دادگاه خانواده، مکان خوشرنگ و لعابی نیست که هیچ زن و مردی دلش بخواهد پا روی پلههای آن بگذارد. دختران جوان و پسرانی که روزگاری بعد از امضا کردن تعداد زیاد صفحات عقدنامه و دفتر بزرگ دفترخانه دل بستن به یکدیگر را رسمی ثبت کردهاند. حالا اما پلههای دادگاه خانواده را با سرعت بالا و پایین میکنند تا شاید زودتر بتوانند دلیل دادخواست طلاق خود را به ثبت برسانند. تا زودتر از زندگی مشترک به زندگی مجردی خود بازگردند.
به گزارش ، روزنامه جهان صنعت در ادامه نوشت: سردی پلههای دادگاه خانواده از یک سو مقوله طلاق را پیچیده و تصور ورود این مقوله به بوروکراسی اینترنتی، دشواری را چند برابر میکند. از روزی که سامانه ثبت درخواست مداخله در طلاق نیز فعال شده، گویا باید به دنبال طولانیتر شدن پروسه طلاق، این زندگیهای ازهمگسیخته بیش از پیش بحرانزده شوند.
به هر روی از آنچه در دادگاه خانواده به چشم میآید، به نظر نمیرسد خانوادهای که با زخمهای عمیق تصمیم به جدایی گرفته است، التیام یابد و ورود آن به سمت راهی طولانی امکان آشتی را فراهم کند.
اینجا در دادگاه هیچ چیز خوشایند نیست. صدای جیغ زنها و فریاد مردهایی که بیمحابا ناسزا میگویند، سادهترین صدایی است که میشود شنید اما از آن عجیبتر درگیریهای فیزیکی و کتک خوردن زنهاست که کم و بیش در راهروهای سرد دادگاه تکرار میشود.
کتککاری در دادگاه خانواده
مورد عجیب مردی 65-60 ساله است که همسرش را در خانه عدالت زیر مشت و لگد گرفته و کتک میزند. چند زن و مرد دیگر که هیچ نسبتی هم با آنها نداشتند سعی کردند زن را از این کتک خوردن نجات دهند.
مرد را از زن دور کردند و زنها از آبسردکن برای زنی که خون لب پاره شدهاش روی چانه چکیده بود لیوانی آب خنک آوردند تا شاید کمی آرامتر شود. زن به پهنای صورت اشک میریخت و مدام تکرار میکرد: «دستهات بشکنه الهی، از روزی که باهات زیر یک سقف اومدم اوضاع همینه. خدا لعنت کنه تو رو مرد... حالا هم خجالت نمیکشی، اینجا هم دست برنمیداری، مگه من چقدر جون دارم. پیر شدم زیر دست و پای تو. دیگه طاغت ندارم.»
مرد از آن سوی راهرو فریاد زد: «دلم میخواد کتک بزنمت. انقدر میزنمت تا جونت دربیاد و بمیری. هیچ کاری هم نمیتونی بکنی. جونت هم دربیاد طلاقت نمیدم»
زن تقریبا 60 ساله به نظر میرسید. صورتش پر از چین و چروکهایی بود که برای زنی 60 ساله هم زیاد بود. از جایش بلند شد و نزدیک مرد رفت. روبهروی مرد ایستاد و با صدایی بلند گفت: «تا امروز از ترس آبروم و بهخاطر بچهها ساکت موندم و هیچی نگفتم. اونها هم شکر خدا از آب و گل دراومدن. اما حالا دیگه انقدر مدرک و شاهد دارم که نمیتونی این کتک زدنها رو منکر بشی. دیگه باهات زندگی نمیکنم.»
مادرشوهرم مواد شوهرم را تامین میکند
زنهایی که سفره دلشان باز میشود اولین دردشان یا کتک خوردن از همسرشان است یا اعتیاد که به هر دری هم میزنند دردشان دوا نمیشود. یک طبقه پایینتر از محل دعوای قبلی، زن زیبا و جوانی روی صندلی نشسته بود و پسربچه تقریبا یک سالهای را در آغوش گرفته بود. کنارش نشستم و با انگشتهای بچه بازی کردم. زن آرام بود و حرفی نمیزد.
سر صحبت را باز کردم و زن با لهجه قوچانی شروع به گفتن قصهاش کرد. هر چند جمله یک بار بغضش را قورت میداد و پیشانی پسرش را میبوسید. اعتیاد این بار با شکلی عجیب زندگی او را دچار مشکل کرده بود. گلسا سال 91 ازدواج کرده بود و حالا بعد از گذشت پنج سال دیگر قادر به ادامه زندگی نبود. دلیل حضورش در دادگاه را از او پرسیدم.
