چند سالیاست که بختگان بیآب و بخت شده است! بزرگترین پهنه آبی استان فارس همچون 15 تالاب دیگر این استان امروز کاملاً خشک شده و امسال نیز بار دیگر به قتلگاه پرندگان مهاجر بدل شد.
به گزارش ، ایران نوشت: بختگان که روزگاری نه چندان دور و قبل از آنکه سدهای سیوند و ملاصدرا ساخته و آبگیری شود و استان فارس به قیمت نابودی منابع آب سطحی و زیرزمینی به سومین تولیدکننده برنج کشور بدل شود، دومین تالاب با اهمیت کشور از نظر ارزشهای زیستگاهی بود، اما با شدت گرفتن طرحهای توسعه ناپایدار کشاورزی و سوءمدیریت در بخش منابع آب، امروز بختگان به شورهزاری وسیع تبدیل شده است. مرگ صدها جوجه فلامینگو در بستر خشک دریاچه در یکی دوماه گذشته اگرچه تراژدی تکاندهندهای بود اما گویا از بس محیط زیست ایران به تکرار چنین رخدادهایی عادت کرده، این موضوع آنطور که انتظار میرفت در سطح رسانهها و محافل تصمیمگیری استانی و ملی مورد بررسی و چرایی قرار نگرفت.
در همین حال دو نفر از کارشناسان محیط زیست که سالهاست روی تحولات اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی حوضه بختگان پژوهش میکنند با ارسال مقالهای برای روزنامه ایران مختصراً دلایل وضعیت کنونی را شرح دادهاند. مهدی زرعکانی و علی مرزوقی با بررسی این تحولات از سال 1335 تاکنون به وضوح نشان دادهاند که سیاستهای غلط منطقهای در بخش کشاورزی و آب چه بلایی بر سر بختگان آورده و عملاً نجات تالاب بختگان را که عنوان پارک ملی را با خود یدک میکشد، غیر ممکن اعلام کردهاند. بر اساس پژوهش این کارشناسان میزان برداشت آبهای سطحی و زیرزمینی در این حوضه در 60 سال گذشته به بیش از 3 برابر رسیده و شاید بیدلیل نیست اگر بختگان امروز به چنان وضعیت بغرنجی دچار شده که محیط زیست مجبور شده برای نجات جان جوجههای گیر افتاده در میان شورهزار به داخل دریاچه لوله کشی کند! این کارشناسان آینده کشاورزی در دشت کربال و خرامه را در نزدیکی بختگان مشابه این دریاچه ارزیابی کردهاند و هشدار میدهند بختگان و «طشک» که نابود شد اگر دیر بجنبیم کشاورزی هم در این منطقه نابود میشود. با این امید که گوش شنوایی برای این هشدارهای کارشناسی باشد!
بوم سازگان (اکوسیستم) حوضه دو رودخانه کر و سیوند بهعنوان بخشی از زاگرس میانی، باوجود تنوع اکولوژیکی و زیستی، از نظر مدیریت سرزمینی بهعنوان زیستگاه انسانی، تا یک سده قبل، از ساختاری منسجم و نسبتاً باثبات برخوردار بوده است. در این الگو، ارتفاعات و قلمرو رویشی تحت مدیریت و بهرهبرداری به شیوه تولید رمه گردانی یا عشایری قرار داشته، در کوهپایهها بهرهبرداری زراعت دیم و در دشتها، زراعت آبی رایج بوده که با توجه به ساختار سکونت و حجم جمعیت با وجود برخی تعارضات بین شیوههای تولید، از تعادلی نسبی برخوردار بوده است. حوضه کر و سیوند در این چارچوب، وضعیت پایداری را نشان میدهد. زیرا سادهترین تعریف پایداری را میتوان کاهش نیافتن سرمایه تعریف کرد، اما متأسفانه از یک صدسال پیش به این طرف با تحولات بنیادی در ساختار اقتصادی، اجتماعی و کالبدی و فضایی کشور، مدیریت کهن در عرصه سرزمینی کاملاً دگرگون شد.
