ماهان شبکه ایرانیان

وظایف انسانها در دوران غیبت

یک ـ عبودیت و اطاعت خداوند   یک وظیفه عبارت است از عبودیت و اطاعت خداوند. چون عالم مالک و صاحب و آفریننده و مدبردارد و ما هم جزو اجزاء این عالمیم، لذا بشر موظف است اطاعت کند

وظایف انسانها در دوران غیبت

یک ـ عبودیت و اطاعت خداوند
 

یک وظیفه عبارت است از عبودیت و اطاعت خداوند. چون عالم مالک و صاحب و آفریننده و مدبردارد و ما هم جزو اجزاء این عالمیم، لذا بشر موظف است اطاعت کند. این اطاعت بشر به معنای هماهنگ شدن او با حرکت کلی عالم است؛ چون همه ی عالم (یسبّح له ما فی السّموات و الارض »؛ «قالتا اتینا طائعین ». آسمان و زمین و ذرات عالم، دعوت و امر الهی را اجابت می کنند و بر اساس قوانینی که خدای متعال در آفرینش مقرر کرده است، حرکت می کنند. انسان اگر بر طبق قوانین و وظایف شرعی و دینی - که دین به او آموخته است - عمل بکند، هماهنگ با این حرکت آفرینش حرکت کرده؛ لذا پیشرفتش آسانتر است؛ تعارض و تصادمش کمتر است؛ اصطکاکش با عالم کمتر است؛ به سعادت و صلاح و فلاح خودش و دنیا هم نزدیکتر است. البته عبودیت خدا با معنای وسیع و کامل خود مورد نظر است؛ چون گفتیم توحید، هم اعتقاد به وجود خداست، هم نفی این الوهیت و این عظمت متعلق به این بتها و سنگها و چوبهای خود ساخته و انسانهای مدعی خدایی و انسانهایی که اسم خدایی کردن هم نمی آورند، امّا می خواهند عمل خدایی بکنند. پس درعمل، دو وظیفه وجود دارد: یکی اطاعت از خدای متعال و عبودیت پروردگار عالم، و دوم سرپیچی از اطاعت «انداد الله»؛ هرآن چیزی که می خواهد در قبال حکمروایی خدا، برانسان حکمروایی کند. ذهن انسان فوراً به سمت این قدرتهای مادی و استکبار می رود؛ البتّه اینها مصادیقش هستند؛ امّا یک مصداق بسیار نزدیکتر دارد و آن هوای نفس ماست. شرط توحید، سرپیچی کردن و عدم اطاعت از هوای نفس است؛ که این «اخوف ما اخاف»است و بعداً آن را هم عرض می کنم.

دو ـ تعالی در همه ابعاد
 

دوم، هدف گرفتن تعالی انسان است؛ تعالی خود و دیگران. این تعالی شامل تعالی علمی، تعالی فکری، تعالی روحی و اخلاقی، تعالی اجتماعی و سیاسی - یعنی جامعه تعالی پیدا کند- و تعالی اقتصادی؛ یعنی رفاه امور زندگی مردم. همه موظفند برای این چیزها تلاش کنند: برای گسترش و پیشرفت علم برای همه؛ برای حاکمیت اندیشه ی سالم و فکر درست؛ برای تعالی روحی و معنوی و اخلاقی، خلق کریم، مکارم اخلاق؛ برای پیشرفت اجتماعی بشری، نه فقط جنبه های معنوی و علمی و اخلاقی یک فرد، بلکه جامعه؛ و برای پیشرفت امور اقتصادی و رفاهی انسانها که جزو وظایف است که بایستی مردم را به سمت رفاه و تمتع هر چه بیشتر از امکانات زندگی پیش ببرند. این یکی از وظایف همه است؛ مخصوص دوره ی قدرت و حکومت هم نیست؛ در دوره ی حکومت غیر خدا هم این وظیفه وجود دارد.

