این پژوهشگر که قبلا در دانشگاه تدریس میکرد در گفتوگو با ایسنا درباره وضعیت دانشجویان ادبیات و اینکه چرا از دانشکدههای ادبیات کمتر شاعر و نویسنده بیرون میآید، گفت: سالهاست از دانشگاه بیرون هستم و الان نمیدانم به چه شکلی است. اما میدانم که قرار نیست از دانشکده ادبیات شاعر و داستاننویس بیرون بیاید. از دانشگاه محقق ادبی بیرون میآید و لزوما قرار نیست از دانشگاه شاعر و نویسنده بیرون بیاید. الان هم از همین دانشکدهها محقق ادبیات بیرون میآید. بزرگترین محققان ادبی ما از دانشکده ادبیات بیرون آمدهاند. قیصر امینپور هم از دانشکده ادبیات دکترا گرفت.
او ادامه داد: الان هم مهمترین مطالب درباره ادبیات به دست کسانی نوشته میشود که از دانشکدههای ادبیات بیرون آمدهاند. فارغالتحصیلان دیگر رشتههای علوم انسانی حتی فارسی نوشتن هم بلد نیستند. چطور کسی به سراغ آنها نمیرود؟ بله این مرض اگر وجود دارد، در همه حوزهها وجود دارد. از دانشکدههای ادبیات ما قرار است محقق ادبی و تاریخنگار ادبی بیرون بیاید که در حد خودشان این اتفاق میافتد؛ اما مشکل مربوط به کل نظام آموزش عالی ما میشود و تنها به رشته ادبیات مربوط نمیشود.
دهقانی سپس درباره ارتباط دانشجویان ادبیات و بازار کار این رشته گفت: در سفری که یکی دو سال قبل به ترکیه داشتم به دانشگاه استانبول رفتم. در آنجا 600 نفر دانشجوی رشته ادبیات وجود داشت. آنها برای تحصیل در این رشته شهریه پرداخت میکردند. برای آنها هم بازار کار وجود نداشت ولی چون به این رشته علاقه داشتند آمده بودند. در هنر و ادبیات و اینگونه رشتهها بازار کار مطرح نیست. اشتباه است که با این دیدگاه دانشجو بگیریم و به این امید بخواهیم آنها را به بازار کار بفرستیم. کسی باید به دنبال هنر برود که به آن علاقه دارد. اگر این علاقه وجود داشت میتواند در همین حوزه هم به جایی برسد که بتواند کسب درآمد داشته باشد.
او افزود: متأسفانه آموزش عالی افراد را براساس علاقهشان نمیپذیرد. کسی که حرفه تستزنی مسخره را بلد باشد، نمره میآورد، بعد هم قبول میشود و بعد کارشناسی ارشد میخواند و بعد دکتری. نظام آموزشی با این کار فقط روند ورود به بازار کار این افراد را به تأخیر میاندازد. ولی باید دانست کسی که اینگونه به دانشگاه میرود به درد جامعه نمیخورد و در جامعه تأثیر نمیگذارد.
محمد دهقانی همچنین گفت: اینکه گفته میشود دانشگاهها به ادبیات کلاسیک میپردازند و به ادبیات معاصر توجهی ندارند هم صحیح نیست. در همه جای دنیا همینگونه است. خود من سالها قبل مقالهای به نام «دفاع از سنت» نوشتم. این در حالی است که رمان و شعر فارسی معاصر را هم دنبال میکنم و به خوبی میشناسم، اما با همه اینها معتقدم دانشکدههای ادبیات باید به ادبیات کلاسیک بپردازند و مبانی ادبیات کلاسیک را توضیح دهند. چون ادبیات معاصر که همین الان زنده است و در مطبوعات راجع به آن بحث میشود. این ادبیات کلاسیک است که باید آموزش داده شود. در دانشگاههای غربی هم اینطور است؛ اما در ایران برعکس است. اگر رسالههای دانشگاهی را ببینید متوجه میشوید چون استادان و دانشجویان ادبیات کلاسیک بلد نیستند، معمولا یک نظریه غربی را مطرح میکنند درحالیکه نه فلسفه غربی بلدند و نه زبان خارجی. برای دانستن نظریه غربی باید فلسفه و زبان غربی دانست. اما میبینیم که خیلی از رسالهها به بررسی کهنالگو یا تحلیل روانکاوانه یا تحلیل گفتمان در آثار فلان شاعر و یا نویسنده اختصاص پیدا کرده است. این معلوم است که نجویده و ندانسته نظریههای غربی را با سنت ادبی ما قاطی کردهاند و یک چیز عجیب و غریب به اسم مقاله چاپ میکنند تا به این واسطه ارتقا پیدا کنند. اهمیت هم ندارد که هیچ تأثیری بر کسی نداشته باشد. بیشتر مهم این است که از پول نفت استفاده کنند. اینها بیماری است. بعد شکایت میکنند که ادبیات معاصر در دانشگاهها حضور ندارد. مسلم است که این حرف غلط است.
او افزود: ادبیات معاصر حداکثر 100 سال قدمت دارد که زبان آن را ما میفهمیم در صورتیکه باید زبان فردوسی و حافظ و سعدی که برای ما پیچیدگی دارد در دانشگاهها تدریس شود. این حرف که چرا ادبیات کلاسیک در دانشگاهها تدریس میشود، مثل این است که کسی بگوید چرا در غرب و در زبان انگلیسی شکسپیر درس میدهند؟
این منتقد ادبی با بیان اینکه گرایشهایی که در رشته ادبیات دانشگاهها به وجود آمده است کار را خرابتر میکند درباره آسیبهای رشته ادبیات در دانشگاهها گفت: جدیترین آسیبها این است که ما بدون انتخاب درست دانشجو میگیریم و فکر میکنیم با تست زدن میشود دانشجوی ادبیات را تشخیص داد و بعد او را هدایت و روانه بازار کار کرد.تست زدن و انتخاب دانشجو از روی امتحانی که با تست برگزار میشود صحیح نیست. برای اینکه تستینگ یک نوع تخصص است. متأسفانه تستهای ما هم درست نیست. اصلا گویا طراحی میشوند برای اینکه دانشجو را گمراه کنند یا هوش آنها را بسنجند نه دانش ادبیشان را. این تستها حداقل در رشته ادبیات درست طراحی نمیشوند. اگر هم طراحی شوند کافی نیست. باید از دانشجو مصاحبه گرفته شود، استعداد او سنجیده شود و بعد پذیرفته شود. متاسفانه از قدیم معمولا کسانی که هوش و استعداد کمتری داشتند چون نمیتوانستند دکتر و مهندس شوند به رشتههای علوم انسانی گرایش پیدا میکردند و در رشته علوم انسانی نیز کسانی که در رتبههای پایینتری قرار داشتند ادبیات را انتخاب میکردند. الان هم همینگونه است.