اگرچه این دگرگونی در بخشهایی ناگزیر بود. اما بدلیل فقدان رویکرد توسعه گرایانه پایدار و بخشینگری، حوضه کر و سیوند در استان فارس بشدت مورد تهاجم و تخریب قرار گرفت. ساختار منسجم و تعادلی بهرهبرداری و حفاظت که بهنوعی در ساختار کهن شکل گرفته بود، گرچه نمیتوانست درگذار به نظام مدرن پایدار بماند، اما جایگزین متناسب با شرایط جدید، را نیافت.تحولات کاربری اراضی، فروپاشی نظام عشایری، تأسیسات بزرگ آبی و زیربنایی در پرتو مدیریت ناهماهنگ در بهرهبرداری و حفاظت، منابع اکولوژیکی حوضه آبریز کر و سیوند را دستخوش تخریبهای بیبازگشت قرار داد.
حوضه آبریز دریاچههای «طشک» و بختگان در حاشیه جنوب شرقی رشته کوههای زاگرس واقع شده است. وسعت این حوضه بالغ بر دو میلیون و 724 هزار هکتار است. این حوضه از دو سیستم کلان هیدرولوژیک شامل حوضههای آبریز کر و سیوند تشکیل شده است. دو رودخانه کر و سیوند نیز پس از پیوستن به یکدیگر درمحل پل خان، رودخانه کر- سیوند را تشکیل میدهند. کر- سیوند با عبور از دشت کربال- خرامه، در محل دوشاخ به دریاچههای طشک و بختگان میپیوندد. این دریاچهها در اراضی پست جنوب شرقی گسترده شدهاند و خروجی جریانات رودخانهای حوضه را دریافت میکنند. حوضه آبریز بختگان شامل4ناحیه متفاوت است:
ناحیه مرتفع شمالی شامل سرشاخههای رودخانههای کر و سیوند و دشتهای مرتفع بکان، خسرو شیرین، آس و پاس، دژ کرد – کامفیروز نمدان، دهبید، قادرآباد – مادر سلیمان و سرپنیران.
ناحیه میانی شامل دشتهای سعادت آباد، مرودشت، زرقان، بیضا، لپویی و داریان است.
ناحیه انتهایی که در منتهی الیه دلتای رودخانههای کر و سیوند ودر ایتدای دریاچه بختگان قرار گرفته شامل دشتهای کربال و خرامه است.
ناحیه منتهیالیه حوضه: دریاچه بختگان و پیرامون آن شامل دشتهای ارسنجان، استهبان، آباده طشک، نیریز و سیدان - فاروق است.
پاسارگاد و تخت جمشید، نماد آبادانی حوضه بختگان
بررسی سیمای تاریخی حوضه براساس شواهد موجود نشان میدهد که از گذشتههای تاریخی دشتهای مرتفع شمالی بهصورت مراتع و جنگلها مورد بهرهبرداری قرار میگرفته است. شهر پاسارگاد بهعنوان شهر مهم هخامنشی در مجاورت رودخانه سیوند قرار داشت و آب انتقال یافته از رودخانه سیوند در این باغشهر باغها را مشروب مینمود. مقبره کوروش در نزدیک شهر پاسارگاد مشرف بر دریاچهای قرار داشت. این دریاچه در مسیر رودخانه سیوند در دشت مادرسلیمان قرار گرفته بود این دریاچه بعدها احتمالاً با فرسایش تشکیلات انتهایی آن از بین رفته است و آثار به جای مانده در محل فعلی سد درودزن نشانگر سازههای انتقال آب به دشت مرودشت و شبکه آبیاری گسترده آن بود.
تختگاه تخت جمشید نیز در فراز سکویی مشرف بر این اراضی قرار داشت. تالابهای گستردهای که بعدها به نام تالاب زرقان- بیضا- لپویی نامیده میشود درمجاورت این اراضی قرار داشت.(محتملاً شکارگاههای بهرام گور در محل فعلی آهوچر واقع بوده است.) در ناحیه انتهایی در دشت کربال – خرامه روی رودخانه کر– سیوند بندی بنا شده بود که با کمک شبکه انهار دشت حاصلخیز دلتای کر- سیوند را مشروب مینمود. (در دوره دیلمی با ترمیم آن بند مشهور تاریخی، بند امیر بنا نهاده شد.)
سیمای بهرهبرداری از حوضه نیز در طول تاریخ تا اواخر دوره قاجاریه و آغازدوران پهلوی کمابیش ادامه داشته است. اراضی و دشتهای مرتفع شمالی، ییلاق عشایر قشقایی و خمسه بوده و توسط سازمان ایلی بهرهبرداری و توسط سلسله مراتب ایلی مدیریت میشده است. در اراضی دشتهای میانی و انتهایی کشاورزی به صورت سنتی و محدود ادامه داشته و ایالت فارس و از جمله محدوده مورد مطالعه، در دوران قاجاریه جایگاه عشایر قشقایی و ایلات خمسه بوده است. اما انقلاب مشروطیت و پیدایش ارتش منظم در دوران پهلوی اول به قدرت نظامی ایلات ضربه وارد ساخت. در همین زمان گسترش شیوه تولید متکی بر کشاورزی، باعث تخریب مراتع دشتی و تغییر کاربری آن به اراضی کشاورزی شد و تالابهای واقع در دشتها کاهش شدیدی یافت.
اصلاحات اراضی و ملی شدن جنگلها و مراتع در دهه 40 نیز، آخرین مقاومت نظام ایلی و قدرت اقتصادی آن را درهم شکست و شیوه تولید متکی بر کشاورزی در دشتهای مرتفع شمالی بسرعت گسترش یافت. با گسترش کشاورزی، آبادینشینی در دشتهای مرتفع شمالی توسعه یافت. بسیاری از آبادیهای عشایرنشینی در این دشتها احداث شد به طوری که از تالابهای تاریخی موجود در حوضه 7 تالاب نمدان، آس و پاس، بکان، لپویی و بیضا، زرقان و کم جان و سهل آباد به طور کامل از بین رفتند که میتوان بر اساس شواهد خاکشناسی وسعت آنها را سطحی معادل 46 هزار هکتار برآورد کرد که امروزه فقط حدود 2600 هکتار از آنها باقی مانده است. آبادیهای کوچک رو به تجمیع نهاد و آبادیهایی با جمعیت متوسط متولد شد. توسعه تکنولوژی موجب حفر چاهها و ایستگاههای پمپاژ روی رودخانهها شده و اراضی کشاورزی دیم به اراضی آبی تبدیل شد. توسعه اراضی دیم و آبی، عرصه مرتعی دشتی را کاهش داد و فشار دام بر مراتع کوهستانی رو به فزونی نهاد و فشار بر مراتع کوهستانی و قطع و نابودی مراتع میانبند موجب کاهش گونههای گیاهی علفی و کاهش کیفیت گونههای درختی جنگلی شد.
دهه 40 شمسی، آغاز تحولات مخرب در حوضه بختگان
اما با آغاز دهه چهل شمسی تحولات شدت گرفت. در این دوران، این محدوده تحت تأثیر دو رخداد مهم قرار گرفت. رخداد اول نشأت گرفته از برنامههای توسعه هدایت شده توسط دولت مرکزی بود که توسط سازمان برنامه به اجرا گذارده میشد. هدف این برنامهها، انجام مطالعات و اجرای طرحهای عمران ناحیهای بود که احداث سدهای بزرگ آبی و شبکههای آبیاری به همراه احداث تأسیسات صنعتی و گسترش کشت و صنعتها را دربرمیگرفت. مطالعات انجام شده توسط جستین کورتنی، احداث سدهای داریوش کبیر(درودزن)، سدسیبویه (سیوند)، سد تنگ براق (ملاصدرا)، احداث شبکههای آبیاری درودزن و دشت کربال - خرامه و زهکشی دشتهای بیضا و زرقان را در برنامهریزی کلان منطقه گنجانده بود. در پی اصلاحات اراضی و اتخاذ سیاستهای توسعه در قالب برنامههای عمران منطقهای، مطالعات حوضه رودخانه کر به انجام رسید. شبکه درودزن و سد درودزن احداث وکارخانه قند و پتروشیمی در دشت مرودشت نیز ساخته شد و شرکت سهامی زراعی در اراضی بهوجود آمد. البته در مطالعات توسعه منطقهای، احداث سدهای ملاصدرا، سیوند و شبکه آبیاری دشت کربال - خرامه نیز در دستور کار قرار گرفت و احداث آنها عملاً بعد از انقلاب اسلامی صورت گرفت.
