ماهان شبکه ایرانیان

سرمایه‌داری و محیط‌زیست

خشم سرمایه!

وب‌سایت نیویورک‌تایمز مجموعه مصاحبه‌هایی با فیلسوفان و نظریه‌پردازان انتقادی دربارۀ خشونت ترتیب داده است. در چهارمین گفت‌وگو ناتاشا لنارد با آدریان پار، استاد سیاست‌های زیست‌محیطی و نقد فرهنگی در دانشگاه سین‌سیناتی و مدیر مرکز تحقیقاتی تفت به گفت‌وگو نشسته است. آخرین کتاب پار «خشم سرمایه: نئولیبرالیسم و سیاست‌های تغییرات آب‌وهوایی» است.

وب‌سایت نیویورک‌تایمز مجموعه مصاحبه‌هایی با فیلسوفان و نظریه‌پردازان انتقادی دربارۀ خشونت ترتیب داده است. در چهارمین گفت‌وگو ناتاشا لنارد با آدریان پار، استاد سیاست‌های زیست‌محیطی و نقد فرهنگی در دانشگاه سین‌سیناتی و مدیر مرکز تحقیقاتی تفت به گفت‌وگو نشسته است. آخرین کتاب پار «خشم سرمایه: نئولیبرالیسم و سیاست‌های تغییرات آب‌وهوایی» است.
 
 
 تخریب محیط‌زیست مصداق جرم علیه بشریت است
 
به گزارش ترجمان، این چهارمین گفت‌وگو از مجموعه گفت‌وگوهایی است که با فلاسفه و نظریه‌پردازان منتقد دربارۀ خشونت ترتیب داده شده است. این مصاحبه با آدریان پار1، استاد سیاست‌های زیست‌محیطی و نقد فرهنگی در دانشگاه سین‌سیناتی و مدیر مرکز تحقیقاتی تفت2، انجام شده است. آخرین کتاب او خشم سرمایه: نئولیبرالیسم و سیاست‌های تغییرات آب‌وهوایی3 است.
 
ناتاشا لنارد4: شما در کتابتان پرداختن به فعالیت‌های مخربِ آب‌و‌هوا را شکلی از خشونت و به‌طور بالقوه جرمی علیه بشریت معرفی می‌کنید. صحبت‌کردن از تخریب اقلیم به دست انسان در چارچوب عدالت کیفری به چه معناست؟ آیا مقصر مشخصی وجود دارد که مسئولیت این جرم با او باشد؟
 
آدریان پار: این مدعا که تخریب زیست‌محیطی جرمی علیه بشریت است از سه جزء تشکیل می‌شود. اول اینکه این قضاوتی دربارۀ کل بشریت است، بشریتی که در مکان و زمان بسط داده شده است و موضوعی است که تفاوت‌های تاریخی و جغرافیایی در آن دخیل نیست. دوماً جرم مورد بحث یک جرم وجودی5 است که عیناً علیه تجربۀ انسان‌بودن و علیه انگیزۀ بشری انجام شده است. سوماً این جرمی است که نظام رسمی حقوقی را زیر سؤال می‌برد، زیرا همه را می‌توان مسئول آن دانست و در‌عین‌حال هیچ‌کس به‌طور خاص مسئول آن نیست.
 
ماهیت این جرم چیست؟ نوع بشر عامل بی‌عدالتی وحشتناکی است که علیه گونه‌های دیگر، نسل‌های آینده، زیست‌بوم‌ها و همنوعان خود به وجود آمده است. آبراه‌های آلوده، انقراض گستردۀ گونه‌ها، مصرف بی‌اندازۀ سوخت‌های فسیلی و انتشار گازهای گلخانه‌ای و میزان غیر‌قابل‌ادامۀ جنگل‌زدایی نمونه‌های اندکی از این بی‌عدالتی‌ها هستند. این روندْ حوادث آب‌و‌هوایی شدیدتر و بیشتری را در پی خواهد داشت و به گسترش بیابان‌ها، از بین رفتن تنوع زیستی، فروپاشی زیست‌بوم‌ها، کاهش و آلودگی منابع آبی و بالا آمدن سطح آب دریاها منجر خواهد شد.
 
بااین‌حال، همۀ انسان‌ها به یک اندازه در این جرم شریک نیستند. بعضی، مثلاً افرادی که در پی منافع صنعت سوخت‌های فسیلی هستند یا کسانی که سبک‌های زندگی پرخرجشان اثرات زیست‌محیطی شدیدی به همراه دارد، بیشتر از کسانی که در فقر زندگی می‌کنند در معرض اتهام هستند. نسل‌های امروز و دیروز روی‌هم‌رفته بیشتر از نسل‌های آینده مقصرند.
 
هم‌زمان، نوع بشر، با ساخت قوانینی که به‌منظور مسئول به شمار آوردن مجرمان طراحی کرده است، خود عاملی برای اجرای عدالت است. وقتی از مشاهدۀ خشونت، تبعیض و قساوت غیرضروری اندوهناک می‌گردیم، هرکدام از ما به‌مثابۀ ابزارهای اجرای عدالت دست‌به‌کار می‌شویم.
 
لنارد: بله، بنابراین اگر روابطمان با محیط اطراف را در ذات خود از لحاظ کیفری خشن بدانیم، خود را -هم به‌عنوان مجرمان و هم قربانیان بالقوه، همچنین به‌عنوان عاملانی که وظیفه‌شان اجرای عدالت نیز هست- در نوعی تنش و اضطراب خواهیم یافت. چرا فکر می‌کنید پرداختن به تخریب محیط زیست به این روش اهمیت دارد یا مفید است؟
 
پار: جرم علیه بشریت عملی است که موجب رنجش غیرضروری و شدید انسان‌ها می‌شود؛ تخریب محیط‌زیست بدون شک کیفیت زندگی انسان را پایین می‌آورد.
 
تخریب محیط‌زیست گزارشی از فعالیت‌های انسانیِ دیروز و امروز است. کارنامۀ ما چشم‌اندازی است که بار جرم‌هایی را در خود دارد که انسان در جنگ علیه انسان‌های دیگر مرتکب شده‌ است.
 
زمین‌های سوخته و مخروبۀ سوریه، عراق و افغانستان نمونه‌های اندکی از این فجایع است. بیش از چهار میلیون پناه‌جویی که طبق گزارش کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان از جنگ در سوریه گریخته‌اند پیامد وحشتناک سال‌ها درگیری است که نه‌تنها نظام‌های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آن کشور، بلکه منابع زیست‌محیطی آن را نیز نابود کرده است.
 
بنابراین، نابودی مستمر زیستگاه‌های فراوانی را شاهد هستیم که انسان و دیگر گونه‌ها، همگی برای زنده ماندن، به آن‌ها وابسته هستند. همۀ این‌ها گواهی بر یک جرم زیست‌محیطی است که علیه بشریت صورت گرفته است.
 
اگر این وضعیت با همین شدت ادامه پیدا کند موجب آسیب‌های شدید به نسل‌های آینده خواهد شد و در نهایت زیانی گزاف به زندگی بشر وارد خواهد آورد. اجازه دهید بپرسم: آیا باید به نسل‌های حاضر اهمیت وجودیِ بیشتری نسبت به نسل‌های آتی بدهیم؟ تخریب محیط‌زیست، و به‌خصوص تغییرات اقلیمی، عاملیت نسل‌های آینده را بدون اینکه تقصیری داشته باشند از آن‌ها دریغ می‌کند و جهانی را برای آن‌ها باقی می‌گذارد که زندگی را به زنده‌بودنِ صرف فرومی‌کاهد.
 
این جرمی است علیه آنچه ما را انسان می‌سازد، یعنی عاملیت خلاقانه‌ای که از ترکیب استدلال، تخیل و احساس حاصل می‌شود. ممکن است همۀ ما ظرفیت‌ها و فرصت‌های مختلفی داشته باشیم که از طریق آن عاملیت خود را تحقق می‌بخشیم، اما یک توانایی مشترک نیز داریم که به واسطۀ آن، به‌صورت جمعی یا انفرادی، استعدادهای نوآورانۀ خود را تحقق می‌بخشیم.
 
از آنجا که فعالیت‌های انسانی مسبب این آسیب‌های زیست‌محیطی است، گونۀ ما مقصر جرمی است که علیه خود مرتکب می‌شود. اما در دفاع از خودمان باید بگویم بشریت تا حد زیادی توسط شکل سیاسی قدرتِ دولت لیبرال به دام افتاده است که عملکرد بی‌دردسرِ سرمایه‌داری جهانی را، که منشأ این مشکل است، تسهیل می‌کند.
 
لنارد: در این مورد نظر شما این است که با استفاده از ابزارها یا مداخلات نظام سرمایه‌داری و نئولیبرال، که خود مسبب این تغییرات بوده‌اند، نمی‌توان به‌شکلی مناسب به جنگ مشکلات آب‌و‌هوایی رفت. ممکن است در این مورد بیشتر توضیح دهید؟
 
پار: البته. از نظر من تلاش برای از بین بردن آسیب‌های واردشده به محیط‌زیست، با استفاده از همان مکانیزمی که در ابتدا آن را به وجود آورده، بیهوده است. تخریب محیط‌زیست صورت عینیِ سرمایه‌داری متأخر است. قصور در اذعان و واکنش به این وضعیت ناشی از سوءِ‌نیت است.
 
برای مثال این اندیشه که، بدون تجدید‌نظر اساسی در فرضیات بنیادین در قلب نظریۀ اقتصادی نئولیبرال، می‌توانیم یک اقتصاد سرمایه‌داری «سبز» داشته باشیم نمونه‌ای از سیاست‌های نابجا است. این نظام بر مدلی از رشد بی‌پایان، رقابت، مالکیت خصوصی و شهروندِ مصرف‌کننده بنا شده است و این‌ها با یکدیگر ترکیب می‌شوند تا یک ساختار به‌شدت استثماری، مستبد و خشن ایجاد کنند که تمام جنبه‌های زندگی روزمره را پُر کرده است.
 
لنارد: با‌این‌حال شما در گذشته با یونسکو همکاری داشته‌اید، نمونه‌ای از یک سازمان که فکر می‌کنم منصفانه باشد اگر بگوییم بیشتر به «راه‌حل‌های» حاکم و معمول در مسئلۀ محیط زیست متمایل است تا به تغییرات اساسی در سیاست. با این تضاد چطور کنار می‌آیید؟
 
پار: از لحاظ استراتژیک مهم است که با برنامه‌های سیاسی متفاوتی کار کنید تا بتوانید مؤثر باشید. من در مورد محدودیت‌های نقش خود به‌عنوان یکی از اعضای برنامۀ آب یونسکو کاملاً واقع‌بین هستم، یعنی این واقعیت را تصدیق می‌کنم که حضور من تغییر اساسی در این زمینه ایجاد نمی‌کند. باوجوداین، بر موضعی صادقانه و استوار پافشاری می‌کنم، موضعی که در مقابل اثر پذیرفتن از مناسبات قدرت سازمانی ایستادگی می‌کند، مناسباتی که حدود یک سازمان جهانی بزرگ را تعریف می‌کنند. به‌عنوان یکی از اعضای برنامۀ آب یونسکو، هم خارج از سازمان هستم و هم داخل آن. این به من اجازه می‌دهد تا یک موضع نسبتاً مستقل اتخاذ کنم.
 
افرادی که در یونسکو با آن‌ها صحبت کرده‌ام عمیقاً به ایجاد سیاست‌ها و راهکارهایی متعهد هستند که به بی‌عدالتی‌های زیست‌محیطی و اجتماعی می‌پردازند. ممکن است همیشه در چگونگی انجام چنین کارهایی با یکدیگر هم‌عقیده نباشیم، اما ضروری است که صداها، تجربیات و موقعیت‌های مختلفْ بخشی از این گفت‌وگو باشند، حتی زمانی که نتیجه تغییری اساسی نباشد.
 
بهتر است بر سر میز مذاکره باشید و در بحث شرکت کنید تا اینکه هیچ نقشی در آن نداشته باشید. گاهی آنچه یک شخص بر سر میز مذاکره عنوان می‌کند جان تازه‌ای به بحث می‌بخشد که برای ایجاد تغییرات کوچک، اما ارزشمند، کافی است.
 
لنارد: در محافل سیاسی دهۀ 90 معمول بود که علل درگیری و خشونت را به شرایط فقر و عقب‌ماندگی ربط دهند. تعدادی از منتقدان به نقد این طرز فکر پرداختند، طرز فکری که ظاهراً فقرای جهان را مقصر نا‌امنی و ضعف می‌دانست. امروز هم‌زمان با ورود روزافزون نگرانی‌های زیست‌محیطی به مباحث مربوط به احتمال بروز خشونت و جنگ خطر اینکه شرایطی مشابه درحال‌وقوع باشد چقدر است؟
 
پار: این سؤال موضوع مهمی را در رابطه با جابه‌جایی مطرح می‌کند: شیوه‌ای که در آن گرفتن انگشت اتهام به‌سوی جایی دیگر مانع از پرداختن به خشونت ساختاری و تاریخی می‌شود. همان‌طور که زمانی فقر عامل آشوب شناخته می‌شد، امروز تخریب محیط‌زیست به‌شکلی فزاینده‌ به‌عنوان عامل یا پدیده‌ای در نظر گرفته می‌شود که پتانسیل آغاز درگیری‌های اجتماعی را دارد و بدین‌وسیله خصوصی‌سازی اموال عمومی یا استراتژی‌های دفاعی برای ایمن ساختن و به دست آوردن انحصار منابع طبیعیِ ارزشمند توجیه می‌شود.
 
چه بیابان‌زایی مسبب درگیری در دارفور باشد چه بی‌آبی زیربنای درگیری جاری بین فلسطین و اسرائیل، مسئلۀ توزیع منصفانۀ منابع کمیاب طبیعی و مناسبات عمیق‌تر قدرت، یعنی اینکه چه کسانی از این جریانات سود می‌برند و چه کسانی ضرر می‌کنند، همچنان مسکوت باقی می‌ماند.
 
منظورم این نیست که تخریب محیط‌زیست ارتباطی با ناآرامی‌های سیاسی و اجتماعی ندارد؛ این دو قطعاً با هم در ارتباط هستند. اما ساختن یک رابطۀ علت و معلولیِ ساده بین این دو شیوه‌های بی‌شماری را از دید پنهان می‌سازد که خشونت در دنیای معاصر از طریقشان عمل می‌کند .
 
به‌عنوان مثال، از تهدید تخریب محیط‌زیست به‌عنوان یک سلاح جنگی استفاده شده است. در اینجا به اشغال سد موصل توسط داعش در آگوست 2014 نظر دارم، یا به سوریه، جایی که آب به روی شهروندان حلب، هم در قسمت‌های تحت کنترل دولت و هم در قسمت‌های تحت کنترل مخالفان، بسته شد.
 
تخریب محیط‌زیست در جهت توجیه کردن خصوصی‌سازی منابعی که عموم در آن سهیم هستند نیز مورد استفاده قرار گرفته است، آن‌هم در پوشش گمراه‌کنندۀ مدیریت پایدار، مثلاً خصوصی‌سازی آب در بولیوی در اواخر دهۀ 1990 که باعث افزایش قیمت آب و تشدید فقر شد و به ناآرامی‌های وسیع در این کشور دامن زد. در این مورد تمام مردم، نسل‌های آینده و گونه‌های دیگر نادیده گرفته شده‌اند و یا دسترسی‌شان به اموال عمومی محدود شده است.
 
من تفاوت چندانی بین این عمل و نمونۀ قبلی، یعنی اشغال سد موصل توسط داعش، نمی‌بینم. همۀ این‌ها در سطوح مختلف نمونه‌های آن چیزی هستند که دیوید هاروی، جامعه‌شناس، «انباشت از طریق سلب مالکیت»6 می‌نامد.
 
لنارد: اگر اعتقاد راسخ داشته باشیم که مشکلات اقلیمی شکلی از خشونت مجرمانه است و راه‌حل‌های نئولیبرال هم نمی‌توانند عدالت را برقرار کنند، راه رسیدن به عدالت چگونه خواهد بود؟
 
پار: دو استراتژی سیاسی غالب وجود دارند که در حال حاضر در واکنش به این مسئله متداول هستند. یا برای کنار آمدن با سرمایه‌داری تلاش می‌کنیم (یعنی همان استدلالِ اقتصاد «سبز») یا در جهت مقاومت در برابر آن فعالیت می‌کنیم (یعنی در مقام یک فعال رادیکال).
 
بااین‌حال، اکنون شاهد نظامی دولتی هستیم که واکنشش به تخریب محیط‌زیست محافظت از منافع بخش خصوصی، بیش از منافع جامعۀ مدنی، است. دولت اکنون یکی از بازیگران شرکت‌های خصوصی است که به‌منظور خصوصی‌سازی منابع مشترک ما با بخش خصوصی همکاری می‌کند. در این میان، فعال رادیکال، که به‌عنوان مثال سمورها را از یک مزرعۀ تولید خز آزاد می‌کند، تحت قوانین فدرالِ مبارزه با تروریسم تحت تعقیب قرار می‌گیرد.
 
در این مسیر، تاکتیک فعالیت در سیستم برای تغییر آن و رویکرد جایگزین آن، یعنی مقاومت رادیکال، هر کدام در نهایت به‌شکلی در جامعۀ سرمایه‌داری غرق می‌شوند و عملکرد بی‌دردسر آن را تسهیل می‌بخشند.
 
من بیشتر به پیوند دادن مدل‌های سیاسیِ مخالف با هدف ایجاد همکاری‌های سیاسی جدید علاقه‌مند هستم. منظورم صرفاً همکاری بر روی یک موضوع، مثلاً همکاری فعالان تغییرات آب‌و‌هوایی با فعالان حقوق بومیان یا با جنبش ضد‌استخراج منابع نفت و گاز شیل، نیست.
 
درحالی‌که ایجاد این همکاری‌ها حائز اهمیت است، فکر می‌کنم لازم است کل مفهوم همکاریْ عمیق‌تر شده و بسط داده شود تا همکاری در کنش‌های سیاسی مختلف را در برگیرد و مداخلۀ مخالفان از خارج و فعالیت از داخل در کنار هم قرار گیرند تا راهی مؤثرتر به‌سمت جلو یافت شود.
 
این همبستگی می‌تواند یک همبستگیِ غیر‌اصیل باشد، چرا که سیاست‌‌ورزی درون‌بودِ اسپینوزا و تمام انشعاب‌هایش را با دیالکتیک‌های هگل و مارکس ترکیب می‌کند. اولی با تأیید وضعیت کنونی به‌شکلی متفاوت و برای ایجاد تغییر پدیدار می‌شود و دومی با نفی وضعیت فعلی امور آغاز می‌گردد، به‌طوری‌که این مخالفت منجر به ایجاد تغییر می‌شود.
 
از نگاه من تغییر مورد نظر تنها یک تغییر موقتی است نه یک راه‌حل تمام‌شده و پایدار. بدین‌سان این مبارزه لزوماً مستمر و چند‌جانبه است و در مسیرها و برنامه‌های متعدد اتفاق می‌افتد. آنچه آن‌ها را متحد می‌کند نبردی است که بر عشق استوار است. عشق به زندگی، تنوع و صداقت. عشقی که نفرت، ستم، تعصب، و خشونتی را که تعصب به آن تداوم می‌بخشد به مبارزه می‌طلبد.
 
هر سیاست رهایی‌بخش باید عاجل بوده و بر چگونگی عملکرد انباشت سرمایه واقف باشد و، به نوبۀ خود، تفکر و اَعمال سیاسی‌اش را به‌عنوان پاسخی استراتژیک به این وضعیت بنا کند. برنامۀ سیاسیِ هیچ‌کسی در برابر تصرف شدن توسط سرمایه مصون نیست.
 
کار کردن درون سیستم برای تغییر آن همواره با خطر مصادره به مطلوب شدن همراه است، دقیقاً به همان اندازه که سیاستی که خارج از نظام سرمایه‌داری موضع می‌گیرد در معرض این خطر است. درک این نکته و ایجاد یک رئالیسم انتقادی با توجه به این وضعیت، که بتواند به‌شکلی ماهرانه بین این دو موقعیت دست به انتخاب زده و شکل فعالیت‌های خود را با توجه به شرایط تغییر دهد، بنیانِ ساختن راهی رو به جلو است.
 
تخریب محیط‌زیست ما را در دادگاه تاریخ به جایگاه شهود فرا‌می‌خواند و از ما می‌خواهد علیه خودمان شهادت دهیم و از خود دفاع کنیم. در نهایت، همۀ ما عاملان تاریخ هستیم. اگر در این نمایش صرفاً تماشاگر باشیم، انسانیت خود را نفی کرده‌ایم.
 
پی‌نوشت‌ها:
* این گفت‌وگو در تاریخ 18 می 2016 با عنوان Our Crime Against the Planet, and Ourselves در وب‌سایت نیویورک تایمز منتشر شده است و وب‌سایت ترجمان در تاریخ 4 اردیبهشت 1396 این مطلب را با عنوان تخریب محیط‌زیست مصداق جرم علیه بشریت است ترجمه و منتشر کرده است.
[1] Adrian Parr
[2] Taft research center
[3] The Wrath of Capital: Neoliberalism and Climate Change Politics
[4] Natasha Lennard
ناتاشا لنارد به‌طور مرتب با اینترسپت، نیشن و الجزیرۀ آمریکا همکاری می‌کند. عمدۀ فعالیت او همکاری با نیو اینکوآیری است.
[5] Existential
[6] Accumulation by dispossession

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان