نسرین وزیری: در جریان این بررسی برخی دولتمردان و نزدیکان شهید رجایی از
بهزاد نبوی و محسن سازگارا گرفته تا حسن کامران و خسرو تهرانی از مسئولان امنیتی
وقت بازداشت شدند. هرچه زمان بیشتر میگذشت، روند بررسی پرونده بیشتر رنگ و بوی
جناحی و تسویه حسابهای سیاسی به خود میگرفت. تا اینکه به فرمان امام خمینی(ره)
این پرونده در سال 65 مختومه شد. امام(ره) در دیدار با آقایان موسوی اردبیلی، موسوی
خوئینی ها و رئیسی از بهزاد نبوی و خسرو تهرانی نام برده و گفتند «من از همان اول میدانستم
که یک دستی در کار است که میخواهد این افراد را بدنام کند و کنار بزند. النهایه فکر
کردم آقایان به قضیه میرسند و خاتمه میدهند ولیکن الان احساس میکنم که باز قضایا
به جاهای دیگر کشیده میشود.» ایشان حتی خواستار شناسایی کسانی شدند که به دنبال
بدنام کردن دیگران بودند.
36 سال از آن زمان گذشته و فرزند شهید باهنر میگوید که «ولایت پذیریم و بعد
از فرمان امام پیگیر ماجرای ترور پدر نبودیم». محمدرضا باهنر برادر شهید باهنر نیز
که از رجال سیاسی این روزهای کشور و از سکانداران جریان اصولگرا است، میگوید طرح دوباره این مسائل به نفع هیچکس نیست.
به گفته وی، در کلان پرونده، مسئله چشمگیر و یا دستگیری جدی حقوقی که یک عده ای را
بتوان متهم و دخیل دانست، آن هم در میان مقامات وقت کشور، وجود نداشت و ماجرا مقداری
تحت تاثیر مسائل هیجانی و عاطفی آن زمان بود.
مشروح گفت و گو با برادر کوچک شهید باهنر را در ادامه بخوانید:
پرونده انفجار دفتر نخست وزیری 8 شهریور سال 60، پنج سال
بعد به دستور امام(ره) مختومه شد. ولی همچنان حدس و گمانه ها راجع به این موضوع
زیاد است. شما به عنوان برادر شهید باهنر چقدر در جریان رسیدگی به این پرونده قانع
شدید و غیر از آنچه در فضای رسانه ای عنوان شد، چه احساسی نسبت به آن دارید؟ کسانی
که بازداشت شدند چقدر در این ماجرا دخیل بودند؟
فکر می کنم این مسائل را دیگر نباید
الان باز کرد. بردن مخاطبین به آن شرایط، فضا و حس فجایع عمیقی که در اوائل انقلاب
افتاد، چندان خوشایند نیست. فجایعی اعم از هفت تیر و هشت شهریور که ناشی از سهم
خواهیها از انقلاب و نظام بود. گروه هایی که وارد یک جنگ
مسلحانه شدند و بعد به ترور و اعمالی از این دست روی آوردند، تا امروز شاید بالغ
بر 18 هزار شهید ناشی از ترور داشته باشیم. از بالاترین مقامات کشور گرفته تا آدمهای عادی کوچه و خیابان. شاید تا 4- 5 سال قبل مصداقی نداشتیم که به نسل فعلی بگوییم
این منافقین چه کردند و چه بودند. تکفیری ها و داعش که این روزها شنیعترین و کثیف ترین کارها را به نام اسلام و قرآن انجام می دهند، مصداق منافقین
زمانه هستند. الحمدالله، به یاری خدا و به دست رزمندگان اسلام بساط اینها برچیده
خواهد شد.
