«کوچ اجباری»؛ شاید این بهترین عنوان برای داستان زندگی مردمانی باشد که مجبور به کوچ از سرزمین خود شدهاند. دلیل این مهاجرت جنگ، ناامنی، بیماری، قحطی و بیکاری نیست، دلیلش توسعه سدسازی برای تولید برق است.
به گزارش ، وقایع اتفاقیه نوشت: خوزستان سالهاست که شاهد بزرگترین کوچ اجباری در تاریخ معاصر ایران است. از زمانی که رودخانه کارون عرصه ساختوساز سد شد تا به امروز که نزدیک به 13 سال از آبگیری سد کارون 3 میگذرد بیش از 10 هزار نفر جمعیت از روستا و آبادی خود به روستاها و شهرهای مجاور نقل مکان کردهاند، 63 پارچه روستا و آبادی به زیر آب رفتهاند و در آخرین تحولات قرار است یک روستای دیگر با 110 خانوار و 450 نفر جمعیت خالی از سکنه شود. حالا اهالی روستای میراحمد غریبیها چشمانتظار جانمایی یک سرزمین دیگرند تا از روستای آبا و اجدادی خود دل بکنند و به جایی دیگر روند.
حیات بخش عظیمی از مردم ایران به رودخانه کارون وابسته است؛ رودخانهای که از زردکوه بختیاری سرچشمه میگیرد، به اروندرود میریزد و در مسیر خود مهمان ناخواسته 6 سد بتنی بزرگ است. فکر ساختن اولین سد در سالهای 1348 در ذهن مسئولان کلید خورد، کمی بعد سدهای دیگری از کارون2، کارون3، کارون4، مسجد سلیمان و در پایینتر، سدهای گتوند علیا و سد تنظیمی گتوند ساخته شد؛ سدهایی که زمانهای زیادی برای ساخت آنها بهواسطه مخالفت مردم یا سازمان محیطزیست بهدلیل نداشتن ارزیابیهای زیستمحیطی صرف شد اما با وجود این مناقشات ساخته شدند و طبعات زیستمحیطی بسیاری به همراه داشتند. سد کارون3 بعد از سد گتوند چالشیترین سد کارون بود؛ از خرید اراضی کشاورزی روستاییان تا محاصره روستاها در آب و تبعات این حصر؛ چالشی که همچنان نیز ادامه دارد.
میراثی که به زیر آب رفت
روستای میراحمد غریبیها باقیمانده 63 روستایی است که برای همیشه حین آبگیری سد کارون3 غرق شدند. با غرقشدن این روستاها و آبگیری مخزن سه میلیارد مترمکعبی این سد در سال 1383، 28 روستای دیگر به محاصره آب درآمدند. محاصره به چه معنا؟ هژیر کیانی، فعال محیطزیست خوزستان و یکی از ساکنان ایذه دراینباره به خبرآنلاین میگوید: «محاصره به این معنا که مردم این روستاها فقط در ساعاتی خاص از شبانهروز میتوانند تردد کنند و با روستاها و شهرهای اطراف ارتباط داشته باشند، یعنی همان زمانی که «بارج» یدککشهای دریایی که افراد و وسایل نقیه را جابهجا میکنند، مشغول کار باشند.»
13 سال است که تنها «بارج» راه ارتباطی این 28 روستاها با دنیای خارج است و یک «پل» که اهالی این روستاها به آن چشم امید بستهاند؛ پلی که به گفته کیانی، با سرعت لاکپشتی در حال ساخت بوده و هنوز هم به نتیجهای نرسیده است.
روستای میراحمد غریبیها به همراه 27 روستای دیگر از توابع بخش دهدز شهرستان ایذه از یک سمت به کوهستان سه هزار و 300 متری «مُنگشت» و ازسویدیگر به دریاچه 55 کیلومتری سد کارون3 محصور است. روستای میراحمد غریبیها با آثار باستانی و طبیعت زیبا و شالیزارهایش یکی از کانونهای گردشگری خوزستان به شمار میآید که حالا به سبب رانش زمین قرار است خالی از سکنه شود اما این تنها یک سوی چهره واقعیت است. غرقشدن میراث فرهنگی، تغییر سبک زندگی و به خطرافتادن اشتغال و امنیت جانی مردم و پس از اینها کوچ و آوارگی این مردم روی دیگر این سکه است.
کاروانسرای تاریخی میراحمد در میان اهالی این روستا شناخته شده؛ کاروانسرایی که حالا به زیر آب رفته و چیزی از آن جز خاطرهای برای اهالی باقی نمانده؛ البته این کاروانسرا تنها یکی از صدها اثر تاریخی این منطقه بوده که به سبب آبگیری مخزن سد کارون3 و به زیر آبرفتن 68 روستا به تاریخ پیوسته است. هژیر کیانی که پیشازاین یکی از کارشناسان میراث این منطقه بوده است، میگوید: «پیش از آبگیری سد 110 اثر باستانی این منطقه را با مشخصات یوتیام و جیپیاس ثبت کردیم که شاید آیندگان با باستانشناسی و غواصی زیر آب بتوانند تحقیقاتی درباره آنها انجام دهند. این بناهای تاریخی غرقشده در آب شامل کاروانسرا، پلهای تاریخی، گورسنگها و شیرسنگهای بختیاری بودند که در ایران بینظیر است.» او به غارهایی متعلق به دوران پارینهسنگی اشاره میکند که امروز در آب غرق شدهاند. این فعال محیطزیست میگوید: «بیش از 35 غار که سکونتگاه انسانها بودند در این منطقه توسط باستانشناسان گروه نجات شناسایی شدند. تحقیقات زیادی دراینزمینه انجام شد که در سکوت آن زمان به فراموشی سپرده شد.»
اما تنها میراث تاریخی این روستاها قربانی سدسازی نشد. کیانی میگوید: «بیش از صد هزار اصله درخت بلوط برای آبگیری سد کارون3 از دست دادیم که روایت آقای محمود رحمانی، مستندساز و فیلم مادرم بلوط این جنایت محیطزیستی را به نمایش درآوردهاند.»
فاجعه انسانی در راه است
«خطر رانش زمین»، این هشداری است که محسن بیرانوند، فرماندار ایذه به ساکنان روستای میراحمد غریبیها داده و راهحل جلوگیری از هرگونه صدمات احتمالی را در جابهجایی اهالی روستا دانسته است. او خبر داده است که به علت وضعیت حساس فعلی، این روستا به زودی جابهجا خواهد شد. این خطر را روستاییان با ترکهایی که بر دیوار خانههای قدیمیشان افتاده به خوبی احساس کردهاند اما چه شد که سد سبب رانش زمین این منطقه شد؟ کیانی دراینباره میگوید: «پیش از این، رودخانه طبیعی کارون پایینتر از این روستا قرار داشته اما با آبگیری دریاچه سطح دریاچه و تراز آب تا محدوده روستا جلو آمده است؛ تا آنجایی که بخشی از روستا از جمله کاروانسرای میراحمد زیر آب غرق شد، آب تا حریم روستا آمده و به مرور باعث شده تا اراضی آبرفتی این روستا مستعد رانش شود و هر لحظه ممکن است فاجعه انسانی رخ دهد.»
او میافزاید: «میدانید که در سالهای اخیر بهدلیل خشکسالی و میانگین پایین بارشها شاهد ترسالی طبیعی نبودهایم بلکه این رانش به خاطر نفوذ و افزایش ارتفاع آب بوده است. این روستاها پیش از این نمای خوبی داشتند و بعد از آنکه دریاچه ایجاد میشود و حریم روستا را میگیرد، زمینه برای رانش زمین به وجود میآید.»
محاصرهشدگان در آب به دنبال آب
چه کسی باور میکند که مردم روستای میراحمد غریبیها و 27 روستای همجوارش که همانند جزیرهای در میان آبهای کارون گیر افتادهاند، از آب شرب محروم هستند. کیانی دراینباره میگوید: «فاجعه انسانی تنها به رانش زمین و کوچ مردم این روستاها ختم نمیشود. فاجعه اصلی در جیرهبندی آب روستای دو هزار نفری میراحمد غریبیها، 27 روستای دیگر دهدز و شهر ایذه در کنار سد کارون3 است. فاجعه آن زمان اتفاق افتاده که مردمی در محاصره آب هستند ولی آب برایشان جیرهبندی شده است.»
به گفته این فعال محیطزیست، تمامی مردم منطقه دهدز یا از چاه یا از تانکر یا از دریاچه آب آشامیدنی خود را تأمین میکنند. او میگوید: «آب مردم این منطقه پیشازاین از چشمهای به نام شبخیر تأمین میشد که این چشمه نیز به زیر آب رفته است. برخی از روستاها در منطقه دهدز مجبور هستند ظرف خود را روی چهارپایان بگذارند و مسیری را طی کنند تا گالنهای خویش را از آب دریاچه پر کنند؛ آبی که علاوه بر سموم و کودهای کشاورزی به وسیله روغن و مواد سوختنی رهاشده در آب توسط شرکتهای پیمانکاریای که تحت نظر وزارت نیرو کار حملونقل آبی را انجام میدهند، آلوده است.»
او درباره کیفیت آب چاه در منطقه دهدز میگوید: «میزان رسوب آب چاهها نیز در منطقه دهدز بسیار بالاست و مردم از آب این چاهها برای شرب استفاده میکنند و در ساعت خاصی از شبانهروز از طریق تانکر آب دریافت میکنند؛ البته آن هم به شرط آمدن تانکرها.»
به گفته او، در شهرستان ایذه و شهر دهدز با کاهش کیفی و کمی آب چاهها روبهرو هستیم و این در آینده میتواند سبب بحران شود. این درحالی است که سه برابر آب آشامیدنی مردم ایذه و باغملک که جمعیت آنها حدود 300 هزار نفر است، آب از سد کارون3 تبخیر میشود.
اما مشکل آب آشامیدنی تنها بخشی از محرومیت این شهرها و روستاهاست. روستاییان شهرستان ایذه گاز ندارند و مجبور هستند از کپسول گاز استفاده کنند که البته بهواسطه سختی تردد آن هم با مشکلاتی روبهرو است.
یک ساعت روی «بارج»، چه گردشگری به این روستا میآید؟
سه سال پیش بود که مینیبوسی در آب غرق شد و 12 زن و کودک از روستاییان بختیاری بخش دهدز شهرستان ایذه جان خود را از دست دادند. بیتوجهی شرکت توسعه منابع آب و نیروی ایران نسبت به انجام تعهدات قانونی درباره ترمیم راههای روستایی مستغرق در دریاچه سد کارون سبب شده که نهتنها تردد روستاییان به ساعاتی از شبانهروز محدود شود بلکه اشتغال آنها نیز تحتالشعاع این ماجرا قرار گیرد. کیانی دراینباره میگوید: «معیشت مردم این 28 روستا از طریق باغداری، کشاورزی و دامپروری تأمین میشود. آن زمان که راه ارتباطی وجود داشت و دسترسی به روستاهای دیگر آسان بود و گردشگر نیز به این روستا میآمد صنعت گردشگری هم به معیشت و اقتصاد این روستاییان کمک میکرد اما حالا نهتنها کشاورزان و باغداران باید ساعتها منتظر بارج بمانند تا محصولات خود را از طریق آن جابهجا کنند بلکه خریداران و گردشگران نیز حاضر نیستند که یک ساعت تا یک ساعت و نیم روی بارج بنشینند تا برای خرید انار و تفریح به این روستا بیایند؛ روستایی که میراث فرهنگی و معنوی بختیاریاش را از دست داده است.»
مصائب یک کوچ اجباری
این برای اولینبار نیست که قرار است روستاییان شهرستان ایذه خانههای خود را ترک کرده و خاطرات آبا و اجدادیشان را پشت سر رها کنند. این شهرستان تجربه کوچ اجباری بیش از 10 هزار نفر جمعیت از 63 پارچه روستا و آبادی را در خاطره خود دارد؛ مردمانی که زمینهایی را که در معرض آبگیری سد کارون 3 قرار داشت، فروختند و جای دیگری رفتند. کیانی درباره تجربه این مهاجرت اجباری میگوید: «10 هزار نفر از 63 روستای ایذه اراضی دیمشان را با قیمت متری 70 تومان (700 ریال) و شالیزارهایشان را به قیمت متری 800 تومان به خاطر آبگیری سد کارون3 در سال 83 فروختند. این قیمت درواقع یکپنجم ارزش زمینها در یک سال بود. یعنی ارزش علوفهای یک هکتار زمین دیم بالاتر از نرخی بوده که در آن زمان زمینها به آن نرخ خریداری شد. مردم این منطقه دامدار بودند، اقتصاد پایدار داشتند. گردشگری در آنجا رونق داشت و یکی از بکرترین نقاط ایران و گنجینه میراث فرهنگی بختیاری در مناطق بختیارینشین بود که تمام آن از بین رفت.» او ادامه میدهد: «به هیچوجه زمینی به ازای سرزمینی که از این مردم گرفته شد به آنها تعلق نگرفت و هیچ شغل، بهداشت و آبی برایشان پیشبینی نشد، بلکه این افراد به شهرهای اطراف مانند ایذه، اهواز و مرکز شهر دهدز که در قالب شهرکهایی درست شد، کوچ کردند.»
کوچ به سرزمینی دیگر به معنی شروع زندگی از نقطه صفر است. مردم 63 روستای ایذه از سرزمین خود به اجبار کوچ کردند بدون آنکه کسی مسئولیت تأمین سرپناه و شغل این مردم را پس از مهاجرت قبول کند؛ سرنوشتی که حالا دوباره مردم روستای میراحمد غریبیها به آن گرفتار شدهاند.