و کمکی هم که یک روانپزشک به آنها می کند باید با هم متفاوت باشد و نباید دو بیمار افسرده را یکسان در نظر گرفت و باید تفاوت های فردی هر بیمار با دیگری را درمان لحاظ کرد.
تمایز عمده کار روانپزشکان در درمان هایی که انجام می دهند، دارو درمانی است و البته در بسیاری از مواقع همین مصرف دارو، ترس از مراجعه به روانپزشکان را ایجاد می کند. این باور غلط را چطور می توان در بین مردم برطرف کرد؟
در طول سال های گذشته،باورهای اشتباهی در مورد مصرف دارو در بین مردم کشور ما به وجود آمده است.از جمله اینکه،داروهای روانپزشکی عوارض دارد،این داروها اعتیاد آور است و افراد را به خود وابسته می کند.شاید زمانی این باروها در مورد بعضی از داروهای روانپزشکی درست بوده باشد و افراد تجارب ناخوشایندی از مصرف این دارو ها در خانواده یا خودشان داشته اند،ولی امروزه عمده بیماری های روانپزشکی که در جامعه ما به وفور یافت می شود،مثل افسردگی،اضطراب و وسواس،با داروهایی درمان می شود که عوارض بسیار کمی از خود برجا می گذارد.البته هر فردی پاسخ گویی متفاوتی به درمان دارویی دارد،اما امکانات جدید دارویی این اختیار را به روانپزشک و بیمار می دهد که در صورت مشاهده عوارضی که برای بیمار ناخوشایند است،داروی وی را تغییر دهد تا بیمار احساس ناراحتی کمتری کند.البته که همه این نگرانی ها در بین افراد طبیعی است،ولی مردم باید به این باور برسند که عمده بیماری های روانپزشکی به دلیل تغییر در ساختار شیمیایی مغر اتفاق می افتد و دارودرمانی با تنظیم این ساختارها به بهبود بیماری آنها کمک می کند.مثل فردی که دچار بیماری فشار خون است و با مصرف دارو بیماری خود را کنترل می کند؛فرد افسرده نیز برای بهبود حال خود باید دارو مصرف کند،تنها تفاوت این دو در تظاهرات علائم است که بعضی منشا جسمانی و بعضی منشا روانی دارد.