دو اشکال درباره قضیه کربلا
در مورد قضایای کربلا دو پرسش از سابق کرده، هنوز هم می کنند و پاسخش را هم داده اند چون بعضی افراد سؤال می کنند و ممکن است در ذهن ها نیز بیاید، این دو ایراد را عنوان می کنیم و پاسخش را نیز ذکر می نماییم:
ایراد اوّل آن که در مورد قضایای کربلا چنانچه می گویند از مقدرات حتمی الهی بوده و پیش از خلقت تقدیر شده است و به هرپیغمبری آن را تذکر می دادند و خود پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم نیز فرموده:
«خداوند خواسته است تو را کشته ببیند»[1] بنابراین خود ابی عبداللَّه الحسین علیه السلام به اختیار به کربلا نرفته و مجبور بوده است و کاری که از روی جبر باشد، پاداش ندارد چنانچه لشکریان یزید نیز چون مجبور بودند تقصیری ندارند پس عقابی هم نباید داشته باشند.
پرسش دوّم این است که آیا ابی عبداللَّه الحسین علیه السلام می دانست کشته
می شود یا نمی دانست؟ اگر بگوییم نمی دانست که منافی با علم امام است به علاوه، دلیل بر دانستنش خبرهایی است که خودش داد و خاک کربلا را به ام سلمه داد و فرمایشاتی که به او فرمود و ما هم قبلًا ذکر کردیم چنانچه در خطبه آخرش در مکه معظمه خبر از کشته شدنش در این سفر داد و فرمود: «برای من گزیده شده جای افتادنی (قتلگاه) که به آن برخورد می کنم چاره ای از مقدرات الهی نیست».[2] بنابراین حسین علیه السلام می دانست در این سفر کشته می شود پس چرا آقا رفت؟ مگر نه این که قرآن می فرماید: به دست خودتان خود را به هلاکت نیفکنید.[3] پاسخ این دو ایراد، به زبانی ساده و قابل فهم عموم به یاری خداوند متعال ذکر می گردد. اما پاسخ ایراد اوّل:
سرنوشت با جبر دوتاست
مقصود از تقدیرات الهی یا به قول عوام: پیشانی و سرنوشت، این است که تمام جزئیات زندگی هربشری که آمد و می آید، پیش از آفریده شدنش همه پیشامدهایش چه جزئی و چه کلی در علم خداوند محفوظ است، خواه امور تکوینی و خواه امور اختیاری. افعال و امور تکوینی مثلًا زید پسر عمرو در فلان روز به دنیا می آید و فلان قدر عمر می کند. چند دفعه بیمار می شود و به چه بیماری هایی مبتلا می گردد، چه مقدار از عمرش فقیر یا گرفتار و چه مقدارش ثروتمند و راحت است.
امور اختیاری هم در علم خدا گذشته، مثلا فلان روز این شخص چه می کند، به اختیار خودش کار نیک یا کار بد می کند، به اختیار خودش به مسجد می رود یا به سینما، مقدرش هست به اختیار خودش، نه این که به زور او را به سینما می برند یا به مسجد.
تقدیر به معنی اذن الهی
البته تا اذن خدا نباشد، هیچ امری واقع نمی گردد تقدیر یعنی امضای الهی، افعال اختیاری افراد تا اذن حق با آن نباشد محال است واقع گردد.
هیچ کس بدون خواست خداوند نمی تواند قدم از قدم بردارد خواه کار خیر یا کار شر و اذن خداوند هم مطابق مصلحت کلی عالم است.
در سوره حدید می فرماید: «هیچ صدمه ای در زمین و در نفوس شما واقع نمی گردد مگر این که در کتاب (لوح محفوظ و علم حقّ) ثبت است پیش از آن که آن را پدید آوریم هرآینه این کار برخدا آسان است».[4] در کتاب الهی که مرحله ای از مراحل هستی در عالم غیب است، همه امور کلی و جزئی برای هرفردی ثبت و ضبط است و اگر کسی گمان کند چطور چنین چیزی می شود و امر مشکلی است اشتباه کرده «علی اللَّه یسیر» در برابر دستگاه قدرت الهی و عظمت حق چیزی نیست.
رؤیای صادق، آگاهی از مقدرات است
گاهی ممکن است برای خودتان هم پیش آمده باشد، پیشامد خود یا دیگری را در خواب می بینید و بعد هم در خارج مطابق آن واقع می گردد.
این اتصال نفس ناطقه انسانی است به لوح محفوظ که مرتبه ای از مراتب غیب است.
بنابراین معنای تقدیر جبر نیست که بدون اراده باید آن کاری که برایش مقدر است انجام دهد، بلکه معنی تقدیر آن است که هرفردی هرکاری که می کند به اختیار خودش، خدا می داند، و امضا فرموده جلوگیری از آن نمی فرماید.
هرکس خوب می شود یا بد می شود، به اختیار خودش چنین شده نه کسی به زور او را خوب یا بد کرده.
ای که گویی این کنم یا آن کنم
خود دلیل اختیار است ای صنم
کسی که افتاده ای را بلند می کند و کسی که مظلومی را می افکند، هردو به اختیار کرده اند و خداوند از هیچ کدام جلوگیری نمی فرماید، بلکه امضا فرموده یعنی نیرو و قدرت به هردو داده [5] تا امتحان شوند.
پس «مقدر» یعنی امضا شده خدا، اذن و امضای خدا غیر این است که خدا این کار را کرده باشد یعنی جبر باشد.
قضیه کربلا نیز از جمله پیشامدهای عالم هستی است که خداوند قبل از آفرینش، از ازل می دانسته و امضا هم فرموده است نه این که خودش
کرده است. می دانست که حسین علیه السلام به اختیار خودش می آید و شمر و ابن سعد و غیره به اختیار خودشان می آیند.
چرا واقعه کربلا مقدر شد؟
این سؤال به ذهن ها می گذرد خوب چرا خداوند این واقعه اسفناک را امضا فرمود؟ آیا اگر تیرها به بدن حسین علیه السلام نمی خورد، بهتر نبود؟ این پرسش نتیجه احساسات است که از مصالح عالیه غافل است.
دنیا دار اختیار است بنا نیست که جلو ظلم ظالم به طور کلی گرفته شود بلکه باید سعادت ها و شقاوت ها آشکار گردد هرکس باید آنچه می تواند به مرحله ظهور بیاورد و تا اندازه ای که با نظام عالم و مصلحت کلی مخالف نباشد مانعش نشوند.
اگر بنا شود هرکس سینما رفت پایش خشک شود، این امر درست نیست، زیرا دنیا جای تکلیف است نه جزا، اگر جزا همین جا داده شود، کسی روی زمین باقی نمی ماند[6]. بلکه باید همه مهلت داشته باشند کارهایشان را امضا بفرماید مانعشان نشود تا سعادت سعدا و شقاوت اشقیا آشکار شود وگرنه کی خوبان به درجات عالیه می رسند.
مظلومی بردار، و مقامات عالی او
زمخشری در «ربیع الابرار»[7] این حکایت را از «عامر بن بدهله نقل می کند: «در زمان حجاج بن یوسف ثقفی (علیه اللعنه) روزی هنگام صبح از خانه درآمدم به کناسه کوفه (میدان بزرگ شهر قدیم کوفه) رسیدم دیدم سید مظلومی را به دارآویخته اند (دارهای سابق هم برخلاف زمان فعلی بود، کت و بغل محکوم را می بستند و او را با کتف آویزان می کردندتا از گرسنگی وتشنگی بمیرد، لذامدتها طول می کشید تابیچاره به تدریج بمیرد).
از منظره این سید مظلوم به قدری متأثر و ناراحت شدم که سربلند کردم بی اختیار گفتم خدایا این قدر به ستمگران مهلت می دهی و با آنان بردباری می فرمایی که ستمدیدگان این طور زیان ببینند.[8] شب در عالم رؤیا دیدم مقامات عالی و باغ و بستان فراوانی است مبهوت شدم خدایا این مقامات از کیست؟ ناگهان بزرگی را دیدم خودش به من فرمود: آیا مرا می شناسی؟ گفتم نه، فرمود من همان سیدی هستم که بر دار آویخته شدم.
آن گاه میان زمین و آسمان ندا شد: بردباری ما در برابر ستمگران، ستمدیده ها را به درجات رفیع می رساند.[9] این درجات برای مظلومین به واسطه همان امضای خداوند می باشد که جلو ظلم ستمگر را نگرفت. اگر مصلحت نداشته باشد اصلًا واقع نمی شود یعنی امضا و اذن خداوند بدون مصلحت نیست و اگر مصلحت داشته باشد جلوگیری از آن نارواست منع از مصلحت قبیح است و کار قبیح از خداوند محال است.
مصلحت های واقعه کربلا
از کار بزرگان دنیوی و سیاستمداران بعضی اوقات انسان سر در نمی آورد بنابراین بشر کوچکتر از آن است که سر از مصلحت کارهای خداوند عالم درآورد آنچه به نظر می رسد چند مصلحت عمده می باشد.
1- احیای دین اسلام و آشکار کردن حقیقت ایمان.
2- احقاق حقّ و ابطال باطل (پیش از قضیه کربلا ظاهرسازی و حقه بازی ها کرده بودند به قسمی که حقّ و باطل کاملًا درهم بود و از هم تشخیص داده نمی شد و چه بسا حق را به جای باطل و باطل را به جای حقّ می گرفتند، حسین علیه السلام با این کارش حقّ را آشکار فرمود و باطل را رسوا ساخت).
3- حسین علیه السلام با این کار می خواهد در مقام محبت ورزی به حدی برسد که برای هیچ پیغمبری هم پیش نیامده است حتی برای ابراهیم خلیل که پس از خاتم الأنبیا از همه انبیا اشرف است.
خدا می خواهد حسین علیه السلام را به مقام رفیعی برساند که بی سابقه است محبت ورزی به رب العالمین، سعادتی است که برای هیچ کس این طور پیش نیامد که هرچه مورد علاقه است بدهد از همه برای خدا صرف نظر کند لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود:
«برای تو نزد خدا درجه ای است که جز به سبب شهادت به آن نمی رسی».[10] 4- از مصالح خفیه در امضای خداوند نسبت به قضایای کربلا برکاتی است که به دیگران می رسد در دنیا و برزخ و قیامت. ضرب المثلی است که می گویند فلانی به یک تیر چند نشان می زند، خداوند با امضای قضیه کربلا چه برکات و خیراتی که عنایت فرموده از آن جمله:
قرب حق و رقت قلب
تا قیام قیامت صحنه کربلا، دل های اهل ایمان را صید می کند هرکس این قضایا را بخواند یا بشنود دلش را خاشع می کند، در هرمرحله ای که باشد اگر آن را ادامه دهد اهل نجات می شود آن لحظه ای که بر حسین گریان است از گناهانش پاک می شود یعنی غفلت ها کنار زده می شود و دل به خدا نزدیک می گردد هنگامی که دلش رو به حقّ است.
تقریباً چهل سال قبل در مراجعت از سفر حج ایام عاشورا بود یک نفر سنی مالکی مذهب کنار من نشسته بود من ساکت بودم اما او خودش به سخن آمد و گفت عاشورای حسین علیه السلام است و بعضی از قضایای کربلا را نقل می کرد و اشک می ریخت.
داستان کربلا برای همه رحمت است
قضیه کربلا طوری است که هرکس در هرمرتبه از ایمان و عقیده باشد و آن پیشامدها را توجه کند بالأخره او را متأثر می کند.
شیخ شوشتری (علیه الرحمه) می فرماید: هرکسی را مصیبتی متأثر می کند و حسین علیه السلام دارای انواع و اقسام مصیبت ها است که هرکس لااقل به مصیبتی از آن متأثر می شود و مقدمه کشش و رحمتی برایش می گردد.برخی از مصیبت جوان و برخی از شیرخوار و برخی از مصیبت برادر و. ..[11]
پی نوشت ها
[1] « فَانَّ اللَّه قَدْ شاءَ انْ یَراکَ قَتیلًا»،( نفسالمهموم، ص 164) ..
[2] « وَخُیِّرَلى مَصْرَعٌ ا نَاالاقِیهِ ... لا مَحیصَ عَنْیَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ»،( نفسالمهموم، ص 163) ..
[3] « ... وَلَا تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ ... ( بقره/ 195) ..
[4] « مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِى ا لْأَرْضِ وَلَا فِى أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِى کِتبٍ مّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَآ إِنَّ ذَا لِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ»( حدید/ 22) ..
[5] « کُلًّا نُّمِدُّ هؤُلَا ءِ وَهؤُلَا ءِ مِنْ عَطَآءِ رَبّکَ وَمَا کَانَ عَطَآءُ رَبّکَ مَحْظُورًا»( اسراء/ 20) ..
[6] « وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُواْ مَا تَرَکَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَآبَّةٍ ...» ( فاطر/ 45) ..
[7] ج 2، ص 817 ..
[8] « یا رَبِّ إنَّ حِلْمَکَ عَلَى الْظَّالِمینَ قَد اضَرَّ بالْمَظْلُومینَ».
[9] « حِلْمى عَلَى الظَّالِمینَ احَلَّ المظلومین فى أعلى علّیّین».
[10] « انَّ لَکَ عِنْدَاللَّهِ دَرَجَةً لا تَنالُها الَّا بِالشَّهادَةِ»( بحارالانوار، ج 61، ص 182، ح 46) ..
[11] دستغیب، عبد الحسین، سید الشهداء علیه السلام - قم، چاپ: دوازدهم، 1387 ه.ش.