ارحام و اصلاب مطهّره
ازضروریات مذهب جعفری است که ائمه در ارحام طاهره واصلاب مطهّره بوده اند، از ابتدای خلقت تا وقتی که به این عالم آمدند و نسبت به حضرت ابراهیم علیه السلام که در قرآن فرزند آزر[1] بت فروش نامیده شده به واسطه این است که به عمو، هم در لغت عرب پدر اطلاق می شود و شاهدش هم در اصطلاح قرآن مجید است که حضرت اسماعیل را ازجمله آبای بنی اسرائیل می خواند درحالی که عموی ایشان می شود. مطلب مسلّمی است که پدر و مادر انبیا و ائمّه، پاک و پاکیزه از هر رجس و شرکی بوده اند.
ارواح دوستان اهل بیت که معلوم است متّصل به ارواح طیبه اند و صورت نورانی ایشان را حضرت ابراهیم علیه السلام در آسمان ها مشاهده کرده، که در اطراف 14 نور پاک انواری مانند ستارگانند که به او فهماندند اینها انوار شیعیان علی علیه السلام هستند آن وقت ابراهیم خواهش کرد که پروردگارا! مرا از جمله شیعیان قرار بده.[2]
شیعه حلال زاده است
اما ابدان شریف دوستان اهل بیت هم در خلقت به آقایان خود شبیهند یعنی ارواح پاک و عالی آنان به نطفه خراب تعلّق نمی گیرد دوستان اهل بیت همه حلال زاده اند.
در این مورد روایات زیادی وارد است برای نمونه روایتی را که از حضرت خاتم الأنبیا منقول است عرض کنم فرمود: نیست هیچ کس از شیعیان علی علیه السلام مگر این که طاهر و پاکیزه است پدرش و مادرش، هر وقت یکی از شیعیان بخواهد با عیالش جمع گردد (و نطفه شیعه ای بخواهد منعقد گردد) ملائکه ای هستند که در دست آنان آب بهشتی است که در آن شب قطره ای از آب بهشت در ظرفی که از آن می خورد می ریزند و نطفه شیعه علی با آب بهشت بسته می شود. این است که ایمان در دلش پیدا می شود.[3]
هر کس محبّت این خانواده را دارد بداند که حلال زاده است، طینتش هم مثل طینت اهل بیت است و به آن خانواده مربوط است، ربط با این خانواده خیلی کارهای عجیب می کند روایتی به نظرم آمد که برای شاهد مطلب و تنوّع در کلام مناسب است.
علی (ع) در حال خطبه و بیماری رمیله
علّامه مجلسی در بحارالانوار روایت می کند که رمیله یکی از اصحاب حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. می گوید در کوفه مریض شدم به طوری که چندین روز از نماز جماعت علی علیه السلام محروم ماندم تا اینکه روز جمعه ای شد دیدم حالم بهتر است غسل کردم و به نماز جمعه علی علیه السلام رفتم قبل از نماز در اثنای خطبه ای که علی می خواند تب و لرز شدیدی دوباره عارضم شد، ولی تحمّل کردم تا نماز جمعه را خواندم پس از فراغت، پشت سر آقا از مسجد خارج شدم چشمش که به من افتاد، فرمود: رمیله چه حالی در اثنای خطبه عارضت شد؟ حالم را عرض کردم.
حضرت فرمود: هیچ مؤمنی نیست که مریض شود مگر این که ما هم مریض می شویم به مرضش، محزون نمی شود مگر این که ما هم محزون می شویم به سبب حزنش، و دعا نمی کند مگر این که ما هم آمین می گوییم به سبب دعایش.[4] رمیله گفت این بشارت مختص به حاضرین مجلس شماست؛ فرمود نه، شرق و غرب عالم برای ما یکی است.
بر عکس دشمنان واقعی اسلام چون دارای پست ترین و رذلترین ارواح هستند باید در پست ترین بدنها قرار بگیرند هر بدنی که از زنا یا حیض درست شده باشد برای ایشان مناسب است.
زیاد و پسرش حرام زاده بودند
برای نمونه، زیاد بن ابیه را متذکر شوید نوشته اند که ابوسفیان وارد خانه ابومریم خمّار شد و شراب برایش آورد ابوسفیان عربده می کشید و زانیه ای مطالبه می کرد این مردک خمّار، سمیه را که از ذوات الاعلام؛ یعنی از کسانی که بیرق بالای منزلشان می زدند که زانیه رسمی هستند آورد و ابوسفیان در حال مستی به سمیه که در حال حیض هم بود زنا کرد و نتیجه این فعل نامشروع (در بدترین حالات و از کثیفترین اشخاص) همین «زیاد» است بدین مناسبت است که معاویه اقامه شهود کرد و او را برادر خود خواند تا از زیرکی این حرام زاده استفاده سیاسی ببرد چنان که بُرد.
پسرش ابن زیاد نیز از مرجانه که او هم از ذوات الاعلام است، متولد شد در پدرش اختلاف شده و غیر از زیاد پنج نفر دیگر مدعی بودند که فرزند آنان است.
لذا در مقام بروز بغض علی علیه السلام فوق العاده شقاوت به خرج دادند و شیعیان علی علیه السلام را به اشد مجازات شکنجه می کردند به جرم این که دوست علی علیه السلام هستند.
پس از آن که در روز عرفه ابن زیاد ملعون حضرت مسلم را کشت.
هانی بن عروه را هم از مجلس بیرون آورد و امر کرد او را در بازار قصّابان در محل ذبح گوسفندان ببرند و بکشند، بدنش را هم دار بزنند.
بعد برای این که زمینه را برای کربلا مهیا کند رؤسا و سرشناسان شیعه را گرفت میثم تمّار را که از خواص اصحاب امیرالمؤمنین بود گرفت در مقام علمش همین بس که ابن عباس «حبر امّت» از او روایت می آموخت صاحب علوم غریبه بود که از امیرالمؤمنین تعلیم یافته بود در کشتی نشسته بود که ناگاه بادی آمد فرمود الآن معاویه به درک واصل شد و همین طور بود و در مقام عبادتش نوشته اند پوست بدنش از زیادتی روزه خشک شده بود قاری قرآن و مجاهد فی سبیل اللَّه بود، در جنگ در رکاب علی علیه السلام بود.
روزی همراه امیرالمؤمنین بود حضرت فرمودند می بینم که تو را به دار می زنند عرض کرد «عَلی فِطْرَةِ الاسْلامِ» آیا به دین اسلام هستم؟
فرمود: بلی، می خواهی چوبه دارت را نشانت بدهم؟ گفت بلی، به اتفاق بیرون کوفه آمدند چوب نخلی را نشانش دادند و فرمودند به این چوب دارت می زنند و دهانت را لجام می کنند بعد روز سوم طرف عصر از بینی و چشمت خون می آید و سپس می میری، همین طور هم شد و به دست همین ابن زیاد شقی کشته شد. این نمونه ای بود از جنایت و شقاوت دشمنان اهل بیت.
پی نوشت ها
[1] « وَإِذْ قَالَ إِبْرَا هِیمُ لِأَبِیهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا ءَالِهَةً إِنّى أَرَل- کَ وَقَوْمَکَ فِىضَللٍ مُّبِینٍ»،( انعام/ 74).
[2] « وَإِنَّ مِن شِیعَتِهِى لَإِبْرَا هِیمَ»،( صافات/ 83).
[3] « ... فَما احَدٌ مِنْ شیعَةِ عَلِىٍّ علیه السلام الّا وَهُوَ طاهِرُ الْوالِدَیْنِ تَقِىٌّ نَقِىٌّ مُؤمِنٌ بِاللَّه فَاذا ارادَ احَدُهُمْ انْ یُواقِعَ اهْلَهُ جاءَ مَلَکٌ مِنَ الْمَلئِکَةِ الَّذینَ بَایْدیهِمْ اباریقُ ماءِ الْجَنَّةِ فَیَطْرَحُ مِنْ ذلِکَ الْماءِ فى الآنیةِ الَّتى یَشْرَبُ مِنْها فَیَشْرَبُهُ فَبِذلِکَ الماءِ یَنْبُتُ الایمانُ فى قَلبِهِ ...»،( بحار الانوار، ج 24، ص 89، ح 4).
[4] « ... لَیْسَ مِنْ مُؤمِنٍ یَمْرَضُ الّا مَرِضْنا بِمَرَضِهِ وَ لا یَحْزَنُ الّا حَزِنَّا بِحُزْنِهِ وَلایَدْعُو الّا آمَنَّا لِدُعائِهِ وَلا یَسْکُتُ الّا دَعَوْنا له ...»،( بحار الانوار، ج 26، ص 140، ح 11).