احداث سد و شبکه آبیاری درودزن و توسعه صنعتی زمینه رشد شهرهای مرودشت و زرقان را فراهم ساخت و تراکم جمعیت در این ناحیه رو به فزونی نهاد. در پی احداث شبکه آبیاری، احداث شبکه زهکشی برای استحصال اراضی جدید و خروج پساب حاصله، در دستور کار قرار گرفت. احداث زهکش بیضا و سپس زهکش آهوچر اراضی تالابی بیضا را محدود و اراضی تالابی زرقان و لپویی را نابود ساخت. خشک شدن تالابهای بیضا، زرقان، لپویی، نمدان، بکان، آسوپاس، دو شاخ، سهلآباد و گمبان همچنین دریاچه بختگان، امنیت زیستگاهی محدوده را در معرض آسیب جدی قرارداد. از جمله مهاجرت و زادآوری پرندگان دچار مشکل شد و امروز آماربرداریها، حاکی از کاهش شدید جمعیت پرندگان است. در این میان دریاچه بختگان نیز به دریافتکننده زهکشهای اراضی زراعی و پسابهای صنعتی کارخانههای پتروشیمی تبدیل شد.
رخداد دوم نیز حاصل تحولات خودبهخودی و بدون برنامهریزی کلان دولت مرکزی و ناشی از تغییر در مناسبات تولیدی در محدوده مطالعاتی بود. فروپاشی نظام ایلی و ایجاد دامداری متکی بر رمهگردانی، به همراه تبدیل بخشی از مراتع به اراضی کشاورزی و توسعه تکنولوژی مبتنی بر برداشت از منابع آب سطحی و زیرزمینی (ایستگاههای پمپاژ و حفر چاهها و نصب موتورپمپ روی آن)، موجب دگرگونی بخش وسیعی از سرزمین شد. اراضی مرتعی و اراضی دیم به اراضیآبی تبدیل و برداشت از رودخانهها و منابع آبرفتی رو به فزونی نهاد. پس از انقلاب اسلامی اراضی تالابی حاشیه دریاچه بختگان در محل ورود رودخانه به دریاچه (تالاب کمجان) تحت عنوان زهکشی اراضی زهدار زهکشی شد. شبکه آبیاری دشت کربال – خرامه بهعنوان طرح کوثر زیر بند امیر احداث شد. سد سیوند احداث و با احداث آن حقابه جدیدی برای اراضی توابع ارسنجان در نظر گرفته شد. شبکه انتقال آب به دشت توابع ارسنجان و شبکه زهکشی دشتهای سعادت آباد و سیدان - فاروق اکنون در دست احداث است. اما تغییر کاربری اراضی مرتعی به دیم و روند حفر چاهها در دشتهای مختلف بهصورت مجاز و غیر مجاز افزایش شدید یافت.پیامد این اقدمات در بستر زمان را میتوان به صورت کمی و با مقایسه دورههای زمانی بهدست آورد.
توسعه 4.6 برابری کشت آبی در استان
برای این تحقیق دوره زمانی 1335 بهعنوان قدیمیترین زمانی که اطلاعات مدون از حوضه وجود دارد انتخاب و با یافتههای موجود مقایسه شد. نخستین و مهمترین شاخص بررسی تحولات سطوح زراعی است که بررسی شده و نتایج جالبی را ارائه میدهد. اراضی زراعی آبی در سال 1335 از سطح 223هزار هکتار به سطحی معادل 580 هزار هکتار در کل حوضه رسیده است که بیانگر افزایش 2.6 برابری برای حوضه است هرچند این یافته مهم است. یافتهها نشان داد در دشتهای مرتفع سرشاخههای حوضه سطح زراعت آبی از 47 هزار هکتار به 216 هزار هکتار رسیده که به عبارتی 4.6 برابر شده است این درحالی است که در دشتهای میانی که به نوعی سدها برای آبیاری آنها احداث شده، سطح زراعی از 91 هزار هکتار به 141 هزار هکتار رسیده که افزایشی حدود 1.6 برابری را نشان میدهد. این امر حاکی از آن است که تحولات خودبهخودی و تدریجی جوامع محلی در حوضه و بخصوص در سرشاخهها بسیار بیشتر از تحولات برنامهریزی شده دستگاه کشوری عمل کرده است. همچنین این نسبت در دشتهای انتهایی 2.1 و اطراف دریاچه 3.8 بوده است که اولی بیشتر تحت تأثیر زهکشی تالابها و دومی را میتوان به دستیابی بهرهبرداری از چاهها نسبت داد.
در واقع بیشترین تغییرات سطوح کشت در نواحی بالادست و مناطق سرشاخههای رودخانههای کر و سیوند رخ داده است. این نواحی مناطق تشکیل دهنده جریان آب رودخانه کر و سیوند هستند. افزایش سطوح کاربری کشاورزی آبی در نواحی مذکور، به معنای رشد مصرف آب در بخش کشاورزی و در نهایت کاهش آب ورودی به رودخانههای کر و سیوند است. در مورد اراضی دیم نیز تحولات بر مبنای افزایش مصرف آب در حوضه، روند کاهشی شدید را نشان میدهد بهطوری که اراضی دیم در کل حوضه در شرایط فعلی حدود 60هزار هکتار است در حالی که در گذشته سطحی معادل 250 هزار هکتار داشته، این کاهش 4 برابری بدلیل تبدیل این اراضی به زراعت دیم و بهرهبرداری از منابع آب صورت گرفته است.
بررسی تحولات در کاربریها در سایر بخشها نیز نتایج جالبی را از خود نشان میدهد به طوری که سطح دریاچههای طشک و بختگان از 173 هزار هکتار به حدود 138 هزار هکتار فعلی رسیده که کاهش 35هزارهکتاری را نشان میدهد و همین هماکنون خشک است. (این سطح در شرایط فعلی ممکن است آبدار شود و اطلاق دریاچه به آن براساس مشخصات فیزیکی صورت گرفته). اراضی تالابی نیز که پیشتر اشاره شد در حوضه کاهش داشته و از 46هزار هکتار به 2هزار و600 هکتار کاهش یافته که نشان میدهد چه تغییر فاحشی در سیمای سرزمین منطقه رخ داده است.
بیابانزایی شدید در حوضه بختگان
پس از 50 سال برنامهریزی و هزینه، بررسی اراضی شور و بایر در حوضه نشان میدهد که سطح این اراضی از 62 هزار هکتار به 112 هزار هکتار یعنی حدود دو برابر شده که شاهد خوبی برای توسعه ناپایدار حوضه بوده و نشان میدهد صرف هزینههای گزاف و برنامهریزیهای بخشینگر در نهایت به دو برابر شدن اراضی شور و بیابانی شدن حوضه انجامیده است.
بررسی تحولات در مصرف آب آمار وحشتناکی را از خود نشان میدهد که واقعاً میتوان الگوی خوبی از برنامهریزی بدون توجه به کلان و کلیت یک اکوسیستم باشد به طوری که در دشتهای فوقانی یا سرشاخهها مصرف آب سطحی از 256 به 456 میلیون مترمکعب رسیده و در دشتهای میانی و زیر سد و شبکهها از 576 به 704 میلیون مترمکعب که سر جمع حدود 400 میلیون افزایش برداشت را نشان میدهد. این امر در حالی است که در دشتهای انتهایی مصرف آب سطحی از 407 میلیون مترمکعب به 277 میلیون مترمکعب کاهش داشته و در پیرامون دریاچه از 90 میلیون به حدود 30 میلیون مترمکعب رسیده است. این اعداد به این معنی است که به موازات بهرهبرداری در بالا دست در پایین دست از مصرف منابع آب سطحی کاسته شده و بهجای آن آب زیرزمینی وارد مدار مصرف شده به طوری که در حاشیه دریاچه میزان مصرف آب زیرزمینی از 81 میلیون به 673 میلیون و در دشتهای انتهایی کربال خرامه از 46 میلیون به 248 میلیون رسیده، در دشتهای میانی نیز از 49 به 891 و در سرشاخهها هم از 128 به 1294 میلیون مترمکعب در سال رسیده است. این امر یعنی بهرهبرداری حدود دو میلیارد مترمکعب در سال از منابع آب زیرزمینی، که پیشبینی میشود برای جبران کسر مخزن آب زیرزمینی تحت تأثیر پدیده تغذیه خودالقایی سفره، جریانات سطحی و سیلابی بهجای رواناب به زیر زمین کشیده میشوند تا برداشتهای بیرویه را جبران نمایند.
این امر به نوعی یعنی کاهش حجم جریانات سطحی و سیلابی ورودی به دریاچهها. جمعبندی مصرف منابع آب سطحی و زیرزمینی شاید چشمانداز روشنی از تحولات را در کل حوضه نشان بدهد و روشن سازد که چه شد تا بختگان به شرایط امروزین در آمد؟ کل مصرف آب در حوضه از 1590 میلیون مترمکعب در سال 1335 به 4600 میلیون مترمکعب در شرایط کنونی رسیده برای زونهای مختلف این اعداد به شرح زیر است: در ارتفاعات و سرشاخهها از 384 میلیون به 1770 میلیون، در دشتهای میانی از 625 به 1596 و در دشت انتهایی کربال خرامه از 408 به 525 و در حاشیه دریاچه از 171 به 704 میلیون مترمکعب رسیده، این امر نشان میدهد به موازات افزایش مصرف در بالا دست ناحیه انتهایی یعنی کربال و خرامه بشدت در تنگنای منابع آب قرار گرفته.
به سخنی دیگر، سطوحی در بالادست به اراضی زراعی تبدیل شدهاند و در نتیجه آن در پایین دست سطوح قدیمی و کهن زراعی در معرض نابودی قرار گرفتهاند، همچنین از این امر نیز نباید غافل شد که در حاشیه دریاچه و در دشتهای پیرامون دریاچه بهرهبرداری از منابع آب زیرزمینی و افزایش برداشت بشدت بر دریاچهها اثرگذار بودهاند. بدلیل نبود آب، مصرف آب سطحی در دشتهای انتهایی و پیرامون دریاچه بشدت کاهش یافته است. آمارها نشان میدهد که در سالهای پس از 1385 شبکه آبیاری درودزن واقع در دشت مرودشت و شبکه آبیاری بند امیر در دشت کربال خرامه با کاهش شدید مواجه بوده است.به گونهای که تأمین آب این شبکهها در برخی از سالها مقدور نبوده است.
وضعیت رو به وخامت آب در حوضه آبریز بختگان
در دشتهای انتهایی به دلیل کاهش آبدهی رودخانه کر و عدم امکان برداشت از منابع آب سطحی میزان برداشت از منابع آب زیرزمینی بشدت افزایش یافته است. دشتهای واقع در سرشاخه رودخانه کر قبل از سد ملاصدرا و سرشاخه سیوند قبل از سد سیوند به استثنای دشت نمدان، دارای بیلان مثبت آب زیرزمینی هستند. بیلان مثبت سرشاخههای کر و سیوند بهدلیل افزایش برداشت از منابع سطحی و توزیع آن در اراضی است. دشتهای سعادتآباد، داریان و بیضا - زرقان که در قسمت میانی حوضه آبریز قرار گرفتهاند، دارای افت کم سطح ایستابی هستند. دشت مرودشت خرامه در همین بخش، دارای افزایش سطح ایستابی است. افزایش سطح ایستابی در دشت مرودشت - خرامه را میتوان به نفوذ آب در شبکه آبیاری درودزن و نشت تلفات به سفره آب زیرزمینی دانست. دشتهای اطراف دریاچه بختگان و طشک با افت سطح ایستابی شدید یا متوسط روبهرو شده است. ارسنجان و استهبان (در اطراف دریاچه بختگان) دارای افت شدید سطح ایستابی هستند.
دشتهای سیدان فاروق، توابع ارسنجان نیریز و خیر نیز دارای افت متوسط سطح ایستابی هستند. همچنین بررسی کیفیت آب زیرزمینی در دشتهای منطقه نشان میدهد کیفیت منابع آب زیرزمینی در سرشاخههای رودخانه کر و سیوند، در حالت نامناسب قرار دارد. وضعیت آبخوانها در ناحیه انتهایی در دشت کربال - خرامه در وضعیت بحرانی است. در دشتهای سیدان- فاروق، ارسنجان و توابع ارسنجان که در پیرامون دریاچه قرار دارند نیز وضعیت رو به وخامت است. کم آب شدن دریاچه بختگان و عدم تغذیه سفره آب زیرزمینی با آب شیرین دریاچه، به همراه افزایش مصرف از منابع آب زیرزمینی، موجب افزایش شدید شوری در برخی آبخوانهای محدوده بوده است. نفوذ زهاب شبکه درودزن و انتقال و زهکشی عمق آب به دشت کربال - خرامه و آبیاری با آب شور زهکشها، از جمله علل شور شدن شدید آب زیرزمینی است.
تبعات زیست محیطی خشک شدن دریاچه
پایان سخن اینکه حاصل مجموعه تحولات خشکی دریاچه بختگان و کاهش سطح دریاچه طشک در انتهای حوزه آبریز بوده است. خشکی دریاچه سطح وسیع تبخیری و کفه نمکی را در محل دریاچه بختگان ایجاد کرده است. شهرهای نیریز، استهبان، ارسنجان، آباده طشک، کربال در معرض طوفانهای نمکی قرار گرفتهاند. به دلیل خشکی و کاهش رطوبت انجیرستانهای استهبان در معرض نابودی قرار گرفته است.به دلیل کاهش جریان ورود آب شیرین به دریاچه، چاههای پیرامون دریاچه بسرعت در حال شورشدن است.آب سطحی ورودی به شبکه آبیاری بند امیر و فیض آباد به سمت صفر میل نموده و عملاً در سالهای اخیر بهرهبرداری از آب سطحی در این شبکه آبیاری مقدور نبوده است. میزان بهرهبرداری از آب زیرزمینی در دشت کربال – خرامه روبه افزایش نهاده و جایگزین آب سطحی شده است. میزان شوری آب زیرزمینی در دشت کربال – خرامه در برخی مناطق به حدود 9هزار میکروموهس رسیده است.بدین ترتیب عملاً از آب شور بهمنظور آبیاری اراضی استفاده میشود که موجبات شور شدن اراضی را فراهم ساخته است.آبهای ورودی توسط زهکشها به این محدوده با فاضلابهای صنعتی از جمله فاضلابهای پتروشیمی آغشته است.تداوم روند کنونی موجب تخریب کامل دشت کربال – خرامه و تخلیه ساکنان آن و بحران اجتماعی میشود. شبکه آبیاری درودزن در دشت مرودشت با کمبود شدید آب روبهرو بوده و موجب کاهش سطح زیر کشت در سالهای اخیر شده و باعث بروز مشکلات اقتصادی میشود. بدین ترتیب به ازای تبدیل اراضی دشتهای مرتعی و ییلاق عشایر به اراضی کشاورزی دشتهای دلتای رودخانههای کر- سیوند به شورهزارهای گسترده تبدیل و حیات اقتصادی اجتماعی شهرها و آبادیهای پیرامون دریاچه نیز به مخاطره افتاده است.
از اینرو دیگر نمیتوان از آینده دریاچههای طشک و بختگان صحبت کرد زیرا متوسط آبدهیها نشان میدهد که حتی به میزان نیمی از نیاز حلقه اول دریاچهها نیز در شرایط کنونی تأمین نمیشود (اطراف دوشاخ) و آیندهای را برای این دو دریاچه نمیتوان متصور بود. شرایط آینده این دو دریاچه بسیار شبیه دریاچه نمک است که در انتهای حوضههای کرج و لتیان بوده و روزگاری آب این دو حوضه را دریافت میکردند. امروز باید بیشتر به فکر دشت کربال و خرامه بود تا بیابانی شدن این اراضی که روزگاری از بهترین اراضی کشاورزی و بهرهبرداری سنتی بوده به معضلات زیست محیطی کشور افزوده نشود.