سه ـ قرار دادن دنیا در جهت رستگاری آخرت
 

سوم، ترجیح فلاح و رستگاری اخروی بر سود دنیوی، اگر با هم تعارض پیدا کردند؛ این هم یکی از وظایف عملی هر انسانی است که معتقد به آن جهان بینی است. یعنی اگر در موردی پیش آمد که یک سود دنیوی در جهت هدفهای اخروی قرار نگرفت، تا آن جایی که ممکن است، انسان باید سعی کند این سود دنیوی را در جهت هدفهای اخروی قرار بدهد. اگر یک جا با هم سازگار نبود، انسان یا بایستی از یک سود چشم بپوشد - چه سود مالی، چه سود قدرت و مقام و محبوبیت و. . . . - یا بایستی گناهی را مرتکب بشود که موجب وزر اخروی است. لازمه ی اعتقاد به آن جهانی بینی این است که انسان جنبه ی اخروی را ترجیح بدهد؛ یعنی از آن سود صرف نظر بکند و آن گناه را مرتکب نشود. این لازمه ی قطعی بر عهده ی هر مسلمان است که این گونه عمل کند. باید هم فعالیتهای خودش را برنامه ریزی کند؛ به نحوی که با این تلاشهای عظیم دنیوی که انسان ناگزیر است انجام بدهد، بر خلاف فلاح اخروی و وظایفی که تخلف ازآنها ممکن است در آخرت برای انسان وزر و وبال به بار بیاورد، منافاتی پیدا نکند.

چهار ـ وجوب تلاش و مبارزه
 

چهارم، اصل مجاهدت و تلاش و مبارزه است. یکی از کارهای واجب و اصلی برای هر انسانی -چه در موضع یک فرد، چه در موضع یک جمع؛ که حالا حکومت باشد یا یک قدرت باشد - این است که مبارزه کند؛ یعنی دایم باید تلاش کند و به تنبلی و بی عملی و بی تعهدی تن ندهد. گاهی انسان عمل هم دارد، امّا تعهد نسبت به وظایف اصلی ندارد؛ می گوید به ما چه!کجرویهای برخاسته ی از هوس هم همین طور است؛ به اینها نباید تن بدهد؛ بایستی حتماً با تنبلی و بی عملی خودش مبارزه کند؛ تلاش و مجاهدت کند و در این راه قبول خطر کند؛ این یکی از وظایف است. البتّه این مجاهدت باید مجاهدت فی سبیل الله باشد که آن را در بند بعدی هم عرض می کنم.

پنج -امید به پیروزی در هر شرایط
 

پنجمی و آخری، امید به پیروزی در همه ی شرایط است؛ به شرط آن که جهاد فی سبیل الله باشد؛ یعنی آن کسی که مشغول مجاهدت است، حق ندارد که ناامید بشود؛ چون یقیناً پیروزی در انتظار اوست. آن مواردی که پیروزی به دست نیامده و ناکامی حاصل شده است، چون مجاهدت فی سبیل الله نبوده است؛ و یا اگر مجاهدت بوده، فی سبیل الله نبود؛ و یا اصلاًمجاهدت نبوده است. شرط مجاهدت فی سبیل الله چیست؟ این است که انسان به «سبیل الله »ایمان و باور و معرفت داشته باشد؛ سبیل الله را بشناسد؛ بنابراین می تواند در راه آن مجاهدت کند.
اینها وظایف یک انسان به عنوان یک فرد، و وظایف یک مجموعه به عنوان حکومت است. عرض کردم، اینها مخصوص دوران قدرت نیست که چون الان قدرت حکومت در دست مجموعه ی مؤمنین بالله و مؤمنین به اسلام است، ما این وظایف را داریم؛ آن وقتی هم که قدرت در دست این مجموعه نبود، در دست دشمنانشان بود، در دست طاغوت بود، در دست مفسدین فی الارض بود، همه ی این وظایف بود؛ بعضی عمل می کردند، بعضی عمل نمی کردند؛ بعضی بهتر عمل می کردند، بعضی کمتر عمل می کردند؛ این وظایف الان هم بر عهده ی همه ی مسلمانها هست؛ البته بعضی وظایفشان بیشتر است، بعضی کمتر است. وظیفه ی اصلی همه ی انبیا و ائمه و اولیا این بوده است که مردم را به همین وظایف آشنا کنند؛ چه در دورانی که می توانستند قدرت را کسب کنند - بگویند بروید مجاهدت کنید و قدرت را به دست بیاورید و این گونه اداره کنید -چه آن وقتی که نمی شد قدرت را به دست بیاورند. همه هم تلاش ومبارزه کرده اند « و کأین من نبی قاتل معه ربیِون کثیر» (1) جنگ و مبارزه ی سیاسی و معارضه ی با دشمنان، چیزی نیست که اوّل بار دراسلام آمده باشد؛ نه، مال پیغمبران گذشته -انبیای بزرگ الهی، از زمان ابراهیم به این طرف - است؛ شاید قبل از ابراهیم هم بوده که من اطلاعی ندارم. بنابراین، این وظایف، وظایفی است که انبیا ما را به آن می کشانند. البتّه درحکومت حق، در آن جایی که قدرت در دست بندگان خداست - مؤمنین بالله و مؤمنین به سبیل الله - این وظیفه سنگین تر است؛ چرا؟ چون توانایی شما به عنوان جزیی از مجموعه ی حکومتِ دولت، با توانایی فردی مثل شما در بهترین حالات حکومت طاغوت قابل مقایسه نیست. فرض کنیم در حکومت طاغوت، آن اختناق و آن شدتها و آن گمراهیها و آن اضلال وسایل ارتباط جمعی . . . وجود نداشته باشد؛ امکانات بدهند و معارضه ی آن چنانی هم نکنند؛ ازقدرتشان علیه شما هم استفاده نکنند؛ وضع کنونی - یعنی وضع وجود یک قدرت اسلامی - شاید هزار مرتبه از بهترین حالاتی که در حکومت طاغوت ممکن است یک فرد برای ترویج و پیگیری و تحقق آرمانهای الهی داشته باشد، بهترباشد. پس بایستی این را قدر دانست.
ایجاد این قدرت الهی و اسلامی، امر خیلی دشواری است. این چیزی که الان پیش آمده و شما می توانید از طریق آن، این هدفها را تحقق ببخشید، آسان به دست نیامده است. صدها شرط و صدها موقعیت باید ردیف بشوند و کنار هم قرار بگیرند تا حادثه یی مثل انقلاب اسلامی بتواند رخ بدهد. این طور نبود. که در هر زمانی، درهر شرایطی، در هر کشوری، چنین حادثه یی بتواند پیش بیاید؛ نه، در تاریخ ما، در وضع زندگی ما، در مردم ما، در ارتباطات اجتماعی ما، در اعتقادات ما، در وضع حکومت ما، در وضع جغرافیایی ما، در ارتباطات سیاسی و اقتصادی عالم، آن قدر حوادث فراوان کنار هم قرار گرفت تا شرایط آماده شد برای این که انقلاب اسلامی به وجود بیاید و پیروز بشود؛ این شرایط، آسان به دست نمی آید. این هم شرایط با همدیگر مجتمع بشوند تا چنین چیزی پیش بیاید، چیز خیلی مستبعدی است. البتّه نه این که ممکن نیست -قطعاً اگر شرایط را پیش بیاورند؛ درهمه جا ممکن است - لیکن در کشور ما به هر حال این شرایط پیش آمد و شد؛ و این پدیده ی خیلی مغتنم و دیریاب و عجیبی است، باید قدر این را دانست.

انقلاب اسلامی و تحقّق ظهور
 

ما می خواهیم آن نظامی و آن تشکیلاتی و آن حکومتی را که بتوان این هدفها را در آن محقق کرد، به وجود بیاوریم؛ این یک فرایند طولانی و دشواری دارد؛ شروعش از انقلاب اسلامی است. البتّه انقلاب که می گوییم، حتماً به معنای زد و خورد و شلوغ کاری و امثال اینها نیست؛ برخلاف آن برداشتهایی است که می بینیم در بعضی از نوشته ها خوششان می آید با کلمه ی انقلاب بازی کنند!گاهی می خواهند انقلاب را به معنای شورش، اغتشاش، بی نظمی و بی سامانی وانمود کنند و بگویند ما انقلاب نمی خواهیم؛ یعنی انقلاب چیز بدی است! این برداشتهای غلطی از انقلاب است؛ انقلاب یعنی دگرگونی بنیادی. البتّه این دگرگونی بنیادی در اغلب موارد بدون چالشهای دشوار و بدون زور آزمایی امکانپذیر نیست؛ اما معنایش این نیست که در انقلاب حتماً بایستی اغتشاش و شورش امثال اینها باشد؛ نه ولی هر شورش و هر اغتشاش و هر تهیج عام و توده یی هم معنایش انقلاب نیست؛ هر تحولی هم معنایش انقلاب نیست؛ انقلاب آن جایی است که پایه های غلطی برچیده می شود، پایه های درستی به جای آن گذاشته می شود؛ این قدم اول است. انقلاب که تحقق پیدا کرد، بلافاصله بعد از آن، تحقق نظام اسلامی است. نظام اسلامی، یعنی طرح مهندسی و شکل کلی اسلامی را در جایی پیاده کردن؛ مثل این که وقتی در کشور ما نظام سلطنتی استبدادی فردی موروثی اشرافی وابسته برداشته شد، به جای آن، نظامی دینی تقوایی مردمی گزینشی جایگزین می شود؛ با همین شکل کلی که قانون اساسی برایش معین شده، تحقق پیدا می کند؛ یعنی نظام اسلامی. بعد از آن که نظام اسلامی پیش آمد، بعد از نوبت به تشکیل دولت اسلامی به معنای حقیقی است؛ یا به تعبیر روشن تر، تشکیل منش و روش دولتمردان -ماها -به گونه ای اسلامی؛ چون این در وهله ی اول فراهم نیست؛ بتدریج و با تلاش باید به وجود بیاید. مسؤولان و دولتمردان باید خودشان را با آن ضوابط و شرایطی که متعلق به یک مسؤول دولت اسلامی است، تطبیق کنند. یا آن چنان افرادی -اگر هستند -سرکار بیایند؛ یا اگر ناقصند، خودشان را به سمت کمال در آن جهت پیش ببرند و حرکت بدهند؛ این مرحله ی سوم است که از آن تعبیر می کنیم به ایجاد دولت اسلامی. نظام اسلامی قبلاً آمده، دولت باید اسلامی بشود؛ دولت به معنای عام، نه به معنای هیأت وزرا؛ یعنی قوای ثلاثه، مسؤولان کشور، رهبری و همه. مرحله چهارم-که بعد از این است-کشوراسلامی است. اگر دولت به معنای واقعی کلمه اسلامی شد، آن وقت کشور به معنای واقعی کلمه اسلامی خواهد شد؛ عدالت مستقر خواهد شد؛ تبعیض از بین خواهد رفت؛ فقر بتدریج ریشه کن می شود؛ عزت حقیقی برای آن مردم به وجود می آید؛ جایگاهش در روابط بین الملل ارتقاء پیدا می کند؛ این می شود کشور اسلامی. از این مرحله که عبور کنیم، بعدش دنیای اسلامی است. از کشور اسلامی می شود دنیای اسلامی درست کرد؛ الگو که درست شد، نظایرش در دنیا به وجود می آید.

ما در مرحله ی سوم هستیم
 

ما در کدام مرحله ایم؟ما در مرحله ی سومیم؛ ما هنوز به کشور اسلامی نرسیده ایم؛ هیچ کس نمی تواند ادعا کند که کشور ما اسلامی است. ما یک نظام اسلامی را طراحی و پایه ریزی کردیم-«ما »، یعنی همانهایی که کردند -و الان یک نظام اسلامی داریم که اصولش هم مشخص و مبنای حکومت در آن جا معلوم است؛ مشخص است که مسؤولان چگونه باید باشند؛ قوای سه گانه وظایفشان معین است؛ وظایفی که دولتها دارند، مشخص و معلوم است؛ اما نمی توانم ادعا کنم که ما یک دولت اسلامی هستیم؛ ما کم داریم. ما باید خودمان را بسازیم و پیش ببریم. ما باید خودمان را تربیت کنیم. البته اگر در رأس کار یک امام معصوم مثل امیرالمؤمنین باشد که قولش، فعلش، منشش الگوست، کار برای کارگزاران نظام آسانتر است؛ چون نسخه ی کامل را در اختیار دارند و در همه چیزش هدایت هست. وقتی آدمی مثل من در رأس کار باشد، البتّه کار کارگزاران مشکلتر است؛ ولی ثوابشان هم بیشتر است. اگر توانستند دراین راه حرکت بکنند، اجر الهی شان بیشتر خواهد شد. هر کدام از شما تلاش بکنید، برای این مسؤولیتها خودتان را با الگوی اسلامی منطبق بکنید؛ یعنی دینتان، تقواتان، رعایتتان نسبت به حال مردم، رعایتتان نسبت به شرع، رعایتتان نسبت به بیت المال، اجتنابتان از خودخواهیها و خود پرستیها و رفیق بازیها و قوم و خویش پرستیها و اجتنابتان از تنبلی و بیکارگی و بی عملی و هوی و هوس و این چیزها مطابق با الگوی اسلام باشد. هر کدام شما بتوانید در این زمینه ها کار خودتان را بکنید و پیش بروید و خودتان را بسازید، البتّه ثواب شما از آن کسی که در زمان امیرالمؤمنین این کار را می کرد، یقیناً بیشتر است؛ چون او به امیر المؤمنین نگاه می کرد و آن حضرت الگوی کامل بود؛ اما شما چنین کسی را ندارید که آن طور به او نگاه کنید و برایتان الگو باشد؛ لیکن ضوابط در دست همه ی ما هست و امروز همه مان وظیفه داریم.

دو خطر بزرگ
 

عمده ترین خطر چیست؟من در پاسخ به این سؤال یک روایت می خوانم. فرمود: «انّ اخوف ما اخاف علیکم اثنان اتّباع الهوی و طول الأمل ». خطر عمده دو چیز است: اول، هوس پرستی و هوی پرستی است. تعجب نکنید؛ از همه ی خطرها بالاتر، همان هوای نفسی است که در دل ماست؛ «انّ اعداء عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک»؛ از همه ی دشمنها دشمن تر، همان نفس، همان «من» و همان خودی است که در وجود توست؛ آن منیتی که همه چیز را برای خود می خواهد. این جا هم از زبان پیغمبر همین را می فرماید «انّ اخوف ما اخاف علیکم اثنان اتّباع الهوی و طول الأمل فأمّا اتّباع الهوی فیضلّکم عن سبیل الله »؛ یعنی پیروی از هوای نفس، شما را از راه خدا گمراه می کند. غالب این گمراهیها به خاطر هوای نفس است. البتّه ما هزار جور برای خودمان توجیه درست می کنیم، برای این که از راه خدا منحرف بشویم و حرف و عملمان غیر از آن چیزی باشد که شرع و دین برای ما معین کرده است. هوای نفس خصوصیّتش این است که شما را از سبیل الله - که جهاد در سبیل الله لازم است -گمراه می کند. «و امّا طول الأمل فینسسی الأخرة». طول امل، یعنی آرزوهای دور و دراز شخصی؛ تلاش کن برای این که فلان جور خانه برای خودت درست کنی؛ تلاش کن و مقدمات را فراهم کن، برای این که به فلان مقام برسی؛ تلاش کن، زید و عمرو را ببین و هزار جور مشکل را پشت سر بگذار تا این که فلان سرمایه را برای خودت فراهم بیاوری و فلان فعالیت اقتصادی را در مشت بگیری. این طول الامل، یعنی این آرزوهایی که یکی پس از دیگری تمام نشدنی است؛ جلوی چشم انسان صف می کشند؛ برای انسان هدف درست می کنند هدفهای حقیر در نظر انسان عمده می شود. خاصیت این هدفها این است که «ینسی آلأخرة» است؛ آخرت را از یاد انسان می برد؛ انسان دایماً مشغول این هدفهای حقیراست؛ برای انسان وقتی باقی نمی ماند؛ دل انسان را می میراند؛ میل به دعا؛ میل به انابه، میل به تضرع و میل به توجّه برای انسان باقی نمی گذارد(2)

پی‌نوشت‌ها:
 

1-آل عمران/146.
2-دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد حضرت مهدی (عج)، 1376/9/25.
منبع :
شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان