تنها علاقه به نویسندگی برای نوشتن بهترین کتاب دنیا کافی نیست٬ برای یادگیری نکات نویسندگی با بنیتا همراه باشید.
اخیرا کتابی منتشر شده که مدعی است فرمولی برای روشهای نوشتن یک کتاب پرفروش ابداع کرده است. هِپزیبا اندرسون (Hephzibah Anderson) دراین باره تحقیقاتی انجام داده است که آیا واقعا برای اینکه کتابی پرفروش شود میتوان الگوریتم مشخصی تعریف کرد؟
برای میلیونها کتابخوان در سراسر جهان جاذبهی جملات مبهم در رمان غیرقابل انکار است. شاید شما هم یکی از این افراد باشید و بدانید که این جاذبه چگونه در وجود شما منعکس میشود. مثلا داستانهای هیجانانگیز سیلویا دِی (Sylvia Day) که به این سبک نوشته شده و در سال 2012 بیشتر از 13 میلیون نسخه از آن فروخته شد. که اثباتی بر این مسئله بود که جملات مبهم هیجانانگیز مخاطبین را خیلی جذب میکند. اخیرا نویسندهها برای جذب مخاطب از این تکنیک برای انتخاب عنوان کتابهایشان استفاده میکنند. جودی آرچر (Jodie Archer) و مَتیو جوکِرز (Mattew Jockers) با الهام گرفتن از افرادی مانند تونی موریسون (Tony Morisson)، جِفری اِگونیدس (Jeffrey Eugenides) و ویرجنیا ولف (Virginia Wolf) یک داستان 300 صفحهای را در حدود 20 کلمه خلاصه کردهاند.
نویسندگان کتاب «رموز کتاب پرفروش» از یک نرمافزار برای تحلیل متن 20 هزار رمان که در سی سال اخیر چاپ شدهاند، استفاده کردهاند.
زمانی که این دو نویسنده در حال به رخ کشیدن قدرت نویسندگی بودند، نوشتههایشان به طرز چشمگیری مورد استقبال عموم واقع شد. آرچر سردبیر سابق نشریهی پنگوئن و جوکرز استاد درس ادبیات انگلیسی در دانشگاه «نبراسکا» بودهاند. همچنین آرچر در کمپانی اپل مشغول به کار بود و جوکرز یک منتقد ادبی و از بنیانگذاران آزمایشگاه ادبی دانشگاه استنفورد بوده است. این دو با استفاده از یک نرمافزار توانستند متن، شخصیتها، موضوع داستان تقریبا 20 هزار رمان منتشر شده در 30 سال اخیر را آنالیز کنند. با کنار هم گذاشتن تمام این اطلاعات، مدعی هستند که به الگوریتمی دست یافتهاند که تشخیص میدهد یک داستان پرفروش خواهد بود یا خیر. ممکن است که برای آن یک اسم معمولی انخاب کرده یاشند، اما ظاهرا اطلاعات آن بسیار دقیق است. با اتکا به مطالب این کتاب ، موفقیت اولین اثر ادبی چاد هاربک (Harback) کتاب هنر فیلدینگ (The art of fielding) و شانس تبدیل شدن آن به پرفروشترین کتاب سال را 93% پیشبینی کردند. همچنین داستان مذهبی «اولین تماس تلفنی از بهشت» از میچ آلبوم (Mitch Album) و کتاب «وکیل لینکلن» از مایکل کانلی (Michael Connolly) نیز 92% شانس کسب این موفقیت را داشتند.
آرچر و جوکرز اعتراف کردهاند که محاسبات موجود در کتابشان و جزییات دقیقی که در آن وجود دارد باعث شد که بعضی از مردم هیجانزده، بعضی عصبانی و حتی تعدادی به نوشتهها مشکوک شوند.
چه میشد اگر...؟
البته تاامروز تعاریف زیادی برای ساختار نویسندگی شرح داده شده است. به طور مثال از نظر استفن کینگ (Stephen King) شما باید به جای موضوع بر روی فضاسازی داستان تمرکز کنید. یکی از جالب توجهترین روشها استفاده از سوال «چه میشد اگر...؟» است. جملات پیچیده ننویسید. مکالمات را طولانی نکنید. و در نهایت در مورد کار وشغل شخصیتها توضیح دهید چرا که مورد توجه مخاطبان خواهد بود.
استاد تبلیغات بازرگانی شیکاگو٬ تونی واندرواکر (Tony Wanderwaker) سه نکتهی اساسی را که باعث موفقیت یک داستان میشود اینگونه شرح میدهد: «اوج داستان را با قدرت بیان کنید، قسمتهای میانهی داستان را قوی بنویسید و یه داستانتان گیرایی و جدابیت فراوان اضافه کنید.» سوفی کینزلا (Sophie Kinsella) نویسندهی سری داستانهای «عشق خرید» توصیههای عملیتری ارائه داده است: «همیشه یک دفترچه یادداشت به همراه داشته باشید. همچنین همیشه برای رفع خستگی یک برنامه برای استراحت و خوردن یک نوشیدنی داشته باشید.»
طبق اطلاعات ما افراد کمی هستند که بیشتر از جانی گلر (Jonny Geller) مدیرعامل شرکت استعدادیابی ادبی کورتیس براون (Curtis Brown) در مورد ساختار نوشتههای پرفروش آگاهی دارند. گلر اخیرا یک چکیده از بیست سال تحقیق در مورد پنج عنصر شگفتانگیز که باعث فروش فوقالعادهی یک نوشته میشوند، تحویل داده است که توضیح میدهد: «نوشتهی خوب در وهلهی اول باید دارای یک موضوع جالب باشد که مخاطب را کاملا جذب خود کند، صحنهسازی مناسب و به حدی قوی داشته باشد که بتواند مخاطب را از دنیای آشنای خود به دنیای جدیدی هدایت کند و انسان را از روال عادی زندگی فراتر ببرد.» او معتقد است که گاهی کتاب خواندن برای فرار از زندگی عادی است. پس باید کتاب به قدری مجذوبکننده باشد که مخاطب را از آشفتگی جامعه و اطرافیانش بیرون برده و به یک آرامش در محیط ادبی دعوت کند.
افراد زیادی توصیههای متفاوت در مورد نویسندگی کردهاند. اما حجم زیاد اطلاعاتی که آرچر و جوکرز در اختیار داشتند باعث شده که بتوانند یک الگوریتم قوی برای این موضوع ارائه کنند. نوشتن یک داستان با استفاده از این اطلاعات باعث میشود مخاطبان بتوانند به زیبایی و قدرت یک متن پی ببرند و از نزدیک خیلی از مسائل را حس کنند. مانند کتاب «مکالمهی خودمانی» که مملو از مکالمه هایی با فلسفه افلاطونی است و جزو قویترین کتابهای حال حاضر محسوب میشود.
اما واقعا برای خوب نوشتن فرمولی وجود دارد؟ زمانی که از خانم آرچر در این مورد سوال کردم، توضیح داد: «بله، یک فرمول مشخص برای نوشتن یک کتاب پرفروش وجود دارد و آن این است که فقط باید از این بابت مطمئن شوید که وقتی خواننده یک صفحه از کتاب را تمام میکند، مشتاقانه منتظر باشد که در صفحهی بعد چه اتفاقی میفتد! به همین سادگی!»
نقاشی با اعداد!
سختی کار نویسندگی، هیچوقت باعث نشده که نویسندگان مشتاق از نوشتن دست بردارند و حتی به موفقیتهای شگفتانگیزی رسیدهاند. مثلا بازیگر نه چندان معروفی به نام ژاکلین سوزان (Jacqueline Susann) تنها با نوشتن یک رمان در سال 1962 به شهرت زیادی دست یافت. الگوی او در نویسندگی هارولد رابینز (Harold Robins) یکی از نویسندگان معروف آن دوران بود.
از طرف یگر در دورههای کارشناسی ارشد، در خصوص نوشتن خلاقانه بر این باور است که داستان ادبی حتی اگر کاملا بر روی اصول نوشته نشده باشد نیز میتواند موفق باشد به شرطی که خلاقانه باشد.
یکی از کتابهای موفق تابستان امسال کتاب «تلخ و شیرین» اثر استفانی دانلر (Stephanie Danler) بود که در مورد حکایتهای پشت پرده زندگی و عشق در یک رستوران فانتزی در نیویورک است که یک داستاد کلاسیک در عصر حاضر به همراه توصیف صحنههای دلپذیری از آشپزی و غذاست. دانلر در خصوص تجربیاتش چنین میگوید که در کافهی معروف دَنی مهیر (Danny Meyer) پیشخدمت بوده است.. اما همزمان در دانشگاه MFA نیز زیر نظر هلن شلمن (Helen Schulman) دورهی نویسندگی میگذرانده است. هلن شلمن در زمینهی انتخاب ایدههای خوب نویسندگی که منجر به فروش بالای آن شود بسیار سختگیر است. همچنین معتقد بود که استعداد در زمینهی ادبیات در صورت پیوند نخوردن با آموزش آکادمیک، شکوفا نخواهد شد. وتحت چنین شرایطی بود رمان تلخ و شیرین استفنی با داستانی غیرقابل پیشبینی بسیار مورد توجه عموم واقع شد.
به نظر شما اگر حتی چنین کدهایی وجود داشته باشد، پیروی از آنها باعث نمیشود که داستان بیحس و حال شود؟ دقیقا مانند این است که بخواهید با اعداد یک تابلوی نقاشی زیبا بکشید! گلر میگوید: «هیچچیز به جز محدودیت مانع تخیل یک رماننویس نمیشود. اما یک نویسنده اعتراف کرده که کنجکاو است نحوهی استفاده از این نرمافزار را یاد بگیرد. نائومی آلدرمن (Naomi Alderman) نویسندهی کتابهای پرفروشی مانند «نافرمانی» ، «زامبیها» و تهیهکنندهی برنامهی بدنسازی حرفهای در اینباره توضیح میدهد: «یکی از معیارهای سنجش یک کتاب میزان فروش آن است و کتابی که بر طبق اصولی خاص نوشته شده باشد به احتمال زیاد پرفروش خواهد بود، زیرا مانند موزیکی است که طلق قوانین صحیح موسیقی ساخته شده و اغلب به موفقیت میرسد. بیشتر مردم نیز نوع نگارشی که با آن آشنا باشند را بیشتر دوست دارند. من به شخصه طرفدار کتابی هستم که غیرقابل پیشبینی باشند و همچنین کتابهای فوقالعادهای خواندهام که هیچکدام پرفروش نبودهاند.»
در واقعیت نیز بارها اتفاق افتاده که رمانهای خوب پرفروش نشوند. همانطور که گِلر اشاره کرده بود، او و همکارانش از این الگوریتم جهت تخمین موفقیت یک رمان استفاده میکنند. در سال 1393 حدود 184 هزار نسخه کتاب در آمریکا منتشر شد و مسلما آنها نمیتوانند همه این کتابها بررسی و تجزیه و تحلبل کنند. و در نهایت نظر مردم است که مهم میباشد. فرق انسان با موجودات دیگر داشتن دستور زبان است و به همین دلیل در خصوص نوشتهی یک انسان بهترین قاضی انسانهای دیگر خواهند بود.
در نهایت نرم افزار آرچر و جوکرز یک کتاب را با درصد 100% به عنوان پرفروش ترین کتاب اعلام کرد. رمان دِیو اگرز (Dave Eggers) به نام «دایره». طبق آنالیزهای الگوریتم مذکور این کتاب دارای سه موضوع جالب به صورت همزمان، جملات مبهم گیرا، یک سبک متعادل و یک قهرمان جذاب با ماموریتی بزرگ بود. همچنین فضای داستان آمیخته به تکنولوژی عصر حاضر بود که در آن قهرمان داستان باید به کمک آگاهیش جامعه را نجات دهد. اما در واقعیت این کتاب در صدر پرفروشترینها قرار نگرفت!