در مورد پرونده عوامل 8 شهریور، گرایشهای سیاسی، بحثها و حرفهایی مطرح
بود که فکر می کنم طرح دوباره آنها به نفع هیچکس نیست. درباره این پرونده مطالعاتی
کرده بودم. در ضمن دوستانی که روی این پرونده کار می کردند، ممکن است شواهد نادری
داشته باشند، اما در کلان پرونده به نظر می رسید که مسئله چشمگیر و یا دستگیری جدی
حقوقی که یک عده ای را بتوان متهم و دخیل دانست، آن هم در میان مقامات وقت کشور،
وجود نداشت و ماجرا مقداری تحت تاثیر مسائل هیجانی و عاطفی آن زمان بود. معتقدم این
مقوله را اگر به رسانه ها نکشانیم شاید به نفع مان باشد.
بعد از آن اتفاق و انتصابش به منافقین، آنها این ماجرا را
به شکل رسمی نپذیرفتند و بعد هم عنوان شد که نوع بمبگذاری شبیه بمبهای روسی و
آمریکایی بوده. شما چقدر احتمال نفوذ بیگانگان در این حادثه را جدی می دانید؟
انقلاب ما در آن موقع حرف نویی زد که تا بحال حداقل بعد از تقسیم کردن دنیا به
دو قطب شمال و جنوب یا شرق و غرب کسی نزده بود. اما همزمان داستان استراتژی نه
شرقی و نه غربی توسط حضرت امام مطرح شد و طبیعی بود که بسیاری از قدرتهای جهان علیه این فریاد و برای خاموش کردن آن هم داستان شوند. تا قبل از
پیروزی انقلاب ما، پشت هر اتفاقی که در دنیا می افتاد، یا آمریکا بود و یا شوروی
سابق. به همین دلیل هم در اوایل انقلاب که جریان منافقین کمی پررنگ شد، یک طرف خط
امام بود، یک طرف هم طیف وسیعی شامل کمونیست های تند فدایی خلق، سلطنت طلب های ناب
آمریکایی و .... حضور داشتند. شاید این اولین موردی بود که همه اینها در مقابل خط امام دست به دست هم
دادند. قبل انقلاب خیلی ها می گفتند شما که آمریکایی ها و کارشناسان را بیرون می
کنید، بعدا مجبور به دعوت دوباره از اینها خواهید شد. یا حتی رژیم شاه به شدت
انقلابیون را میترساند از اینکه اگر شما آمریکا را بیرون کنید، حتما باید شوروی
را به جای او دعوت کنید تا بیایند. این حرفها برای این بود که اصلا نمونه ای در دیگر
کشورها و انقلاب ها نداشتیم که کشوری مستقل از شرق و غرب بتواند روی پای خودش
بایستد.
در جنگ تحمیلی هم صدام همزمان هم میگ روسی داشت و هم جاسوس های آمریکایی و هم
تانک های انگلیسی و هم مواد و بمب های شیمیایی آلمانی داشت. خلاصه همه دست به دست
هم داده بودند برای اینکه انقلاب را در نطفه خفه کنند و تحرک زیادی داشتند.
اشاره به عدم پذیرش مسئولیت این انفجار از سوی منافقین کردید، اما کاملا این
موضوع روشن بود. نفوذی که منافقین در دستگاههای حکومتی کرده بودند، اتفاقات زیادی را رقم زد و آن فجایع اتفاق افتاد و جلو رفت.
اردیبهشت ماه سال گذشته قائم مقام نیروی انتظامی آقای منتظرالمهدی
اعلام کردند که یک نفر از عوامل انفجار 7 تیر و 8 شهریور دستگیر شده، ظاهرا یک
خانم بوده که توسط اینترپل در آلبانی شناسایی شده ولی به ایران تحویل داده نشد.
بعد از طرح این موضوع راجع به آقایان کلاهی و کشمیری بحثهایی بر سر زبان ها افتاد که حالا کجا زندگی می کنند و چطور هستند. چرا به
نظرتان بعد از 36 سال هنوز این عوامل شناسایی و بازداشت نشده اند و به نوعی این
جعبه سیاه در تاریخ انقلاب باقی مانده است؟
ما با انقلاب اسلامیمان توانستیم با یک تیر چند نشان بزنیم، خیلی ها از این
مسئله زخمی هستند. حتی امروز اگر بخواهیم عوامل شوروی سابق را در این ماجرا
شناسایی کنیم، باید متوجه باشیم که شوروی قبل از گورباچف با شوروی بعد از گورباچف
یکی نیست. چون مواضع آنها هم بسیار تغییر کرده و تعدیل شده است. آمریکا هم بعد از
فروپاشی شوروی ادعای کدخدایی دنیا، یکپارچه سازی جهان و خرد کردن و له کردن فرهنگهای
ملی را داشت تا اسرائیل را تبدیل به یک حکومت جهانی کند. الحمدالله رب العالمین به
این نتیجه نرسید و نخواهد رسید. آنقدر تحولات فکری در دنیای معاصر به سرعت انجام
می شود و انقدر مردم اطلاعات وسیعی به دست میآورند که دیگر دوره داستان قرون
وسطی، رنسانس و بعد از رنسانس و حکومت کدخدا و موارد دیگر تقریبا تمام شده است،
اگر بخواهیم اینها را دنبال کنیم، فکر می کنم یک مقدار از مسیر اصلی خودمان باز می
مانیم.
ما باید با صلابت همان مسیری که حضرت آقا به تازگی به آن اشاره کردند را پیش
ببریم و بدانیم که انقلاب ادامه دارد. این یک کنش جدید است که می خواهد هنجارهای
جدیدی را حاکم کند. برای حاکم کردن و حاکم نگه داشتن هنجارهای جدید، باید تلاش و
کوشش کرد و کار را انشاءالله جلو برد.
بعد از دهه اول انقلاب و به یادگار ماندن اسامی شهدایی مثل
شهیدان رجایی، باهنر و بهشتی، خیلی ها سعی کردند در اعصار بعدی، خودشان را به آنها
شبیه نشان دهند و به نوعی خودشان را رجایی زمانه یا بهشتی زمانه معرفی کنند. این
چقدر به نظر شما درست بود و از طرف افکار عمومی پذیرفته شد؟
ببینید! ما در انقلاب الگوهای بی نظیر و کم نظیری داشتیم و تمسک به این الگوها
به خودی خود ارزش است. اگر نسل امروز ما قرار باشد شهید بهشتی، شهید باهنر و شهید
رجایی را الگو قرار دهد، این یک ارزش و مزیت است. اما یک موقع هست به تعبیر حضرت
آقا یک کسی که یک پنجه فولادین دارد، می خواهد یک دستکش ابریشمی روی آن بکشد که
این خیانت است و مردم هم خیلی از باهوش تر از این حرفها هستند که برخی تصور کنند می توانند افکار عمومی را مدیریت و مهندسی کنند و
پتهشان خیلی زود روی آب خواهد افتاد.
اما الگوسازی و الگوبرداری از مسائل ارزشمندی است که باید جوان ها و نسل های
بعد را تحریک و تشویق کنیم تا راه این شهدای بزرگوار را تبیین کنند و بتوانند
الگوهای خوبی برای نسل های امروز و آتی باشند.
چقدر توانسته ایم در معرفی آنها به عنوان الگوهای جدید موفق
باشیم. به نظرتان سیستم نظام آموزش ما چقدر خوب ظاهر شده است؟
کم کار شده. مثالی بزنم؛ مکتب کمونیست یا مارکسیست که مکتب پوشالی خودساخته ای
است و حتی نتوانست یک قرن استمرار پیدا کند ادبیات غنیای از خود بجای گذاشته است،
چه رمان ها، تئاترها، فیلم ها، مستندها و ... حول این مکتب پوشالی که هیچ مایه و
اصالتی نداشت نوشته شده است. وقتی آنها را میبینیم شرمنده می شویم که برای معرفی
فرهنگ غنی اسلام و تشیع و انقلاب اسلامی اینقدر کار نکرده ایم. ما امام به آن عظمت
و شهدای به این بزرگواری داشتیم. هشت سال دفاع مقدس با آن همه ایثار و فداکاری و
گذشت داشتیم و فرهنگ عمیق و اصیل اسلامی و شیعی داریم. اگرچه برای معرفی آن کار
زیاد شده ولی طومار کارهای انجام نشده تا حدودی طولانی تر از کارهای انجام شده
است.
در بین مسئولین فعلی کشور به نظرتان کدام یک از شخصیت ها
نزدیک ترین چهره به برادر شما می توانند باشند؟
من خاطره ای از شهید باهنر در اوایل پیروزی انقلاب بیان می کنم؛ جلسه محرمانهای
با حضور شهدای بزرگواری چون شهید بهشتی، شهید مطهری و شهید مفتح بود و به نوعی جلسه
شورای انقلاب در منزل شهید باهنر برگزار شد. من آنجا بودم و چای می بردم. بعد از جلسه
از شهید باهنر سوال کردم که این آقایان علما بعضا زندگی های خوبی دارند، پس سمبل
این زیطلبگی که حضرت امام تکرار می کنند چه کسی می تواند باشد که به او مراجعه کنیم؟
شهید باهنر گفت «اگر زیطلبگی می خواهی برو
سراغ آسیدعلی و او را بچسب. او به شدت مراعات می کند و مراقبت می کند که ساده زیست باشد».
الان اگر این بحثها مطرح شود، ممکن است برخی این را طور دیگری تلقی کنند؛ اما
من این را به عنوان یک خاطره از سال 58 نقل می کنم. آن زمان حضرت آقا اشتهار چندانی
بین انقلابیون نداشتند و افراد زیادی ایشان را نمی شناختند. اما شهید باهنر ایشان را
مصداق ساده زیستی مد نظر امام (ره) میدانست و تاکید داشت که برو سراغ "آسیدعلی".
در دهه اول انقلاب، برخلاف الان که خیلی مرزها بین چهره ها
کلفت تر و پررنگ تر شده، چهرههایی از منتهی علیه راست تا منتهی علیه چپ، با هم کار میکردند. مثلا در کابینه
شهید رجایی هم مرتضی نبوی عضو بود هم بهزاد نبودی. خاطره ای از آن روزها دارید؟
اختلافات در آن دوران، اختلافات خانواده انقلاب با خانواده غیرانقلاب و بعضا
ضدانقلاب بود. آن موقع هم دعواها جدی بود مثل مسائل و مصائبی که بنی صدر در کشور
بوجود آورد. مسائلی که حتی برخی از آقایان روحانیون بوجود آوردند، روحانیونی
بودند که قبل از انقلاب، انقلابی بودند و بعد شدند تئوری پرداز منافقین! یا عزیزانی
بودند که قبل از انقلاب کشته و مرده درس اخلاقشان بودیم و کتابهایشان را قاچاقی پیدا می کردیم و نوارهای سخنرانی شان را تکثیر و توزیع می
کردیم، ولی بعدا سر از دستگاه صدام درآوردند و بر علیه ایران در رادیوی عراق صحبت
کردند! از این موارد متاسفانه زیاد داشتیم.
در خطبه های مولا علی داریم که می فرمایند؛ «وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَهً وَ
لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ اَلْقِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلاَکُمْ وَ أَعْلاَکُمْ
أَسْفَلَکُمْ» یعنی جوهره مردانی که می ایستند، در این گردنه ها روشن می شود. کسی
به تعبیر خود حضرت امام ممکن است 50 سال درس اخلاق داده باشد، اما یکباره هوای نفس
یقه اش را بگیرد و کل آن 50 سال را آتش بزند و بسوزاند! از این موارد زیاد داشتیم.
البته الان هم متاسفانه بعضی اختلافاتی که وجود دارد، غیرضروری است، اینها را
باید کنار گذاشت.
البته این معنایش آن نیست که ما دنبال فضای تکصدایی باشیم. در کشور باید
چندصدایی حاکم باشد و هر کسی حرفش را بزند و استدلالش را بکند اما تخریب و تضعیف
کردن، چوب لای چرخ گذاشتن و خدای ناکرده خصومت های غیرضروری، باید برطرف شود.
2727