آمادگی نداشتن برای ازدواج از مهم ترین مشکلات است. در تحقیقاتی که درباره ی ازدواج های مُتلاشی شده انجام شد، متارکه شدگان 19 تا 25 ساله غالباً اظهار داشتند که در زمان ازدواج بسیار جوان یا بسیار نابالغ بوده اند و اصولاً آمادگی برای ازدواج را نداشته اند. بعضی افراد، ظاهری کاملاً بالغ و درونی کاملاً نابالغ دارند. آن ها نمی دانند پس از ازدواج در چه شرایطی قرار می گیرند و بعد از آن چه باید بکنند. به بیان بهتر، آن ها آمادگی مواجهه با مشکلات زندگی را ندارند.
خیلی ها فکر می کنند که ازدواج می تواند در انسان تحولی ایجاد کند و بسیاری از مسائل را تغییر دهد. همچنین می تواند هر رابطه ای را به رابطه ای بسیار خوب تبدیل کند و اشخاص را به زندگی زناشویی متعهد کند. عده ای هم معتقدند که ازدواج نه تنها روابط آن ها را متحول خواهد کرد، بلکه همسرشان را نیز تغییر خواهد داد. اما زمانی که نسنجیده ازدواج می کنند، تازه متوجه می شوند همسرشان به گونه ای تغییر کرده است که آن ها دوست ندارند. گاهی نیز همسران اصلاً تمایلی به تغییر کردن ندارند.
بررسی های محققان نشان می دهد که به باور عده ای پول و درآمد اولین منبع گرفتاریِ گروهی از زوج هاست و اکثر اختلافات زوج ها بر سر مسائل مالی است. این اختلافات را می توان در اولویت بندی مخارج، نحوه ی نگاه همسران به درآمد شریک زندگی شان، و عدم آمادگی آن ها برای واگذاری استقلال مالی شان به طرف مقابل و... دید.
« ارتباط»، ستون اصلی زندگی مشترک است و اکثر طلاق ها از عدم ارتباط صحیح ناشی می شوند، یعنی زوجین - یکی یا هر دو - فاقد مهارت های ارتباطی هستند. ارتباط ضعیف باعث می شود که جزئی ترین اختلاف ها به جنگ و دعوا منجر شود و هر جنگ و مرافعه، دلخوری و کدورتی ایجاد می کند که خود به افسردگی یا خشم می انجامد و این چرخه ی بیمارگونه مرتب تکرار می شود.
گاهی هم اختلال در نقش های افراد که باید با توجه به جنسیت افراد در زندگی مشترک تعیین شود، می تواند مشکلاتی به وجود بیاورد. رابطه ی مردان ضعیف و منفعل با زنان قدرتمندی که اکثر مسئولیت های زندگی را بر دوش می گیرند و حتی گاهی مردان را مجبور می کنند برخلاف میل شان کاری را انجام بدهند، بیشتر شبیه رابطه ی فرزند و مادر است و نه رابطه ی شوهر و زن؛ که این نوع اختلالاتِ تقسیم نقش های جنسیتی می توانند باعث بروز مشکلات و نارضایتی هایی در زندگی زناشویی بشوند.
تاریخ روان شناسی ثابت کرده است مردان در زمان ازدواج، کودکانی هستند که پس از سال ها تربیت توسط مادرانشان، به صورت پسری جوان به زنی که عروس نام دارد تحویل داده می شوند. این عروس باید این پسر به اصطلاح جوان را، که تاکنون در دامن مادر پرورش یافته، مجدداً به شکلی که خود می خواهد یا لازم می داند تربیت کند. یعنی عروس مانند یک مادر، چهل سال وقت دارد تا او را مجدداً آن طور که می خواهد تربیت کند.
از سوی دیگر تمام مردان همیشه به دنبال همسری کاملاً شبیه مادر خود هستند که البته هیچ گاه پیدا نخواهند کرد. آنان همیشه در همسر دنبال شباهت هایی با مادر خود می گردند. به دنبال غذاهایی که مادر به آن خوشمزگی می پخت، هنر دوزندگی و بافندگی و... که البته بعید است تمام این توقعات در یک دختر مثلاً بیست و دو ساله جمع شده باشد.
جایی که ازدواج اول به مشکل برخورد کند به طور خلاصه شامل مسائل زیر است:
1- من برای ازدواج آمادگی نداشتم.
2- فکر می کردم که ازدواج شرایط را تغییر می دهد.
3- فکر می کردم او تغییر می کند.
4- ما درباره ی ازدواج نظرات متفاوتی داشتیم.
5- پول موضوع عمده ای بود.
6- نمی توانستیم با هم ارتباط برقرار کنیم.
7- او راه رسیدن به حل مسئله را نمی دانست.
8- روابط ما کاملاً نابرابر بود.
9- افسرده شدم.
منبع مقاله :
آذر، ماهیار؛ (1385)، ازدواج: حل مشکلات زناشویی، تهران: نشر قطره، چاپ سوم.