این شاعر و پژوهشگر در پی درگذشت علی اشرف درویشیان نویسنده و پژوهشگر ادبیات عامه در یادداشتی که با عنوان "علی اشرف درویشیان: در کودکی بشریت" در اختیار ایسنا قرار داده نوشته است: زندگی به خودی خود معنایی ندارد، بعضی چیزهاست که به زندگی معنا میبخشد، و بعضی اتفاقات است که بیمعنا بودن زندگی را آشکار میکند. و مرگ، آن نیروی دوگانه است.
در روزگار جوانی ما علیاشرف درویشیان یکی از عوامل شور زندگی و نوشتههایش جریانی انرژی بخش برای پر کردن خلاهای زندگی بینشاط تهی از معنا بود. اما وقتی مرگ مثل گونی ناچیزی خوار، به زمینمان میزند، عملا همه چیز از جمله خود زندگی را بیارزش و بیاعتبار میکند. چطور ممکن است کسی که تمام وجودش عشق به زندگی است، زندگی به هیچش بگیرد و نابودش کند. زندگی درویشیان سراسر در مبارزه صادقانه برای تحقق رویاهایی گذشت که دیگرانی ریاکارانه در آن رویاها زندگی میکردند و میکنند.
درویشیان در کودکی بشریت میزیست؛ با چشماندازهای زیبا به آینده بشریت؛ همان که نوکیسگان فرهنگی و اقتصادی در دل به سادگیاش تسخر میزنند. و واقعیت این است که این زندگی پر از رجالگی جای زندگی درویشیانها نیست؛ او رنج میبرد، و پس پشت طنزش جریانی از درد جاری بود. درویشیان به پاس دست یافتن به رویاهایش ( آیندهای کم دغدغه برای تهیدستان) زندگیاش همواره در زندان و در به دری گذشت و یگانه همدم غمخوارش همسر نازنینش بود. و برای من غم انگیز تر از این خاطرهای نبود که پس از سالها شبی در مهمانی بزرگی او را آراسته و شیک به همراه همسر و فرزندانش دیدم، خوشحالی من پایانی نداشت، و چند روز پس از آن بود که شنیدم درویشیان دچار بیماری لاعلاجی شده. و شادی من پایان یافت. او که میخواست برای زندگیمان معنایی بیاورد زندگی خود او بیمعنا شد. سالهای سال پیکری از او مانده بود و همسر باوفایش که همواره کنارش بود. و ما که هر یک به کار و گرفتاری خود مشعول، تا امروز که میشنویم او را از دست دادهایم.