«یک ماه بعد از ازدواج متوجه شدم همسرم اعتیاد دارد. بعد از مدتی فهمیدم به همراه مادرش موادمخدر مصرف میکند. این موضوع برایم نگرانکننده بود. به هر حال من از شهرستان به تهران آمده بودم و احساس عدم امنیت و غربت آزارم میداد. این احساس حتی باعث میشد بترسم اما بعد از چندینبار تلاش ترک کرد.»
بعد از اینکه ترک کرد تونستید به آرومی با هم زندگی کنید؟
نه نتونستیم. اون مدام برمیگشت به سمت موادمخدر. کار هم نمیکرد اما چون موادش رو مادرش تامین میکرد دیگه احتیاجی به پول هم نداشت. آخرین بار که ترک کرد بقیه گفتن حالا که مواد رو گذاشته کنار بچهدار بشید تا به زندگی پایبند بشه. ما هم تصمیم گرفتیم بچهدار بشیم. اما اون دوباره مصرف مواد رو شروع کرد.
من باردار بودم و ما سه تایی با مادرش زندگی میکردیم و اون هم یک ناخواهری داشت که از ماجرا بو برد. بالاخره بعد از اینکه 100 بار رفت ترک کنه و برگشت و دوباره شروع کرد ناخواهریش به مادر من خبر داد و مادرم اومد تهران تا ببینه ماجرا چیه. دیگه بچه هم دنیا اومده بود. مادرش وقتی دید شرایط به هم ریخته برگشت شهرستانمون.
تکلیف تامین مواد مخدرش چی شد؟ گفتی کار نداشته و مشترک با مادرش مصرف میکردند. از اون به بعد چه کار کرد؟
هیچی بهاندازه موادکشیدن براش مهم نبود. حتی پسرمون هم نتونست به زندگی برشگردونه. مادرش که رفت. اون هم گذاشت رفت پیش مادرش. من موندم و این بچه تنهایی. خرج و زندگیمون هم از کارت یارانهها میگذره. غیر از اون روم نمیشه از مادرم پول بگیرم. اون هم پول درست و حسابی نداره. حالا اومدم دادخواست طلاق بدم شاید از این وضعیت وحشتناک خلاصی پیدا کنم.
فقر مالی و نبود دانش حقوقی پروندهها را پیچیدهتر میکند
سه هفته بعد وضعیت گلسا را پیگیری کردم. بعد از اقدام به طلاق و مذاکراتی که با همسرش داشته است به این نتیجه رسیدهاند که او به قوچان بازگردد و به زندگی مشترکشان ادامه دهند. این در حالی است که همسرش بعد از بازگشت او به شهرستانشان برای بار دوم زندگی را ترک کرده و او دوباره همراه با پسرش به تنهایی زندگی میکند.
گلسا امیدوار است این بار بتواند پرونده طلاق را پیش ببرد. اما تا قبل از زمان تعیین شده در قانون او نمیتواند اقدام به طلاق غیابی کند. از سویی دیگر آنقدر به قواعد و قوانین آگاهی ندارد تا این امکان را داشته باشد که به تنهایی پرونده خود را مدیریت کند و از نظر مالی نیز حتی امکان رفع نیازهای روزمره خود را ندارد. البته زنانی با شرایطی شبیه به گلسا در دادگاههای خانواده بسیار به چشم میخورند.
سن کم و عدم آگاهی از قواعد و بازیهای حقوقی این امکان را از زنان جوان دریغ میکند تا پروندهای را که در کوتاهترین زمان ممکن به نتیجه میرسد، حل کنند. در چنین شرایطی کمک مشاوران حاضر در دادگاه به این افراد بسیار لازم و ضروری است.
همسرم دیگر قابل اعتماد نیست
مردی تقریبا 40 ساله با لباسهای مرتب و کفشهای واکس خورده در راهروی دادگاه مدام قدم میزد. مرد دیگری که کمی بعد از گفتوگویشان میشد حدس زد وکیل اوست، از راه رسید. وکیل آهسته صحبت میکرد و سعی داشت مرد را هم آرام کند. مرد ناگهان با عصبانیت فریاد زد و با لگد چند صندلی را به زمین انداخت. مرد با صدای بلند به همسرش که آنجا نبود ناسزا میگفت و فریاد زد: باشه قبول مهریهاش را پرداخت میکنم اما وقتی طلاقش میدم که مهریهاش تموم شه. سعی کردم با مرد صحبت کنم. اما انگار از همه زنهای جهان متنفر باشد، گفت: خانم برو دست بردار به تو ربطی نداره سرک کشیدن توی زندگی من. اما در نهایت راضی شد ماجرای داد و فریادش را توضیح دهد. ماجرایی که به گفته او اعتمادش را از همسرش سلب کرد.
چرا همسرتون رو تا زمانی که پرداخت مهریه تمام نشه، طلاق نمیدید؟
همسرم زندگی من رو نابود کرد. من دوستش داشتم. از روز اول بهش گفته بودم که نمیخوام بچهدار بشیم، اول قبول کرد و بعد گفت نه من بچه میخوام. من هم در نهایت قبول کردم. از وقتی بچهدار شدیم مشکلاتمون شروع شد. همه دارایی مالیم به نامش بود. بچه ما شش ساله بود که گفت طلاق میخوام. هر چی گفتم زندگی کنیم گفت، نمیشه تو داری اذیتم میکنی.
بالاخره دادخواست داده بود و داشت کارهای طلاق رو پیگیری میکرد. همه حقوق زندگی همیشه با اون بود تنها حقی که نداده بودم حق طلاق بود و اون هم بهخاطر عشق زیادم نسبت به زندگیم بود. نمیخواستم یک روز بی آنکه خبردار بشم بفهمم طلاق گرفته و رفته. به هر حال وکیلش تونست 120 میلیون تومان از حساب پسانداز من به عنوان مهریه خارج کنه. من امروز این رو فهمیدم. همین الان وکیلم این رو بهم گفت. من غیر از اون پول هیچ پساندازی ندارم. پسرمون هم پیش منه و باید خرج پرستار و تفریح اون رو هم تامین کنم. قسط خونه هم هست. من هم از قاضی خواهش میکنم بقیه مهریهاش رو قسطبندی کنه. هروقت تموم شد طلاقش میدم.
شما قصد ندارید با هم زندگی کنید. به طلاق هم راضی شدهاید. پرداخت اقساط مهریه آنطور که وکیلتان میگوید 11 سال طول خواهد کشید. چرا این روند طلاق نمیدهید تا ماجرا تمام شود؟
صد سال هم قسط مهریهاش عمرش را بگیرد مهم نیست. من چه بدی کرده بودم. اون حق نداشت بی خبر حساب بانکی من را خالی کند. مگر پول نمیخواست! من پول میدهم و حساب زندگیاش را خالی میکنم. پسرم هم خودم بزرگ میکنم چطور میشه همهچیز اونی باشه که این زن میخواد.
دادگاه خانواده، پایان زندگی خانواده
دادگاه خانواده بیش از آنکه تصور کنیم شاهد اتفاقهای دردناک است. شاهد مادرانی که اشک میریزند تا حضانت فرزندانشان را بگیرند و مردانی که همسرانشان به آنها خیانت کردهاند و حالا نه مهریه میخواهند و نه هیچ یک از حقوق رسمی خود را برای تمام شدن یک زندگی مشترک. مردی روی پلههای دادگاه نشسته بود و میگفت: حاضرم همه داراییام را به نامش کنم و او به زندگی با من بازگردد اما قبول نمیکند.
چنین ماجراهایی شاید حاصل بذرهایی باشد که از سالها پیش در نوع زندگی این افراد کاشته شده است. از سویی دیگر شاید حاصل دور ماندنشان از معنی خانواده باشد. چند روزی در دادگاههای خانواده گشت زدن پرده از آسیبهای عمیقی برمیدارد که نهتنها زندگی زنان را دچار آسیب و مشکل کرده بلکه مردان را هم که بیشتر مواقع انگشت اتهام به سوی آنهاست دچار زخمهایی عمیق کرده است. در این بین اما نه تنها زوجین بلکه فرزندانی که حاصل این چنین زندگیهایی هستند دچار آسیبهای جدی خواهند شد و در آینده شاید این مصائب را تکرار کنند.
سارا باقری، وکیل و مشاور خانواده، وکالت دعاوی مربوط به طلاق را عهدهدار است. او به واسطه شغل خود از مشکلات مربوط به طلاق که پیش روی زوجین است آگاهی دارد و معتقد است گاهی مشکل اصلی در پروندههای طلاق به دلیل لجاجتهای بیاساس زوجین است. این درحالی است که ضعف حمایتهای قانونی از زنان این مشکلات را دامن میزند. گفتوگوی کوتاه زیر انعکاسدهنده بخشی از مشکلات از نگاه یک وکیل خانواده است.
آیا در پروندههای دادرسی طلاق مواردی وجود دارد که با وجود روند متصور، مردان دچار مشکلات قانونی در پروسه طلاق باشند و پرونده با شرایطی پیش رود که با وجود قوانین ضمنی مردسالارانه درگیری به نفع زن پایان یابد؟
مباحث خانوادگی معمولا بر اساس اختلافات زن و شوهر است و طبیعتا بعضی مواقع در پروندهها به نفع خانمها روند دادرسی طی میشود. برای مثال در بحث اعسار از پرداخت مهریه که از طرف زوج مطرح میشود، با وجود عدم توانایی مالی زوج حکم به پرداخت یکجا یا پیشقسط بالا صادر میشود. در صورتیکه اسناد و مدارک پرونده حاکی از عدم توانایی مالی مرد است. حتی مواردی هم دیده شده است که با دعاوی ساختگی از ناحیه زوجه، مسیر مثبت دادرسی برای زوجه مهیا میشود. البته این مساله هم بیشتر به خاطر خلا قانونی و کمبود حمایتهای قانونی از زنان نشات میگیرد که برای احقاق حقوق خود مجبور به این قبیل اقدامات میشوند.
بعضی معتقدند اگر برابری زن و مرد را قبول داریم پس مطالبه مهریه و... معنی ندارد. در جایگاهی که زن همزمان با مرد مشغول به کار است و گاهی حتی جایگاه اجتماعی بالاتری نسبت به مرد دارد، آیا چنین روندی باعث قبول نکردن برابری زنان و مردان میشود؟
بله، این موضوع به طور کلی خود خط بطلانی است بر برابری زن و مرد اما فراموش نکنید این مطلب زمانی صادق است که زنان حق طلاق هم داشته باشند. شاهد این موضوع هستیم که بسیاری از زنان به دلیل نداشتن حق طلاق، دادخواست مطالبه مهریه را از طرف دادگاه مطرح میکنند تا اهرم فشاری برای مرد نسبت به طلاق ایجاد کنند. از سویی دیگر برخی از مردان زمانی که همسرشان از اعتبار و جایگاه بالاتری برخوردارند، از حقوق قانونی خود سوءاستفاده میکنند. برای مثال خانم در حوزه کاری موقعیت خوبی پیدا کرده و دعوت به نشستی در خارج از کشور میشود در این شرایط همسر در صورت اختلاف به واسطه اختیارات قانونی از حق خود استفاده و همسر خود را ممنوعالخروج میکند. نمونه آن خانم نیلوفر اردلان، فوتسالیست کشور بود.
در دادگاه خانواده با موردی مواجه شدم که مرد در حال پرداخت مهریه است و براساس اقساط، این پرداخت 11 سال طول خواهد کشید. اما نکته عجیب اینجاست که مرد اعلام کرده تا پرداخت مهریه تمام نشود، حاضر به طلاق دادن همسرش نیست. آیا قانون پیشبینیهای لازم در چنین مواردی را کرده است؟
این روزها پروندههایی در جریان است که بیشتر از 10 یا 15 سال طلاق دادن زن به طول میانجامد. هرچند مشکل از آنجاست که بیشتر دعاوی خانوادگی به دلیل لجاجتهای دو طرف و احساساتی برخورد کردن با مسایل و مشکلات شکل میگیرد. همچنین شاهد این بودهایم که خانوادههای دو طرف هم به این اختلافات دامن میزنند. اما هر دو طرف از نهایت ظرفیتهای قانونی برای پیشبرد اهدافشان استفاده میکنند. پیشبینی قانون در این موارد بستگی به پروندهها و شرایط و اوضاع و احوال دارد. برای مثال مردی که مبادرت به ترک زندگی مشترک به مدت شش ماه متوالی یا ٩ ماه متناوب کند، به موجب قانون از موارد عسر و حرج برای زن محسوب میشود و زن میتواند درخواست طلاق کند. البته در پروندهایی که بعد از چندین سال پرداخت مهریه، مرد هنوز زن را طلاق نداده است، به معنی عدم ترک زندگی مشترک است.
با توجه به پروندههایی که تا امروز از سوی شما مورد بررسی قرار گرفته، بیشترین آسیبها و مشکلاتی که زوجین در دادگاههای خانواده درگیر آن هستند، در چه دایرهای قرار دارد؟
با توجه به فرهنگ هر خانواده و مسایل فردی و اجتماعی که وجود دارد، اختلافات خانوادگی متفاوتی هم شکل میگیرد. بسیاری از خانمها به دلیل اختلالات روانی یا اعتیاد همسرشان که روی خشونتهای فیزیکی هم تاثیرگذار است، رنج میبرند. اکثر آنها به دلیل حفظ آبروی خود و خانواده و آینده فرزندشان سکوت میکنند. گاهی در مواردی که خیانتهایی از طرف مرد صورت میگیرد به دادگستری که مرجع تظلمات است، پناه میبرند ولی متاسفانه قانون حمایتی در این راستا از زنان نمیکند.