ماهان شبکه ایرانیان

و "نیچه" زاده شد

روزی که نیچه زاده شد
فرادید؛ فیلسوف تاثیرگذار آلمانى در چنین روزى در سال 1844 در پروس (آلمان فعلى) به دنیا آمد. نیچه بى شک از تاثیرگذارترین فیلسوفان عهد جدید آلمان است و عقاید و تفکرات او بیشترین تاثیر را بر عقاید و جریان هاى فکرى معاصر گذاشت. عقیده او درباره انسان برتر و اراده و قدرت جزء نکات اصلى تفکر او است که جریان هاى سیاسى و فکرى از آن تاثیر گرفته و بر اساس آن تئورى هاى خود را ارائه کردند. خود او درباره آینده تفکر خود مى گفت: «روزى فرا مى رسد که نام من با عظمت در دنیا نقل شود، من یک دینامیت هستم.»

نیچه در روکن به دنیا آمد در خانواده اى که پدران او نسل در نسل از بزرگان کلیسا و خانواده اى مذهبى بودند. در کودکى مدام در کنار پدر خود بود و حتى در زمان نوشتن و نگارش نامه، پدر نیچه او را در کنار خود نگه مى داشت. متاسفانه در سال 1846 و در حالى که پدر او نیمه هاى دهه سوم زندگى خود را مى گذراند به بیمارى عجیبى مبتلا شد و سیستم اعصاب او به هم ریخت و دچار موارد چندى از خونریزى داخلى شد. سه سال بعد پدرش مرد. کالبدشکافى نشان داد که پدرش از بیمارى تحلیل مغز رنج مى برده است.

براى نیچه کودک، مرگ پدر ضربه اى سنگین بود. اغلب شب ها از خواب مى پرید و شکایت مى کرد که در خواب پدر خود را دیده ولى نتوانسته با او برود. این ترس که در روحیه او تاثیر زیادى داشت در سال 1850 خانواده را وادار کرد که از روکن به نومبرگ نقل مکان و نزد اقوام و فامیل زندگى کنند. در آنجا بود که نیچه درس خواند و شروع به نوشتن کرد و نخستین اشعار خود را نوشت.

پس از گذار از دوران مدرسه، نیچه به موسیقى علاقه مند شد و به مانند پدرش نواختن پیانو را فراگرفت. در آن زمان هنوز از سر درد رنج مى برد. سردردهایى که تا آخر عمر او را تنها نگذاشتند. ده ساله بود که بعضى وقت ها چند ساعت در روز از سردرد شکایت مى کرد. در سال 1860 به درد روماتیسم نیز مبتلا شد و مجبور شد مدرسه را اندکى کنار بگذارد. تنها درمان او در آن زمان این بود که براى تصفیه خون و کم کردن سردرد، زالو بر گردن او بگذارند. در سال 1864 به دانشگاه بن رفت تا زبان شناسى بخواند و در خانواده مذهبى خود نیز دروس دینى مى آموخت. در سال 1865 به لایپزیگ رفت و با یکى از آثار آرتورشوپنهاور آشنا شد و فهمید که طبق نظر شوپنهاور آدمى از قدرت اراده که در درون به تنش مى افتد باعث رنج مى شود. که این رنج همان چیزى است که دلیل زندگى است.

در سال 1867 و با ضعف جسمانى به سپاه پروس پیوست و در رسته ادوات به انجام خدمت مشغول شد. بر اثر سقوط از اسب آسیب دید و پس از بسترى شدن در بیمارستان از خدمت مرخص شد. پس از آن به دانشگاه بازگشت و در 24 سالگى پروفسور زبانشناس شد و کرسى تدریس در دانشگاه لایپزیگ را در اختیار گرفت. پس از ترک بازل با ریچارد واگنر آشنا شد. موسیقى واگنر و توجه او به تراژدى اسطوره یونان و آثار شوپنهاور دو چرایى بود که نیچه روزگار خود را با آنها مى گذراند. دوران روشنفکرى او در سال 1870 با فراخوان دوباره به ارتش قطع شد. هر چند در سوئیس سکونت داشت ولى باز با این حال به بخش کمک هاى اولیه پیوست و در جنگ پروس و فرانسه حاضر شد. در سال 1872 کتاب زایش تراژدى را نوشت. این کتاب آنقدر مورد توجه واگنر بود که به گفته خودش هر روز صبح برمى خاست و قبل از کار کتاب نیچه را مى خواند. نیچه از تاثیر کتاب خود بسیار خوشحال بود و بیش از پیش به واگنر نزدیک شد.

پس از چند دوره حاد بیمارى، نیچه از واگنر جدا شد و دوستى آنها پایان یافت. نیچه دوباره به کار روشنفکرى خود بازگشت و کتاب «انسانى، خیلى انسانى» را نوشت. در سال 1882 راهى ایتالیا شد تا در ونیز استراحت کند. چند دست نوشته خود را کامل کرد و با زنى به نام سالومه آشنا شد. دوست مشترک آن دو یعنى «پل رى» نیز آنجا بود و آن سه نفر تصمیم گرفتند در یک مقطع با همدیگر زندگى کنند. نیچه خواهرش الیزابت را به دیدار سالومه برد تا با هم آشنا شوند که نتیجه خوبى نداشت و نیچه مجبور شد از خواهر خود دفاع کند. کمى بعد کدورت ها کنار رفت و نیچه به همراه سالومه در کوه و طبیعت قدم مى زدند و نیچه از نظرات فلسفى و دیدگاه هاى خود درباره اراده و قدرت سخن مى گفت. بعد از آن نیچه شروع به نگارش یکى از بهترین آثار خود یعنى «چنین گفت زرتشت» کرد. با طیف گسترده اى از نظرها و صحبت ها، فلسفه خود را پرورش داد و «فراسوى نیک و بد» را نوشت. آخرین کتاب او «به انسان نظر کن» بود که شیوه اى دیگر از فراسوى نیک و بد را نوشت و به قول خودش «به بخش مثبت روحیه خودم توجه کردم.» در سال 1897 وضعیت جسمانى او به شدت رو به تحلیل رفت.

در بیمارستان بسترى شد و خواهرش الیزابت بر بستر او حاضر شد. نیچه به منزل مادرى خود رفت تا استراحت کند. همان سال مادرش نیز درگذشت و خواهرش الیزابت که شوهرش خودکشى کرده بود، به عنوان تنها حامى نیچه به پرستارى از او مشغول شد. تا سال 1900 نیچه دو بار سکته کرد و قدرت حرکت و حتى تکلم را تا حد زیادى از دست داد. در پایان تابستان نتوانست سکته بعدى را بگذراند و درگذشت. نیچه که در کتاب دجال عقاید ضد مذهبى خود را به تصویر کشیده بود، به رغم خواست خود و با نظر الیزابت با مراسم مذهبى کامل به خاک سپرده شد.
پس از مرگ، خواهرش رسیدگى به کار کتاب هاى نیچه را به عهده گرفت و چند مجموعه از دست نوشته هاى او را به چاپ رساند. الیزابت در سال 1935 و پیش از اینکه موفقیت گسترده آثار و تفکر برادر خود را ببیند چشم از جهان فروبست.

منابع:
روزنامه شرق 1384
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان